-
-
مرویست جنازهای آوردند که حضرت امام
محمد باقر علیه السلام بر او نماز کند.
چون حضرت حاضر شد، یکی از دوستان
به حضرت عرض کرد:
قربانت! آیا شما بر این جنازه نماز می
گزارید و حال آن که این شخص مدّت
العمر به ملاهی و مناهی و معاصی به
سر میبرد!
حضرت فرمود: "چون چنین است، نماز
نمی گزارم، بیایید [جنازه را] بردارید."
حضرت روانه منزل شد. کسی دیگر از
اصحاب آن حضرت پیش آمد. عرضکرد:
"یابن رسولالله! راست است این شخص
معصیتکار و لا ابالی بود؛ اما در اغلب
مجالس و محافل، من حاضر بودم.
میدیدم ذکر مصائب و نوائب جدّ غریبت
حسین که می شد، این مرد بی اختیار
بر غریب الغربا اشک می ریخت!
تا حضرت این کلام را شنید، برگشت و
فریاد کرد:"مبرید. بیاورید جنازه دوست
ما و محبّ ما را که عزادار جدّ من بوده."
پس حضرت ایستاد نماز کرد، و خود،
تشییع جنازه کرد، و پای جنازه را به دوش
گرفت، تا قبرستان همراهی کرد، و
نشست تلقین خواند. مرده را به خاک
سپرد. از جا برخاست. فرمود:
"به خدا قسم از سر قبر وی برنخاستم الّا
آن که دیدم ملائکه با طبق های نور وارد
قبر دوست ما شدند، بعد برخاستم..
📚 مقتل تذکرة الذاکرین، قزویني، ص۱۸
@ketabkhaneh_fazael
-
-
فی لوامع الانوار در صفحه هشت حضرت
امام محمد باقر علیهالسلام فرمودند:
ما من شئ الا و له کیل و وزن الا الدموع
یعنی از برای هر چیزی ثوابی و اندازه و
حدی است مگر اشک چشم که از برای
ثواب آن اندازه و حدی نیست چرا که
چشم همین که پر از اشک شد، خداوند
عالم حرام میکند آن را بر آتش جهنم و
هرگاه اشک به صورت گریهکنندگان جاری
شود هرگز بر او ذلت و خاری نمیرسد،
بدانکه قطره اشک در مصیبت سیدالشهدا
فرو مینشاند دریاهای آتش هفت طبقه
جهنم را..
📚 مقتل هدية الذاكرين، آقاقلعهای ص۲۲
@ketabkhaneh_fazael
#مقتل
-
-
امام باقر صلوات اللّه علیه میفرمایند که
اگر خطبه عمه ام صلوات اللّه علیها نبود
در همان بزم [شام] گردن همه را میزدند.
📚بیان الولایة ص٢٤٥
@ketabkhaneh_fazael
-
-
یکی از اصحاب حضرت صادق علیه السلام
دید که آن حضرت را که به یک نفر پیرمرد
که موی سر و ریش او سفید شده و به او
سلام داد، بعد پرسید فدای تو شوم آن
مردپیر که بود که به او سلام دادی فرمود
پدرم محمد بن علی علیهما السلام.
📚 سرالأسرار في مصائب الأبرار
محمد هاشم مرندي ص١١٣
-------------------
مَیِّتنا لَم یَمُت و غائِبُنا لَمْ یَغِب
مرده ما در حقیقت نمیمیرد
و غائب ما غیب نمیشود
@ketabkhaneh_fazael
#مقتل_سنگین
با حال مناسب خوانده شود!
چنانچه حضرت باقر علیهالسلام فرمود:
لقد قتل الحسین بالسیف و السنان و
الحجارة و الخشب و العصا، به تحقیق
جدّم حسین را به قتل رسانیدند به سنان
و نیزه و سنگ و چوب و عصا ولقد اوطئوه
الخیل بعد ذلک، و به تحقیق که بعد از
کشتن، سم های اسب بدنش تاختند و
او را پایمال نمودند.
📚 مقتل هديةالذاکرین، ص۲۲
@ketabkhaneh_fazael
#مادرانه
-
-
كان إذا وعك استعان بالماء البارد فيكون
له ثوبان ثوب في الماء البارد و ثوب على
جسده يراوح بينهما ثمّ ينادي حتى يسمع
صوته على باب الدار يا فاطمة بنت محمد
-----------------
هرگاه بر امام باقر عليه السلام تب شديد
عارض مىشد، ایشان از آب سرد استفاده
ميفرمودند و حضرت دو پيراهن داشتند،
که يكى را در ميان آب قرار ميداد، و چون
خيس مىشد، آن را ميپوشيد، و ديگرى
را در آب قرار ميداد.
سپس به نيت شفا با صدای بلند، طوريكه
صدای حضرت حتی از كنار درب منزل نيز
شنيده ميشد، استغاثه ميفرمودند:
يا فاطمه دختر محمد! [علیهماالسلام]
پس امام كاظم عليه السلام فرمودند:
آري، اين حديث از پدرم صحيح است.
📚کافی [روضه] ج۸، ص٦٣
هدایت شده از کتابخانه فضائل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-
عَجَّلَ الله فَرَجَهُ الشَّرِيف
#هشتم_ذیالجحة
-
-
اسحاق جلّاب¹ گويد: براى امام هادى عليه
السلام گوسفندان بسيارى خريدم، سپس
مرا خواست و از اصطبل منزلش به مکان
وسيعى برد كه من آنجا را نميشناختم، و
در آنجا گوسفندان را بهر كه دستور داد،
تقسيم كردم، و براى [پسرش] ابو جعفر
و مادر او و ديگران دستور داد و فرستاد،
آنگاه روز ترويه² بود كه از حضرت اجازه
گرفتم به بغداد نزد پدرم برگردم، به من
نوشت: فردا نزد ما باش و سپس برو.
من هم بماندم و چون روز عرفه شد، نزد
حضرت بودم و شب عيد قربان هم در
ايوان خانهاش خوابيدم هنگام سحر نزد
من آمد و فرمود: اى اسحاق برخيز، من
برخاستم و چون چشم گشودم، خود را
در خانهام در بغداد ديدم، خدمت پدرم
رسيدم و گرد رفقايم نشستم، به آنها
گفتم: روز عرفه در سامره بودم و روز
عيد قربان به بغداد آمدم.
📚 الکافي ج١، ص٤٩٨
----------------
¹جلاّب؛ به معنی چوبدار یعنی
آورنده گوسفندان برای فروش
² روز ترویه روز هشتم ذيالحجه است و
علت نام گذاریاش، بدان جهت است که
در مِنا و عرفات آب وجود ندارد و حاجیانی
که قصد وقوف در منا و عرفات را دارند،
باید از مکه برای خویش آب تهیه کرده
و به همراه خود ببرند و چنین حالتی
را ترویه مینامند.
#هشتم_ذیالحجة
-
-
قد اعتمر الحسین بن علی (علیهالسلام) فی ذی الحجه ثم راح یوم الترویه الی العراق و الناس یروحون الی منی و لا باس باعمره فی ذی الحجه لمن لا یرید الحج
حسین بن علي(علیهماالسلام) در ماه ذیالحجه عمره انجام داد و سپس در روز ترویه (هشتم) به سوی عراق حرکت کرد و کسی که نمیخواهد حج انجام دهد، میتواند عمره انجام دهد.»
📚 الکافي، ج٤، ص٥٣٥
#مسلمیه
-
-
أقسمت لا أقتل إلّا حرّاً
وإن رأيت الموت شيئاً نكراً
ويخلط البارد سخناً مرّاً
ردّ شعاع الشمس فاستقرّا
كلّ امرئ يوماً ملاقٍ شرّاً
أخاف أن أكذّب أو أغرّا
------------------
سوگند خوردهام جز به آزادگی کشته نشوم
گر چه مرگ را امری سخت میدانم
و روزگار امرِ گوارا و تلخی را میآمیزد
نور آفتاب میرود و تاریکی جای میگیرد
همهی مردم، روزی سختی را میبینند
من میترسم هر گاه به امان شما تن
دهم دروغ گفته باشید یا فریب بخورم.
پن؛ رجز خواندن جناب مسلم حین
مقاتله و جنگیدن با سربازان ابن زیاد
📚مخطوطة مصائب المعصومين عليهم السلام
#مسلمیه
-
-
حضرت مسلم به طوعه فرمودند: دیشب
لَختي خوابم برد، و در عالم خواب عموي
خود أميرالمؤمنین عليه السلام را ديدم
كه به من چنین ميفرمودند:
ألْوحا ألْوحا، اَلْعَجَل اَلْعَجَل، وَ ما
أظَنّ ألاّ أنَّهُ آخَر أيّامِي مِنَ الدُّنْيا.
زود باش، زود باش!
شتاب كن، شتاب كن!
و گمان ميكنم كه اين روز
آخرين روزم از دنيا باشد
📚 اولین فدایی امام حسین
علیه السلام، صفحه۲۷
@ketabkhaneh_fazael
#مسلمیه
-
-
مردم کوفه به پشت بام رفته و شروع به
پرتاب سنگ كردند، نيها را آتش ميزدند
و روي سر آن حضرت ميريختند، حضرت
مسلم عليه السلام چون اين صحنه را
ديد و اين گونه نامردي را از آنان مشاهده
كرد با شمشيرِ كشيده، از خانه خارج شده
و در كوچه بر آنها حمله كرد.
📚اولین فدایی امام حسین
علیه السلام ، صفحه۳۰
@ketabkhaneh_fazael
#مسلمیه
-
-
شخصی به نام راشد نقل می کند از مکه
همراه امام حسین صلوات اللّه علیه
بودم عجایب عجیبی از ایشان دیدم،
وقتی حضرت به قطفطانیه رسید در
این اثنا دیدم شیری درنده با نهایت
هیبت آمد،حضرت به او سخن گفت
و احوال مردم کوفه را از او پرسید؟
شیر عرضه داشت، شمشیر های آنها
علیه شماست.
حضرت فرمودند: حکومت کوفه با کیست؟
شیر گفت با ابن زیاد ملعون و ای مولای
ما آن ولدالزنا، پسر عمّت حضرت مسلم
صلوات اللّه علیه را شهید کرد، دل های
ما حیوانات از شهادت حضرت مسلم
صلوات اللّه علیه سوزناک است و ما
حیوانات عزای حضرت مسلم را گرفتیم.
📚مقتل هدية الذاكرين
آقا قلعهای، ص ١٧٥
@ketabkhaneh_fazael
#مسلمیه
-
-
و روي: أنّه لمّا قتل منهم جماعة كثيرة،
وبلغ ذلك ابن زياد فأرسل إلى محمّد بن
الأشعث يقول: إنّا بعثناك إلى رجلٍ واحد
لتأتينا به، فثلم في أصحابك ثلمة عظيمة،
فكيف إذا أرسلناك إلى غيره؟
فأرسل ابن الأشعث: أيّها الأمير أتظنّ أنّك
بعثتني إلى بقّال من بقّالي الكوفة أو إلى
جرمقاني من جرامقة الحيرة أولم تعلم
أيّها الأمير أنّك بعثتني إلى أسد ضرغام
وسيف حسام في كفّ بطل همام من آل
خير الأنام؟فأرسل إليه ابن زياد: أعطه
الأمان؛ فإنّك لا تقدر عليه إلّا به، و روي:
أنّه لقد كان من قوّته أنّه يأخذ الرجل بيده
فيرمي به فوق البيت.
------------------------
ابنزیاد سوی محمدبناشعث پیام فرستاد
سبحان اللّه! ای ابو عبدالرحمن! ما تو را
فرستادیم که مسلم بن عقیل را نزد ما
بیاوری و اینک، ضربهی شدیدی به یارانت
وارد شده و عدهای کشته شده اند؟!
محمّد بن اشعث چنین پاسخ فرستاد:
ای امیر! گمان میکنی مرا به سوی یکی از
بقّالهای کوفه یاکفّاشی ازحیرهفرستادی؟
یا نمیدانی که مرا به سوی شیری خطرناک
و قهرمانی بزرگ فرستاده ای که در دست،
شمشیریتیز دارد که از آن، مرگ میچکد
و در نقلی دیگر آمده است که قوّت و زور
بازوی مسلم بن عقیل به قدری بود که با
دستش اگر مردی را میگرفت او را پرتاب
میکرد به بالای بام خانه!
📚مخطوطة مصائب المعصومين عليهم السلام
#مسلمیه
-
-
في الإرشاد ابن زیاد گفت کو آن کسی که مسلم بر سر او ضربت زده فيالحال بکر بن حمران حاضر شد، گفت مسلم را ببر به بام و بزن گردن وی را، آن ولد الزنا جناب مسلم را به بام برد و سرش را برید جسدش را از بام قصر به زیر انداخت سرش را برد به حضور ابن زیاد ما میترسید و بدنش مثل بید میلرزید.
في اللهوف ابن زیاد گفت ما شأنک چرا این گونه ترسان و هراسانی گفت ای امیر در آن ساعت که خواستم سر مسلم را جدا کنم دیدم مردی سیاه پوش غضبناک در پیش رو ایستاده انگشت به دندان گرفته چنان ترسیدم که هرگز چنین نترسیده بودم. ابن زیاد گفت هیچ چیز نبوده خیال تو را برداشته که به وحشت افتادی. همین سوال را از شمر کافر کردند وقتی که سر مطهر پسر فاطمه را بریده بود مثل بید میلرزید به حدی که دماغ تیغ کشیده رنگ صورت پریده پرسیدند تو را چه میشود گفت صدای شیونی شنیدم و کسی را ندیدم کی میگفت یا غریب الام و یا مظلوم الام، ای غریب مادر و ای مظلوم مادر..
📚 رياض القدس ج١ ص١٢٤
#عرفه
-
-
قال الامامالصَّادِقَ عليه السلام
مَنْ أَتَى الْحُسَيْنَ عليه السلام
يَوْمَ عَرَفَةَ قَلَبَهُ اللَّهُ ثَلِجَ الْفُؤَادِ .
كسى كه در روز عرفه به زيارت قبر حضرت
امام حسين عليه السّلام برود خداوند
متعال او را مطمئن القلب مى گرداند.
📚بحار الأنوار؛ج۹۸، ص۸۶
#مسلمیه
-
-
هنگامی که حضرت مسلم علیه الرحمة را
به سوی کاخ ابن زیاد ملعون میبردند،
طوعه با شتاب پشت سر حضرت می آمد
و با صدایی بلند می گفت: [یا قَومُ خَلّوا
عَن ضَیفي سپاهیان] مهمانم را رها کنید!
📚 المناهج الحسینیه، شبّر، ص۱۰۰
#مسلمیه
-
-
بانو محبوبه درویشی در
راه نجف و کربلا گفت:
«از خدا خواستم قسمتم کند اربعین
بیایم. خیلی دلم می خواست که جزء
پیاده ها باشم..
خانمی دم مسجد کوفه ما را برد خانهاش
با آن خانه فقیرانهاش، این قدر قشنگ از
ما پذیرایی کرد و این قدر با ما خوب بود
که واقعا توی خانه اش احساس راحتی
کردم. احساس کردم خانه خواهرم
هستم این قدر خوب بود این زن.
خدا به سر شاهد است بهترین پذیرایی را
از ما کرد. فقط دلش می خواست فکر
نکنیم همه کوفه بد بودند. گفت: ما مردم
کوفه ایم، ولی ما آن کوفه نیستیم. می
خواهند ثابت کنند خودشان را که ما اگر
آن موقع بودیم، از آن ها نبودیم.
ده نفر آدم را پذیرایی کرد. تک تکمان را
بهترین جای خواب داد، خوابیدیم. موقع
رفتن هم بدرقه مان کرد تا دم مسیر.
خیلی آن شب توی خانه این زن گریه
کردم. گفتم ای کاش یکی مثل تو بود
در را به روی مسلم باز می کرد.»
📚 پادشاهان پیاده، ص۳۵
#عرفه
-
-
سمِعَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ سلام الله علیه يَوْمَ
عَرَفَةَ سَائِلًا يَسْأَلُ النَّاسَ فَقَالَ لَهُ وَيْحَكَ
أَ غَيْرَ اللَّهِ تَسْأَلُ فِي هَذَا الْيَوْمِ إِنَّهُ لَيُرْجَى
لِمَا فِي بُطُونِ الْحَبَالَى فِي هَذَا الْيَوْمِ أَنْ
يَكُونَ سَعِيداً
امام زین العابدین علیهالسلام در روز
عرفه صدای گدایی را شنید که در حال
درخواست از مردم بود، به او فرمود:
وای بر تو آیا در چنین روزی از غیر خدا
درخواست میکنی، همانا امید است که
جنینهایی که امروز در شکم زنان باردار
است خوشبخت [عاقبت به خیر] شوند.
📚منلایحضرهالفقیه، ج۲، ص۲۱۱
کتابخانه فضائل
-
#عید_قربان
-
-
آه آه به یاد آوردم آن سالی را که زینب خاتون، از شام مراجعت نمود و شب و روز مشغول تعزیه بود تا صبح عید قربان که صدای هلهله و شادی بعضی از مردمان بلند شد، زینب بی برادر و آن مظلومهی خون جگر گریبان جامه را بدرید و لؤلؤ اشک از بحرین دیده بارید، پس لباس خونین دو فرزند را برآورد و به صورت مالید و یعقوب سان غش کرد، چون به هوش آمد با چشم گریه آلود فرمود که:
حسین کجاست که زینب به دیدنش برود
ز گریه جامه جان عزیز خود بدرد
جامههای دو فرزند چون نظاره نمود
در بهانه گریه به روی خود بگشود
بگفت وعده دیدار وصل جانان است
لباس تازه بپوشید عید قربان است
در آن اثنا سکینه و فاطمه کبری و ام لیلا به خدمت دختر علی مرتضی مشرف شدند پس از دست بوسی یکی تسلی بخش او بود و یکی در ناله امدادش مینمود، آه آه قیامت آن ساعت برپا شد که فاطمه کبری عرض نمود: عمّه برخیز تا برویم و به پابوس پدرم مشرف شویم، پس از گریه و فغان دختر أمیرمؤمنان فرمود: مناسب چنان است که در این عید اول به دیدن مادر عباس برویم زیرا که از آن دل خسته چهار پسر کشته گشته، الغرض به اتفاق روانه شدند در عرض راه، امّ لیلا را حالتی دست داد که نزدیک بود روح از جسدش مفارقت کند، کنیزان زیر بغلش را گرفتند و به مشقت هر چه تمامتر به خانهاش بردند گفت شما را به خدا مرا ملامت مکنید.
به سرو قدّ جوانان کنم چگونه نظر
که افتاده ز پا قامت علی اکبر
به یادم آمد سال گذشته در دو منزلی مکه دست علی اکبرم در دست صبح عید به خدمت شاه شهید مشرف شدم و امروز دیدم رفقای علی اکبر لباس فاخر در بر و به ملاقات یکدیگر میروند، جای آن دارد که جامه جان بدر برم. الغرض امّ بنین را دیدند اشکبار، داغدار با قد خمیده فرزند زاده نو رسیده عبیدالله را در برکشیده و عَلَم را با مَشک خشک شده پیش رو نهاده سکینه بیاختیار صیحه کشید و بر زمین غلطید چون به هوش آمد فریاد کرد واعمّاه وا عبّاساه، مبارک باد آمدهایم.
کجاست دست تو تا بوسمش من محزون
بمیرم آه که خود دیدمش به دجله خون
ز گردش فلک کج مدار سفله دون
ز بهر جرعه آب از کفم شدی بیرون
📚مقتل سرورالمؤمنين، كاظميني، ص٤١٦
@ketabkhaneh_fazael
#عید_قربان
-
-
در تهران، در روز عید قربان، در منزل یکی
از اعیان شهر مجلس توسّلی منعقد بود و
قبل از ایشان [مرحوم نظام] جناب آقای
فلسفی سخنرانی کرده و در نهایت گفته
بودند: چون که روز عید است، بنده ذکر
مصیبت نمیکنم.
و پس از ایشان، مرحوم نظام بر فراز منبر
قرار گرفته، خطاب به واعظ قبلی فرمود:
جناب آقای فلسفی! بیانات ارزندهٔ شما
بسیار متین بود و عالی و شافی، امّا
افسوس که ملاحت نداشت، زیرا که از
ذکر مصیبت در آن خبری نبود! امّا امروز
من میخواهم روضه بخوانم. سپس
روضهای آتشین خواند که ولولهای در
مردم افتاد، و این ابیات را که ظاهراً
خودش سروده بود، در ضمن ذکر
مصیبت تقدیم داشت:
شاه گفتا کربلا امروز میدان من است
روز قربان من است!
مادرم در کنج مطبخ نیز مهمان من است
روز قربان من است!
📚 نکته ها و خاطرهها ص۷۱
@ketabkhaneh_fazael
@cheraghe_motaleeh