eitaa logo
کتابخونه‌شهید‌مصطفی📚
498 دنبال‌کننده
688 عکس
192 ویدیو
3 فایل
او می‌بیند🌱 یه‌صلوات‌برای‌امام‌زمانت‌میفرستی؟:)🌿 |حضرت‌امیرعلیه‌السلام: هرکس‌باکتاب هاآرامش گیردراحتی وآسایش ازاوسلب نمی گردد📚| به #کتابخونه_شهید_مصطفی_شیخ‌الاسلامی #گروه‌جهادی‌دختران‌حیدری‌شهرستان‌چالوس💚خوش‌اومدید راه ارتباطی: @Sadat214 @Hedarkarrar
مشاهده در ایتا
دانلود
ببینید نظر عزیزانی که در چالش چرا کتاب نمیخونی شرکت داشتند راستی شما چرا کتاب نمیخونی ؟؟؟☺️ اینجا منتطر پاسخ های شما هستیم 👇 @Hedarkarrar @ketabkhaneh_shahidmostafa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
السـلام علیك یا حُجة الله في اَرضِه 🌱؛ السـلام عَلیك یا عَین الله في خَلقِه🌸💗 .......... ✨📷
کتابخونه‌شهید‌مصطفی📚
السـلام علیك یا حُجة الله في اَرضِه 🌱؛ السـلام عَلیك یا عَین الله في خَلقِه🌸💗 .......... #پروفایل✨📷
صـبـح خـودمون رو با سـلـام به امـام زمـان(عـج) شـروع كنـیم...🌞✨ وقتـی جواب سلـام آقـا بیاد توی زندگیمـون، غـوغـا میـشه...🥺🌱
کتابخونه‌شهید‌مصطفی📚
معرفی یه کتاب فوق العاده شیرین 👇👇
واما معرفی کتاب امروز کتابخونه شهید مصطفی 👇👇👇👇
📕✨کتاب برای زین أب . خاطرات زندگی، از کودکی تا شهادت 🖇این شهید والامقام در منطقه خان طومان سوریه حین مبارزه با تروریست‌های تکفیری داعش به همراه دیگر همرزمانش به درجه رفیع نائل شد و پیکر مطهرش بعد از گذشت 4سال تفحص شده و به وطن بازنگشت. 📋در قسمتی از نسبت به فرزندان آمده که : ♻️آخرت خود را به دنیای فانی نفروشید،کمک به مستمندان و محرومین را فراموش نکنید، در عرصه های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی حضور فعال داشته باشید، گوش به فرمان زمان خود باشید، ادامه دهنده راه شهدا باشید. 💳قیمت ۲۸۰ ت با تخفیف ۱۱٪ ۲۴۹.۲۰۰ت ۳۹۰ صفحه عکاس خانم هلاله محمودی جهت ثبت سفارش 👇🏻 @Hedarkarrar @ketabkhaneh_shahidmostafa
کتابخونه‌شهید‌مصطفی📚
📕✨کتاب برای زین أب . خاطرات زندگی#شهید_مدافع_حرم_محمد_بلباسی، از کودکی تا شهادت 🖇این شهید والامقام
✂️گزیده برای زین أب: «بعضی شب ها در حیاطِ روبه روی حرم می نشستیم و با هم درس های کلاس را مباحثه می کردیم. به من می گفت: «از امام چیزهای دنیایی نخواه! کم هم نخواه! بگو آقاجان، معرفت خودِت رو به من بده»! 💌آن قدر دوستش داشتم که هر چه می گفت، برایم حجت بود. چشمانم را بستم و همین ها را تکرار کردم. یک دفعه یاد چیزی افتادم و گفتم: «راستی محمد! همه از این جا برای خودشون کفن خریدن. ما هم بگیریم و بیاریم حرم برای طواف»! طفره رفت و گفت: «ای بابا! بالاخره وقتی مُردیم، یه کفن پیدا میشه ما رو بذارن توش». اصرار کردم که این کاررا بکنیم. غمی روی صورتش نشست. چشمانش را از من گرفت و به حرم دوخت. گفت: «دو تا کفن ببریم، پیش یه بی کفن؟!» - روایت‌زندگی‌شھید‌محمد‌بلباسی🌱