-
-
لهذا چند نفر سیاه پوست سفید بخت، اقدام
یاری آن امام سعید نمودند و کوی سعادت از
میدان شهادت ربودند:
عروه غلام حضرت حر
سعید غلام حضرت حمزه
ضریر غلام ابوذر غفاری
شوذب غلام عباس دلاور
و یکی معقل و یکی غلام ترک.
📚مقتل خطی حزن المومنین ص۸۲
@ketabkhaneh_fazael
-
-
به سند معتبر وارد شده که حضرت صادق
علیه السلام فرمودند: به درستی که آسمان
گریسته بر جدم حسین چهل صباح به سرخی
و کسوف و کوهها پاره پاره شدند و دریاها به
جوش آمدند و ملائکه چهل روز بر آن حضرت
گریستند و زنی از بنی هاشم خضاب نکرد و
سرمه نکشید و روغن به موی خود نمالید و
شانه بر سر خود نزد تا سر ابنزیاد لعین را
برای ما آوردند و جدم علی بن حسین علیه
السلام چون پدر را یاد مینمود چندان اشک
میریخت که محاسن شریفش تر میشد و
ملائکه نزد قبر جدم میگریند و چون روح آن
امام مظلوم از جسدش مفارقت نمود جهنم
نعره زد که نزدیک بود زمین از هم بپاشد، به
درستیکه جهنم بر آن سرور گریه میکند و
میخروشد بر قاتلان وی و اگر حجتهای خدا
بر روی زمین نبودند زمین را سرنگون میکرد
و هرکه بر آنجناب بگرید نیکی به جدّهام
جناب فاطمه کرده است و احسان به پیغمبر
نموده و حق ما را ادا کرده و روز قیامت چون
خلق را به موقف حساب برند گریهکنندگان
نزد جدم امام حسین زیر عرش ایستادهاند
و ملائکه ایشانرا تکلیف به بهشت نمایند و
ایشان امتناع کنند و گویند که ما صحبت
امام حسین را به بهشت نمیفروشیم، بار
دیگر چون حوریان و غلمان پیغام فرستند
که ماها مشتاق ملاقات شما هستیم ایشان
از سرور به ملاقات آنجناب سر بالا نمیکنند.
پس خوشا سعادت تعزیهداران و گریه
کنندگان بر شاه شهیدان..
📚 مقتل حزن المومنین، کاظمینی، ص۸۷
@ketabkhaneh_fazael
-
-
بعد از ایشان نوبت به محمد و عون پسران
جناب زینب خاتون صلوات اللّه علیها رسید
که پدر ایشان عبدالله بن جعفر طیار است
پسر عمّ آن جناب که خود به علت بیماری
نتوانست ملازم رکاب سعادت مآب حضرت
گردد، لهذا فرزندان خود را فرستاد و هر دو
به اعانت آن شاه کم سپاه رو به قربانگاه
نهادند پس از کوشش و کشش شربت
شهادت چشیدند و به وصال حور العین
رسیدند. اما چون خبر به زینب خاتون
رسید، گفت: سر علی اکبر سلامت باشد.
آه آه نمیدانم چه بر او گذشت در ساعتی
که امام حسین علیه السّلام نعش صد چاک
فرزند را به عقب خیمه برد و نظر دختر
امير المؤمنين بر او افتاد صیحه کشید و
مدهوش گردید.
📚مقتل حزن المومنین، کاظمینی، ص۸۶
@ketabkhaneh_fazael
-
-
هنگامی که عمر بن سعد دید حضرت
زینب -سلام الله علیها- پسرانش را برای
جنگیدن به میدان فرستاد، چنین گفت:
«عجب محبتی دارد این خواهر
به برادرش که پسران خود را
فدای برادر نمود!
📚مجالس عندلیب السادات، موسوی، ص۴۴
@ketabkhaneh_fazael
-
-
لما اخبر النَبی(صلی الله علیه و آله) ابنته
فاطمه بقتل ولدها الحسین و ما یجری
علیه من المحن بکت فاطمه بکاءً شدیداً
و قالت: یا ابه، متی یکون ذلک؟ قال: فی
زمان خال منی و منک و من علی. فاشتدّ
بکائها و قالت: یا ابه فمن یبکی علیه و
من یلتزم باقامة العزاءِ له؟
فقال النبی: یافاطمه، ان النساء امتی
یبکین علی نساء اهل بیتی، و رجالهم
یبکون علی رجال اهل بیتی، و یجددون
العزاء جیلاً بعد جیل فی کل سنة، فاذا
کان یوم القیامةتشفعین انت للنساء و انا
اشفع للرجال و کلْ من بکی منهم علی
مصاب الحسین اخذنا بیده و ادخلناه
الجنة. یا فاطمه، کل عین باکیة یوم
القیامة، الا عین بکت علی مصائب
الحسین فاّنها ضاحکة مستبشرة
بنعیم الجنة.
--------------------
چون رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر
داد حضرت فاطمه سلام الله علیها را از
شهادت امام حسین علیه السلام و
مصائبی که بر او وارد میشود ، حضرت
فاطمه (سلام الله علیها) سخت گریست
و عرض کرد: ای پدر، این حادثه کی
واقع می شود؟
فرمود: وقتی که نه من باشم و نه تو
و نه علی (علیهم السلام).
حضرت فاطمه(سلام الله علیها) بر شدت
گریه بیافزود و بیشتر گریست و عرض
کرد: ای پدر: پس چه کسی برای فرزندم
گریه میکند و مجلس عزا و مصیبت او را
برپا میکند؟
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود:
ای فاطمه زنان امت من میگریند بر زن
های اهل بیت من و مردان امت من
میگریند بر مردان اهل بیت من و عزای
فرزند مرا هر سال طایفه ای بعد از طایفه
ای تازه میکنند.
پس چون روز قیامت شود تو شفاعت زنان
را میکنی و من شفیع میشوم مردان را،
و هر کس بر حسین (علیه السلام)
گریسته دست او را میگیریم و در
بهشت در میآوریم.
ای فاطمه همه چشم ها در قیامت گریان
است مگر چشمی که بر حسین (علیه
السلام) گریسته باشد. او خندان و
شادمان به نعیم بهشت خواهد بود.
📚 بحور الغمة، لکنهوی، ص٦٧١
-
-
سه نفر در کربلا با هم عهد بستند که تا جان در بدن دارند، نگذارند امام حسین -علیه السلام- به میدان برود:
حضرت عباس علیه السلام.
حضرت علیاکبر علیه السلام.
حضرت قاسم علیه السلام.
📚 حزن المومنین، کاظمینی، ص۱۷۶
@ketabkhaneh_fazael
-
-
هنگام شهادت امام حسن علیه السّلام،
زینب خاتون میگوید که برادرم حسن
عليه السلام مارا یکایک در آغوش میگرفت
و میبوسید و وداع میکرد چون نوبت به
قاسم رسید، دیدم قاسم را در بر گرفت و بر
روی سینه خود چسبانید و روبرویش نهاد و
آهی کشید و او را از همه بیشتر بوسید.
من عرض کردم که ای برادر گویا قاسم
عليه السلام را از همه بیشتر دوست داری؟
آن حضرت فرمود: بله، عرض کردم چرا؟
فرمود: به جهت آنکه قاسم جان نثار برادرم
خواهد بود در زمانیکه بی مدد کار باشد.
عرض کردم: دیگر کسی هست که تو، او را از
قاسم بیشتر دوست داشته باشی؟
فرمود: بله، عرض کردم کیست؟
فرمود: کسی که بر تشنگی و بی کسی
برادرم حسین صلوات الله علیه گریه کند
ایشان را از قاسم بیشتر دوست دارم.
📚مقتل خطی نقی بروجردی ص٨٥
@ketabkhaneh_fazael
-
-
«واعظ شهیر و خطیب بی نظیر آذربایجان، مرحوم میرزا حسن ناصرزاده، متوفای ۱۱ شوال ۱۴۰۰ قمری برابر ۵۹/۵/۳۱ شمسی، بر فراز منبر نقل فرمود:
روز عاشورایی به منزل یک خانواده مسیحی دعوت شدم. وقتی وارد مجلس شدم، دیدم صدها بانوی مسیحی در مجلس حضور دارند و قنداقه بچه شیرخواره ای را در وسط مجلس گذاشته اند و این مجلس برای شفای آن بچه برگزار شده است که دکترها جواب کرده اند.
مقداری از آیات و احادیث و مباحث اخلاقی مطرح کردم. هنگامی که وقت روضه شد، با خودم فکر کردم که برای این اجتماع مسیحیان چه روضه ای بخوانم؟ یادم آمد که ما یک شهید بین الملل داریم و او حضرت علی اصغر علیه السلام است؛ زیرا در هیچ دین و آیینی بچه شیرخواره مقصر نمی باشد.
روضه حضرت علی اصغر علیه السلام خواندم. بسیار گریستند و مجلس با حالی شد.
فردا صبح صاحب خانه یک دست لباس کامل شامل: عمامه، پارچه ای قبا، پیراهن، جوراب و کفش برایم آورد و گفت: نذر ما قبول شد.»
📚 جرعه ای از کرامات امام حسین
علیه السلام، مهدی پور، ص۲۱۳
-
-
جناب سیدالشهدا -علیه السلام- از رسیدن آب بر آن طفل دلکباب مأيوس شد و به روی گریان علی اصغر نظر کرد، از حالتش تعقل نمود اگر این طفل ساعتی به همین منوال بماند بالقطع از شدّت عطش شهید خواهد شد، پس گذاشت به گریستن احوال آن طفل، آنوقت طایفه به حسین -علیه السلام- صدا زدند که یا حسین ناله مکنید! به زودی ما به اصغرت آب رسانیم، آن بیدینان به یکدیگر خبر دادند برای سیراب کردن آن طفل، تیرها به کمان نهادند، در مقابل حضرت ایستادند و جواب دادند:
دَع یا حسین ما الذّی تقول! لو کان
کلّ وجه الأرض ماءً ما إسقيناکم
منه قطرة الّا أن تموت -آه همه آه-
ای حسین آنچه که میگویی رها کن!
اگر تمام سطح زمین را آب بگیرد
قطرهای از آن به شما نخواهیم داد
تا از تشنگی جان بدهید!
📚مقتل مجهولالمولف،
ص۱۸٦کتابخانه ملی ۱۰۶۴۱۵۰
@ketabkhaneh_fazael
-
-
روى في عين البكاء و اصل البکاء
سألوا ابليس"هل ندمت أو ندمت
على شيء من أفعالك، لأنك أغويت
و أفسدت وأفسدت الناس
وحرضت الناس على الإثم؟"
چنانچه در اصلالبکاء و عینالبکاء منقول
است که از شیطان سوال نمودند که:
این قدر مردم را اغوا و شیطنت و فساد و
تحریک بر معصیت که کردهای، آیا هیچ از
عمل خود نادم و پشیمان شدهای یا نه؟
قال: لا، إلا في أمر قتل، فقيل: ما هو؟
قال: قد أحرصت الأشقياء على قتال
الحسين فندمت على ذلك فإن من
بكى عليه غفر الله له ذنوبه جميعاً
ابلیس گفت: هرگز پشیمان نشدم مگر
در امر قتل! گفته شد چه قتلی؟
ابلیس گفت به تحقیق من شقاوتمندان را
تحریص و تشویق کردم بر کشتن حسین
-علیه السلام- و همانا پشیمان هستم بر
آن، چونکه هر که بر او گریه کند خداوند
تمام گناهانش را میبخشد و میآمرزد.
📚بحرالمصائب، تبريزي، ج٥، ص١٦٥
-
-
امام حسین پس از شهادت حضرت
علی اکبر -علیهما السلام- به گونه ای
بلند گریست که یکی از فرشتگان
آسمان -برای ابراز همدردی با ایشان
در داغ فرزندش- نزد حضرت آمد
و عرض کرد:
«اباعبدالله! آرام و شکیبا باش! گریه نکن
زیرا به خدا سوگند هنگام عبورم دیدم
آسمانیان با گریه شما گریه می کنند!»
📚 بشارة الباکین، تبریزی، ص۱۷۲
-
-
[شب عاشورا] امام از خیمه سراسیمه،
خاطر پژمرده بیرون آمد، دید جوان
رشیدش علی اکبر، سر به طناب خیمه
گذارده، مثل باران بهاری اشک میبارد.
حضرت پیش آمده، سر پسر را از روی
طناب خیمه برداشت، اشک از دیده نور
دیدهاش پاک نمود، فرمود: ای فرزند
دلبند من، برای چه زار و نالانی؟
علی اکبر عرض کرد: بابا! این زندگی
بر علی اکبر حرام باد که من زنده
باشم، خواهران من از تشنگی بمیرند!»
📚مقتل هدیة الذاکرین، ص٤۰۳
@ketabkhaneh_fazael
-
-
از اشخاصِ بسیار شنیدم که خود
دیدهام که در قزوین درخت چناریست
که در روزِ عاشورا از شاخههای او خون
میجهد چون فصد کردنی، بعد از آن تا
شام به تنهٔ درخت نشر می کند و جمعی
کثیر از اطراف ولایات می آیند در آنجا
تعزیه داری می کنند و سفره می دهند.
و از اشخاص ثقه شنیدهام که در
هندوستان شیری هست که در
روز عاشورا از چشم او خون جاری
می شود و این را هم جمعی دیده
و در کتب خود نوشته اند.
📚دیوان العروس ،میرزا أبوالقاسم وفا ،نسخهٔ خطّی کتابخانهٔ ملّی ایران ،صفحهٔ ۶۹
@ketabkhaneh_fazael
-
-
یکی از نگهبانان آب فرات گفت:
«وَ کانَ مِن کَثرَةِ وَفائِهِ أَنَّهُ کُلَّما اُدمِيَ
بِسَهمٍ جَعَلَ صَدرَهُ وَکَتِفَهُ وَظَهرَهُ جُنَّةً
لِلماءِ لِكَي يَصِلَ الماءَ إلى أخيهِ الحُسَينِ.»
«هر گاه عباس با تیری زخمی می شد [و
تیری به سویش می آمد]، از روی وفاداری
زیادش سینه و کتف و کمرش را برای
[مشک] آب سپر می کرد تا آن را به
برادرش، حسین، برساند!»
📚 فواکه المتعلمین، قائنی، ص۳۰۶
@ketabkhaneh_fazael
-
-
مرحوم شیخ جعفر مجتهدی با چندی از
طلاب و شاگردان داخل حجره نشسته
بودند و مشغول کار، شیخ جعفر کاغذ
و قلمی طلب میکنند، چشمانش چند
دقیقه ای بسته میشود و بعد شروع
میکند به گریه شدید، دو بیت شعر
روی کاغذ می نویسند، طلاب سئوال
میکنند آقا یعنی این دوبیت انقدر
تاثیر داشت به روی شما؟
شیخ میفرمایند : این شعر را خود
حضرت صاحب الزمان عجلاللهفرجه
در مورد عمویشان عباس -علیه السلام-
فرمودند و من یادداشت کردم.
آن دو بیت چنین بود:
یادم ز وفای اشجع الناس آید
وز چشم ترم سوده الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگری
هیهات برادری چو عباس آید
-
-
ذکر کردهاند که سبب رفتن ابیالفضل - علیه
السلام- از جهت آبآوردن از برای اطفال این
بود که خیمهای بود که مشکها را در آن
میریختند، جناب ابیالفضل -علیه السلام-
وارد آن خیمه شد، دید که اطفال از شدّت
تشنگی این مَشکها را برداشته و شکمهای
خود را برهنه کرده و به روی خاکهای نمدار
میمالیدند! همینکه این جناب این را مشاهده
نمود، فرمودند که نور دیدگان چنین منمائید!
حال میروم و آب از برای شما میآورم، این
بود که مشک را برداشت و چون آن حالت را
دیده بود دستی داشت که آب را به تشنگان
برساند، دستهایش را قطع کردند! اعتنا
نداشت مشک به دندان گرفته و با رکاب
دشمنان را دور میکرد که آب را به خیمگاه
برساند تا اینکه بر مشکش زدند و آبهای
مشک ریخت..
📚 عنوان الکلام، فشارکی، ص۲۱۰
@ketabkhaneh_fazael
-
-
امام حسین -علیه السلام- پس از وداع
پایانی در روز عاشورا سوار اسب خود شد
و چنین فرمود:
ای ذوالجناح مرا حلال کن؛ چرا که
امروز در این صحرا گرسنه و تشنه بودی!
ایندفعه آخر است که بر تو سوار شدهام!
📚انوارالشهاده، یزدی، ص۱۰۳
@ketabkhaneh_fazael
-
-
در وقت وداع هفتاد مرتبه سیدالشهداء
صلوات اللّه علیه پا در رکاب کرد و سوار شد
و دوباره برای تسلی اهل بیت پیاده شد تا با
آخر که زینب کبری صلوات اللّه علیها رکاب
گرفت حضرت دید ذوالجناح حرکت نمی کند
با او صحبت کرد به دست هایش اشاره کرد
دید دختر سه ساله اش بر دست ذوالجناح
افتاده حضرت او را بغل گرفت و به زینب
کبری -علیهاالسلام- سپرد و سفارش زیادی کرد.
📚مقتل مبکی العیون، نجفی اصفهانی ص۷۱
@ketabkhaneh_fazael