💠 علت اختلاف در واقفی خواندن برخی راویان در اصحاب الکاظم علیه السلام رجال شیخ طوسی و سایر مصادر رجالی
🔸 بحث موردی پیرامون مذهب احمد بن حسن میثمی - قسمت اوّل
در وثاقت احمد بن حسن میثمی بحثی نیست، (۱) ولی اینکه آیا واقفی بوده یا امامی، نیازمند بحث است. شیخ طوسی در فهرست درباره او میگوید: «صحيح الحديث، سليمه، روى عن الرضا عليه السلام.» (۲)
ظاهر این عبارت این است که وی امامی مذهب بوده است، به ویژه با توجّه به عبارت «روی عن الرضا علیه السلام»؛ زیرا واقفیان امام رضا علیه السلام را قبول نداشتهاند، لذا روایت از آن حضرت، واقفی بودن راوی را نفی میکند. ولی شیخ طوسی در باب اصحاب الکاظم علیه السلام از رجال خود، وی را واقفی خوانده است.(۳)
🔹اگر تنها این سخن بود، ما به آن اعتنا نمیکردیم، چون افراد بسیاری در این باب واقفی خوانده شدهاند که در جای دیگری نیامده، بلکه برخی از آنها به صحّت مذهب موصوف گردیدهاند.
▪️حاج آقا در توجیه اختلاف بین این باب و سایر مصادر رجالی میفرمودند که در ابتدای پیدایش مذهب وقف، بسیاری از شیعیان به مذهب وقف میگرایند، ولی اکثر آنها با مشاهده نشانههای امامت حضرت رضا علیه السلام، از این مذهب بازگشتند. افرادی که در باب اصحاب الکاظم علیه السلام واقفی خوانده شده و در سایر مصادر حدیثی و رجالی چنین مطلبی دربارهی آنها نیامده، میتوانند از واقفیان نخستین باشند که بعداً هدایت یافتهاند.
—————————————————————
1️⃣ رجال النجاشی: ص۷۴، رقم۱۷۹: «أحمد بن الحسن بن إسماعيل بن شعيب بن ميثم التمّار. مولى بني أسد. ... و هو على كلّ حال ثقة، صحيح الحديث، معتمد عليه.»
2️⃣ الفهرست: ص۵۴، رقم۶۶.
3️⃣ رجال الطوسی: ص۳۳۲، رقم۴۹۵۰.
🔺درس خارج اصول استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی، تاریخ: ۱ اسفند ۱۳۸۹
@ketabe_Estenad
💠 بحث موردی پیرامون مذهب احمد بن حسن میثمی و اثبات واقفی بودن وی - قسمت دوم
در مورد احمد بن حسن میثمی، در رجال کشّی واقفی بودن وی نقل شده است. (۱) نجاشی هم میگوید:
«قال ابو عمرو الكشّي: كان واقفاً. و ذكر هذا عن حمدويه، عن الحسن بن موسى الخَشّاب قال: أحمد بن الحسن واقف. و قد روى عن الرضا عليه السلام. و هو على كلّ حال ثقة، صحيح الحديث، معتمد عليه.» (۲)
عبارت «و قد روی عن الرضا علیه السلام» از نجاشی است که به عنوان اشکال به کلام کشّی ذکر کرده است. البته این احتمال هم وجود دارد که مراد از این عبارت، حکم به روایت وی از امام رضا علیه السلام نباشد، بلکه صرفاً اشاره به این باشد که در کتب حدیثی، روایت وی از امام رضا علیه السلام نقل شده است و این امر با واقفی بودن وی نمیسازد.
ظاهر عبارت «و هو علی کلّ حال» هم این است که نجاشی در واقفی بودن و نبودن وی تردید داشته است.
🔹خلاصه اگر روایت احمد بن حسن میثمی از امام رضا علیه السلام ثابت باشد، نباید او را واقفی دانست، یا باید به رجوع وی به مذهب حق ملتزم گردید، ولی با تفحّص در کتب حدیثی، به جز حدیثی که در کتاب عیون آمده است، (۳) در هیچ جایی روایت وی از امام رضا علیه السلام یافت نشد. درستی این روایت هم چنانچه خواهد آمد، ثابت نیست.
🔸 این احتمال وجود دارد که شیخ طوسی در فهرست، با توجّه به روایت مورد بحث، عبارت «و روی عن الرضا علیه السلام» را گفته باشد، و نجاشی هم به تبع وی این جمله را آورده باشد. (۴)
✳️ مؤیّد عدم روایت میثمی از امام رضا علیه السلام، این است که در رجال شیخ طوسی و رجال برقی، نام وی در باب اصحاب امام رضا علیه السلام ذکر نشده است. البته در کتب روایی، به نقل از احمد بن حسن میثمی، روایت نصّ امام کاظم علیه السلام بر امامت امام رضا علیه السلام نقل شده است، ولی این امر نشانگر آن نیست که او خود به این مطلب ایمان داشته است، و این احتمال هم وجود دارد که وی پیش از پیدایش مذهب وقف، این روایت را نقل کرده باشد، لذا در سند روایت تصریح به واقفی بودن وی شده است. (۵)
▪️نقل این روایت توسّط احمد بن حسن میثمی، میتواند قبل از پیدایش وقف باشد، البته این امر منافات با تصریح واقفی بودن وی در سند حدیث ندارد، چون نقل روایت توسّط راویان بعدی، میتواند پس از پیدایش مذهب وقف و واقفی شدن او باشد.
🔰 با توجّه به آنچه گفته شد، دلیلی بر واقفی نبودن احمد بن حسن میثمی یا رجوع وی به مذهب حق نیافتیم، و علی القاعده باید او را واقفی دانست و دست کم میتوان گفت که صحّت مذهب وی ثابت نیست. بنابراین روایات او با فرض صحّت سایر افراد سند، از ناحیه وی موثّقه یا در حکم موثّقه خواهد بود.
—————————————————————
1️⃣ اختیار الرجال: ص۴۶۸، رقم۸۹۰: «قال حمدويه: عن الحسن بن موسى قال: أحمد بن الحسن الميثمی كان واقفياً.»
2️⃣ رجال النجاشی، ص۷۴، رقم۱۷۹.
3️⃣ عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص۲۰، ح۴۵.
4️⃣ نجاشی در باب الف از رجال خود، از فهرست شیخ طوسی بسیار اخذ کرده است، لذا احتمال تبعیّت نجاشی از شیخ طوسی در ترجمه احمد بن حسن میثمی کاملاً بجا است.
5️⃣ عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج۱، ص۲۰-۲۱، ح۱: «حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنِي الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَصْبَغِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِيثَمِيِّ وَ كَانَ وَاقِفِيّاً قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ الْفَضْلِ الْهَاشِمِيُّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیهما السلام وَ قَدِ اشْتَكَى شِكَايَةً شَدِيدَةً فَقُلْتُ لَهُ: إِنْ كَانَ مَا أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ لَا يُرِيَنَاهُ فَإِلَى مَنْ؟ قَالَ: إِلَى عَلِيٍّ ابْنِي وَ كِتَابُهُ كِتَابِي وَ هُوَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي.»
🔺درس خارج اصول استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی، تاریخ: ۱ اسفند ۱۳۸۹
@ketabe_Estenad
💠 اکثار روایت شیخ صدوق، یکی از روشهای توثیق عام
(نمونه موردی: محمّد بن موسی بن متوکّل)
یکی از روشهای توثیق محمّد بن موسی بن متوکّل، مطابق مبانی مختار، این است که او از مشایخ اصلی شیخ صدوق بوده و وثاقت او قابل تردید نیست.
🔸 آقای خویی در مقدّمه معجم رجال درباره مشایخ صدوق میفرماید: «نفس مشایخ شیخ صدوق بودن، دلیل بر وثاقت نیست. کاشف بر این مطلب، نقل روایت شیخ صدوق از کسی است که او را ناصبی میداند.» (۱)
مراد ایشان احمد بن حسين بن احمد بن عبيد ضبّی است که شیخ صدوق در سه موضع، او را ناصبی دانسته است، که دو مورد آن، ذیل یک روایت واحد است.
🔹در کتاب معانی الاخبار آمده است: «حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُبَيْدِ النَّيْسَابُورِيُّ الْمَرْوَانِيُّ بِنَيْسَابُورَ وَ مَا لَقِيتُ أَحَداً أَنْصَبَ مِنْه ...» این عبارت در علل الشرائع نیز وارد شده و هر دو مشتمل بر روایت واحدی هستند. (۲)
در عیون اخبار الرضا علیه السلام در سند روایتی دیگر وارد شده است: «حَدَّثَنَا أَبُو نَصْرٍ أَحْمَدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الضَّبِّيُّ وَ مَا لَقِيتُ أَنْصَبَ مِنْهُ وَ بَلَغَ مِنْ نَصْبِهِ أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ فَرْداً وَ يَمْتَنِعُ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى آلِهِ قَال ...» (۳)
ابونصر از شدّت ناصبی بودن، پس از درود بر پیامبر صلّی الله علیه و آله، عبارت «فرداً» را بیان میکرده تا درخواست درود او شامل آل پیامبر علیهم السلام نشود.
کلام آقای خویی از چند جهت صحیح نیست. اصل این پاسخها از حاج آقای والد است و تنها شکل و ترتیب بیان، از بنده میباشد.
✳️ پاسخ اوّل: توثیق مشایخ اصلی شیخ صدوق، نه تمام مشایخ وی
اوّلین پاسخ این است که ما کسی را که شیخ صدوق از او روایت اندکی نقل کرده، توثیق نمیکنیم. شیخ صدوق از ابونصر ضبّی مجموعاً پنج روایت دارد. بنابر نظر مختار، در صورتی که شیخ صدوق از فردی اکثار روایت داشته باشد، مرویٌ عنه معتبر است.
حتّی اگر نفس اکثار شیخ صدوق از راوی را موجب وثاقت او ندانیم، نقل روایت به صورت بسیار گسترده که نشانگر مرتبه خاصّی از اکثار است، تفاوت داشته و بدون شک موجب وثاقت اوست، و نمیتوان این راوی را با ابونصر ضبّی مقایسه کرد. (۴)
▪️ شیخ صدوق مطابق نرم افزار اسناد شیخ صدوق، از پدر خود ۹۹۲۷ روایت، از ابن ولید ۷۵۰۸ روایت، از محمّد بن موسی بن متوکّل ۱۶۰۰ روایت، از محمّد بن علی ماجیلویه ۹۰۰ روایت، از علی بن احمد دقّاق ۳۹۲ روایت و از احمد بن محمّد بن یحیی عطّار ۳۰۱ روایت دارد. حتّی اگر مطلق اکثار موجب وثاقت نباشد، نمیتوان پذیرفت که شیخ صدوق این افراد را ثقه نمیدانسته است.
🔸 پس کلام آقای خویی که روایت شیخ صدوق از احمد بن حسین ضبّی را به عنوان نقض بر وثاقت مشایخ صدوق بیان کرده، از چند جهت صحیح نیست:
اوّل آن که شیخ صدوق تنها ۵ روایت از او دارد، و اکثار حدیثی وجود ندارد.
دوم آن که بر فرض وجود اکثار، مورد بحث، اکثار در مرتبه بالاست، و قطعاً این میزان اکثار از احمد بن حسین ضبّی وجود ندارد.
✳️ پاسخ دوم: نقل فضائل اهل بیت علیهم السلام از ابونصر ناصبی
پاسخ دیگر این است که هر پنج روایت صدوق از ابونصر ضبّی، پیرامون فضائل اهل بیت علیهم السلام است. (۵)
نقل این روایات از باب «الفضل ما شهدت به الأعداء» است. شیخ صدوق روایتی را که قابل اعتماد باشد، نقل میکند و روایت فرد ناصبی در فضائل اهل بیت علیهم السلام، قابل اعتماد است و نفس روایت، موجب اطمینان به صدور است. پس این نقض، نقض تمامی نیست.
❇️ هرچند در بحث اکثار روایت اجلّاء، نقضهایی وجود دارد و باید مورد بررسی قرار گیرد، امّا در اکثار خاصّی که راوی از مشایخ اصلی باشد، هیچ نقضی وجود ندارد. لذا محمّد بن موسی بن متوکّل، از این افراد است و وثاقت افرادی مانند او، از اصول موضوعه علم حدیث بوده و قابل انکار نیست.
————————————————————-
1️⃣ معجم رجال الحديث: ج۱، ص۱۷۰.
2️⃣ معانی الأخبار: ص۵۶، ح۴؛ علل الشرائع: ج۱، ص۱۳۴، ح۱.
3️⃣ عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج۲، ص۲۷۹-۲۸۰، ح۳.
4️⃣ برای مطالعه حول این بحث ر.ک: فائده نهم از مقدّمه منتقی الجمان: ج۱، ص۳۹-۴۱.
5️⃣ برای مطالعه این احادیث ر.ک: عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج۲، ص۱۳۵، ح۳؛ ج۲، ص۱۳۷، ح۲؛ ج۲، ص۲۷۹-۲۸۰، ح۳؛ التوحید: ص۹۴، ح۱۱؛ معانی الأخبار: ص۵۶، ح۴؛ علل الشرائع: ج۱، ص۱۳۴-۱۳۵، ح۱.
🔺درس خارج اصول استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی، تاریخ: ۱۵ مهر ۱۳۹۸
@ketabe_Estenad
💠 تبیین روش صاحب عروه در موارد وجود تناقض در کتاب العروة الوثقی
مرحوم سیّد یزدی در موارد مختلفی متناقض صحبت کرده است، ولی نوعاً این موارد با فاصله است، که امری طبیعی در تألیف کتب می باشد، چون مؤلّفین معصوم نیستند و ممکن است بعداً نظرشان تغییر کرده یا نظر خود را فراموش کنند، ولی در مواردی که در دو مسئله متّصل به هم، دو مطلب متناقض وجود دارد، چه باید کرد؟
🔰 ممکن است روش ایشان به این نحو باشد که اگر مطلبی ذکر کند و اسم از فتوای خود نبرد، فتوای متعارف و مشهور را می گوید، و اگر چیزی نگفت، معلوم میشود که نظر خودش هم همین طور است، ولی اگر در همان مسئله یا مسئله متّصل به آن، خلافش را بگوید، یعنی این نظر خودش است و مطلب قبل، نظر مشهور است.
🔸فهم عروه از کفایه مشکلتر است
البته این سلیقه و روش خوبی نیست و انسان را به اشتباه میاندازد، لذا من میگفتم فهم عروه از کفایه مشکلتر است، چون انسان در خیلی از موارد گیر میکند که نظر ایشان چیست.
🔺درس خارج فقه آیت الله سیّد موسی شبیری زنجانی، تاریخ: ۲۳ آبان ۱۳۹۸
@ketabe_Estenad
💠 نکاتی درباره استعمالات در فارسی کهن و روش تعریب آن
در فارسی کهن خیلی از این ذال ها دال بوده است. شاذان هم همان شادان فارسی است.
شعری منسوب به خواجه نصیر الدین طوسی است:
آنان که به فارسی سخن می رانند
در معرض ذال دال را ننشانند
ما قبل وی ار ساکن جز وای بود
دال است وگرنه ذال معجم خوانند
🔸 قبل از حرف دال اگر صحیح (یعنی جز واو یاء الف) و ساکن باشد دال تلفظ می شود. مثل خورد، برد.
ولی اگر صحیح متحرک باشد مثل: بَرَد، یا حرف عله باشد مثل: شاد، بُود، بُوَد اینها ذال می شود: شاذ، بُوذ، بُوَذ، پاذشاه.
🔹ساذج تعریب شده ساده است. علتش آن است که در فارسی قدیم دال ذال بوده و همزه غیر ملفوظ هم گاف بوده و لذا جمع ساده می شود سادگان و نسبت آن هم می شود سادگی. وقتی معرب می شود "گ" جیم می شود، آن دال هم که در فارسی کهن ذال بوده، و لذا می شود: ساذج. دانستن این مطالب مفید است.
🔰 به تناسب بحث روایتی را نقل کنم. به امام صادق علیه السلام عرض می شود که بعضی می گویند: خداوند شب قدر، ثواب روزه ماه رمضان را به انسان می دهد. امام علیه السلام می فرمایند: روزه ماه رمضان ثوابش شب عید فطر داده می شود. تعبیر امام صادق علیه السلام این است: "إِنَّ اَلْقَارِيجَارَ إِنَّمَا يُعْطَى أُجْرَتَهُ عِنْدَ فَرَاغِهِ وَ ذَلِكَ لَيْلَةُ اَلْعِيدِ"
شیخ بهایی در توضیح کلمه قاریجار مطلبی می گوید که کاملا درست است هرچند مرحوم میرداماد آن را نپذیرفته است. می گوید: قاریجار تعریب شده کارگر است. ک در عربی ق می شود، گ جیم می شود، ر تبدیل به ری و حرکت فتحه الف می شود، روی هم می شود قاریجار.
❇️ حالا این شاذان همان شادان است. مجمع الرجال قهپایی شاذان ها را تبدیل به شادان کرده در حالی که اصل فارسی آن شاذان است و اینها به همان تلفظ قدیمی فارسی تلفظ شده است .
💠 نکته دیگر آن که گاهی افرادی که اسمشان اسامی فارسی بوده، وقتی در محیط عربی می آمدند برای خود اسم عربی هم انتخاب می کردند. درباره جعفر بن محمد بن مسرور (استاد شیخ صدوق) با جعفر بن محمد بن قولویه (صاحب کامل الزیارات) بحث مفصلی است که آیا آنها یکی هستند؟
به نظر ما یکی هستند. یک احتمال این است که قولویه یک واژه فارسی و مسرور ترجمه عربی آن باشد، قولویه یعنی شادمان و مسرور.
🔺 درس خارج فقه استاد معظم آقای حاج سید محمد جواد شبیری زنجانی، تاریخ: ۹ اسفند ۱۴۰۱
@ketabe_Estenad
💠 اسحاق بن عمّار صیرفی کوفی
🔸 قسمت اوّل: توحید مختلفات
در کتب اوّلیه رجال، دو اسحاق بن عمّار آمده است:
یکی اسحاق بن عمّار صیرفی، که در رجال نجاشی آمده و توثیق شده است: «إسحاق بن عمّار بن حیّان، مولی بنی تغلب، أبو یعقوب الصیرفی، شيخ من أصحابنا، ثقة، و إخوته يونس و يوسف و قيس و إسماعيل، و هو في بيت كبير من الشيعة» (۱)
دیگری اسحاق بن عمّار ساباطی که در فهرست شیخ طوسی ذکر شده است: «إسحاق بن عمّار الساباطی، له أصل. و كان فطحياً إلّا أنّه ثقة، و أصله معتمد عليه» (۲)
🔹 مرحوم علّامه حلّی در خلاصه، اینها را یک نفر دانسته است و بین کلمات نجاشی و شیخ به این صورت جمع کرده است که اسحاق بن عمّار، فطحی ثقه است، (۳) بنابراین روایات اسحاق بن عمّار را موثّقه میداند.
💠 موثّقه بودن وی در دو جا اثر دارد:
یکی در مورد کسی که روایات موثّقه را به طور کلّی حجّت نمیداند.
دیگری در مورد کسی که روایات موثّقه را در تعارض با روایات صحیحه، حجّت نمیداند.
کلام علّامه که این دو را یکی دانسته، تا زمان شیخ بهایی مقبول بوده است، ولی شیخ بهایی قائل است که دلیلی نداریم که اسحاق بن عمّار ساباطی و اسحاق بن عمّار کوفی صیرفی یک نفر باشند. اسحاق بن عمار ساباطی، فطحی ثقه است و اسحاق بن عمّار کوفی صیرفی، امامی ثقه است. (۴)
▪️ بنابراین طبق این مبنا که بین خبر موثّقه و صحیحه تفاوت در حکم است، نیازمند تمییز مشترکات در مورد اسحاق بن عمّار هستیم.
کلام شیخ بهایی تا زمان سیّد بحرالعلوم مورد قبول واقع شد. ولی سیّد بحرالعلوم در کتاب رجالش معتقد است که این دو، یک نفر هستند ولی نه یک نفری که فطحی است، بلکه امامی ثقه است و اصلاً اسحاق بن عمّار ساباطی نداریم. (۵)
🔸 منشأ اشتباه شیخ طوسی
شیخ طوسی تصوّر کرده که اسحاق بن عمّار، ساباطی است و این اشتباهش به خاطر این است که گمان کرده، اسحاق بن عمّار، فرزند عمّار ساباطی است، زیرا عمّار معروفی که در اصحاب بوده، عمّار ساباطی است. از طرفی در شرح حال عمّار ساباطی مطرح شده است که اهل و قومش، فطحی باقی ماندند. به همین دلیل، شیخ طوسی تصوّر کرده که اسحاق بن عمّار فطحی است.
سیّد بحرالعلوم میفرماید: هیچ جا اسحاق بن عمّار به عنوان ساباطی شناخته نمیشود. همین بیانگر این است که شیخ طوسی دچار اشتباه شده است. نجاشی هم هیچ اشارهای به فطحی بودنش نمیکند، پس امامی بوده است.
✳️ تأییدی برای کلام سیّد بحرالعلوم وجود دارد که مشخّص میشود ارتباط اسحاق بن عمّار با عمّار ساباطی در ذهن شیخ، ارتباط دور از ذهنی نیست. شیخ طوسی در بعضی موارد در سند، به جای عمّار ساباطی، اسحاق بن عمّار آورده است. یکی دو روایت وجود دارد که مربوط به عمّار ساباطی است، ولی شیخ به جای عمّار ساباطی، اسحاق بن عمّار نوشته است. چنین اشتباهی در جایی رخ میدهد که بین دو شیء، نوعی ارتباط مفهومی و تداعی معانی باشد. هر چیزی به چیز دیگر تبدیل نمیشود، بلکه نیازمند ارتباط مفهومی است.
🔰 نتیجه اینکه، حق با سیّد بحرالعلوم است و اسحاق بن عمّار، صیرفی و کوفی است و هیچ ارتباطی با ساباط ندارد، همچنین فطحی هم نیست بلکه امامی ثقه است.
————————————————————
1️⃣ رجال النجاشی: ص۷۱، رقم۱۶۹.
2️⃣ الفهرست: ص۳۹، رقم۵۲.
3️⃣ خلاصة الاقوال: ص۲۰۰.
ابن شهرآشوب و آقای خویی نیز قائل به اتّحاد اسحاق بن عمّار ساباطی و اسحاق بن عمّار صیرفی هستند. ر.ک: معالم العلماء: ۲۶/۱۳۳؛ معجم رجال الحدیث: ج۳، ص۲۲۳-۲۲۴
4️⃣ مشرق الشمسین مع تعلیقات الخواجوئی: ص۹۵.
همچنین برای دیگر قائلین به این قول ر.ک: الوافی: ج۱، ص۲۱؛ روضة المتّقین: ج۱۴، ص۵۱؛ مجمع الرجال: ج۱، ص۱۸۸؛ الدرر النجفیّة: ج۲، ص۱۸۲.
5️⃣ الفوائد الرجالیّة: ج۱، ص۳۰۶.
همچنین ر.ک: الرسائل الرجالیّة سیّد شفتی، رساله حول اسحاق بن عمّار.
🔺درس خارج فقه استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی، تاریخ: ۱ مهر ۱۳۹۸
@ketabe_Estenad
💠 اسحاق بن عمّار صیرفی کوفی
🔸 قسمت دوم: اثبات امامی بودن
استظهار امامی بودن اسحاق بن عمّار از کلام نجاشی که فرموده است: «شيخ من اصحابنا، ثقة، و اخوته يونس و يوسف و قيس و اسماعيل، و هو في بيت كبير من الشيعة» (۱) دو بیان دارد:
۱- اطلاق ثقه در کلمات قدما، اقتضا میکند که شخص امامی باشد. ثقه به معنای راستگو نیست، بلکه به معنای مورد اعتماد است.
حاج آقای والد ذیل «لا يروون و لا يرسلون الّا عمّن یوثق به» (۳) میفرمایند: «ثقه به معناى قابل اعتماد مىباشد، اين مفهوم در موارد مختلف به تناسب، مورد كاربرد خاصّى مىيابد، مثلاً اگر بگوييم فلان پزشک ثقه است، يعنى در امر پزشكى خود مورد اعتماد است و در تشخيص بيمارى و درمان آن مىتوان به وى تكيه كرد، ولى اگر بگوييم فلان قصّاب ثقه است، ديگر وثاقت در امور پزشكى مطرح نيست، بلكه وثاقت در امور مربوط به فروش گوشت مطرح است، يعنى گوشت مناسب به انسان مىدهد و در اين مورد خيانت نمىكند، مثلاً گوشت گاو را به عنوان گوشت گوسفند قالب نمىكند.» (۳)
🔹 در امور حدیثی، با توجّه به این که صحّت مذهب ولو طبق بعضی از مبانی، در قبول خبر دخالت داشته است، (ولو در فرض تعارض) وقتی کلمه ثقه را به طور مطلق ذکر میکنند یعنی راوی دارای همهی صفاتی است که در صحّت حدیث (ولو در بعضی فروض) دخالت دارد. یعنی هم راستگو است، و هم صحّت مذهب دارد.
حاج آقای والد از کلمات شیخ طوسی در عُدّه هم، شواهدی میآورند که بیانگر این است که مراد از ثقه، امامی صدوق است.
۲- بیان دوم در مورد رجال نجاشی و فهرست شیخ است.
شیخ طوسی در مقدّمه فهرست میفرماید: «... و إذا ذكرت كلّ واحد من المصنّفين و اصحاب الأصول، فلا بدّ من أن أشير إلى ما قيل فيه من التعديل و التجريح، و هل يعوّل على روايته أو لا، و أبيّن عن اعتقاده و هل هو موافق للحقّ أم هو مخالف له، لأنّ كثيراً من مصنّفي أصحابنا و أصحاب الأصول ينتحلون المذاهب الفاسدة و إن كانت كتبهم معتمدة.» (۴)
✳️ شیخ طوسی میفرماید که من مقیّد هستم که هر کس را که ذکر میکنم، به صحّت مذهب یا فساد مذهبش اشاره کنم. البته صحّت مذهب را هیچ جا اشاره نکرده، امّا فساد مذهب را اشاره کرده است.
❇️ با توجّه به این که گفته است به صحّت مذهب اشاره میکنم و هیچ جا اشاره نکرده است، معنایش این است که با عدم بیان فساد مذهب، به صحّت مذهبش اشاره کرده است.
نجاشی در آغاز جلد دوم در معرّفی کتابش میفرماید: «الجزء الثاني من كتاب فهرست أسماء مصنّفي الشيعة و ما أدركنا من مصنّفاتهم و ذكر طرف من كناهم و ألقابهم و منازلهم و أنسابهم و ما قيل في كلّ رجل منهم من مدح أو ذم.» (۵)
🔸 نجاشی یکی از چیزهایی که در کتابش به آن توجّه دارد، همه مدح و ذمهایی است که در مورد روات وجود دارد. یکی از مدح و ذمهای مهم، مذهب است. در نتیجه اگر نجاشی فساد مذهب را در مورد کسی ذکر نکند، بیانگر صحّت مذهبش است.
ممکن است در مورد شیخ طوسی اشکال شود که در بعضی موارد از عدم بیان مذهب راوی، نمیتوان صحّت مذهبش را نتیجه گرفت، زیرا شیخ طوسی در مورد بسیاری از روات، وارد بحث توثیق و تضعیف نشده است، و هیچ شرح حالی از آنها ذکر نکرده است.
در واقع منبعی که در اختیار شیخ بوده، در مقام بیان شرح حال راوی نبوده، بلکه مثلاً به ذکر کتاب اکتفا نموده است، پس در این موارد نمیتوان صحّت مذهب را نتیجه گرفت، امّا در مواردی که در مقام بیان شرح حال راوی است و یک راوی را توثیق میکند، امّا اشارهای به مذهبش نمیکند، بدون هیچ اشکالی صحّت مذهب راوی به دست میآید.
🔰 نتیجه این که، با توثیق اسحاق بن عمّار توسّط نجاشی، صحّت مذهب او ثابت میشود. نکته دیگر این که در نوع موارد، اسحاق بن عمّار بدون مشخّصه است، در حالی که اگر دو اسحاق بن عمّار داشتیم، باید با مشخّصه ذکر میشد.
————————————————————————
1️⃣ رجال النجاشی: ص۷۱، رقم۱۶۹.
2️⃣ العدّة فی أصول الفقه، ج۱، ص۱۵۴.
3️⃣ کتاب نکاح (زنجانی)، ج۱، ص۵۵.
4️⃣ الفهرست: ص ۳-۴.
5️⃣ رجال النجاشی: ص۲۱۱.
🔺درس خارج فقه استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی، تاریخ: ۱ مهر ۱۳۹۸
@ketabe_Estenad
💠 مفاد «ضعیفٌ فی الحدیث»
نجاشی درباره محمّد بن خالد برقی مینویسد: «... كان محمّد ضعيفاً في الحديث، و كان أديباً، حسن المعرفة بالأخبار و علوم العرب ...» (۱)
ابن غضائری درباره وی مینویسد: «... حديثه يعرف و ينكر، يروي عن الضعفاء كثيراً، و يعتمد المراسيل.» (۲)
🔸 تضعیف نجاشی و ابن غضائری نسبت به محمّد بن خالد برقی از جهت ضعف شخصیّت وی نیست؛ بلکه از جهات دیگر مانند نقل فراوان از ضعفاء است. محدّثین روش متقنی در نقل روایات داشتند که از ضعفاء روایت نکرده و به مراسیل اعتماد نمیکردند.
کسی که از جهت شیوه نقل حدیثی، این روش را دنبال نکرده باشد، «ضعیفٌ فی الحدیث» بر او اطلاق میشود؛ لذا عبارات نجاشی و ابن غضائری، منافاتی با توثیق صریح شیخ طوسی ندارد. (۳) همچنین شخصیّتی مانند احمد بن محمّد بن عیسی اشعری فراوان از وی روایت نقل کرده و همین برای وثاقت وی کافی است.
—————————————————-
1️⃣ رجال النجاشی: ص۳۳۵، رقم۸۹۸.
2️⃣ الرجال لإبن الغضائری: ص۹۳، رقم۱۳۲.
3️⃣ رجال الطوسی: ص۳۶۳، رقم۵۳۹۱: «محمّد بن خالد البرقی، ثقة ...».
🔺کتاب نکاح (دروس خارج فقه آیت اللّه سیّد موسی شبیری زنجانی)، ج۱، ص۹۶.
@ketabe_Estenad
💠 تفرّد مضمونی، عامل غیر قابل استناد بودن برخی روایات
در روایتی بسیار مفصّل از احتجاج طبرسی آمده است که یکی از زنادقه به حضرت امیر علیه السلام عرض کرد: در قرآن شما تناقضاتی وجود دارد؛ اگر این تناقضات را حل کنید، مسلمان خواهم شد. از جمله شبهاتش، ارتباط بین صدر و ذیل آیه ۳ سوره نساء بود (۱) که چه ارتباطی بین مسئله یتامی و نکاح با نساء وجود دارد.
حضرت در جواب فرمودند: «فهو ممّا قدّمت ذکره من إسقاط المنافقین من القرآن و بین القول فی الیتامی و بین نکاح النساء من الخطاب و القصص أکثر من ثلث القرآن»(۲)
اخباریها نیز به این روایت و امثال آن استناد میکنند.(۳)
🔸 مسئله تحریف و کم شدن ثلث قرآن، در هیچ روایتی در کتب اربعه و کتب دیگر بیان نشده است، و تنها همین یک روایت مرسل در احتجاج بر این مسئله دلالت دارد؛ در حالی که چنین اموری مصداق «لو کان لبان» است؛ همچنین انفراد مضمون روایت، دلیلی بر بطلان و غیر قابل استناد بودن این روایت مرسله است.
🔹 مرحوم سیّد مرتضی در ذخیره فرمودهاند: بعضی از امور باید به حسب متعارف، ناقلین فراوان داشته باشد، و وحدت نقل و ناقل در این امور، دلیلی بر بطلان آن است، و موجب تردید در صحّت مطلوب میشود. گاهی خود نقل و وحدت ناقل، دلیل بر کذب آن است. مطلبی که بر حسب عادت باید ناقلین زیادی داشته باشد، اگر یک ناقل بیشتر نداشت، دلیل بر این است که واقعیت ندارد. (۴) مرحوم شیخ طوسی نیز در عُدّه، عبارات سیّد مرتضی را نقل و قبول کرده است. (۵)
———————————————————-
1️⃣ «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِي الْيَتامى فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ، فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ ذلِكَ أَدْنى أَلاَّ تَعُولُوا» (النساء: ۳)
2️⃣ الإحتجاج: ج۱، ص۲۵۴.
3️⃣ الدرر النجفیة: ج۴، ص۸۲.
4️⃣ الذخیرة: ص۳۵۳.
5️⃣ العدّة فی أصول الفقه: ج۱، ص۸۳.
🔺کتاب نکاح (دروس خارج فقه آیت اللّه سیّد موسی شبیری زنجانی)، ج۱، ص۱۰۷-۱۰۸.
@ketabe_Estenad
💠 تحلیلی پیرامون علّت تبعید برقی از قم
ابن غضائری در ترجمه برقی میگوید: «أحمد بن محمّد بن خالد بن محمّد بن علي البرقي، يكنّى أبا جعفر. طعن القمّيّون عليه، و ليس الطعن فيه، إنّما الطعن في من يروي عنه؛ فإنّه كان لا يبالي عمّن يأخذ، على طريقة أهل الأخبار. و كان أحمد بن محمّد بن عيسى أبعده عن قم، ثمّ أعاده إليها و اعتذر إليه.» (۱)
🔸 از این عبارت برداشت شده که علّت تبعید کردن برقی توسّط احمد بن محمّد بن عیسی، جمله پیشین یعنی «فإنّه كان لا يبالي عمّن يأخذ ...» است. ولی تأمّل در این عبارت میرساند که جمله «و كان أحمد بن محمّد بن عيسى أبعده عن قم» ادامهی «طعن علیه القمّیّون» و به نوعی توضیح آن است، و جمله «و ليس الطعن فيه، إنّما الطعن في من يروي عنه؛ فإنّه كان لا يبالي عمّن يأخذ، على طريقة أهل الأخبار.» جمله معترضه است که از سوی ابن غضائری در دفاع از برقی و توضیح سبب اشتباه کردن قمیّون نسبت به احمد برقی، افزوده شده است.
▪️ اگر علّت تبعید برقی توسّط احمد بن محمّد بن عیسی، صرفاً روایت وی از ضعفا باشد، وجهی ندارد که ابن عیسی او را بازگردانده و از او عذرخواهی کند، زیرا این روش برقی، روش مسلّم وی بوده و احمد بن محمّد بن عیسی در این تشخیص، اشتباهی نکرده تا از وی عذرخواهی کند، بلکه ظاهراً احمد بن محمّد بن عیسی گمان برده که برقی خودش ضعیف است (هرچند منشأ این گمان، روایت بسیار برقی از ضعفا باشد)، ولی بعداً متوجّه شده که برقی خود ضعیف و غیر قابل اعتماد نیست (هرچند برخی از مشایخ اصلی وی همچون ابوسمینه، به عقیده احمد بن محمّد بن عیسی، از غالیان بودهاند)، لذا برقی را بازگردانده و از سوء ظنّ نسبت به شخص وی، از او عذرخواهی کرده است.
——————————————————————
1️⃣رجال ابن الغضائری، ص۳۹، رقم۱۰.
نقله العلّامة في خلاصة الأقوال، ص۱۴، رقم۷، و أضاف عن ابن الغضائري أنّه قال: «وجدت كتاباً فيه وساطة بين أحمد بن محمّد بن عيسى و أحمد بن محمّد بن خالد، و لمّا توفّي مشى أحمد بن محمّد بن عيسى في جنازته حافياً حاسراً؛ ليبرّئ نفسه ممّا قذفه به».
🔺حواشی استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی بر کتاب «ایمان و رجعت» مرحوم آیت الله سیّد احمد زنجانی: ص۱۵۱.
@ketabe_Estenad
💠 اعتبار سند زیارت جامعه کبیره
زیارت جامعه کبیره در کتاب من لا یحضره الفقیه با این سند آمده: «رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ النَّخَعِيُّ قَال: ...» (۱) که در مشیخه چنین است: «و ما كان فيه عن محمّد بن إسماعيل البرمكي، فقد رويته عن: علي بن أحمد بن موسى، و محمّد بن أحمد السِناني، و الحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المكتّب رضي اللّه عنهم، عن محمّد بن أبي عبد اللّه الكوفي، عن محمّد بن إسماعيل البرمكي» (۲)
همچنین این زیارت در عیون أخبار الرضا علیه السلام به نقل از چهار تن چنین روایت شده: «حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُكَتِّبُ قَالُوا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ 👈وَ👉 أَبُو الْحُسَيْنِ الْأَسَدِيُّ قَالُوا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْمَكِّيُّ الْبَرْمَكِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهم السلام: عَلِّمْنِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَوْلًا أَقُولُهُ بَلِيغاً كَامِلًا إِذَا زُرْتُ وَاحِداً مِنْكُمْ ...» (۳)
🔸 در این سند تحریف رخ داده و حرف عطف «واو» قبل از «ابوالحسین الاسدی» زائد بوده و کلمه «قالوا» بعد از آن، محرّف «قال» میباشد، و وصف «محمّد بن اسماعیل البرمکی» به «المکّی» نیز غریب است و به احتمال زیاد نیز، این وصف زائد بوده و جمع بین المکّی و البرمکی به خاطر جمع بین نسخه محرّف و نسخه صحیح میباشد.
▪️محمّد بن اسماعیل البرمکی در برخی اسناد، به الرازی توصیف شده است. (۴) در رجال نجاشی دربارهی وی آمده: «المعروف بصاحب الصومعة، ... سكن قم، و ليس أصله منها». (۵)
به احتمال زیاد، عنوان صحیح راوی زیارت جامعه کبیره، «موسی بن عمران النخعی» است، چنان که در کتاب عیون آمده و نیز در مزار ابن مشهدی (۶) به سندی مشابه سند تهذیب، با تبدیل «موسی بن عبدالله النخعی» به «موسی بن عمران النخعی» نقل شده است. (۷)
محمّد بن اسماعیل البرمکی در روایت دیگری هم از موسی بن عمران النخعی دربارهی ائمّه اثنی عشر و حضرت مهدی علیهم السلام، حدیث نقل میکند. (۸)
🔹به هر حال، از محمّد بن أبی عبدالله الکوفی أبو الحسین الأسدی که در سند زیارت جامعه کبیره واقع است، در رجال شیخ طوسی با وصف «أحد الابواب» یاد شده (۹) و در الغیبة شیخ طوسی هم آمده: «و قد كان في زمان السفراء المحمودين أقوام ثقات ترد عليهم التوقيعات من قبل المنصوبين للسفارة من الأصل. منهم أبو الحسين محمّد بن جعفر الأسدي رحمه الله» (۱۰) و سپس روایاتی را نقل کرده که از ناحیه مقدّسه علیه السلام در مدح وی صادر شده و از وی با تعبیر «فَإِنَّهُ مِنْ ثِقَاتِنَا» یاد شده است، (۱۱) و در پایان آمده: «و مات الأسدي على ظاهر العدالة لم يتغيّر و لم يطعن عليه في شهر ربيع الآخر سنة اثنتي عشرة و ثلاثمائة.» (۱۲)
🔰 این نقلها میرساند که وی از وکلای ناحیه مقدّسه علیه السلام بوده است. در کمال الدین با سند از محمّد بن أبی عبدالله کوفی نقل کرده که او خود را در شمار «مِمَّنْ وَقَفَ عَلَى مُعْجِزَاتِ صَاحِبِ الزَّمَانِ علیه السلام وَ رَآهُ مِنَ الْوُكَلَاء» برشمرده است. (۱۳)
نقل زیارت جامعه کبیره توسّط وکیل ناحیه مقدّسه علیه السلام، تأیید خوبی بر اعتبار این روایت به شمار میرود. تأییدات غیبی این زیارت نیز، همچون مکاشفه مرحوم مجلسی اوّل، بر اعتبار آن میافزاید. (۱۴)
——————————————————-
1️⃣ کتاب من لا یحضره الفقیه: ج۲، ص۶۰۹، ح۳۲۱۳.
2️⃣ کتاب من لا یحضره الفقیه: ج۴ ص۵۱۲.
3️⃣ عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج۲، ص۲۷۲، ح۱.
4️⃣ الکافی: ج۱، ص۷۸، ح۳.
5️⃣ رجال النجاشی: ص۳۴۱، رقم۹۱۵.
6️⃣ المزار الکبیر: ص۵۲۳.
7️⃣ در کتاب من لا یحضره الفقیه: ج۲، ص۶۰۹، ح۳۲۱۳ و در التهذیب: ج۶، ص۹۵، ح۱ به اشتباه موسی بن عبد الله النخعی آمده است.
8️⃣ کفایة الأثر: ص۴۳. البته در این چاپ، در این سند تحریف رخ داده و سند صحیح در اثبات الهداة: ج۲، ص۱۵۵ به نقل از کفایة الأثر آمده است.
9️⃣ رجال الطوسی: ص۴۳۹، رقم۶۲۷۸.
🔟 الغیبة للطوسی: ص۴۱۵.
1️⃣1️⃣ الغیبة للطوسی: ص۴۱۵.
2️⃣1️⃣ الغیبة للطوسی: ص۴۱۷.
3️⃣1️⃣ کمال الدین: ج۲، ص۴۴۲، ح۱۶.
4️⃣1️⃣ لوامع صاحبقرانی: ج۸، ص۶۶۵: ... چون نظرم به حضرت افتاد، شروع نمودم در خواندن اين زيارت جامعه، و در حفظ داشتم تا جميع را بر آن حضرت خواندم، و غرضم زيارت بود با مدّاحى حضرات، و چون تمام شد حضرت فرمودند: «نعمت الزّيارة» خوب زيارتى است، عرض نمودم و اشاره كردم به قبر كه: زيارت جدّ شماست. حضرت تقرير فرمودند. ...
روضة المتّقین: ج۵، ص۴۵۱-۴۵۲: رأيت في الرؤيا الحقّة تقرير الإمام أبي الحسن علي بن موسى الرضا صلوات الله عليه لي و تحسينه عليه، و لمّا وفقني الله تعالى لزيارة أمير المؤمنين عليه السلام و شرعت في حوالي الروضة المقدسة في المجاهدات و فتح الله تعالى علي ببركة مولانا صلوات الله عليه أبواب المكاشفات التي لا يحتملها العقول الضعيفة رأيت في ذلك العالم (و إن شئت قلت بين النوم و اليقظة) عند ما كنت في رواق عمران جالسا إني بسرِ من رأى و رأيت مشهدهما في نهاية الارتفاع و الزينة و رأيت على قبرهما لباساً أخضر من لباس الجنِة لأنِه لم أر مثله في الدنيا، و رأيت مولانا و مولى الأنام صاحب العصر و الزمان عليه السلام جالساً، ظهره على القبر و وجهه إلى الباب، فلمّا رأيته شرعت في هذه الزيارة بالصوت المرتفع كالمدّاحين، فلمّا أتممتها قال صلوات الله عليه: «نعمة الزيارة» قلت: مولاي، روحي فداك، زيارة جدّك. - و أشرت إلى نحو القبر-. فقال: نعم.
🔺حواشی استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی بر کتاب «ایمان و رجعت» مرحوم آیت الله سیّد احمد زنجانی: ص۲۲۰-۲۲۲.
@ketabe_Estenad
💠 مؤسّس رسمی علم رجال
🔹 مؤسس رسمی علم رجال، شعبة بن الحجّاج متوفّی ۱۶٠ ق است. هر چند «اوّل من تکلّم فی الرجال» شعبی است. عمده جرحهای موجود در کلام شعبة بن الحجّاج بر اساس متن شناسی است و حسّاسیت او بیش از همه بر دو طائفه است: شیعه و خوارج. دو گروهی که به قول آنها از جماعت مسلمین -در دو زاویه کاملاً متفاوت- خارج بودند.
🔸 شیوه عامّه در جرح و تعدیل
نحوه جرح به این صورت است که ابتدا اعتقاداتی را به عنوان اعتقاد حق برای خود میساختند، سپس هر چه در این چارچوب نگنجد را باطل میدانستند. در مرحله بعد هر کسی این مضمون را نقل کند، ضعیف است. سپس در اسناد روایات میگردند تا مسئولیت نقل این مضمون باطل را بر عهده چه کسی قرار دهند. گاهی گفته شده: راوی ضعیف است، چون مضمون باطلی را نقل کرده است و در اعتراض بیان شده: در سند، راوی دیگری نیز وجود دارد که شاید او این مضمون را نقل کرده باشد.
▪️ اصل این مطلب که با توجّه به دیدگاههای مذهبی، راوی تضعیف میشود، در کتب عامّه متکرّر موجود است و سعه و ضیق تضعیفات و توثیقات آنها وابسته به اعتقادات رجالی است.
مثلاً افرادی مانند جوزجانی، ناصبی است، ولی ابن حِبّان علاقهمند به اهل بیت علیهم السلام است و تضعیف این دو با یکدیگر بسیار تفاوت دارد و همین تفکّرات و چارچوب اوّلیه باعث شده، تفاوتهای جدّی در توثیق و تضعیف داشته باشند.
مثال دیگر ابن عَدی است که مجموعه حدیثی مفصّلی را جمع کرده و در شرح حال هر راوی، روایات زیادی را نقل کرده است. هدف اصلی او این است که بگوید: این نقلها باطل است و همین نشان میدهد که راوی ضعیف است.
🔰 عدم اعتبار تضعیفات رجالیون به دلیل مبتنی بودن بر متنشناسی و اجتهاد
شبیه این مطلب در کتب رجال شیعه نیز وجود دارد، البته تکیه اصلی ائمّه رجال بر نکته غلوّ است. به همین دلیل ما به طور کلّی تضعیفات را معتبر نمیدانیم که در جای خودش به تفصیل درباره آن صحبت کردیم، امّا حتّی اگر این مبنا را به طور کلّی نپذیریم، در برخی از موارد مانند غلوّ و فساد مذهب، روشن است که تضعیف بر اساس متنشناسی و اجتهاد است و به همین دلیل اعتبار ندارد.
🔺 درس خارج فقه استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی، تاریخ: ۲ آبان ۱۴٠۱
@ketabe_Estenad
💠 اوصاف و القاب مشترک
🔸 لقب «الطیّار» در برخی روایات وصف «حمزة الطیّار» آمده، و در برخی از روایات به عنوان وصف برای فرزندش محمّد ذکر شده است. در مورد محمّد، هم «ابن الطیّار» تعبیر میشود، و هم «الطیّار». در اصل، این وصف از پدر بوده است، ولی بعضی اوصاف که وصف پدر است، به نام خانوادگی تبدیل میشده است، نظیر نجاشی.
▪️از نجاشی صاحب کتاب فهرست، در منابع عامّه با نام «ابن النجاشی» یاد میشود، از آن جهت که نجاشی در اصل، جدّ این خانواده بوده است. والی اهواز هم عبداللّه نجاشی بوده که در مورد او نیز گاهی به «عبداللّه بن النجاشی» تعبیر میشود. صاحب فهرست، از آن جهت که جدّش نجاشی است، از او با نام «ابن النجاشی» یاد میشود، و از آن جهت که تبدیل به نام خانوادگی شده، با نام خود نجاشی نیز یاد میشود.
🔹 مثال دیگر «ابن ندیم» معروف است. شیخ طوسی از او با تعبیر «ابن ندیم» یاد میکند، ولی ظاهر تعبیرات دیگران آن است که ندیم، وصف خود محمّد بن اسحاق است. در اصل، این وصف برای اسحاق بوده است و به فرزندش نیز اطلاق میشده است.
🔺درس خارج فقه استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی، تاریخ: ۳ مهر ۱۴۰۲.
@ketabe_Estenad
💠 دو صورت حمل روایات بر تقیّه
حمل روایات بر تقیّه به دو صورت است:
۱. حمل بر تقیّه به عنوان تصرّف در جهت صدور روایت:
به این صورت که روایتی که ظاهرش بیان حکم واقعی است و اگر قرینهای بر خلاف نبود، بر حکم واقعی حمل میشد، از ظاهر آن رفع ید میشود و حمل بر تقیّه میگردد، و لذا میفهمیم که امام علیه السلام برای بیان حکم واقعی این روایت را ذکر نکرده است. اینکه در این فرض، جهت تقیّه چه بوده است، اهمّیّتی ندارد. یا امام علیه السلام نسبت به جان خودشان تقیّه کردهاند، یا نسبت به حفظ جان سائل. مهم آن است که امام علیه السلام، حکم واقعی را بیان نکرده است.
۲. حمل بر تقیّه به عنوان بیان حکم در ظرف تقیّه:
اگر روایتی دلالت بر جواز مسّ خفّین یا جواز شرب فقّاع داشته باشد، اطلاق روایت دلالت دارد بر آنکه، هم در ظرف اختیار، و هم در ظرف ضرورت این حکم وجود دارد. گاهی ممکن است اطلاق روایت نسبت به ظرف اختیار، مقیّد شود و فقط شامل ظرف تقیّه شود. یعنی روایت، بیانگر حکم واقعی است، ولی حکم واقعیِ صورت تقیّه را بیان میکند. حکم واقعی در ظرف تقیّه، مسّ بر خفّین و جواز شرب فقّاع است. این تأویل، نوعی جمع دلالی است که به دلالت روایت مربوط است، نه جهت صدور حدیث.
🔸 تعبیری در برخی کلمات وحید بهبهانی وجود دارد که شاید مراد ایشان همین مطلب باشد. البته تعبیر ایشان بسیار مندمج است. ایشان در بحث تخییر در اماکن اربعه ذکر کرده است که در برخی روایات جواز تمام وارد شده است. ایشان بیان کرده است:
«مع أنّ مرادنا من التقيّة هو الاتّقاء، لأنّ هذه الأماكن لمّا كانت مشاهد عامّة عظيمة قالوا للشيعة كذلك، حتّى يتمّوا و ينجوا عن أعدائهم». (مصابیح الظلام: ۲/۲۰۴)
🔹 قبل از ایشان در کلام مرحوم مجلسی اوّل هم نظیر این بیان وارد شده است. شاید مرادشان آن باشد که در شرایطی که شیعیان مجبورند همراه با عامّه نماز بخوانند، امام علیه السلام حکم به صلات تمام در اماکن اربعه کردهاند؛ چرا که اگر تمام نخوانند به خطر میافتند، نه آنکه امام از بیان حکم، تقیّه کرده باشند، بلکه حکم ظرف تقیّه را بیان نمودهاند.
🔺درس خارج فقه استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی (کتاب الزکاة)، تاریخ: ۸ مهر ۱۴۰۲.
@ketabe_Estenad
💠 قرائن دخیل در کشف فتوای عامّه و ضوابط حمل روایات بر تقیّه
🔸نکتهای که در کلمات فقها مورد غفلت قرار گرفته است، آن است که برای حمل روایات بر تقیّه، به تاریخ فتاوای عامّه دقّت نمیکنند، بلکه صرفاً بیان میکنند که مثلاً جمهور عامّه، زکات را در بیش از ۹ جنس ثابت میدانند، و سپس فقهای عامّه که قائل به این قول هستند را نام میبرند، و به این نکته توجّه ندارند که مثلاً عصر مالک بن انس، پس از زمان امام صادق علیه السلام است.
🔹البتّه مالک در زمان امام صادق علیه السلام هم بوده، ولی نفوذی در جامعه نداشته است. آنکه در زمان امام صادق علیه السلام در جامعه فتوایش مطرح بوده، ابوحنیفه است. ابوحنیفه نفوذ زیادی در عراق داشته و به عنوان فقیه اهل عراق شناخته میشده است.
▪️در حمل روایات بر تقیّه و بررسی فتوای عامّه باید ملاحظه نمود که روایت از کدام امام صادر شده است، و فقیه عامّهای که فتوایش مدّ نظر است، مربوط به چه دورهای است، و میزان نفوذ او به چه میزان است، و راوی روایت کیست، و مسائل دیگری از این قبیل حتماً باید مورد بررسی و لحاظ قرار گیرد، و بحثهایی که در کلمات فقها در این مورد وارد شده است، در بسیاری از موارد فنّی نیست. در هر بحثی، هم باید مباحث کلّی مربوط به تقیّه را مدّ نظر داشت، و هم خصوصیّات هر مسئله را مورد دقّت قرار داد.
🔺درس خارج فقه استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی (کتاب الزکاة)، تاریخ: ۸ مهر ۱۴۰۲.
@ketabe_Estenad
💠مراد از «أحمد بن محمّد» در مشایخ «محمّد بن یحیی» در کتاب کافی
🔸روایتی در کتاب کافی با این سند وجود دارد: «محمّد بن یحیی، عن أحمد بن محمّد، عن محمّد بن خالد البرقی ...»
مراد از «أحمد بن محمّد» در اینجا، «أحمد بن محمّد بن عیسی» است. هم راوی و هم مرویٌ عنه بر این امر دلالت دارد.
امّا راوی، از آن رو که «محمّد بن یحیی» در کافی تنها از «أحمد بن محمّد بن عیسی» نقل کرده است، و از «أحمد بن محمّد بن خالد» نقل نکرده است.
امّا مرویٌ عنه نیز -همان طور که آیت اللّه خویی بیان کرده - بر این مسئله دلالت دارد؛ چرا که اگر «أحمد بن محمّد بن خالد» بود، به جای «عن محمّد بن خالد البرقی»، تعبیر «عن أبیه» ذکر میشد. تنها دو راوی به نام «أحمد بن محمّد» در این طبقه، معروف هستند، و با نفی «أحمد بن محمّد بن خالد» روشن میشود که مراد «أحمد بن محمّد بن عیسی» است.
🔹مرحوم آقای سیّد مرتضی عسکری در جلد سوم کتاب «القرآن الکریم و روایات المدرستین» روایات تحریف قرآن را به تفصیل بحث نموده است. مباحث ایشان بسیار مباحث خوبی است. ما نیز تمامی روایاتی که ایشان بحث نموده بود را مورد بررسی قرار دادیم و مطالبی را در حول آنها متذکّر شدیم. نمیدانم ایشان مطالب ما را اعمال نمود یا خیر، ولی یکی از مطالبی که ما بیان کرده بودیم، ظاهرا ایشان اعمال نکرده بود.
یک روایت در کافی از «أحمد بن محمّد» نقل شده بود، که ایشان احتمال میداد مراد «أحمد بن محمّد سیّاری» باشد. ما بیان کردیم این مطلب صحیح نیست.
▪️سیّاری معروف به «أحمد بن محمّد» نیست، تا احتمال ایشان ملاحظه شود. «أحمد بن محمّد» در طبقه مشایخِ مشایخ کلینی - به خصوص در روایات امثال علی بن ابراهیم، و محمّد و یحیی، و امثال ایشان - مردّد بین دو نفر است: «أحمد بن محمّد بن عیسی» و «أحمد بن محمّد بن خالد». «علی بن إبراهیم» از هر دو نقل میکند، ولی «محمّد بن یحیی» تنها از «أحمد بن محمّد بن عیسی» نقل حدیث میکند.
🔺درس خارج فقه استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی (کتاب الزکاة)، تاریخ: ۱۸ شهریور ۱۴۰۳.
#راوی_شناسی
#تمییز_مشترکات
@ketabe_Estenad
معنای ایمان.mp3
443.1K
💠 معنای ایمان: اعتقاد لازم در هر عصر
📻 آیت اللّه العظمی سیّد موسی شبیری زنجانی
@ketabe_Estenad
💠 واژه «ثقه» به طور مطلق در لسان قدما، متضمّن معنای امامی بودن است
مراد از واژه «ثقه» در کلمات قدما، وقتی به طور مطلق به کار رود، امامی است. ثقه در اصل لغت به معنای مورد اعتماد است، نه آنکه به معنای راستگو بودن باشد. معنای این واژه در موارد مختلف به تناسب حکم و موضوع متفاوت میشود.
🔸به عنوان مثال وقتی در مورد یک پزشک این واژه به کار رود، بدین معنا است که آن پزشک، در کار خود مورد اعتماد است، و در تشخیص و درمان، عملکرد قابل اعتمادی دارد. همچنین در مورد افراد دیگر که این واژه به کار رود، به تناسب باید معنا شود.
🔹وقتی در مورد راویان حدیث این کلمه به کار رود، صحّت مذهب نیز استفاده میشود؛ چرا که از زمان قدیم، مسئله صحّت مذهب مورد توجّه بوده، و صحّت مذهب بنابر برخی اقوال و برخی موارد – مثل باب تعارض -، در پذیرش روایت موثّر بوده است، و کتب رجال نیز به این مسئله توجّه ویژه داشتهاند.
▪️این امور نشان میدهد که وقتی واژه ثقه به نحو مطلق به کار رود، تمامی امور و تمامی جهاتی که در پذیرش خبر موثّر است، مورد توجّه بوده است. بنابراین، صحّت مذهب نیز از این تعبیر استفاده میشود.
✳️ در بحث از مشایخ ثقات که تعبیر «لا یروون و لا یرسلون إلّا عن ثقة» در مورد ایشان صادر شده است، آیت الله والد بحث از معنای واژه «ثقه» را مطرح نمودهاند. البته در خصوص بحث مشایخ ثقات، قرائن ویژه دیگری نیز وجود دارد که دلالت بر آن دارد که از واژه «ثقه» در تعبیر مزبور، میتوان امامی بودن را هم استفاده کرد. البته این مطلب در مورد قدما است، و از زمانی که تقسیم چهارگانه احادیث شروع شده، واژه «ثقه» به خصوصِ «وثاقت در حدیث» اختصاص یافته، و وثاقت در مذهب از مفهوم آن خارج میشود.
🔰حاصل آنکه ثقه به معنای قابل اعتماد است، و وقتی به صورت مطلق در مورد یک راوی به کار میرود، بدین معنی است که آن راوی از تمامی جهات مورد اعتماد است.
🔺درس خارج فقه استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی (کتاب الزکاة)، تاریخ: ۱۹ شهریور ۱۴۰۳.
#الفاظ_رجالی
@ketabe_Estenad
💠 اعتماد به یک راوی مجهول در سند روایتی خاصّ
روایتی با این سند وجود دارد: «وَ عَنْهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ...»
🔸سند این روایت تا عبد الرحمن بن الحجّاج صحیح است، و تنها مشکل در «محمّد بن خالد» است. مراد از محمّد بن خالد در سند این روایت، «محمّد بن خالد القسری» است، که امیر مدینه بوده است. (۱)
🔹به نظر میرسد در امور مهمّه مثل این مسئله، (۲) نقل عبد الرحمن بن الحجّاج از محمّد بن خالد القسری به جهت اعتماد به او در این مسئله است. محمّد بن خالد دارای مذهب صحیح نیست، و نقل این امور از او توسط عبد الرحمن بن الحجّاج نیز دالّ بر تایید مذهب او نیست، بلکه این مسئله از امور خاصّی است که میتوان اعتماد به محمّد بن خالد در این مسئله را کشف نمود.
✳️ اعتماد راوی به مرویٌ عنه، گاهی از کثرت روایتش به دست میآید، که یک امر کمّی است، و گاهی به جهت خصوصیّت مسئله است٬ که یک امر کیفی است. گاهی نقل یک روایت خاصّ که ویژگی خاصّی دارد، از یک راوی - که به طور طبیعی قابل اعتماد نیست -، نشانه اعتماد به این راوی در آن مسئله خاصّ است.
——————————————————————
1️⃣ رجال الطوسی: ص۲۸۱، رقم۴۰۷۰: «محمّد بن خالد بن عبد اللّه البجلی القسری الکوفی، ولی المدینة».
2️⃣ این روایت پیرامون آداب جمع آوری زکات و صدقات است، و در خلال درس اهمّیّت آن فهمیده میشود.
🔺درس خارج فقه استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی (کتاب الزکاة)، تاریخ: ۲۴ شهریور ۱۴۰۳.
#توثیقات
@ketabe_Estenad
💠 جواب مناقشات موجود، در ظهور واژه ثقه در صحّت مذهب
🔰 قسمت اوّل
برخی افراد، مناقشاتی مبنی بر عدم ظهور واژه ثقه در صحّت مذهب ارائه نمودهاند که بعضی از آنها را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
✳️ مناقشه اوّل: اقتران واژه ثقه به صحّت مذهب در برخی عبارات رجالی
در برخی عبارات، واژه «ثقه» مقرون به صحّت مذهب است. از آن رو که تأکید، خلاف اصل است، و اصل بر تأسیس میباشد، لذا از این تعابیر استفاده میشود که واژه ثقه ناظر به صحّت مذهب نیست.
✳️ جواب نقضی
علاوه بر اقتران واژه ثقه به صحّت مذهب، در برخی عبارات، واژه ثقه مقترن به واژه صدوق است. به طور مثال تعابیر «کان ثقةً صدوقاً»،(۱) «ثقةٌ صدوقٌ»،(۲) «ثقةٌ فی حدیثه، مسکوناً إلی روایته»،(۳) و همچنین واژه ثقه در کنار تعابیری نظیر «صحیح الحدیث» و «صحیح الروایة» و «معتمدٌ علیه» در رجال نجاشی ذکر شده است. البته تعبیر «صحیح الحدیث» و «صحیح الروایة» مشتمل بر مباحث خاصّی است که فعلاً متعرّض آن نمیشویم.
🔸 اگر اقتران تعبیر ثقه به صحیح المذهب، دالّ بر آن باشد که در معنای ثقه، مسئله مذهب مورد نظر نیست، تمامی موارد بالا باید دلیل بر آن باشد که در این واژه، صداقت و صحّت روایت و اعتبار روایت نیز وجود ندارد.
✳️ جواب حلّی
دلیلی بر این مطلب وجود ندارد که اصل اوّلی عدم تأکید باشد، و خلاف اصل بودن تأکید، امر ثابتی نیست. در واقع تأکید به طور فراوان در کلام به کار میرود. به خصوص تأکیدات لفظی مثل «ثقةٌ ثقةٌ» در عبارات رجالیون در موارد بسیاری استعمال شده است.
افزون بر آن که ویژگی خاصّی در مسئله وجود دارد، که باعث میشود از اساس این قاعده که «تأکید خلاف اصل است» در محلّ بحث مطرح نگردد.
🔹نکته آن است که دلالت واژه ثقه بر صحّت مذهب، به نحو دلالت اطلاقی است. گاهی غرض از تأکید در عباراتی مثل «ثقةٌ فی الحدیث، صحیح المذهب»، تبدیل دلالت اطلاقی به دلالت وضعی است که مرتبه بالاتری از دلالت میباشد. یعنی غرض از تأکید، تبدیل ظاهر به نصّ، یا تبدیل ظاهر به اظهر است.
——————————————————
1️⃣ رجال النجاشی: ص۱۶۵، رقم۴۳۷؛ ص۱۸۰، رقم۴۷۳؛ ص۴۴۹، رقم۱۲۱۴؛ ص۴۵۰، رقم۱۲۱۵.
2️⃣ رجال النجاشی: ص۲۱۶، رقم۵۶۲؛ ص۲۶۹، رقم۷۰۵؛ ص۲۷۵، رقم۷۲۲؛ ص۳۰۱، رقم۸۲۱؛ ص۳۳۷، رقم۹۰۲؛ ص۳۵۰، رقم۹۴۴؛ ص۴۱۳، رقم۱۱۰۱.
3️⃣ رجال النجاشی، ص۸۴، رقم۲۰۲؛ ص۸۵، رقم۲۰۵؛ ص۱۶۶، رقم۴۳۸.
🔺درس خارج فقه استاد معظّم آقای حاج سیّد محمّد جواد شبیری زنجانی (کتاب الزکاة)، تاریخ: ۲۴ و ۲۵ و ۲۶ شهریور ۱۴۰۳.
#الفاظ_رجالی
@ketabe_Estenad