اگر میبینیم در کار خستگی وجود داره، باید بریم اون مورد رو حل بکنیم؛ کار، کاری نیست که توش خستگی داشته باشه.
◀️ جنگیدن در راه خدا خستگی نمیاره؛ اگه داریم خسته میشیم، باید بررسی کنیم علتش چیه؟ چرا داریم خسته می شیم؟ ایراد اینه که یه چیز غیرخدایی قاطی قضیه هست.
🌷#شهید_حسن_باقری
فهرست کتب نمکتاب زمستان- 1402.pdf
8.37M
درسته که زمستونه و هوا سرد نیست🥶
اما این فایلِ داغ داغِ فهرست کتب نمکتابی خدمت شما😁👆🏻
°
یه فایل جامعی که تک تک کتاباش توسط چندین کارشناس خونده و بررسی شده و با خیال راحت میتونید کتابا رو تهیه کنید و بخونید☺️
نکتهی قشنگترش اینه که دستهبندی سنی و موضوعی داره و برای هر سلیقه و سنی که خواستی میتونی کتاب پیدا کنی😃😎
°
May 11
🔸شهید احمدعلی نیری یکی از شاگردان خاص مرحوم آیت الله حق شناس بود؛ وقتی مردم دیدند که آیت الله حق شناس در مراسم ترحیم این شهید بزگوار حضور یافت و ابعادی از شخصیت او را برای مردم بیان کرد، تازه فهمیدند که چه گوهری از دست رفته است!
مرحوم آیت الله حق شناس درباره شهید نیری گفت: "در این تهران بگردید. ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می شود یا نه؟"
🔸آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دو نماز، سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: "این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم. از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که (از برزخ و…) می گویند حق است. از شب اول قبر و سوال و… اما من را بی حساب و کتاب بردند.
رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!"
🔸سپس در همان شب ایشان به همراه چند نفر از دوستان به سمت منزل احمدآقا که در ضلع شمالی مسجد امین الدوله در چهار راه مولوی بود، رهسپار شدند. در منزل این شهید بزرگوار روبه برادرش اظهار داشتند: "من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم. به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم، دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است. اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد و گفت تا زنده ام به کسی حرفی نزنید...."
#اعتکاف
#پیشنهاد_اعتکاف
#نیمه_پنهان_مکران
🏝مکران، پارهای از تن زیبای سرزمینمان ایران است. 🏖سواحل زیبای دریای عمان، که حاشیهاش کویر و دشت و نخلستانهایی احاطه کرده است و در میان آنها مردمانی از طوایف گوناگون #شیعه و #سنی زندگی میکنند. این سفرنامه، گذری است از میان این سرزمین برای آشنایی اعتقادی با انسانهای مهربان و زحمت کش آنجا...
🍃در کتاب نیمه پنهان مکران نویسنده به سراغ علمای اهل سنت منطقه سیستان رفته است و باآنان به گفتگو نشسته است.
✂ از کتاب:
⏰پانزده دقیقه اول مشخص نبود که آنها میخواهند درباره شیعه تحقیق کنند یا آمدند نظر امین را برگردانند. امین ابتدا مقداری درباره دلایل تشیعش گفت ولی آنها با جاهل پنداری امین به او گفتند: «تو که درس حوزوی نخوانده ای و سواد کافی نداشتی. چطور تشخیص دادی که شیعه بر حق است؟»
🗣لحن صحبت امین عوض شد و از سواد مذهبیاش دفاع کرد. از فعالیتهایش وقتی که سنی بود گفت و مقداری درباره تناقضات و عملکردهای منفی برخی مولویهای برجسته اهل سنت صحبت کرد. آنها گفتند: «اینکه دلیل نمیشود فلان مولوی چه کارکرده و فلانی چه کار!
#پیشنهاد_اعتکاف
#پدر
◼ اگر ۲۰ یاور داشتی پس بجنگ…
این را پیامبر خدا به امیرالمؤمنین فرموده بود؛ وقتی که همه مدینه در یک چرخش عجیب حرف خدا و رسول را زمین گذاشتند. علی را کنار زدند و با دیگری بیعت کردند.
پیامبر در غدیر فریاد زده بود که خدا علی را انتخاب کرده است، در موقعیت های دیگر هم، وصی و جانشین را او معرفی کرده بود…
اما حالا مردم با اختیار خودشان به علی گفتند: نه.
به دنیا رأی «آری» دادند.
علی گفت: خدا در قرآن فرموده اگر ۲۰ نفر باشید و صبر کنید، بر ۲۰۰ نفر غلبه می کنید. بار خدایا ۲۰ نفر هم پیدا نشد.
به خدا سوگند اگر به اندازه این گوسفندان، مردانی خیرخواه خدا و رسول می داشتم، او را از حکومت خلع میکردم… و به خدا پیدا نشده بود… امام این را ۳ بار فرمودند و… به خانه بازگشتند.
#پیشنهاد_اعتکاف
#پدر
یهودی بود. شنیده بود که خدا عالم رازیر دست پیامبر (ص)قرار داده است .اما می دید زندگی محمد و دخترش(س)مثل فقرا است. نه مثل زندگی پادشاهان پر تجملات.
دلش می خواست بداند حق چیست؟
دنبال کسی می گشت تا پاسخ بگیرد. ازمیان اطرافیان ویاران محمد(ص)،علی(ع) را جور دیگری می دید.
درکوچه ای رفت مقابل علی(ع)وگفت:
_باتو حرف دارم. صبر کن.
علی (ع)حس وحالش را که دید همان جا کنارکوچه نشست.
می خواست یهودی با آرامش حرفش را بزند. مرد هم نشست وگفت:
_مگر پسر عمویت نمی گوید حبیب خداست و از طرف او آمده؟پس چرا از خدا نمی خواهد فقر و نداری تان تمام شود؟
علی(ع)سکوت را شکست:
_خدابندگانی دارد که اگر از خدا بخواهند دیوار را برایشان طلا می کند.
مرد یهودی در چشمان علی(ع)حقیقتی دیگر می دید. نگاهش از چشمان او به دیوار رسید؛دیوار طلا شده بود و می درخشید.
دهانش باز ماند وچشمانش تنها توانست از خیرگی طلا کنده شود ودر چشمان علی(ع)آرام بگیرد.
_متوجه شدی؟
متوجه شده بود .از صدر تاذیل را یک جا خوانده بود. دست علی (ع)را گرفت.
حق با علی (ع)است. مسلمان شد.
📚کتاب: #فرشته_ای_در_برهوت فرشته ای در برهوت
✍نویسنده: مجید پورولی کلشتری
🌀انتشارات: عهدمانا
💤 معرفی:
✍👤 کتاب فرشته ای در برهوت نوشته ی مجید پورولی کلشتری نویسنده جوان و دانش آموخته دوره های امام شناسی و تاریخ صدر اسلام و کارشناس ادبیات نمایشی است.
❤️🧠 در این کتاب نویسنده سعی داشته تا در دل یک داستان عاشقانه به پاسخ دادن شبهات دینی شیعه و سنی بپردازد.
✔️🎁 که در این امر بسیار موفق بوده است، به طوریکه در چندین جشنواره برگزیده و انتخاب شده است من جمله برگزیده جایزه ادبی یوسف، برگزیده جشنواره کتاب سال رضوی و….
🎨📖 تصویرسازی هنرمندانهی این کتاب ارتباط نزدیکی با محتوای متنی و موضوع آن دارد.
❣🗣 داستان این کتاب درباره دو جوانِ همکلاسیِ دانشجوست، که دلبستهی همدیگر میشوند. عشق ممنوعهای که رقم میخورد؛ حول محوریت دختری سنی و پسری شیعه میباشد. اما جلسه خواستگاری رسول، به مباحث عمیقتری منجر میشود.
✂️📚 بریده کتاب:
💎📿 حکیمهخاتون آرام آرام پیش آمد و در یک قدمی رسول ایستاد و پرسید:
🗣 – آن جانماز را که تربتِ کربلا بود همراهت آوردهای؟!
📿 رسول سری تکان داد. دست کرد توی جیبش و جانمازِ کوچکِ سبزی را بیرون آورد و طرفِ حکیمهخاتون بُرد.
👀 حکیمهخاتون جانماز را گرفت و نگاهش کرد و گفت:
🗣 – میشود برای من باشد؟! تا همیشه!
💫 رسول سری تکان داد. از سر و صورتش آبِ باران میچکید و شانههاش از شدّت گریه تکان میخورد.
🙃حکیمهخاتون نگاهش کرد و گفت:
🙂 – حالا برو…
#اعتکاف
کتاب کیمیاگر نوشته رضا مصطفوی رمانی تاریخی است از دنیای قدم. زمانی که انسان برای ثروت و جاودانگی به دنبال کیمیا میرفت. او میخواست خاک و مس را به طلای ناب تبدیل کند و عمر جاودانه داشته باشد. این کتاب هم داستان مردی به نام یوسف است که پیرمردی روشنضمیر او را به دنبال مردی به نام جابر بازرگان میفرستد. اما او متوجه میشود این فر کسی نیست که او دنبالش میگردد. این کتاب روایتی جذاب از سفر به قلب تاریخ است.
خواندن کتاب کیمیاگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به رمان تاریخی پیشنهاد میکنیم
بریده ای از کتاب 📗کیمیاگر
اما آن پیرمرد مرا فرستاد که جابر بازرگان را پیدا کنم، آنهم در بغداد، نه جابر حیّان را در مدینه.
از پسِ پرده صداهایی ضعیف به گوش میرسید. ساریه همچنان داشت ظرفهای مسی و گِلی را جابهجا میکرد و گاهی بسیار آهسته با کسی صحبت میکرد.
اصلاً که به تو گفت که بیایی بغداد و من را پیدا کنی؟ داستانت را برایم بگو.
ماجرایش مفصل است.
مشتاق شدهام که بشنوم.
پیرمردی بود روشنضمیر. به من گفت: «برو دنبال چیزی که خاک را طلا کند!»
جابر با تعجب پرسید: «خب، این کجایش به من ربط دارد؟»
در چشمهای یونس هنوز بارقهای از امید میدرخشید.
همیشه ناباورانه از خود میپرسیدم آخر مگر ممکن است بتوان خاک را طلا کرد؟! ولی وقتی که پیرمرد این حرف را زد، کمترین نشانی از شوخی در چهرهاش نبود.
خُب آن پیرمرد که بود؟
#اعتکاف
معرفی کتاب پسران دوزخ؛ فرزندان قابیل
پسران دوزخ، فرزندانِ قابیل رمانی از مجید پورولی کلشتری، نویسنده معاصر ایرانی با موضوع گروهک تروریستی داعش است.
درباره کتاب پسران دوزخ؛ فرزندان قابیل
در این رمان زنی ایرانی به اسم فاطمه برای سخنرانی به عراق میرود و آنجا گرفتار داعش میشود. جوانی به اسم خالد او را از هتلی در بغداد میرباید تا نامزدش امجمیل، زن را اعدام کند و این صحنه را در شبکههای اجتماعی منتشر کند تا خالد از این طریق وفاداری خود را به ابوبکر بغدادی اعلام کند. اما اتفاقاتی که می افتد ام جمیل را متحول میکند. داستان از زبان ام جمیل روایت میشود که به دلیل نگاه زنانه او دیدی متفاوت نسبت به آثار مشابه خود به خواننده میدهد.
خواندن کتاب پسران دوزخ؛ فرزندان قابیل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوستداران رمانهای فارسی با موضوعات سیاسی و مذهبی.
♡
📗کتاب پسران دوزخ با کتب اهل سنت
و عقاید وهابیها، حــقانیت شیعه رو
اثبات میکنه✅
بریده کتاب 📕
آدولف هیتلر هم آدم معتقدی بود ! خیلـے بیشتر از من و بیشتر از حمیرا . اما هیتلر معتقد بہ یک عقیدهۍ باطل بود . توۍ عقیدهۍ باطل ، تو هرچقدر معتقدتر باشی گمراهتری .
#اعتکاف