-
-
روي عن الرضا -علیه السلام-
لو کانت فاطمة -علیها السلام-
رجلاََ، کان أحقّ منّي بالامامة
مرویست از امام رضا -علیه السلام-
اگر [خواهرم] فاطمه -علیها السلام-
مرد بود از من سزاوارتر بود به امامت!
📚 اسرار فاطمیه، تنکابنی، ص۲۳
@ketabkhaneh_fazael
-
-
رواه الصّدوق عن الرضا -علیهالسلام-
انّه قال: من زار فاطمة -علیها السلام-
بقم فكانّما زار الحسين -عليه السلام-
بكربلا أو فقد زار الحسين -عليهالسلام-
مرویست از امام رضا -علیهالسلام-
هر کس که [خواهرم] حضرت فاطمه
-عليها السلام- را در قم زیارت کند،
به مانند کسی است که امام حسین
-علیهالسلام- را در کربلا زیارت کرده باشد.
📚 اسرار فاطمیه، تنکابنی، ص۲۳
@ketabkhaneh_fazael
-
-
#لذتبخشترینزندگى را
کسی دارد كه، به آنچه خدا
قسمتش كرده •خشنود باشد!
●مولاناأمیرالمؤمنینعليعلیهالسلام
- غررالحكم،حدیث۳۳۹۷
@ketabkhaneh_fazael
-
-
و در آخرین لحظات عمر
شریفش در قتلگاه فرمود:
•رضاً بقضائك و تسلیماً لأمرك و
لا معبود سواك یا غیاث المستغیثین!
•خشنود به قضای تو و تسلیم
به أمر و فرمانت هستم و معبودی
غیر تو نیست، ای فریادرس فریادجویان!
- مقتل الحسین عليهالسلام، مقرّم، ص ۳٦٧
@ketabkhaneh_fazael
-
-
شیخ عارف ما -سلّمهالله- میفرمود
که مـن در احـادیث دیـدم کـه لفـظ
•محب را سه یا چهار مرتبه فرمودهاند.
مـحـبّ مـحـبّ مـحـبّ
محبّ محبّنا في الجنّة!
دوستانِ دوستانِ دوستانِ
دوستــانِ ما در بهشتاند!
📚 الهمّوالغمّفيشهرالمحرّم، کرمانی، ص۱۲۸
@ketabkhaneh_fazael
-
بِــطـلــب جــان عـــلـــی اکــبـــرِ لــیــلا مُـــردم
شبجمعهست حـسـیـن، باز حرم کم دارم
کتابخانه فضائل
-
-
-
و از جمله کسانی که حـاضر شد به نزد
امـام حـسیـن -علیهالسلام- در صحرای
کربـلا مـسـعود بـن سـعید بـن عـبـدالله
کوفـی بود، که هنگام شهادت شـهزاده
علـي اکبـر -علیهالسلام- بـه بـالای سـر
سیـدالشـهداء رسیـد، چـنیـن مـیگوید:
رأيت مولاي الحسين عليهالسلام مكبوباً
علي جسد إبنه الرشيد، إنتهبته فسلّمت
عليه و وقفت بين يديه و كنت اعـزّيه و
هو يقول افّ علي الدنيا و أهلها يا علي،
علي الدنيا بعدك العفا يا علي، أنا أبوك
الحسين، لقد أزمنت لقتلك و صرعك يا
علي، كيف كيف أخبر عمّاتك و أخواتك
بصرعـك، قتل الله قومـاً صرعوك، والله
يا علـي، لقد ذاب لحـم عظـمي بصـرعك
و ذهـب النّـور مـن بصـري! ثـمّ قـال: يـا
مسعود صاحبني لأن أخرج ولدي و قوّة
بصـري و عضـدي مـن بين الـدّمـاء، قـال:
فصـاحبـه، فرأيـت مـولاي يـقول: ليتنـي
كنـت عمـياً يا بنـيّ! فألحقناه بالشهداء
مولایم حسـین -علیهالسلام- را دیدم
که خودش را بر پیکـر پسـر رشیدش
علـیاکـبـر -علیهالسلام- انداخته بود،
حضرت را از حضورم خبر دادم، سلام
نمودم و مقـابـل حضـرتش ایستـادم
و ایشان را آرام میکردم، در حالیکه
میفرمود: ای علـی اف بـر این دنیـا
و اهلش بعد از تو، خاک بر سر این
دنیا بعد از تو ای علـی، مـن هستم
پدرتحسین -علیهالسلام- کهبهخاطر
افـتادن و کشتـه شـدن تـو زمـین گـیر
شدم، چگونه به عمّـهها و خواهرانت
خبر افتادنت را بدهم، خداوند بکشد
قومی را که تو را کشتند، والله قسـم
ای علی گوشت استخوانم ذوب شد
و نور از چشمانم برفت! بعد فرمود:
ای مسعود، مرا کمک کن تا فرزنـدم
و نـور چشـم و بازوی خـود را از بیــن
خونها خارج کنم، إبن سـعید گفت:
من حضرت را کمک کردم، ولی دیدم که
مدام میفرماید: ای کاش من کور بودم
پسرم، پس با حضرت، پسرش علیاکبر
-علیهالسلام- را به شهداء ملحق کردیم.
📚 جواهر المقاتل، مجهولالمؤلف، ص٣٨٩
@ketabkhaneh_fazael
کتابخانه فضائل
-
-
-
حضـرت مـولانا الأعـظم أمیـرالمـؤمنین
-علیـه السلام- از دروازه کـوفه بیـرون
آمدند، حارثهـمدانی چنین میگوید،
حضرت را دیدم فرمود: ای حـارث، کیف
احوالک؟ عرض کردم که پـیر و شکسـته
شدهام، میترسم کهبمیرم و از مشاهده
جـمـال بـیمثالـت درمـانم!
فرمودند: یا حـار همدان من یمت یرنی
من مـؤمن أو منـافق قـبلاً، بعد دیـدم
شخصـی با جـمال خوش سیمائی آمد
و سلامکرد، آنحضرت جواب او فرمود
و سـؤال چنـدی کـرد و بـه زبـان غیـر
معـروف و جـواب از آنحضـرت شنیـد
و رفت. عرض کـردم که فـدایت شـوم
کـه بـود؟ فـرمـود: نشنـاختـی؟
عرض کردم خیر، فرمود: خضر نبی بود
۱۱۰ سـؤال از مـن کرد و جواب خـود را
شنید. عرض کردم یکسوال و جواب او
را بفرما. فرمود: سؤال کرد از عمر دنیا
چه قـدر گذشته است؟ گفتم: مگـر کـه
میدانی چه قدر از آن باقیست، که از
گذشـتهی آن مـیپرسی! گفـت: خیـر.
گفتم: چهار صد هزار کرّ گذشته که هر
کرّی، چهار صد هزار فرّ است، و در هر
فرّی چهار صد هزار ذر است، و هر ذری
چـهار صـد هـزار آدم اسـت و چهار صـد
هزار خـاتم و من با هر کـرّی و پیش از
آن بـودهام و با هـر فـرّی و پیـش از آن
بوده ام و با هر ذری و قبل آن بودهام و
با هر آدم و خاتمی و پیش از آن بودهام.
صَـدَقَ ولـيُّ الله! بـعـد از آن فـرمـودند:
منم مذکور در سابقِزمان، یعنی در اوّل
این عالم ظهور ذکر ولایت مـرا انبیـاء
با امتّان خود میکردند و عهد ولایت
مرا به أمر الهی از آنهـا میخواستند
و تشفّع مـیجسـتند به مـن در درگاه
أحدیّت به جهت حصول مطالب خود
و بهواسـطۀ توسّـل به اسامـی مـن و
اهلبیتِ من مطالبِایشان برآورده میشد.
📚أنهار جاریه، باب سوّم، شرح خطبه،
میرزا ابوالقاسم راز شیرازی، ص۸۱
@ketabkhaneh_fazael