«درباره کار اباعبدالله(ع) و بچهها و جوانها و اهلبیت آن حضرت تامل کنید. آن حضرت میخواهد عاشورا آئینه تمامنمای دو نوع اسلام باشد.
بعضی از آئینهها کوچک هستند که آدم فقط صورتش را در آنها میبیند و بعضی هم به اندازه قد انسان هستند و انسان تمام قامتش را در آن میبیند. آن حضرت میخواهد تمام قامت دو اسلام را معرفی کند و برای این کار دعوت کرده و تربیت مینماید.»
#اولین_پیام
بخشی از کتاب جرقه فتنه
درگذشت حافظ اسد هنگام صحبت با رئیسجمهور لبنان
ساعت ده و بیست دقیقهٔ صبح روز شنبه ۱۰ ژوئن ۲۰۰۰ (۲۱ خرداد ۱۳۷۹)، مثل تمامی شنبهها، امیل لحود با حافظ اسد تماس گرفت. حافظ اسد شروع کرد به سوال کردن از حال فرزندان و خانواده و آب و هوا. به این اشاره کرد که هر شرایطی در آب و هوای لبنان پیدا شود سریعا به سوریه منتقل میشود و همینطور برعکس. بعد با خنده گفت که (غیر از اینکه اوضاع سیاسیمان هم با یکدیگر همراه است) شاهد «همراهی دو آب و هوا» (بین لبنان و سوریه) هم هستیم. مجددا از آزادسازی جنوب لبنان ابراز خوشحالی کرد و گفت به کارهایی که لحود انجام میدهد افتخار میکند. بعد دربارهٔ سیر مذاکرات با سازمان ملل پرسید.
لحود گفت اسرائیل میخواهد بخشهایی از خاک لبنان را در چنگ خودش نگه دارد، و فرانسه هم پیشنهاد کرده یک نیروی واکنش سریع به لبنان بفرستد تا در مناطق مسیحینشین مستقر شوند و یک نیروی واکنش سریع هندی پاکستانی هم برای انتشار در دیگر مناطق ارسال شوند و او (لحود) این پیشنهاد را به کلی رد کرده است.
اسد با تعجب پرسید: «کار به اینجاها رسیده است؟»
لحود جواب داد: «میترسم برگردیم به دورانی که لبنان بین حورهای رقیب (بینالمللی) تقسیم شده بود.»
اسد عصبانی شد. لحود برای اولین بار شنید که اسد صدایش را بالا برده و فریاد میزند: «اینها خیال میکنند هنوز در دوران قیمومیت هستند؟ دوران قیمومیت دیگر تمام شده و رفته.»
البته اسد سریع برگشت به آرامش همیشگیاش و شروع کرد به پرسیدن دربارهٔ اوضاع خانواده و بچههای لحود و گفت: «میدانم که معمولا روز شنبه (روز تعطیل هفته) را به وقت گذراندن با بچهها اختصاص میدهی. معطلشان نکن، همهٔ کارهای ما برای آنهاست. آینده هم برای آنهاست.»
صحبت که به اینجا رسید، تعللی در حرف زدن رئیسجمهور سوریه پیش آمد، بعد ناگهان صدایش قطع شد. صدای افتادن چیزی به گوش رئیسجمهور لبنان رسید، حدس زد صدای گوشی تلفن بوده که از دست اسد به زمین افتاده. خط تلفن باز مانده بود و لحود از پشت گوشی صدای جیغ زنها را شنید. و بعد تماس قطع شد.
📖مجموعه کتابهای قهرمان من شـارژ شدند👇
📙آقا معلـم
📘داداش ابراهیـم
📗عموقاســم
📒آقا محسن
📕علـی لندی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📗از تازه ها چه خبـــر؟؟؟؟!!!!!
🔴چگونه چادری شدم ؟
«سلمان 10 ماهه بود که به ایران آمدیم. شاید برایتان جالب باشد بدانید تا وقتی در ژاپن بودیم، مثل همسر دوست هندی آقای بابایی، ساری میپوشیدم که لباس کاملأ پوشیدهای بود. اما همسرم دوست داشت در ایران چادر سر کنم. حالا از کجا باید #چادر پیدا میکردیم؟! شاید باور نکنید اما همسر برادر آقای بابایی از طریق نامه، طریقه دوخت چادر را به من یاد داد و من با چادری که خودم دوخته بودم، وارد ایران شدم!»
🌹خاطرات خانم ژاپنی مادر شهید محمد بابایی
علی از زبان
📖کتاب #علی_از_زبان_علی دربردارنده گزارش های تاریخی و روایی براساس سیر طبیعی گفتارهای اجتماعی و سیاسی است و نه عهده دار بیان معارف عمیق توحیدی.در واقع این کتاب از اول تا آخر از کلام حضرت علی(ع) است و پاورقی جزئی دارد. این کتاب از ۱۰ فصل دوران مکه, دوران مدینه, دوران خلفا, دوران خلافت, دوران جنگ جمل, دوران جنگ صفین, دوران حکمیت, دوران جنگ نهروان, دوران غارت ها و دوران شهادت تشکیل شده است.
📒کتاب علی از زبان علی از دقیقترین و خواندنیترین زندگینامهها درباره امیرالمؤمنین علیه السلام است که نویسنده با استفاده از منابع دستاول و مطمئن شیعه و اهل سنت به نگارش آن پرداخته است.
📋انتشـارات:#معارف
🛵ارسال با پیک در 🌉اهواز و با پست به سراسر نقاط کشور امکان پذیر است🚚📦
📝ثبت سفارش: @admin_osveh
📲 کانال :@ketabeosveh
شومیز م۱ ق۵۴
سلفون م ۰ ق ۱۲۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب قصهی دلبری، روایتی متفاوت و خواندنی از زندگی شهید محمدحسین محمدخانی است. او از فعالان بسیج دانشجویی بود و در علمیاتهای تفحص پیکر شهدای دفاع مقدس، شرکت میکرد، کتاب قصه دلبری، روایتی از سبک زندگی این شهید است که همسرش از روزهای آشنایی در بسیج دانشجویی تا روزهای پس از شهادت او را بازگو میکند. او با ماجراهایی که در دانشگاه داشتند کتاب قصه دلبری را آغاز میکند و از خواستگاریهای پی در پی او میگوید. تا به زمانی که میرسد که نظرش عوض میشود و تصمیم میگیرد که به این خواستگار جواب مثبت بدهد.
#قصه_دلبری
#شهید_محمد_خانی
#انتشارات_روایت_فتح
لازم به ذکر است که از همین شهید کتاب دیگری هم به نام عمار حلب به چاپ رسیده است
📝ثبت سفارش: @admin_osveh
📲 کانال :@ketabeosveh
م ۷ ق ۷۱۱
بخش هایی خواندنی از کتاب قصه دلبری: قسمت اول
از تیپش خوشم نمی آمد. دانشگاه را با خط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود. شلوار شش جیب پلنگی گشاد می پوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ که می انداخت روی شلوار. در فصل سرما با اورکت سپاهی اش تابلو بود. یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می انداخت روی شانه اش، شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ. وقتی راه می رفت، کفش هایش را روی زمین می کشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد.
از وقتی پایم به بسیج دانشگاه باز شد، بیشتر می دیدمش. به دوستانم می گفتم: «این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهۀ شصت پیاده شده و همون جا مونده.
❤️ eitaa.com/ketabeosveh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کتاب شرح سفرنامه وحید یامینپور به کشور آفتاب تابان «ژاپن» است. به تعبیر نویسنده، ژاپن ناشناخته و جادویی قرنهاست به اصالت و افتخار شهره است و به خون سرخی که از خنجر شرافت سامورایی مغرور میچکد و به گلهای فریبندۀ نقش بسته بر کیمونو که تن تسلیم و نجیب زنانش را میپوشاند و به قلبهای مطیعی که بر خدایگان و وطن سجده میبَرد و به چشمان کشیدۀ ظریفی که نمیتوان به عمق آن راه یافت و به سکون و آرامشی که در نوشیدن چای سبز لانه کرده است. حالا قرنها بعد از این همه اصالت، یک نویسنده ایرانی در جستجوی شرف و اصالت اسطورهای سرزمین آفتاب تابان، از ایران، از قلب کهن سرزمین عرفان، هنر و ادب ره سپرد ه؛ با این آرزوی پنهان شده در تو در توی خاطراتی که هرچه به شرق بروی، اشعۀ درخشان تری از خورشید را بر جان انسان مینشاند.
🛍 عضویت در کانال کتابفروشی ٱسوه
@ketabeosveh
👨🏻💻 پیام به ادمین
@admin_osveh
#کلیپ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مظفر سالاری در کتاب رویای نیمهشب ، داستان دلدادگی جوانی از اهل سنت به دختری شیعه مذهب را روایت میکند. این کتاب را باید اثری عاشقانه با زمینهی مذهبی دانست.
🌀 عضویت در کانال کتابفروشی ٱسوه
@ketabeosveh
👨🏻💻 پیام به ادمین
@admin_osveh
#کلیپ