📕|#کتاب_مهدوی |
📚مجموعه کتابهای شعر مهدوی کودکانه از انتشارات برکات
با عناوین👇👇👇
📘دویدم و دویدم به جمکران رسیدم
📗شهر قشنگ ظهور
📕من یار مهربانم،من صاحب الزمانم
📒آی بچه ها قطاره،قطار انتظاره
📔با یک ماشین پرزور میریم به عصر ظهور
📙آی بچه ها صدا میاد،میگه داره آقا میاد
👌تمام صفحات گلاسه
🍃قیمت ۱۰۰۰۰ت🍃
🦋سود حاصل از فروش تماما صرف کارهای فرهنگی مهدوی میشود.
📙📘📗
#کتاب_کودک
#شعر_مهدوی
برای خرید به آیدی زیر مراجعه کنید 👇
[@Jo_zm_sh]
📚|#کتاب_مهدوی|
📕پنجه در آفتاب
🔺در دو جلد با دو محوریت
📖ج اول؛ به بررسی و تحلیل فعالیت های غرب علیه باورداشت مهدویت و به طور خاص به موضوع رصد مهدویت و مسایل آخرالزمانی در رسانه های گوناگون غربی اختصاص دارد.
✴️مطالب منتخب در این نوشتار در سه گروه
👇👇👇
«الف- توجه غرب به نقش و جایگاه اسلام در آخرالزمان».
«ب- توجه غرب به منجی اسلامی، چرا و چگونه؟»
و «ج- توجه غرب به مهدویت شیعی و منجی باوری در ایران» سامان یافته است.
📖و جلد دوم؛به بررسی و تحلیل سو استفاده جریانهای تکفیری از مهدویت و انعکاس آن در غرب میپردازد....
🔸قیمت ج ۱: ۱۴۰۰۰ت
🔹قیمت ج۲: ۸٠٠٠٠٠ت فروش با تخفیف ۱۰ درصدی.
💐سود حاصل از فروش تماما صرف کارهای فرهنگی مهدوی میشود.
برای خرید به آیدی زیر مراجعه کنید 👇
[@Jo_zm_sh]
📚✏️@ketabkadeh_tasnim
کتابــ کدهــ تسنیمــ
📚|#کتاب_مهدوی| ⭕️مجموعه کتاب کار پیش دبستانی یاران آفتاب 8 جلدی 🎈ویژه:پیش دبستانی ها 🦋کاری از واح
🍁طرح پاییزه تخفیف #کتاب_مهدوی
✴️ کتابهای کار یاران آفتاب ویژه سنین پیش دبستانی را با ۲۰ درصد تخفیف بخرید.
📣فقط از تاریخ ۱۹ الی ۲۱ آذر ماه
🦋سود حاصل از فروش تماما صرف کارهای فرهنگی مهدوی میشود.
برای خرید به آیدی زیر مراجعه کنید 👇
[@Jo_zm_sh]
📚✏️@ketabkadeh_tasnim
کتابــ کدهــ تسنیمــ
|#کتاب_مهدوی| 📖در هوای او (پیرامون عشق و محبت حضرت ولی عصر عجل الله...) 🏷 معرفی کتاب: نویسنده: ح
شما میتوانید عاشق شوید.🍃
👔👖کت و شلوار اتو کشیده و سفید پیراهن چهار خانه با رنگ های کرمی و طوسی کفش قیصری موهای ژل زده و شانه کشیده.
👞آنقدر با احتیاط قدم برمی داشت تا خدای ناکرده تیپش به هم نخورد.
❤️او عاشق تیپ و لباسش بود واقعا عاشق.
خیلی از چیزها را فدای تیپش می کرد و اگر رفیقی ایراد به کارش می گرفت دور رفاقت با او را خط می کشید.
بدترین روز زندگی او روزی بود که ماشینی با سرعت از روی گودال کوچک آب و تمام ریخت و روی او را گلی کرد. نفسش بند آمده بود به خودش اجازه نمی داد حرفه رکیکی به راننده بزند اما اگر چیزی هم نمی گفت ممکن بود دچار مشکل شود و به همین خاطر فریاد بلندی کشید از خدا خواست که یک روزی همین مشکل سر او هم بیاید.
برای او بزرگترین مشکل دنیا همین بود.
❤️ ایام به همین منوال گذشت جوان عاشق مد و لباس در یک مهمانی فامیلی چشمش به نوه عمه افتاد و دل از دست داد. بعد از چند روز به خواستگاری رفتند در مراسم خواستگاری داماد از معشوقه خود نیز کلامی به میان آورد که من عاشق مد و لباسهایم هستم. عروس خانم هم قبول کرد. آن دو با هم محرم شدند و جوان هر روز علاقهاش به نوه عمه همان نامزدش را می گوینم بیشتر شد.
روزی برای تفریح سوار بر ماشین به سمت شهری رهسپار شدند. داماد عاشق کت سفید ش رابه گیره ای آویزان کرد و خیلی آرام روی صندلی نشست تا پیراهنش چروک نشود بعد هم نگاهی همراه با لبخند به عروس خانم انداخت احساس کرد خیلی دوسش دارد، خیلی زیاد.
ماشین را روشن کرد و با نگاه دیگر بسم الله را گفت و ماشین را راه انداخت دو سه ساعتی بود راه افتاده بودند و او همچنان در فکر شریک زندگی اش که کنار او نشسته بود آینده را مینوشت و بیشتر از آنکه نگاهش به جاده باشد به همسرش توجه داشت. همه تن چشم شده بود و خیره به او که ناگهان ماشین از جاده منحرف شد خودش را به زحمت از ماشین بیرون کشید کت سفیدش را دید که روی خاک افتاده و پیراهنش که پاره شده بود خیلی ناراحت شد.
اما تا خون تازه را روی سر نامزدش دید فریاد کشید به سمت او دوید دنبال پارچه میگشت تا سر اورا ببندد. خیلی سریع به سمت کت سفید رفت آن کار آن را پاره کرد و قسمتی از پارچه اش را به سر همسرش است در حالی که پیراهنش از خون و همسرش قرمز شده بود او را در آغوش خود دید دیگر به فکر لباس یا ژل موهایش نبود با تمام وجود عشقش را در بغل گرفته بود و می خواست تمام عشقهای زندگیاش را فدای همسرش که عشق برتر شده بود کند. لباسها خط اتو ها دیگر برایش ارزش نداشتند. او با تمام وجود به عشق بالاتری دل داده بود و از اینکه عشق های دیگر را فدای عشق برتر می کرد احساس خوبی داشت...
شما چی؟
فکر میکنید عشقی باشد که عشقهای دیگر مان را خیلی راحت در راهش فدا کنیم.....
📚کتاب در هوای او ص۷و۸و۹،حسن محمودی
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
https://eitaa.com/joinchat/2085945471C0ef466b90a