eitaa logo
کتاب زندگی
2.4هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
34 فایل
@Niloufarkalhor ارتباط با ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🔻💐🔻💐🔻💐 🔻💐🔻💐 💐🔻 🌦 طلوع باران 🌦 🔻 ادامه جلسه ۳۰ 🔻 💐 نفسِ قادر 💐 برخی وقتی می‌فهمند هرکس نفسش را خودش می‌سازد، می‌گویند: ما که دیگر به دنیا آمده‌ایم و چاره‌ای نداریم؛ لااقل فرزند نیاوریم تا در دنیای امروز که این‌همه پر از فساد و ناملایمی شده، دچار سختی نشود! اما اینان غافل‌اند از این استعداد و خاصیت اساسی نفس که می‌تواند در هر شرایطی خود را بسازد، تا جایی که حتی همین وضع دنیا را هم زیر و رو کند. پس بنای عالم بر این است که همه به دنیا بیایند و در شرایط دنیا ساخته شوند. متأسفانه امروز خیلی‌ها به عنوان استاد و پروفسور و فرهیخته، این‌گونه شبهات را به جان مردم و به ویژه جوانان و دانشجویان می‌اندازند. مخاطبانی هم که اهل تحقیق و معرفت نیستند، به راحتی می‌پذیرند و سردرگم می‌شوند. بنابراین اگرچه امروز تحصیلات عالی و دانشگاهی لازم است، قبل از ورود به این مسیر باید خود را بشناسیم و انگیزه‌مان را از آموختن علم برای خود روشن کنیم. بعد هم اهل تحقیق و تفکر باشیم و با پشتوانۀ قرآن و معارف برحقّ آن، وارد فضای علمی و دانشگاهی شویم؛ نه اینکه فکر خود را به هر کسی که ادعای علم دارد، بسپاریم! ادامه دارد... @ketabezendagi 💐🔻 🔻💐🔻💐 💐🔻💐🔻💐🔻💐
☘💚☘💚☘💚☘ 💚☘💚☘ ☘💚 🌦 طلوع باران 🌦 ☘ادامه جلسه ۳۰ ☘ 💚 طینت ولایی 💚 از امام صادق (ع) نقل شده که از آن حضرت دربارۀ میّتی که جسدش می‌پوسد، پرسیدند. ایشان فرمود: "نَعَمْ حَتَّى لَا يَبْقَى لَهُ لَحْمٌ وَ لَا عَظْمٌ إِلَّا طِينَتُهُ الَّتِي خُلِقَ مِنْهَا فَإِنَّهَا لَا تَبْلَى تَبْقَى فِي الْقَبْرِ مُسْتَدِيرَةً حَتَّى يُخْلَقَ مِنْهَا كَمَا خُلِقَ أَوَّلَ مَرَّةٍ." آری، می‌پوسد تا آنکه گوشت و استخوانی برایش نمی‌ماند، مگر طینتی که از آن خلق شده است. آن طینت نمی‌پوسد و در قبر می‌ماند و می‌گردد، تا اینکه از آن آفریده شود، همان‌گونه که بار اول آفریده شد. می‌توان گفت: این طینت در مرتبۀ پایین، DNA است و در مرتبۀ بالا همان نفس. و این روایت برای ما بشارت بزرگی است؛ چراکه در روایات دیگر داریم: شیعیان از اضافی طینت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) آفریده شده‌اند . ادامه دارد... @ketabezendagi ☘💚 💚☘💚☘ ☘💚☘💚☘💚☘
💜🌸💜🌸💜🌸💜 🌸💜🌸💜 💜🌸 🌦 طلوع باران 🌦 💜 ادامه جلسه ۳۰ 💜 🌸 شکوفایی استعداد 🌸 خدا خاک و آب و آتش و باد را برای خلقت آدم نیافرید. این‌ها همه از قبل آفریده شده و امانت الهی را رد کرده بودند. اما آن‌قدر در جوهرشان حرکت کردند تا آماده و قابل شدند که بتوانند برای آفرینش آدم، نفخۀ روح الهی را دریافت کنند. ولی باز استعداد آدم برای خلیفةاللّهی و دریافت ولایت تامّ الهی کامل نبود. انبیاء و امت‌هایشان یکی پس از دیگری آمدند و طاغوت‌های هر زمان نیز جلوه کردند تا در این رویارویی، استعدادهای آدمی شکوفا شود و رشد پیدا کند. این مسیر تا زمان حضرت خاتم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) ادامه داشت؛ تا آنکه در غدیر با ظهور ولایت ایشان تکمیل شد. این‌گونه بود که به تدریج و با گذر زمانی طولانی، استعداد مردم برای دریافت و درک دین کامل الهی آماده شد. هرچند لایه‌های امتحان و ابتلا همواره هست و حتی هرچه پیش می‌رود، ترفندهای شیطان دقیق‌تر و ناشناخته‌تر می‌شود، برای اینکه انسان‌ها بتوانند استعدادشان را به ظهور رسانند و مظهریت کامل ولایت اتفاق بیفتد. در این بین، شیعیان که طینت علوی و فاطمی دارند، جایگاه وجودی و شرایط حرکتشان آماده‌تر است. اما باید بدانند برای ظهور استعداد و طینتشان، تنها تقلید ظاهری از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) کافی نیست. ادامه دارد... @ketabezendagi 💜🌸 🌸💜🌸💜 💜🌸💜🌸💜🌸💜
🌳🌻🌳🌻🌳🌻🌳 🌻🌳🌻🌳 🌳🌻 🌦 طلوع باران 🌦 🌳 ادامه جلسه ۳۰ 🌳 🌻 کلید ظهور ولایت 🌻 حضرت علی(علیه‌السلام) در خطبۀ اول نهج‌البلاغه می‌فرماید: اول دین، معرفت است. کلید ظهور ولایت، آگاهی است؛ آگاهی از حقیقت و معرفت نفس، شناخت خود و خدا و درک اینکه فقط اوست و بقیه ظهور او هستند، او بر همه إشراف دارد و هر علم و قدرتی از اوست. در همین دنیا نیز با آگاهی است که امورمان می‌گذرد. حتی اینکه هنگام راه رفتن، زمین نمی‌خوریم، از آگاهی است که جلوی پایمان را می‌بینیم و مراقبیم و وقتی زمین می‌خوریم، از جهل است که مثلاً سنگی را ندیده‌ایم و پایمان به آن خورده. در عالم نفس هم همین است. منتها اینجا آگاهی را اسم «بصیر» الهی به ما می‌دهد؛ اما در بُعد وسیع‌تر، همۀ آگاهی‌ها به اسم «علیم» برمی‌گردد. او پیوسته با ماست و اگر او را بشناسیم و حضورش را درک کنیم، دیگر در کارمان افراط و تفریط نداریم. اگر هم به اقتضای بُعد دانی خود خطا کنیم، او نجاتمان می‌دهد. پس این حدیث برای ما، هم مایۀ امید است و هم مایۀ بیم. البته قطعاً کفۀ امیدش سنگین‌تر است؛ چون اصالت با ولایت است. اما از این ترس عمیق هم نمی‌توان گذشت که ما با شرایط آماده‌ای که داریم، چه کرده‌ایم و چه می‌کنیم! ادامه دارد... @ketabezendagi 🌳🌻 🌻🌳🌻🌳 🌳🌻🌳🌻🌳🌻🌳
🌈 🦋 🌈 🦋 🌈 🦋 🌈 🌦 طلوع باران 🌦 🦋 ادامه جلسه ۳۰ 🦋 🌈 معرفت ناجی بشر 🌈 حضرت علی(علیه‌السلام) در خطبۀ 221 نهج‌البلاغه پس از تلاوت آیات ابتدای سورۀ تکاثر می‌فرماید: «شگفتا چه مقصد بسيار دورى و چه زيارت‌كنندگان غافلى و چه امر دشوار و مرگبارى! پنداشتند جاى مردگان، خالى است و از دور با یاد آن‌ها فخر می‌فروشند. آيا به گورهاى پدران خويش می‌نازند یا به تعداد فراوان مرده‌هایشان؟ می‌خواهند جسدهایی که پوسیده و از حرکت ایستاده‌اند، برگردند؟ آن‌ها بیشتر، مایۀ عبرت‌اند تا تفاخر؛ و عاقلانه‌تر این است که از دیدنشان فروتن شوند، نه اینکه فخر بفروشند. اما اینان با کوته‌بینی نگریسته‌اند و در جهالت فرورفته‌اند. حال آنکه اگر مردگان را به حرف می‌آوردند، خانه‌های ویران و سرزمین‌های خالی آنان پاسخ می‌داد که: آنان در زمین گم شده‌اند و شما جاهلانه در پی‌شان می‌روید؛ بر سرهایشان قدم می‌گذارید، در خاک جسدهایشان گیاه می‌کارید، از آنچه به جا گذاشته‌اند، می‌خورید و در ویرانی‌هایشان ساکن می‌شوید؛ درحالی‌که آنان صاحبان مقام و افتخار و پادشاه یا رعیتی بودند که در بطون برزخ سیر کردند و زمین، آن‌ها را در خود گرفت و از گوشتشان خورد و از خونشان نوشید. پس در شکاف قبرهای خود، بی‌جان و بی‌حرکت، مخفی مانده‌اند و نه مضطرب می‌شوند، نه از دگرگونی‌ها نگران می‌گردند، نه از زلزله‌ها می‌هراسند و نه از فريادهاى سخت. غایبانی هستند که کسی منتظرشان نیست و شاهدانی که حضور ندارند. جمع بودند، اما پراکنده شدند و الفت داشتند، اما جدا گشتند. از یاد رفته‌اند و خبری از آنان نیست، اما نه به خاطر دوری و گذر زمان؛ بلکه آنان از جامی نوشیده‌اند که لال و کر و بی‌حرکتشان کرده و گویا بی‌هوش در خواب رفته‌اند. همسایه‌اند، ولی با هم انس نمی‌گیرند و دوست‌اند، اما به دیدارِ هم نمی‌روند. پيوندهاى شناسايى در بينشان پوسيده و اسباب برادرى قطع شده است. پس با اینکه با هم‌اند، همه تنها و از هم دورند. نه برای شب، صبحی می‌شناسند و نه برای روز، شامی؛ و هر شب یا روزی که در آن مرده‌اند، برایشان جاویدان شده است. آن جهان را وحشتناک‌تر از آنچه می‌ترسيدند، می‌يابند و نشانه‌هایش را بزرگ‌تر از آنچه می‌پنداشتند، می‌بینند. پس برای رسیدن به غایتشان، بهشت باشد یا جهنم، مهلتی دارند و در جهانی از بیم و امید فرو می‌روند. طوری است که اگر می‌خواستند مشاهداتشان را بازگو کنند، زبانشان عاجز می‌شد!» این عبارات به خوبی روشن می‌کند که نفس با مرگ و رفتن از دنیا، به کلی از انفعال وارسته می‌شود و دیگر از امور بیرونی تأثیر نمی‌گیرد. اما تازه دوران فعلیتش آغاز می‌گردد و طبق روندی که در دنیا داشته است، اوصاف درونی‌اش را به ظهور می‌رساند. یک قدم به سوی بهشت می‌رود و یک قدم به سوی جهنم؛ یک قدم با خوف و یک قدم با رجاء. اصلاً فکرش را نمی‌کرد چنین ابدیتی برای خود ساخته باشد. اما اکنون باید برود تا به غایتش برسد. ای‌کاش لااقل ما که می‌شنویم، همین جا به فکر بیفتیم و ببینیم که انفعالات و احساسات گذشته‌مان همه رفته‌اند و از آن‌ها جز انرژی‌هایی که برایشان از دست داده‌ایم، چیزی نمانده است. اکنون هم یک قدم در عالم شهوت و غضب حیوانی می‌رویم و اهل دنیاییم، یک قدم در عالم انسانی می‌رویم و اهل آخرتیم و خلاصه هر لحظه در حالتی هستیم. البته نفسمان پیوسته از روح تغذیه می‌شود. اما اگر آگاه به این راه نباشیم، در این برزخ بین دنیا و آخرت، و خوف و رجاء می‌مانیم و ظاهر عبادتمان نیز ما را نجات نمی‌دهد. برعکس اگر آگاه باشیم، همین جا با مرگ اختیاری از انفعال می‌رهیم و حتی اگر مرتکب خطا می‌شویم، روح برایمان جبران می‌کند. درواقع تنها معرفت است که ما را نجات می‌دهد و البته معرفت عین عمل است. ممکن است کسی معرفت نداشته باشد و اهل عمل باشد؛ اما عمل انسانی، تنها با معرفت ممکن است. ادامه دارد... @ketabezendagi 🌈 🦋 🌈 🦋 🌈 🦋 🌈
🌲🍃🌲🍃🌲🍃🌲 🍃🌲🍃🌲 🌦 طلوع باران 🌦 🍃آخرین قسمت از جلسه ۳۰🍃 🌲گنج پس از رنج 🌲 حکمت مرگ و فشارهای نفس در مسیر کمالش را از بیان مولوی می‌خوانیم: گفت موسی: ای کریم کارساز ای که یک دَم ذکر تو عمر دراز نقش کژمژ دیدم اندر آب و گِل چون ملائک، اعتراضی کرد دل که چه مقصود است نقشی ساختن واندر او تخم فساد انداختن؟ من یقین دانم که عین حکمت است لیک مقصودم عیان و رؤیت است مر ملائک را نمودی سرّ خویش کاین‌چنین نوشی، همی ارزد به نیش عرضه کردی نور آدم را عیان بر ملائک گشت مشکل‌ها بیان حشر تو گوید که سرّ مرگ چیست میوه‌ها گویند سرّ برگ چیست سرّ خون و نطفه، حسن آدمی است سابق هر بیشی‌ای آخر، کمی است لوح را اول بشوید بی وقوف آنگهی بر وی نویسد او حروف خون کند دل را و اشک مستهان بر نویسد بر وی اسرار، آن‌گهان وقت شستن، لوح را باید شناخت که مر آن را دفتری خواهند ساخت از حجامت، کودکان گریند زار که نمی‌دانند ایشان سرّ کار مرد، خود، زر می‌دهد حجّام را می‌نوازد نیش خون‌آشام را می‌دود حمّال، زی بار گران می‌رباید بار را از دیگران! چون گرانی‌ها اساس راحت است تلخ‌ها هم پیشوای نعمت است آری؛ هرکس در دنیا یا آخرت به کمال یا نصیبی برسد، حتماً چیز دیگری از دست داده و جای دیگری سختی کشیده است. این، قانون عالم است. منتها هرکس بداند، به آن تن می‌دهد و بهای خواسته‌هایش را می‌پردازد. اما هرکس نداند یا خود را به بی‌خبری بزند و نپذیرد، می‌گریزد و به مطلوبش نمی‌رسد. ادامه دارد... @ketabezendagi 🍃🌲🍃🌲 🌲🍃🌲🍃🌲🍃🌲
🌲💫🌲💫🌲💫🌲 💫🌲💫🌲 🌲💫 🌦 طلوع باران 🌦 🌲جلسه ۳۱🌲 💫 تاج شیعه‌گی 💫 مرگ و حیات، هردو برای نفس است و در این بین، سرنوشت ما تعیّنی است که خودمان به نفسمان می‌دهیم و درنهایت با آن برانگیخته می‌شویم و از قبر بیرون می‌آییم. جایگاه شیعه نه تنها از نظر وجودی، بلکه به دلیل طینت ولایی‌اش، از نظر شرایط ناسوتی نیز خاص و آماده‌تر است. درواقع نفس و طینت او یا به عبارتی DNA او ارتباط تنگاتنگ با حقیقت ولایت دارد، نه با جسم و ظاهر امام؛ و ازاین‌رو قابل است که با حقیقت ولایت مرتبط باشد. قوم بنی‌اسرائیل پس از حضرت موسی، انبیاء بسیاری داشتند؛ چون استعدادشان فقط این بود که با حضور فیزیکی ولایت در قالب جسم ارتباط برقرار کنند. اما شیعه، استعداد همۀ مراتبِ "أَسْمَاؤُكُمْ فِي الْأَسْمَاءِ وَ أَجْسَادُكُمْ فِي الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُكُمْ فِي الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ وَ آثَارُكُمْ فِي الْآثَارِ وَ قُبُورُكُمْ فِي الْقُبُورِ" را دارد و می‌تواند از جسم عبور کرده، به نفس و روح وصل شود. یک نشانه‌اش هم این است که فقط 14 نور ولایت(علیهم‌السلام) برای شیعه آمدند و از همان اواخر هم برقراری ارتباط مستقیم با آن‌ها سخت شد؛ تا آنکه با غیبت، راه ارتباط حضوری و مستقیم به کلی بسته شد. ادامه دارد... @ketabezendagi 🌲💫 💫🌲💫🌲 🌲💫🌲💫🌲💫🌲
🔷🌀🔷🌀🔷🌀🔷 🌀🔷🌀🔷 🔷🌀 🌦 طلوع باران 🌦 🔹ادامه جلسه ۳۱🔹 🌀 مراقب همیشگی 🌀 ارتباط ظاهری با امام و ولیّ خدا، مستلزم این است که او پایین بیاید و مثل ما زندگی کند تا بتوانیم او را ببینیم و با او ارتباط برقرار کنیم. پس این خطر هست که متوهّمانه او را مثل خود ببینیم و با غفلت از رتبۀ عالی وجودش، خود را با او قیاس کنیم. از همین رو غیبت امام، لطفی است که شرایط را برای رسیدن به حقیقت امام آماده می‌کند. چون در زمان غیبت، چاره‌ای نداریم جز اینکه از انفعال و تأثیرپذیری از ظواهر جدا شویم و امام را در وجود خویش بجوییم و بیابیم. اصل سرّ غیبت، همین است که ما را از صورت و ظاهر به درون ببرد. در چنین شرایطی همیشه در محضریم و ادب محضر را رعایت می‌کنیم. معمولاً کسانی که در حضور هستند و ارتباط ظاهری دارند، نمی‌توانند ادب را به درستی رعایت کنند؛ بلکه همه چیز را کمّی و ظاهری می‌بینند و ادبشان هم کمّی و ظاهری است. اما آن‌که در محضر است، همیشه منتظر است و درنتیجه همیشه مراقب؛ چون هر لحظه ممکن است امامش از راه برسد. ادامه دارد... @ketabezendagi 🔷🌀 🌀🔷🌀🔷 🔷🌀🔷🌀🔷🌀🔷
🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨 ❄️🌨❄️🌨 🌨❄️ 🌦 طلوع باران 🌦 🌨 جلسه ۳۱ 🌨 ❄️ سهم عروج ❄️ رابطۀ ظاهر با باطن، و جسم با نفس و روح را در ابیاتی از مثنوی می‌خوانیم: ترک عیسی کرده، خر پرورده‌ای لاجَرم چون خر، برون پرده‌ای! طالع عیسی است علم و معرفت طالع خر نیست ای تو خرصفت! نالۀ خر بشنوی، رحم آیدت پس ندای خر خری فرمایدت رحم بر عیسی کن و بر خر مکن طبع را بر عقل خود، سروَر مکن طبع را هل تا بگرید زار زار تو از او بستان و وامِ جان گزار در اینجا خر، همان غرایز مادی و بُعد مشترک ما با حیوانات است که قبل از درون، به بیرون می‌نگرد و از آن تأثیر می‌پذیرد. منظور از عیسی هم نفس و روح ماست که غذایش علم و معرفت است. وقتی به بُعد حیوانی خود اصالت دهیم، نفسمان تعین حیوانی می‌گیرد و اگرچه بندۀ شهوت و غضب نباشیم، به حقیقت نفس و احاطۀ نوری خدا بر روحمان معرفت نداریم. درنتیجه از غرایزمان منفعل می‌شویم و هرگاه جسممان چیزی بخواهد، دلمان برایش می‌سوزد و هرطور شده، خواسته‌اش را می‌دهیم. البته اگر هم عقل و روح را حاکم کنیم، بنا نیست غرایز را از بین ببریم؛ اما باید آن‌ها را در چارچوب درست و برای حرکت در مسیر بندگی پاسخ دهیم تا وجودمان سهم عروجی خود را بگیرد. ادامه دارد... @ketabezendagi 🌨❄️ ❄️🌨❄️🌨 🌨❄️🌨❄️🌨❄️🌨
🌳🌸🌳🌸 🌸🌳🌸 🌳🌸 🌸 🌦 طلوع باران 🌦 🌳 ادامه جلسه ۳۱ 🌳 🌸حاکمیت عقل🌸 بخواهیم یا نخواهیم، نفس ما پس از مرگ به بقای روحانی می‌رسد. پس خودمان چکاره‌ایم؟ کار ما این است که در دنیا بدنمان را نیز با این سیر همراه کنیم تا به سوی تجرد پیش رود، نه اینکه اوصاف بدن را به نفس بدهیم و آن را بر عقلمان حاکم نماییم! دنیا و شئون ناسوتی را داشته باشیم؛ اما رنگ و مزاجش را به قلبمان ندهیم و نگذاریم نفسمان با حبّ و بغض‌های مادی تعین بگیرد. در آن صورت است که در همین دنیا دیگر تحت تأثیر انفعالات قرار نمی‌گیریم. ادامه دارد... @ketabezendagi 🌸 🌳🌸 🌸🌳🌸 🌳🌸🌳🌸
🔷❄️🔷❄️🔷❄️🔷 ❄️🔷❄️🔷 🔷❄️ 🌦 طلوع باران 🌦 🔷ادامه جلسه ۳۱ 🔷 ❄️ اسارت با عقل معاش ❄️ وقتی عقل کلی حاکم شد، عقل معاش جزئی، مانورش را از دست می‌دهد و دیگر نمی‌تواند خواسته‌های خود را بر ما تحمیل کند. اما اگر عقل معاش دنیوی حاکم شود، اسیر دنیا می‌شویم و حتی در خدمت، صداقت، عفو، زیارت و... هم دنبال منافع جزئی خود هستیم و به جای خالص شدن برای خدا، به این فکر می‌کنیم که دیگران چه می‌گویند، چه تأثیری می‌گیرند، چه کنیم تا جذب شوند و... . تا جایی که حتی در نماز و عبادت هم عقل معاش به ما فرمان می‌دهد و تسخیرمان می‌کند، طوری که نمی‌توانیم از اسارت جسم و خواسته‌های دنیایی که به دلمان داده‌ایم، رها شویم. ادامه دارد... @ketabezendagi 🔷❄️ ❄️🔷❄️🔷 🔷❄️🔷❄️🔷❄️🔷
🎄🌷🎄🌷 🌷🎄🌷 🎄🌷 🌷 🌦 طلوع باران 🌦 🎄 ادامه جلسه ۳۱ 🎄 🌷احلیٰ مِن العَسل🌷 چونی ای عیسیِ عیسی‌دَم ز رنج که نبود اندر جهان، بی مار، گنج چونی از صفراییان بی هنر؟ چه هنر زاید ز صفرا؟ درد سر تو همان کن که کند خورشید شرق ما نفاق و حیله و دزدی و زرق تو عسل، ما سرکه در دنیا و دین دفع این صفرا بوَد سرکه‌انگبین سرکه افزودیم ما قوم زحیر تو عسل بفزا، کَرم را وامگیر نفس و روح ما عسل است و جسم و غرایزمان سرکه. باید این عسل را هرچه بیشتر در سرکه بریزیم تا خواص سرکه عوض شود و این سرکه‌انگبین، صفرای جانمان را که احساسات زودگذر و اوصاف فانی جسم است، دفع کند. از صاحب عسل بخواهیم بر جانمان بریزد؛ که عسل او تمامی ندارد. او حقیقت فعلیت‌یافته در درون ماست؛ ولی ما او را نمی‌بینیم و مدام دنبال بیرونیم و از بیرون منفعل می‌شویم. هر روز که از عمرمان می‌گذرد، باید جسممان از اوصافش مجرّد شود و توجهش به عالم غیب برگردد؛ ولی ما با هر فشار و ناملایمتی، صفرایی می‌شویم و غضب و کینه و حسد و سایر احساسات در دل و فعلمان ظهور پیدا می‌کند. واقعاً تا کی می‌خواهیم گرفتار جزئیات و دنبال رفع مشکلات جزئی باشیم؟ آیا تا به حال شده وقتی در پیشگاه خدا می‌نشینیم یا به زیارت امامی می‌رویم، چیزی بگوییم و بخواهیم که ربطی به غرایز و خواسته‌های مادی‌مان نداشته باشد؟ ادامه دارد... @ketabezendagi 🌷 🎄🌷 🌷🎄🌷 🎄🌷🎄🌷