#خوندنی
#چشمه_سحر_آمیز
روزی روزگاری در یک جنگل بزرگ خرگوش🐇 کنجکاوی زندگی می کرد. یک روز، خرگوش کنجکاو درحال دویدن و بازی کردن بود که به چشمه ای سحر آميز رسید.
خرگوش🐇 می خواست از چشمه آب بنوشد که ناگهان زنبوری 🐝 خود را به خرگوش🐇 رساند و به او گفت: از این چشمه آب ننوش. هر كه از اين آب بنوشد كوچك مي شود.
اما خرگوش🐇 به حرف زنبور🐝 گوش نکرد و از آب چشمه نوشید. خرگوش🐇 به اندازه ی یک مورچه 🐜 كوچك شد.
خرگوش 🐇 خیلی ناراحت شد و از زنبور 🐝 پرسيد: حالا چکار کنم؟ خواهش می کنم به من کمک کن تا دوباره مثل قبل شوم .
زنبور🐝 گفت: من به تو گفتم از این چشمه، آب نخور ولي تو توجه نكردي.
خرگوش🐇 پرسيد: حالا چه کار کنم؟
زنبور 🐝 گفت : توباید به کوه ⛰ جادو بروی تا راز چشمه را کشف کنی. خرگوش و زنبور رفتند و رفتند تا به کوه ⛰جادو رسیدند.
خرگوش🐇 پرسيد: حالا باید چکار کنم ؟
زنبور🐝 گفت : تو باید جواب معمایی را که روی کوه ⛰ جادو نوشته شده پیدا کنی.
خرگوش🐇 شروع به خواندن معما کرد .
معمای اول این بود: آن چیست که گریه می کند اما چشم ندارد ؟
خرگوش نشست و فکر کرد. ناگهان فریاد زد و گفت: فهمیدم، فهمیدم، آن ابر🌧 است .
با گفتن این حرف خرگوش🐇 ، سنگی که معما روی آن نوشته شده بود كنار رفت و آنها داخل يك راهرو شدند ولي اتنهاي راهرو هم بسته بود و معمای دیگری روي ديوار نوشته شده بود .
معما این بود: آن چیست که جان ندارد ولی دنبال جاندار می گردد؟
خرگوش🐇 باز هم فکرکرد و گفت: فهمیدم تفنگ است.
با گفتن جواب معما، سنگ دوم هم كنار رفت و غاری در برابر خرگوش🐇 ظاهر شد .زنبور🐝 به خرگوش🐇 گفت : تو باید به درون غار بروی . خرگوش🐇 به درون غار رفت و در آنجا چشمه ای دید که شبیه چشمه جادویی بود.
زنبور🐝 به خرگوش گفت که تو باید از این آب بنوشی. خرگوش🐇 از آب چشمه نوشید و دوباره به شکل عادی خود برگشت و از زنبور🐝 تشکر کرد.
زنبور🐝 گفت حالا راز چشمه را فهمیدی ؟
خرگوش🐇 گفت: بله. من باید به تو اعتماد می کردم و چون مرا آگاه كرده بودي نبايد از آب چشمه می نوشیدم .
من ياد گرفتم كه به نصيحت دلسوزانه بزرگتران توجه كنم و به حرف آنها اعتماد كنم تا دچار مشكلي نشوم . آري راز چشمه اعتماد بود .
⊰✾🌸✾⊱─━━━──━━━┓
@ketabkhaneh_kashani
┗━━──━━━━─⊰✾🌸✾⊱
🤚🤚سلام سلام
به کتابیتایی های گلِ گلاب🌸🌸
😌می دونم که می دونید
سال تحصیلی رو به پایان ه و امتحانات بعضی هاتون در حال شروع شدن ه و می خواهید نتیجه ی یک سال درس خوندن تون رو در این ایام بگیرید.📖👏👏
⚜ما هم بخاطر اینکه با شما همراه باشیم
کمی از برنامه های کتابیتا رو کم می کنیم
تا یه وقت باعث پراکندگی ذهنی شما نباشیم
🌪🌪
ان شاءالله زودِ زود با مطالب زیباتر برمی گردیم🏃♂🏃♂🏃♂🏃♂
پس خوره هایِ کتاب
دوستای خوبِ کتابیتا
منتظرمون بمونید😍🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_شب🌃
🎧📚 قصه شب: «ویزویزو؛ پشه کوچولوی شجاع و نترس»
✍️ نویسنده: محمدرضا فرهادی حصاری
🎤 با اجرای: ناهید هاشمنژاد، مریم مهدی زاده و رضا نصیری
🎯 هدف قصه: کودکان یاد بگیرند مغرور نباشند.
📲 عضویت در کانال کتابیتای کاشانی
♻️ @ketabkhaneh_kashani
یه دسته گل برای مادر _یه دسته گل برای مادر _338615-mc.mp3
15.75M
#شنفتنی
🌼 یه دسته گل برای مادر 💐