eitaa logo
کتاب خوب📚
5.3هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
209 ویدیو
32 فایل
📚مجموعه کتاب هایی که دوست شان داریم 🔔این کانال زیر نظر مستقیم دکتر وحید یامین پور اداره می شود. 👤ادمین: @Hamieh_enghelabi
مشاهده در ایتا
دانلود
دین شدن پول ♨️روایت داریم« زمانی می آید که پول، دین مردم می شود.» 🔻امروز نمونه های این روایت خیلی زیاد است. کسانی را می بینیم که دائما به دنبال پول هستند؛ و حتی نماز هم نمی خوانند تا در زمان نماز، چند هزار تومان بیشتر کاسبی کنند. یا دم غروب تازه نماز ظهرشان را می خوانند. 🔻بعضی آن قدر که از اسکناس لذت می برند از نماز لذت نمی برند؛ و آن قدر به پولشان علاقه دارند که حق فقرا را نمی دهند؛ حق خدا را نمی دهند؛ مالشان را حلال نمی کنند؛ خمس و زکاتشان را نمی دهند. 🔻این ها علاقه ای که به پول دارند، به خدا و دین و مذهب و مسجد ندارند. راحت ربا می خورند؛ رشوه می گیرند، مال مردم را کم و زیاد می کنند؛ کم فروشی و گران فروشی می کنند، و ذره ای به فکر خدا و قیامت نیستند. 🔻چرا باید این طور بشویم؟ چرا باید به دنیایی دل ببندیم که به لحظه ای از بین می رود. شاعر می گوید: بر مال و جمال خویشتن غرّه مشو کان را به شبی برند و این را به تبی 🔻مال انسان به یک آتش سوزی کوچک، یا دزدی از بین می رود؛ اما خدا و دین از بین رفتنی نیست و اگر کسی تکیه اش به این ها باشد، پول و دنیا هم دارد. می گویند:« چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.» 🔺@ketabe_khoub
8.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆مسابقه کتاب‌خوانیِ ادموند🔆 ❤️اولین رمانِ عاشقانه مهدوی❤️ 🖋نویسنده: آمنه پازکی 📚ناشر: شهر کتابخون 🔹درباره کتاب: شخصیت اصلی این داستان شخصی به نام ادموند است، ادموند پارکر، جوانی مسیحی از خانواده ای بسیار معروف و سرشناس انگلیسی، دکترای رشته حقوق و از دانشجویان نخبه است. رؤیاهای وحشتناکی گاه گاه به سراغش می آید که معنی آن ها را نمی فهمد، گاهی اوقات احساس می کند عیسی مسیح (ع) در آن خواب ها برای نجاتش می آید، پس بر آن می شود که به جستجوی حقیقت آن ها بپردازد اما کسی نمی تواند کمکش کند تا اینکه دست سرنوشت او را به سویی سوق می دهد و ادموند در مسیر سختی برای یافتن حقیقت واقع می شود. در مسیر دشوار رسیدن به حقیقت، دختر جوان مسلمانی سر راهش قرار می گیرد که..... 🎁همراه با ۲۰۰میلیون ریال جوایز نقدی و غیرنقدی 📥روش های تهیه کتاب: 🔸ارسال عدد ۸ به ۱۰۰۰۱۰۰۰۱۵۰۰۰ 🔸کتابفروشی های سراسرکشور 🆔https://t.me/shiraazeh_ir‌ 🆔https://eitaa.com/shiraazeh_ir 🌐http://www.shirazeh.ir
📚 حلال و حرام ؛ اگر نزد شما فرقی نکند، برای فرزندان معصومتان مسلماً فرقِ بسیار خواهد داشت ؛ زیرا فرزندانی که از مالِ حرام بخورند ، بی تردید ، حرام‌زادگانی خواهند شد ، و روزگارتان را سیاه خواهند کرد! @ketabe_khoub
در زیست توسعه یافته، لذت است که اصالت دارد. مادر اگر فرزندان کمتری داشته باشد یا اصلا فرزند نداشته باشد، لذت و تمتعش در دنیا بیشتر است. اگر مبنا لذت باشد، عقل حکم می کند بچه دار نشود.... بشری که در زندگی اش لذت اصل باشد، مسئولیت نمی پذیرد. تفاوتی بنیادی در کار است: دنیای توسعه یافته مبتنی بر رهایی و لذت است، و دنیای متدین مبتنی بر تکلیف. مرد ایرانی ازدواج می کرد که مادری برای فرزندان آینده اش یافته باشد. روایات مربوط به ازدواج، معطوف به چیست؟ معنای ازدواج در دنیای توسعه یافته دچار دگرگونی می شود و همسر تبدیل می شود به همدم قصه های عشقی. دنبال آدمی هستیم که با او گره های دراماتیک و قصه عشقی بسازیم. در نهایت پیدا هم نمی شود‌. معمولا همه این ها مربوط به پیش از ازدواج است یا اندکی پس از آن. می گویند: همسران تا شش ماه عاشقانه زندگی می کنند و بعد، پنجاه سال همدیگر را تحمل می کنند! پشت این طنز تلخ، واقعیتی جدی است. اگر زندگی بشر واقعا مبتنی بر لذت باشد، دلیلی برای فرزند آوری وجود ندارد. همه وجوه زندگی بشرِ توسعه یافته، مبتنی بر تلذذ است. ✍ماجرای فکر آوینی/صفحه ۱۳۷ ♨️ @ketabe_khoub
13.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کسانی مثل اشپنگلر معتقدند اولين نشانه‌های تهی شدن درونی يك تمدن، تهی شدن آن از هسته اوليه و پايدار اجتماعی و كانون خانواده است. عقل جدید، تعهد نسبت به یک فرد به عنوان همسر را درک نمی‌کند و طلب لذت بی‌نهایت او را به تنوع طلبی غیر متعهدانه می‌کشاند. "خانه" یا "کافه" ؟ کدام با درک لذت‌طلبانه همخوانی دارد؟ اشپنگلر می‌گوید آنگاه که هوش بشر به این نقطه برسد تمدن‌ در میان دیوارهای بلند شهرهای بزرگ و باشکوه می‌میرد. ♨️@ketabe_khoub
می ایستم امروز خدا را به تماشا  ای محو شکوه تو خداوند سراپا ای جان جوان مرد به دامان تو دستم من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را ای عشق مینداز از امروز به فردا آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا با آمدنت قاعده ی عشق به هم خورد لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا روز جوان مبارک 🌺 @ketabe_khoub
📚نام کتاب: محبت زنان و کودکان در سیره پیامبر 🖋نویسنده: حبیب الله فرحزاد 📑انتشارات: طوبای محبت 📓تعداد صفحات: ۲۸۸ 📖توضیحات: این نوشتار به محبت به زنان و کودکان که از ارکان اصلی خانواده هستند پرداخته و تلاش نموده است تا روش و سیره و فرامین گرانسنگ رهبران الهی را بررسی کند و روش صحیح معاشرت اعضای خانواده را در جهت رشد و تعالی روحی و اخلاقی و معنوی بنمایاند 📗📘📙 @ketabe_khoub
🔃 انتخاب پدیده پیچیده ای است. انسان چون انتخاب می کند، انسان است. انتخاب می کند و بر انتخابش پای می فشارد. پای فشردن بر انتخابی که آزادانه باشد تحسین برانگیز است. اما چه بسیار که انتخابی ظاهراً آزادانه، محصول سلسله ای از علل ناپیدای احساسی و روانی است. مشکل اینجاست که عمر انسان محدود و بازگشتن از انتخابی که جوانی، عشق، رابطه انسانی، عقیده و ده ها دارایی دیگر را معطل یا ضایع کرده است، گاهی محال است. محال است... بی بازگشت است... جبران ناپذیر است... ارتداد/۱۱۲ وحید یامین پور 🔃 @ketabe_khoub
هدایت شده از کتاب خوب| کودک
📚نام کتاب: سیاحت غرب 🖋نویسنده: محمد حسن نجفی قوچانی 📑انتشارات: کتاب جمکران 📓تعداد صفحات: ۱۲۹ 📖توضیحات: روایت کتاب «سیاحت غرب» با جملهٔ «و من مُردم» آغاز می‌شود و به همین سادگی مخاطب را در نقطه‌ای متفاوت قرار می‌دهد. این جمله یکی از به یادماندنی‌ترین و عام و عوام پسندترین نمونه‌های آغاز طرح داستان است. تمام داستان بر اساس همین جمله در دنیای پس از مرگ می‌گذرد. تصویرسازی‌های این کتاب سال گذشته و پیش از انتشار کتاب در دوسالانه تصویرسازی قم برگزیده شده است.برشی از کتاب: و من مُردم. ناگهان دیدم ایستاده‌ام و آن بیماریِ که داشتم، ندارم و تندرستم. خویشاوندان من در اطراف جنازه برای من گریه می‌کنند و دل من از گریه آن‌ها آشوب است. به آن‌ها می‌گویم: «من نمرده‌ام، حتی بیماریم رفع شده است.» هیچ‌کس به حرف من گوش‌ نمی‌کند. گویا من را نمی‌بینند و صدای من را هم نمی‌شنوند. فهمیدم که آن‌ها از من دورند، اما من با دید آشنایی و دوستی به آن جنازه نگاه می‌کنم. به‌خصوص پارچۀ کفن پهلوی چپ آن را که برهنه بود، چشم‌های خود را به آنجا دوخته بودم. بعد از غسل و دیگر کارها جنازه را به طرف قبرستان بردند، من هم با تشییع‌کنندگان بودم. در میان مردم بعضی از جانوران وحشی و درندگان گوناگون را می‌دیدم و از آن‌ها وحشت داشتم، ولی دیگران وحشت نداشتند. آن‌ها نیز نسبت به آنان اذیّتی نداشتند، گویا اهلی و با آن‌ها مأنوس بودند. 📗📘📙 @ketabe_khoob
🍃🍃 🌴شب از نیمه گذشته بود. نور مهتاب بی رمق بود ولی بر تاریکی مطلق غلبه کرده بود. شیخ و سید بر پشت بام مضیفی در اطراف کربلا آرمیده بودند. شیخ به آرامی برخاست. عمامه بر سر گذاشت. عبا پوشید و از پله ها به حیاط مضیف رفت. 🌴سید علی بیدار بود و متوجه برخاستن شیخ شد. با خود اندیشید که شاید شیخ وقت نماز شب را اشتباه کرده است. شیخ از مضیف خارج شد و سید مضطرب و سرآسیمه از پله پایین رفت و به دنبال او راه افتاد. 🌴شیخ از پیج کوچه ای گذشت. در کنار نهری که از فرات به میان شهر کشیده شده بود، وضو تازه کرد و دوباره به راه افتاد. شیخ پیوسته ذکرگویان و با قدم های کوتاه، کوچه های کاهگلی را طی کرد تا در نزدیکی دروازه بغداد در مقابل خانه کوچکی ایستاد. 🌴در زد و چند قدم به عقب برگشت. گویی دستی مقابل راه سید را سد کرد و او را در جایش ایستاند، نتوانست جلوتر برود. کسی در را باز کرد و شیخ را به داخل خانه دعوت کرد. شیخ نعلین خود را بیرون خانه کند، سر بر چارچوب در گذاشت و آن را بوسید. آنگاه سر خم کرد و دست بر سینه وارد شد. 🌴عطر عجیبی شامه سید علی را پر کرده بود. عطری آشنا که پیش از آن در مسجد سهله با آن سرمست شده بود. در مقابل خانه زانو زد و گریست. دیوار و در خانه را بوسه باران کرد، دست بر سینه گذاشت و عقب عقب کوچه را برگشت. او پاسخ سوال خود را یافته بود. السلام علیک یا ابا صالح المهدی عج @ketabe_khoub