eitaa logo
کتابخانه بچه های آسمان
631 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
120 ویدیو
21 فایل
کتابخانه تخصصی کودک بچه های آسمان «اولین کتابخانه تخصصی کودک مستقل در کشور» افتتاح: پاییز ۱۳۹۱ - مشهد مقدس مشهد، آموزگار۸۰، کوچه اول سمت راست ۰۵۱۳۵۰۹۳۴۳۸ ساعت کاری: شنبه تا چهارشنبه ساعت ۱۵ تا ۱۹ 🌸ان‌شاءالله 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
به نام خدای آفریننده سلام. در پنجمین بخش از این نوشتار، به طرح سؤالاتی درمورد یکی دیگر از مؤلفه های مؤثر در تصمیم گیری زنان و مردان جامعه درمورد تعداد فرزندان می پردازم: «فرزندآوری، مانع پیشرفت و رشد و فعالیت اجتماعی زن می شود.» چه قدر با این گزاره موافقید؟ قبل از پاسخ، درباره ی سؤالات زیر فکر کنید: ⏬⏬⏬
3. پيشرفت و رشد اجتماعي زن: 3.1 آيا پايداري شغل يا تحصيل من به فرزندآوري وابسته است؟ 3.2 آيا قانونی وجود دارد كه از مادر شاغل يا دانشجو حمايت كند؟ 3.3 آيا رشد و پيشرفت اجتماعي من وابسته به شغل و تحصيل است؟ 3.4 آيا شرايط شغلي مناسب يك مادر خانه دار، مثل دوركاري يا اشتغال در منزل وجود دارد؟ 3.5 آيا مي توان در شرايطي متفاوت از ساير افراد درس خواند؟ مثلا غيرحضوري يا با طول مدت تحصيل بيشتر... 3.6 من به عنوان يك زن، همه ي توانايي ها و استعدادهايم را شناخته و براساس آن مسير شغلي يا تحصيلي ام را انتخاب كرده ام يا تحت تاثير نظر جامعه و رسانه بوده ام؟ 3.7 آيا شان اجتماعي يك مادر را پايين مي دانم؟ دليل آن چيست؟ 3.8 آيا اصلا به زندگي بدون شغل و تحصيل فكر كرده ام؟ واقعا سختي هاي غيرقابل تحملي دارد؟ 3.9 آيا رشد آينده ي من به طور قطعي وابسته به تحصيلات آكادميك است يا مي توانم با كتابخواني مستمر يا آموزش هاي غيرحضوري به اهدافم برسم؟ 3.10 من خودم شخصا شاغل بودن را دوست دارم يا تحت تاثير قضاوت افراد يا جامعه شاغل شده ام؟ 3.11 من براي تامين خودم يا كمك به خانواده ام به درآمد شغلم نياز دارم يا صرفا به دنبال استقلال مالي يا پس انداز و آينده نگري هستم؟ يعني بدون درآمد مالي من، خودم يا خانواده ام دچار مشكل جدي مالي خواهيم شد(با توجه به سوالات بخش وضعيت اقتصادي)؟ 3.12 آیا تا به حال بدون قضاوت و پیشداوری، با زنانی که هم شاغل هستند هم تحصیلات بالا دارند و هم بیشتر از سه فرزند؛ گفتگو کرده ام؟ 3.13 تصویر ذهنی من از یک مادر(چندفرزند) چیست؟! چقدر بر واقعیت منطبق است؟ 3.14 حدود فعالیت اجتماعی زن را چه می دانم؟ در این زمینه با تساوی زن و مرد موافقم یا عدالت یا تشابه؟ اصلا تفاوت این واژه ها چیست؟ 3.15 چقدر با دیدگاه های اصیل دین اسلام درمورد فعالیت زن آشنا هستم؟ آیا منبع اطلاعاتی من از منابع دست اول محسوب می شود؟ 3.16 آیا به تفکیک مدت عمر خود فکر کرده ام؟ آیا می توان با اولویت بندی، سال های زندگی را بین فرزندآوری، اشتغال، تحصیل، مطالعات متفرقه، فعالیت های خانگی و ... تقسیم کرد؟ . . این عامل، چه واقعی باشد چه ذهنی، تأثیر قابل توجهی در تصمیم گیری زنان دارد. پس صادقانه در مورد آن بیاندیشید. . ادامه دارد... . ؟ @ketabkhanehkoodak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک کاردستی هیجان انگیز! می تونه کتاب و دفتر عروسک ها باشه؛ یا یک دفتر یادداشت خوشگل و کوچیک؛ یا یک هدیه! هرچی باشه، هم جذابه هم قشنگ! . پ.ن: بذارین بچه ها خودشون فیلم های کاردستی رو ببینن و بسازن! (نه اینکه گوشی داشته باشن یا دسترسی آزاد به نت و فضای مجازی؛ بلکه اینجور فیلمها رو در اختیارشون بذارین تا بسازن و کیف کنن...) . @ketabkhanehkoodak
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
هوالشاهد . . شب جمعه ها قرار عاشقیِ دلدادگان شما شده... یک قرار نانوشته و ناگفته! . هر شب جمعه، دست بریده تان، روضه ی عمو جان عباس برایمان می خواند و پیکر پاره پاره تان، روضه ی ارباب... . نمی توانیم بگوییم کاش نمی رفتید قهرمان! شهید که باشی، خدا خودش شهیدت می کند و در آغوش می کشدت؛ پس جای اما و اگری نیست چون نمی توانستی نروی... . اما بگذارید هر شب جمعه، بگوییم که چه قدر دلتنگتان هستیم و چه قدر به شما غبطه می خوریم و چه قدر به دعایتان محتاجیم... . دعایمان کنید که هرچه زودتر گره های کور دنیایمان با ظهور حضرت یار، باز شود و خورشید به مستضعفین عالم لبخند بزند.... . اللهم عجل لولیک الفرج . @ketabkhanehkoodak
بسم الله «ستاره ها» قسمت آخر سن پیشنهادی مخاطب: ۶-۱۰ سال @ketabkhanehkoodak ⏬⏬⏬
سپهر اشك هايش را پاك كرد و به بابا گفت: «بابا حالا اين ها چه ربطي به اين ستاره ی آبی داره؟» بابا گفت: «ستاره اي كه درست كردي، همون ستاره ي پرچم اسرائيله. يعني نماد اونهاست و حالا داره توي آسمونِ تو بزرگ ميشه و جاي بقيه ي ستاره ها رو مي گيره و اونا رو ازبين مي بره. سپهرجان! مي دوني غده ي سرطاني چيه؟ غده ی سرطانی باعث یه بيماري خيلي سخت میشه كه وقتي توي بدن كسي باشه همينطور بزرگ و بزرگتر ميشه و به بقيه ي بدن آسيب مي زنه. اسرائيل دقيقا مثل يه غده ي سرطانيه كه همه ي دنيا رو براي خودش مي خواد و با زورگویی و قلدری و اذیت کردن آدمها، میخواد دنیا رو تصاحب کنه اما همونطور كه تو بدنِ ما، گلبول هاي سفيد به كمك داروها با بيماري مي جنگند و مقاومت مي كنن، تو فلسطين هم سالهاست كه مردم جلوي اسرائيل ايستادن و نذاشتن همه ي كشورشون رو بگيره. مردم فلسطين خيلي سختي كشيدن، اما هيچوقت حاضر نشدن جلوي اين دشمن شكست بخورن. درسته که هنوز به دلایل زیادی نتونستن اسرائیل رو کاملا از بین ببرن، اما در طول این سالها تونستن اسرائیل قوی رو که همه ی دنیا ازش میترسن، ضعیف و ترسو کنن طوری که اسرائیل الان از بچه های فلسطینی هم میترسه. همین که فلسطینیان با همه ی قدرتشون جلوی این دشمن قوی ایستادن و نذاشتن همه ی کشورشون رو بگیره، یعنی پیروز شدن. و به زودی به پیروزی اصلی میرسن.» . حالا سپهر مي خواست هرچه زودتر ستاره ي آبي را از آسمانش جدا كند. او نمي توانست ببيند يك ستاره اينقدر زورگو باشد و بقيه را اذيت كند. . تابلوي آسمان را دوباره روي ديوار وصل كرد اما هرچه تلاش كرد نتوانست ستاره را جدا كند. بابا سپهر را صدا زد و گفت:«سپهر جان پسرم. بايد فكري بكني. بايد از خود ستاره هاي قشنگت كمك بگيري. بايد دوباره ستاره هايت بدرخشند و در کنار هم ستاره ی زورگو رو شکست بدن.» . آن شب سپهر روبه روي تابلوي آسمان خوابيد و تاصبح به شكست ستاره ي آبي فكر كرد. ⏬⏬⏬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح كه نور خورشيد از لاي پرده به داخل اتاق سپهر تابيد، سپهر بيدار شد. هنوز چشمهايش را كامل باز نكرده بود كه از درخشيدن خورشيد و پايان شب، فكري به ذهنش رسيد. سپهر آنقدر آسمان شب را دوست داشت كه هيچوقت به آسمان روز فكر نكرده بود. هيچوقت فكر نكرده بود كه اگر خورشيد نبود، ماه و ستاره ها نور نداشتند. و هيچوقت فكر نكرده بود كه با آمدن خورشيد، چطور همه جا روشن می شود. آن روز جمعه بود و هنوز همه ي خانواده خواب بودند. سپهر با عجله صورتش را شست و جلوي تابلو ايستاد. حالا بايد كاري مي كرد. سپهر تصميم گرفت تا با كاغذهاي رنگي يك خورشيد درست كند. خيلي طول نكشيد كه يك خورشيد زيبا در دستان سپهر بود. سپهر اضطراب داشت و با خشم به ستاره ي آبي نگاه مي كرد. آرام جلو رفت، بسم الله گفت و خورشيد را وسط تابلو گذاشت. ناگهان خیلی از ستاره ها مثل آهنربا جذب خورشيد شدند و ستاره ي آبي از هم پاشيد. سپهر چيزي را كه مي ديد باور نمي كرد، از درون ستاره ي آبي، مسجدالاقصي نمايان شده بود. سپهر با خوشحالی مامان و بابا را صدا زد. ⏬⏬⏬
مامان و بابا هم چيزي را كه ديدند، باور نمي كردند. سپهر به سمت بابا دويد و گفت: «بابا بابا ستاره های من پیروز شدن. مطمئنم بچه های فلسطین هم به زودی پیروز میشن.» بعد با هیجان ادامه داد:«باباجون، يعني مي شه يه روزباهم زيارت دوره بريم؟ یعنی بریم همه ی حرم های دنیا رو زیارت کنیم. یعنی بریم مشهد، بعد بریم قم، بعد بریم همون کشوری که کربلا هست، بعد بریم خونه خدا، بعد هم بریم فلسطین؟! میشه بابا؟!» هنوز بابا جواب نداده بود، که سپهر خندید و گفت: « فقط لطفاً با هواپيما بريم كه زياد خسته نشم.» بابا خنديد و گفت: «حتما پسرم. حتما.» ⏬⏬⏬
مامان اشك هايش را پاك كرد و گفت: «سپهرجان چيزي نمونده كه با مقاومت مردم فلسطين و با حمايت تو و دوستات، اسرائيل شكست بخوره. میدونی پسرم اين، بزرگترین آرزوي عمو قاسم سلیمانی بود.» سپهر تصویر عمو قاسم را از روی میزش برداشت و کنار مسجدالاقصی گذاشت. . پایان @ketabkhanehkoodak
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺