دیگه چیزی نمونده تا روز دختر 🥰
اگه میخوای دخترت رو خوشحال کنی یک کتاب دلبر براش هدیه بگیر ...🎁📗
📱پیام بزار تا در انتخاب کتابِ خوب ،کمکت کنم @Jo_zm_sh
کتابــ کدهــ تسنیمــ
. 📗#جان_بها . 🔸به رفتارهایش با دقت نگاه میکنم مدام از اتفاقهایی که در خیابان میافتد، از جمعیت و ن
•°•
یکی از دوستان که خیلی کتابخون نبود
به طور اتفاقی این کتاب رو شروع کرده بود
و برام جالب بودکه میگفت یک روزه این
رو تموم کردم و دنبال کتاب با این نوع مضمون بود ...
#کتاب_امنیتی
#جان_بها
#کف_خیابون ۱و۲
#عزرائیل
#مثل_بیروت
#چایت_را_من_شیرین_میکنم
#باروت_خیس
#حیفا
#همه_نوکرها
#تب_مژگان
#حجره_پریا
کتابــ کدهــ تسنیمــ
📚کتاب علویِ «آسنا و راز کنیسه» ✍ماجرای دختری یهودی که دلداده پهلوان خیبر میشود 🚪 📗 #آسنا_و_راز_کنیس
کتاب علوی و دلبر ♡آسنا و راز کنیسه ♡ در خرید جدید افزایش قیمت داشته 😢
قیمت جدید ۸۰/۰۰۰ تومان 🤷
فعلا با قیمت ۴۹۰۰۰ دو جلد موجوده 🥳
#اولویت_با_واریزی
کتابــ کدهــ تسنیمــ
🧕 دختری که پروانه شد 🦋 🌻 این کتاب داستان دختری بهنام زیتون است. پدر زیتون در حال زندهبهگور کردن
کتاب جذاب و پرهیجان♡ دختری که پروانه شد♡ 📔
چاپ جدیدش ۷۵۰۰۰ شد🥴
یک جلد از جاپ قبل به قیمت ۵۵۰۰۰ موجوده 👌
#اولویت_با_واریزی
میخوام یه کتاب بهتون معرفی کنم
که مطمئنم اگه شروع کنید ،
نمیـــــتونید ازش دل بِکَنید ...😍🌱
📚تولد در سرزمین مارادونا
خاطرات سهیل اسعد #تازه_های_نشر
🌼🌱#تولد_در_سرزمین_مارادونا. اسم این کتاب شاید ما را به یاد فوتبال و فوتبالیستها بیندازد، اما در واقع این کتاب خاطرات یک هنرپیشه تئاتر است که در آرژانتین متولد شده. چیز چندانی از اسلام نمیدانسته و طبیعتا چندان در قید و بند دین و احکام دینی نبوده.
حالا اما او یک مبلغ مشهور دینی است که ما به اسم سهیل اسعد میشناسیمش.
✨ این کتاب خاطرات اوست که از آرژانتین شروع شده تا لبنان و بعدها ایران ادامه پیدا کرده است. سهیل اسعد را ما پیش از این بارها و بارها در برنامههای نلویزیونی دیده بودیمش که فارسی را با لهجهای شیرین حرف میزند. او حالا و در این کتاب شده است راوی و قهرمان بهزاد دانشگر در آخرین کتاب از مجموعه «تولد دوباره» که با قلم مهریالسادات معرکنژاد نوشته شده است.
قیمت :۱۲۸۰۰۰ تومان 💰
دارای ۱۶۰ صفحه 🗒
از انتشارات :عهد مانا 🗞
چاپ :اول ،بهار ۱۴۰۳📘
______________🥇
آیدی مشاوره وخرید @Jo_zm_sh
📚@ketabkadeh_tasnim
یه قاچ🍉 خوشمزه از کتاب
فوتبال توی آرژانتین یک فرهنگ است، یک فرهنگ جدانشدنی. هر پسربچهای که توی این کشور بهدنیا میآید همه برایش آرزوی مارادونا شدن دارند. آنقدر فوتبال مهم است که در هر محلهای یک استادیوم بزرگ و کامل فوتبال هست. ساعت پنج به بعد که بچهها از مدرسه میآیند و استراحت میکنند، شهر یکدست میشود زمین فوتبال. اما من از همان دهدوازدهسالگی علاقهای به فوتبال نداشتم. عصرها بعد از مدرســه میرفتم درِ مغازۀ پدرم و بعد از دوسـهساعت، راهی باشگاه جودو میشدم؛ باشگاهی که صدمتریِ مغازه بود…»
_______
#تولد_در_سرزمین_مارادونا🪴
-
_ #کتابخوندن از عادتهای باارزشیه
کھ باید تو جامعـه همهگیر بشه مثل
ویروسۍ کھ مۍتونه واگیردار باشه..🤍📔🍓
.
✍قبل از اینکه سرت رو بالا ببری و نداشته هات رو پیش خدا گلایه کنی🤷♂
👌 یه نگاه به پایین بنداز و داشته هات رو شاکر باش.😉
شکرررر مهربون خدا که دوباره فرصت شروع یک روز جدید رو بهم دادی🙏🤍♡♡♡
__________________📚
@ketabkadeh_tasnim
|📚🪖...
✍خاطره رزمنده کتاب فروش
عید که می شود همه می روند خوش گذرانی…
به ما هم خوش می گذرد، اما مدلش فرق می کند…
روز دوم عید امسال نزدیک به اذان ظهر به محل استقرار رسیدیم.
طلاییه!
به قول حاج آقای راوی: طلاییه عجب طلائیه!
خم می شوم و از عقب ماشین دسته ی کتاب هایم را برمی دارم. درب ماشین را باز می کنم و پیاده می شوم.
هر قدمم شبیه به رزمنده ای است که برای مملکتش می جنگد.
نه با تیر و تفنگ! بلکه با ترویج فرهنگ کتاب خوانی…
در راه حسینیه چند جوان را می بینم. آرام آرام به سمتشان حرکت می کنم. سلام و علیکی و حال و احوالی.
با خوش رویی جوابم را می دهند. منتظرند تا ببینند چه کارشان دارم.
چند کتاب مناسب را بهشان معرفی می کنم و می گویم: «با ۵۰ درصد تخفیف فروخته می شود. فقط برای اینکه فرهنگ کتابخوانی را جا بیندازیم.»
خوشحال می شوند وکتاب ها را می خرند.
دلم قنج می رود.
خدا حافظی می کنم و راه می افتم به سمت حسینیه.
دیگر اذان را گفته اند.
نماز را امام جماعت می خواند و ما هم اقتدا می کنیم.
بین دونماز دو جوان دیگر چشمم را می گیرند.
دارند با موبایل هاشان بازی بازی می کنند.
شاید چت! شاید دیدن عکسی و یا تماشای فیلمی!
یک یا علی و از جا بلند می شوم.
به سمتشان می روم و بعد از سلام وعلیک و عید مبارکی کتاب ها را معرفی می کنم.
بعد هم می گویم فروشی است، اما تا یک ساعت دیگر هم اینجا هستم… بخوانید اگر دوست داشتید بخرید!
اگر هم نه پس بیاورید.
کتاب ها را گرفتند.
موذن که داشت قد قامت نماز دوم را می گفت سرجایم ایستادم. بعد از نماز جلوی در حسینیه بساطم را پهن کردم. کتاب ها را در جا کفشی کنار کفش های زائرین چیدم.
شروع می کنم به صدا زدن:
توجه توجه!
فروش کتاب با ۵۰ درصد تخفیف!
کتاب های زیبا با محتواهای جذاب.
کتاب های شهدا.
رمان های زیبا.
به عنوان سوغاتی کتاب هدیه ببرید!!!
بدو بدو جا نمونی!
همه دورم جمع می شوند. به هرکس کتاب مناسب خودش را پیشنهاد می دهم.
بعد از نیم ساعت کمی از ازدحام جمعیت کم شد.
آن قدر کتاب توضیح داده بودم که لب هایم از خشکی و تشنگی از هم باز نمی شوند.
ته دلم اما خوشحالم.
من یک رزمنده ی کتاب فروشم!
📗@ketabkadeh_tasnim 📘