eitaa logo
📖کتاب خاص📚
1.8هزار دنبال‌کننده
249 عکس
65 ویدیو
12 فایل
کتابخانه خاص خودتو با ما بساز، تا ذهن خاصت ساخته بشه سفارش از اینجا👇 https://ONINO.ir/shop/ 🔹 ارسال فقط یک‌شنبه‌ها و ۴شنبه‌ها ارتباط با مدیریت کانال: @admin_modiriyat معرفی و ترویج کتاب‌خوانی برای رسيدن به اندیشه پویا و سالم تحت مديريت @bdon_sansor
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 کتاب چی بخونم؟🧐 _________________❤️ ناهار که خوردم،طوری که ننه و بابا نفهمند،بیخ گوشم گفت: « خیلی کار بدی کردی! اگه حالا توی یک تسبیح،به مال مردم خیانت کنی،وقتی بزرگ شدی می خوای چه کنی؟» خیلی خجالت کشیدم.گقت: « آدمیزاد تا چیزی را هوس کرد که نباید بخواد و از هر راهی که شد ،صاحاب بشه!» 🥺از کار بدم پشیمان شدم. شب که برایم قصه گفت گریه کردم وپرسیدم: یعنی خدا منو می بخشه؟ «گفت: خدا خیلی مهربونه. اگه قول بدی که دیگه از این کارها نکنی،معلومه که می بخشدت. یادت باشه مال مردم،مالِ مردمه؛ حتی اگه یه سیخ کبریت باشه» صبح روز بعد ننه آغا کاسه آش ماشی را که کنار گذاشته بود برداشت،با من آمد و با ملّا بی بی صدیقه صحبت کرد. ملّا کیسه تسبیح ها رو باز کرد و گشت تا آن تسبیحی را که استوانه شیشه ای نداشت را پیدا کرد. استوانه را سر جایش گذاشت.روزی که یک جزء قرآن را تمام کردم و برایم سفره انداختند و نقل و شکلات و آجیل روی سرم ریختند،ننه آغا یکی از آن تسبیح ها را به من هدیه داد.😊😁 📗 کانال https://eitaa.com/ketabe_khas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 کتاب چی بخونم؟ _________________❤️ یادم هست وقتی در خانه غذای خیلی خوب و مفصلی درست می کردیم و همه آماده خوردن می شدیم احمد جلو نمی آمد! می گفت: توی محل خیلی از مردم اصلا نمی توانند چنین غذایی تهیه کنند. برای همین اگر هم سر سفره می آمد با اکراه غذا می خورد.برا بچه ای در قد و قواره او این حرفها خیلی زود بود. اصلا بیشتر بچه ها در سن دبستان به این مسائل فکر نمی کنند. اما احمد واقعا از بینش صحیحی که در مسجد و پای منبرها پیدا کرده بود،این حرفها را می زد. رفته رفته هر چه بزرگتر میشد،رشد و کمال و معنویت او بالا رفت تا جایی که دیگر ما نتوانستیم به گرد پای او برسیم! یادم یک بار برای چیدن سیب به روستایمان در دماوند رفتیم. مادر ما یک چوب از باغ دایی آورد و مشغول چیدن سیب شد. ساعتی بعد دایی از راه رسید. احمد جلو رفت و سلام کرد و بعد گفت:دایی راضی باش ما یک چوب از داخل باغ شما برداشتیم. دایی هم برای اینکه سر به سر احمد بگذارد گفت: راضی نیستم! احمد اصرار میکرد تو رو خدا ،دایی ببخشید و... آن روز اصرارهای احمد و برخورد دایی نشان داد که احمد در این سن کم چقدر به حق الناس اهمیت دارد. 📙 زندگی نامه عارف شهید احمد علی نیری کانال https://eitaa.com/ketabe_khas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 کل کتابهای جدید سایت آنی نو: ( عمومی) https://onino.ir/ensan-250sale-2/ ( عمومی) https://onino.ir/temsilat-akhlaghi-tarbeiati-1/ ( عمومی) https://onino.ir/temsilat-akhlaghi-tarbeiati-2/ ( عمومی) https://onino.ir/temsilat-eteghadi-elmi-1/ ( عمومی) https://onino.ir/temsilat-seyasi-ejtemaee-2/ اسلامی( عمومی) https://onino.ir/tarh-koli-andishe-eslami/ ( عمومی) https://onino.ir/hosayn-az-zaban-hosayn/ :👇( عمومی) https://onino.ir/anak-an-yatim-nazar-kardeh-4/ https://onino.ir/anak-an-yatim-kazar-kardeh-3/ https://onino.ir/anak-an-yatim-nazar-kardeh/ ( عمومی) https://onino.ir/tan-haie-hezarsale-shikh-sadogh/ ( عمومی) https://onino.ir/gohar-shab-cheragh/ ( جوانان) https://onino.ir/man-edvardo-nistam/ ( جوان و نوجوان) https://onino.ir/setare-ha-chidani-nistand/ ( جوان) https://onino.ir/ketab-zendagi/ ( عمومی) https://onino.ir/arefane/ ( نوجوان) https://onino.ir/man-v-nane-agha/ ( مجموعه ۶ جلدی) کودک و نوجوان https://onino.ir/ghahramanan-karbala/ :👇( کودک تا پدربزگ،کتاب کل خانواده) https://onino.ir/panchelo-hedye-makhsoos-to/ https://onino.ir/panchelo-to-bi-naziri/ (عمومی) https://onino.ir/tavane-asheghy/ ( عمومی) https://onino.ir/black-box/ (عمومی) https://onino.ir/falafel-foroosh/ ( عمومی) https://onino.ir/khoonedel/ ( نوجوان) https://onino.ir/nabard-khandagh/ ( نوجوان) https://onino.ir/gheseh-edvardo/ ( عمومی) https://onino.ir/dokhtare-shina/ ( جوان و نوجوان) https://onino.ir/khaterate-safir/ ( ۱۰ تا ۱۲ سال) https://onino.ir/professor-fofo/ ( نوجوان) https://onino.ir/nane-agha2/ ( جوان_بزرگسال) https://onino.ir/mara-bebar/ ؟( جوان و بزرگسال) https://onino.ir/shanbe-aram/ ( جوان و بزرگسال) https://onino.ir/nane-ali/ ( جوان و بزرگسال) https://onino.ir/shekast/ ( جوان و بزرگسال) https://onino.ir/ghidar/ ( جوان و بزرگسال) https://onino.ir/milishiya/ ( جوان و بزرگسال) https://onino.ir/milishiya/ ( زیر ۱۲ سال) https://onino.ir/zabane-kabootar/ ( جوان و بزرگسال) https://onino.ir/golane-gavanmard/ ( نوجوان) https://onino.ir/magaraye-kelas/ 🔴( آنی نو) https://eitaa.com/ketabe_khas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 معرفی کتاب 📗 _________________❤️ 💥کتابی که پیشنهاد می شود جوانان مکررا آنرا بخوانند. کانال https://eitaa.com/ketabe_khas سفارش از سایت آنی نو👇 https://onino.ir/hosayn-az-zaban-hosayn/
📖کتاب خاص📚
🔴 معرفی کتاب 📗 #حسین_از_زبان_حسین _________________❤️ 💥کتابی که پیشنهاد می شود جوانان مکررا آنرا
🔴 برشی از کتاب: --------------------------------📗 (خبر شهادت مسلم بن عقیل و دو نفر از یاران را به همراهانم دادم:) بسم الله الرحمن الرحیم. اما بعد: خبری دلخراش و ناگوار رسیده. مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبد الله بن یَقْطُر به شهادت رسیده اند. واقعیت این است که شیعیان ما دست از یاری برداشته و ما را بی یاور گذاشته اند. اینک هر یک از شما می خواهد برگردد،می تواند به راحتی بازگردد، از طرف ما هیچ نگرانی نیست و تعهدی وجود ندارد. ( بعد از این سخنان مردم به تدریج از اطراف من پراکنده شدند و از چپ و راست اطراف مرا خالی کردند. فقط کسانی ماندند که از مدینه همراه بودند و تعداد اندکی از کسانی که در طول مسیر به ما پیوسته بودند) 😭😭😭😭😭 📙 https://onino.ir/hosayn-az-zaban-hosayn/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 معرفی کتاب 📗مجموعه ۶ جلدی کودکان ۵ سال به بالا ____________❤️ قهرمانان کربلا روایت حضور قهرمان ها در سپاه امام حسین (ع) است در هر جلد، داستانی از حماسه آفرینی یکی از یاران امام حسین را بازگو می کند. داستانی برای کودکان بیشتر از ۵ سال. کسانی که می خواهند روزی قهرمان سپاه امام زمانشان باشند. این کتاب با قلم روان و کودکانه و ساده خانم همراه  است و در هر جلد یک فضیلت اخلاقی از آن شخصیت عاشورایی بیان می شود کانال https://eitaa.com/ketabe_khas سفارش در سایت آنی نو👇 https://onino.ir/ghahramanan-karbala/
🔴برشی از کتاب ___________________📗 جُناده انصاری یکی از یارانم بود که همراه همسر و فرزندِ نوجوانش به یاری ما آمده بود و در حمله اول دشمن به شهادت رسید. پس از شهادت وی، فرزند نوجوانش آمده بود و اجازه نبرد میخواست. گفتم: پدر این جوان کشته شده،شاید مادرش راضی به رفتن وی به نبرد نباشد. او با شنیدن سخن من گفت: مادرم دستور داده که به میدان بروم فرزند رسول خدا ! به وی اجازه دادم و او با خواندن اشعار حماسی به طرف دشمن رفت: «أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاَْمیرُ سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ عَلِیٌّ وَ فاطِمَةُ والِداهُ فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیر امیر من، حسین (علیه السلام) است و چه نیکو امیری؛ که شادی دل پیامبرِ (صلی الله علیه و آله و سلم) بشیر و نذیر است. علی و فاطمه (علیهما سلام) پدر و مادر اویند، آیا شما برای او همانندی می‌شناسید؟ وی پس از درگیری با دشمن به شهادت رسید و دشمن سر او را از تن جدا کرده و به سوی خیمه ها انداخت. مادر وی سر بریده را برداشت و پس از آن که خاک و خونش را پاک نمود گفت: آفرین بر تو فرزندم! نور چشمم،مایه شادی قلبم!🥺😭 📗 https://onino.ir/ghahramanan-karbala/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹سلام عزاداریهاتون قبول. 💥وقتی بگیرش دستت و شروع به خوندنش کنی، باهاش یا میخندی یا گریه میکنی یا فشار و سختی و ترس و تنهایی رو به جون و دل حس میکنی. وقتی بذاریش کنار تازه به خودت میای میبینی..... بعد به خودت میگی: اگه من جای قَدم بودم تحمل اون رو داشتم؟ تحمل نبود همسرم رو؟ تحمل اسباب کشیهای مکرر با پنج تا بچه قد و نیم قد؟ تحمل پارو کردن پشت بام پر برف به تنهایی؟ ترس حمله های عراقیها و..... میبینم نه، من نمیتونم قَدم باشم انگار این هشت سال جنگ دو گروه قهرمان داره که کشور و ما مردم بهشون مدیونیم: گروه اول همون رزمندگان بودن گروه بعد خانواده هاشون. شاید سختیها، تنهاییها، درد و رنج های اونها نبود، از جنگ سربلند بیرون نمی آمدیم. انگار تحمل رنجهای خانواده های رزمندگان جز جهاد و هشت سال دفاع مقدس بوده....... هر چی هست انگار برا این جهاد اونها انتخاب شده بودن. کار هر کسی نبوده.... 📗 از اون کتابهایی هست که بگیری دستت زمین نمی گذاریش. سرسخت بودن و صبر عظیمی رو در این کتاب از همسری عاشق می‌بینید که برای زندگی می جنگد.همسر شهید ستار ابراهیمی 🌹خدا بیامرزه قَدم بانو رو برای شادی روح این شیرزن صلوات❤️ ارادتمند
📖کتاب خاص📚
🌹سلام عزاداریهاتون قبول. 💥وقتی بگیرش دستت و شروع به خوندنش کنی، باهاش یا میخندی یا گریه میکنی یا فش
🔴 معرفی کتاب 📗 ___________________❤️ خاطرات قدم خیر محمدی کنعان همسر شهید حاج ستار ابراهیمی فر 💥کتابی جذاب که خواننده را در هر صحنه از زندگی این بانو با خود همراه میکند . 🔴 کانال_کتاب_خاص https://eitaa.com/ketabe_khas سفارش از سایت آنی نو https://onino.ir/dokhtare-shina/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 معرفی کتاب: 📗 نگاهی نو به یادداشتهای امیر اسدالله علم کتابی دیگر از نویسنده صعود چهل ساله نویسنده: سید محمد حسین راجی __________❤️ خاطرات علم به دلیل برخورداری از انبوه اطلاعات و سرنخ هایی که در آن وجود دارد، از جمله منابعی به شمار می آید که ارزش مطالعه بالایی دارد، به شرط آنکه از ظاهر عبارات و واژه ها عبور کرده و به عمق حقایق نهفته در آن دست یافت و همچنین پژوهندگان تاریخ می توانند با مطالعه آن، پرده نازک ادعاها و خودستایی های محمدرضا را کنار بزنند و پشت صحنه واقعی و عینی آن دوران را به نظاره بنشینند. کتاب حاضر با اتکاء بر مستندات تاریخی در «یادداشت های امیر اسدالله علم»، به وضعیت دوران پهلوی و مقابله با تطهیر آن پرداخته و سعی کرده تا حدودی مخاطب را نسبت به تاثیر عمیق و ناخودآگاه مطالب تاریخی خلاف واقع، مصون نگه دارد. در این کتاب به خاطرات علم به صورت موضوعی پرداخته و سعی شده به توضیحات طولانی و تحلیل نپردازد مگر آنجا که خاطره نیاز به توضیح کوتاهی داشته است؛ به همین جهت با نگاهی ریزبینانه از دل خاطرات سراسر تملق و تعریف اسدالله علم، خاطرات شاخص ساز انتخاب و بیان شده است. 💥کانال https://eitaa.com/ketabe_khas 💥 سفارش در سایت آنی نو:👇👇 https://onino.ir/black-box/
🔴 برشی از کتاب ____________________📙 پس از آنکه همه اصحاب و یارانم به شهادت رسیدند و تنها برادرم عباس در میدان باقی ماند،شدت تشنگی موجب شد که با هم به سوی فرات حرکت کنیم. دشمن با تمام توان از رسیدن ما به آب ممانعت میکرد و جنگ سختی در گرفت که در اثنای آن بین من و برادرم عباس فاصله افتاد. عباس موفق شد از میان انبوه دشمن راهی به سوی آب پیدا کند.او در مسیر چنین رجز میخواند: وقتی مرگ با من رو به رو شود باکی ندارم/ تا اینکه در میان دلاوران و قهرمانان وارد شوم/ جانم فدای جان مصطفی که طیب و طاهر بود/ من همان عباسم که آب برای فرزندان میبرم/ در روز جنگ از شر دشمن باکی ندارم عباس توانسته بود مشک را پر از آب کند و به سوی خیمه ها باز گردد. اما در مسیر بازگشت افرادی از دشمن در پشت درختان کمین کرده بودند و توانستند از پشت سر،دست راست عباس را قطع کنند. او همچنان رجز میخواند. کسانیکه در نخلیتان کمین کرده بودند توانستند دست چپ او را نیز قطع کنند و او باز رجز میخواند. بعد از قطع دو دست عباس ،عمود آهنینی بر سرش فرود آمد و از اسب بر زمین افتاد و به شهادت رسید. هم اکنون کمرم شکست و چاره ام کم شد😭😭😭😭😭 📗 https://onino.ir/hosayn-az-zaban-hosayn/
هدایت شده از 📖کتاب خاص📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند بر اثر صبر، نوبت ظفر آید ان مع الصبر نصرا🌹 سفارش در سایت آنی نو👇: https://onino.ir/book/ https://onino.ir/book/ کانال👇: @fekr_dorost
📖کتاب خاص📚
👌صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند بر اثر صبر، نوبت ظفر آید #خون_دلی_که_لعل_شد ان مع الصبر نصرا🌹 سفا
🔴برشی از کتاب 💥مورس _______________________📗 ✅ طبیعت انسان چنین است که علیه اوضاعی که دوست ندارد و موافق طبعش نیست، عصیان ورزد. اگر تصمیم به عصیان گرفت، راه‌های ابتکار و خلاقیت در برابرش گشوده می‌شود. در این زندان، افکار زندانیان در جهت عبور از دو مانع بود: نخست، مانع نگهبانان - که اغلبشان بی‌سواد و مزدور بودند و بیشتر ساده و ساده لوح - و دوم، مانع مأموران امنیتی. زندانیان معمولاً برای غلبه بر مانع نخست، نقشه می‌کشیدند و بیشتر هم در این کار توفیق می‌یافتند. در این زمینه مسائلی به یاد دارم که بیانش خالی از لطف نیست: حرف زدن در داخل یک سلول ـ چنانکه گفتم - ممنوع بود، چه رسد بـه حـرف زدن با زندانیان سایر سلول‌ها. این کاری خطرناک بود، چون از نظـر مأموران اوضاع بازجویی و کسب اطلاعات را به هم می‌ریخت؛ بویژه اگر بازداشتی‌ها متهمان یک پرونده بودند. با این همه حساسیت، مورس ابزاری برای گفت و شنود میان زندانیان بود. میان من و سلول شهید رجایی، یک سلول فاصله بود. من با سلول مجاور به وسیله‌ی مورس حرف می‌زدم، پیام به سلول رجایی می‌رفت و پاسخ آن برمی‌گشت. زبان مورس را در این زندان آموختم. ✅ داستان از اینجا شروع شد که دیدم از سلول همسایه‌ام ضرباتی به دیوار می‌خورد و من معنای آن را نمی‌فهمیدم. فهمیدم که او از این ضربات، مقصـودی دارد. یک روز داشتم با نگاه، دیوارهای سلول را با دقت نگاه می‌کردم. این هم کاری است که معمولاً زندانیان می‌کنند تا خود را با چیز تازه‌ای سرگرم کنند. از جمله چیزهایی که بر دیوار خواندم، یادگارها و شوخی‌ها و لطیفه‌های زندانیان بود. همین طور که به دیواری در کنار در سلول - که به زحمت نور به آن می‌رسید - خیره شده بودم، جدولی از حروف، و علامات رمزی به چشمم خورد، کم‌کم با زبان جدول آشنا شدم و دیدم که اینها رمزهای مورس است. لذا شروع به آموختن مورس کردم و رفته‌رفته مفهوم ضربات همسایه را که بر دیوار می‌زد، دریافتم. سپس یک بار هم کوشیدم حتی با کُندی هم که شده، پاسخش را بدهم. همسایه پاسخم را فهمید و خیلی خوشحال شد، گفت و گوی متقابل میان من و او آغاز شد. او با سرعت و مهارت با من حرف می‌زد و من با درنگ و کُندی پاسخ می‌دادم. او می‌کوشید به من کمک کند. همین که یکی دو حرف کلمه‌ای را می‌شنید، اشاره می‌کرد که کلمه را فهمیده و به بقیه‌ی حروف نیازی نیست. به تدریج در زمینه‌ی گفت و شنود با مورس ماهرتر شدم، تا جایی که وقتی مورس می‌زدم، کسی که با من در سلول بود، متوجه نمی‌شد که من چه کاری می‌کنم. به دیوار تکیه می‌دادم، سرم را به دیوار می‌چسباندم، دستم را کنار سر می‌گذاشتم و سپس با انگشت به دیوار می‌کوبیدم و درعین حال به حالتی عادی با هم سلولی خودم نیز حرف می‌زدم، بدون آنکه متوجه شود من با همسایه‌ی زندانی خود نیز گفت و گوی مورسی دارم! او هیچ حرکت غیرعادی از طرف من مشاهده نمی‌کرد، جز اینکه احساس می‌کرد قدری تمرکز حواس ندارم؛ و این هم چیزی است که البته در مورد هر فرد زندانی به چشم می‌خورد. مواردی هم اتفاق افتاده بود که درحالی که من با سایر زندانیان خوابیده بودم، با انگشت‌های پا به دیوار می‌زدم. البته در چنین حالتی که گوش از دیوار دور است، شنیدن دشوار می‌شود. {خاطرات حضرت آیت‌الله العظمی سید علی خامنه ای از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی} کانال https://eitaa.com/ketabe_khas ✅ سفارش در سایت آنی نو: https://onino.ir/khoonedel/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 امام حسین علیه السلام در شب عاشورا یک جور سخن گفت و در روز عاشورا یک جور دیگر. شب عاشورا، سخن از «نمی‌خواهم، احتیاج ندارم، بروید، بیعتم را برداشتم» بود. روز عاشورا می‌گوید: «بیائید به من کمک کنید، آیا یاور و مددکاری هست؟ هل من ناصر ینصرنی؟» شب صحبت می‌کند تا مبادا خبیثی در بین طیّب‌ها باشد، و روز سخن می‌گوید تا مبادا طیّبی در بین خبیث‌ها مانده باشد. شب غربال می‌کند تا فقط «صالحان» بمانند و روز غربال می‌کند تا فقط «اشقیاء» در مقابل او ایستاده باشند. 🖤کانال https://eitaa.com/ketabe_khas