-
-
شخصی بود به نام سعید میگوید وارد
در سرّ من رای [سامّرا] شدم، دیدم که
قیامت شده، مردم ناله و فریاد میکنند.
پرسیدم این چه ناله و فریاد است؟
گفتند جناب امام حسن عسکری -صلوات
الله علیه- از دنیا رفته است و شیعیان بر
در دولتسرایش نوحه میکنند.
با خود فکر کردم که آیا حجّت خدا بر
ما بعد از این حضرت که خواهد بود!
ناگاه دیدم کودکی از خانه آمد که از
نور روی مبارکش دیده خیره میشود،
و دستمالی در دست دارد و گریه میکند
و مردم او را تعزیة میگویند، گفتم آیا این
کودک که باشد؟ حضرت فرمود: ای سعید
بیا، چون رفتم پیشانی مرا بوسید، فرمود:
ای سعید من حجّت توام، محمدبنحسن
-علیهما السّلام- عرض کردم: ای آقا چرا
از میان اینجماعت پیشانی مرا بوسیدی؟
فرمود: از جهت اینکه تو به تعزیه جدّم
حسین را میداری ، شیعیان مرا از من
دعا برسان که ماتم جدّم را در دوشنبه
و جمعه فراموش نکنند!
📚 بیاض مقتل ۳۶۹
کتابخانه ملی، ص٢٢٤
@ketabkhaneh_fazael
عظّم اللهُ لكم الأجرَ بشهادةِ طِفلةِ الحسينِ
الحبيبة، شهيدةِ الشام، وحليفةِ الغُربةِ
والآلام، المظلومةِ المهضومةِ الّتي ماتت
على رأسِ أبيها الحسين في خرابةِ الشام؛
مولاتِنا السيّدة رقيّة -سلام اللهُ عليها-
والّلعنةُ الدائمةُ الوبيلةُ على أعداءِ آلِ
مُحمّدٍ مِن الأوّلين والآخرين وضاعفَ
عليهم العذابَ الأليم
[ به احترام مصائب ذوات مقدسه،
با معرفت و در شرایط مناسب خوانده شود. ]
-
-
حضرت رقیه -سلام الله علیها- فرمود:
«بابا! هرگاه در این سفر از خستگی
مینالیدم، به من دشنام می دادند!»
📚 عدد السنه، سبزواری، ص۱۳۱
@ketabkhaneh_fazael
[ به احترام مصائب ذوات مقدسه،
با معرفت و در شرایط مناسب خوانده شود. ]
-
-
درباره غسل دادن حضرت رقیه
-علیها السلام- نوشته اند:
«غساله رفت. مشغول غسل دادن شد.
یک مرتبه چشمش بر پهلوی کبود شده
طفل افتاد!
پرسید: از چه مرضی از دنیا رفته؟
گفتند: غیر از یتیمی درد دیگر نداشته،
و از بس که کعب نیزه و تازیانه در راه
شام بر او زده اند، پهلویش سیاه شده!»
📚جامع التنبیهات، یزدی، ص۸۱
@ketabkhaneh_fazael
۵.pdf
369.3K
🏴 #تقویم
مجلس شهادت بنت الحسین
در خرابه شام مشهور به رقیه
بنت الحسین -علیهما السلام-
📚 نجات الخافقین، واعظ قائنی
@ketabkhaneh_fazael
-
-
هنگام شهادت امام حسن علیه السّلام،
زینب خاتون میگوید که برادرم حسن
عليه السلام مارا یکایک در آغوش میگرفت
و میبوسید و وداع میکرد چون نوبت به
قاسم رسید، دیدم قاسم را در بر گرفت و بر
روی سینه خود چسبانید و روبرویش نهاد و
آهی کشید و او را از همه بیشتر بوسید.
من عرض کردم که ای برادر گویا قاسم
عليه السلام را از همه بیشتر دوست داری؟
آن حضرت فرمود: بله، عرض کردم چرا؟
فرمود: به جهت آنکه قاسم جان نثار برادرم
خواهد بود در زمانیکه بی مدد کار باشد.
عرض کردم: دیگر کسی هست که تو، او را از
قاسم بیشتر دوست داشته باشی؟
فرمود: بله، عرض کردم کیست؟
فرمود: کسی که بر تشنگی و بی کسی
برادرم حسین صلوات الله علیه گریه کند
ایشان را از قاسم بیشتر دوست دارم.
📚مقتل خطی نقی بروجردی ص٨٥
@ketabkhaneh_fazael
-
-
تَجَمّلتِ تَبَغّلتِ وَلو عِشتِ تفیلتِ لک
التُسعُ مِن الثُّمنِ وفی الکلِّ تمّلکت
أترید یا عائشه أن تطفئ نورالله و تقاتلي
أولياء الله، دخلت بين رسول الله و حبيبه،
فلمّا سمعت كلامه فعند ذلك صاحت والله
لا أدع أن يدفن الحسن هيهنا الي أن يكون
شعرة واحدة في رأسي، فكثّر بينهما الكلام
حتّي إنتهي الأمر بالنّزاع و أنّ أعوانها و
أنصارها رمو السّهام علي جنازته حتّي وقع
علي جنازته سبعون سهما، فعند ذلك تلاطم
الأرض و السّماء و تزلزل جدار بيوت المدينة
واضطرب الخلق جميعا فرأي الحسين -عليه
السلام- ذلك فأمر بانصرف السرير، فمضي
الي قبر امّه ثمّ أخرجه فدفنه بالبقيع
وقتی خواستند پیکر امام مجتبی -علیه السلام- را دفن کنند کنار قبر پیامبر، عایشه نگذاشت و در این حین ابن عباس خطاب به عایشه صحبتهایی کرد:
یک روز سوار بر شتر شدی و یک روز سوار
بر استر شدی و اگر زنده بمانی یک روز
سوار فیل میشوی و به جنگ کعبه میروی
تو سهم ارثت که یک نهم بود را گرفتی ولی
کل ارث را مالک شدی و اجازه دادی آن دو
در منزل پیامبر دفن بشوند!
ای عایشه آیا میخواهی نور خدا را خاموش
کنی و با اولیای خدا بجنگی! و آیا بین رسول
خدا و حبیبش داخل شدی! [قصد کردی بین
پیامبر و حسن -علیهما السلام- فاصله افتد و
نگذازی دفن شود] و چون عایشه سخنان او
را شنید، فریاد زد: «به خدا قسم نمی گذارم
شمارا که حسن را اینجا دفن کنید تا زمانی
که یک تار موی سر من باشد، پس گفتگوی
بین آنها زیاد شد، تا اینکه امر به اختلاف و
نزاع کشیده شد و کمککاران و یاوران
عایشه شروع کردند به تیراندازی به سمت
پیکر و تابوت امام حسن -علیه السلام- و
هفتاد تیر به آن تابوت خورد، در آن هنگام
زمین و آسمان به تلاطم درآمد و دیوارهای
خانههای مدینه به لرزه درآمد و مردم همه
مضطرب شدند، پس حسین -علیهالسلام-
که این را دید، پس دستور داد به برگرداندن
تابوت. پس برده شد تابوت به سمت قبر
فاطمه بنت اسد و پیکر را خارج کرد و
در بقیع دفن کرد.
📚بشارت الباکین تبریزی، مجلس هفتم، ص۳۷
@ketabkhaneh_fazael
-
-
اولاد آنان که در قتل حسین -علیهالسلام-
بودند در زمین شام مشهورند و عزیز و مکرم چنانکه سادات بنیهاشم میان شیعه عزیزند.
و بنو السرج اولاد آنانند که زین بر
اسبها نهادند و سوار شدند و بر سینه
امام میتاختند و استخوانهای مبارکش
میشکستند و آن اسبها را به مصر بردند
و نعلها کندند و بر در خانهها کوفتند
و این عادت باقی است میان ایشان.
و بنو سنان اولاد ایشانند که سر
حسین -علیهالسلام- بر سر نیزه کردند.
و بنو الملح آنانند که نمک بر جسم
حسین -علیهالسلام- پاشیدند.
و بنو الطشتي اولاد آنانند که طشت
آوردند و سر امام در آنجا نهادند.
و بنو القضیب اولاد آنانند که تازیانه آوردند
که تا یزید لعین بر ثنایای امام حسین
-علیهالسلام- که مقبل رسول بودی میزد.
و بنو الدرجي اولاد آنانند که سر حسین
-علیهالسلام- در پلههای باب جیرون
[در دمشق] نهادند.
و بنو المکبری اولاد آنانند که از دنبال
سر امام حسین علیهالسلام میرفتند
و تکبیر میگفتند.
📚کامل بهائی، عماد الدین حسن بن
علی طبری (قرن ۷ ه.ق)، ص ۴۳۳
@ketabkhaneh_fazael
این یک عبارت به هیچ وجه درک
نخواهد شد و هیچ سابقهای نداشته!
و بنو الملحي و هم الذين
ذروا الملح على جسد الحسين..
چرا باید نمک بر زخمهای امام حسین
-علیه السلام- بریزند و به آن فخر کنند!