📚#انسان250ساله
🗯شما ببینید زندگی یک انسان اینجوری، زندگی کیست؟ یک آدمی که فقط مسئله می گوید، معارف اسلامی بیان می کند، هیچ کاری به کار حکومت ندارد، مبارزه سیاسی نمی کند، که زیر چنین فشار هایی قرار نمی گیرد.
📃 حتی در یک روایتی من دیدم که موسی بن جعفر علیه السلام در حال فرار و در حال اختفا در دهات شام می گشته.
« وَقَعَ موسی بن جعفر بَعضِ قُرایِ الشّام هارِباً مُتَنَکِّراً فَوَقَعَ في غار»۱
که توی حدیث هست، روایت هست که موسی بن جعفر مدتی اصلا در مدینه نبوده، در روستاهای شام تحت تعقیب دستگاه های حاکم وقت و مورد تجسس جاسوس ها، از این دِه به آن دِه ، با لباس مبدّل و ناشناس، که در یک غاری ،
حضرت به یک غاری می رسند و در آن غار وارد می شوند و یک فرد نصرانی در آنجا است.
❇ حضرت با او بحث می کنند؛ در همان وقت هم از وظیفه و تکلیف الهی خودشان که تبیین حقیقت هست، غافل نیستند ؛ با آن نصرانی صحبت می کنند و نصرانی را مسلمان می کنند.
✴ این زندگی پرماجرای موسی بن جعفر یک چنین زندگی است ، که شما ببینید این زندگی چه قدر زندگی پرشور و پرهیجانی است.
ما امروز نگاه می کنیم ، موسی بن جعفر خیال می کنیم یک آقای مظلوم، بی سروصدای سربه زیری در مدینه بود و رفتند مأموران این را کشیدند، آوردند در بغداد یا در کوفه در فلان جا یا بصره زندانی کردند ، بعد هم مسموم کردند و از دنیا رفت.همین و بس..
👆قضیه این نبود. قضیه یک مبارزه طولانی، یک مبارزه تشکیلاتی، یک مبارزه ای با داشتن افراد زیاد.در تمام آفاقِ اسلامی موسی بن جعفر کسانی داشت که به او علاقه مند بودند.
◻آن وقتی که پسرِ عمو ، پسرِ برادرِ ناخلفِ موسی بن جعفر که جزو افرادِ وابستهٔ به دستگاه بود، درباره موسی بن جعفر با هارون الرشید حرف می زد..
ادامه دارد✏
۲۴۷
۱-بحارالانوار/ج۴۸/ص۱۰۵
@ketabkhanehmodafean
📚#انسان250ساله
📂 تعبیرش این بود که« خَلیفَتانِ یَجیءُ إلَیهِماَ الخَراج» ، گفت: هارون! تو خیال نکن فقط تو هستی که خلیفه در روی زمین هستی در جامعه اسلامی و مردم به تو خراج می دهند مالیات می دهند ؛
دو تا خلیفه هست، یکی تویی ، یکی موسی بن جعفر.
💰 مردم به تو مالیات می دهند، پول می دهند، به موسی بن جعفر هم مالیات می دهند، پول می دهند و این یک واقعیت بود.
او از روی خبائث می گفت، می خواست سـعایت۱ کند ، اما یک واقعیت بود.
🌐از تمام اقطار اسلامی کسانی بودند که با موسی بن جعفر ارتباط داشتند، منتها این ارتباطات در حدی نبود که موسی بن جعفر بتوانند به یک حرکت مبارزه مسلحانه آشکاری دست بزنند.
👆این وضع زندگی موسی بن جعفر بود تا نوبت به هارون الرشید می رسد. وقتی نوبت به هارون الرشید رسید اوقاتی است که اگرچه در جامعه اسلامی، دستگاه خلافت مُعارضی ندارد و تقریبا بی دردسر و بی دغدغه مشغول حکومت هست ، اما با این حال وضع زندگی موسی بن جعفر و گسترش تبلیغات امام هفتم جوری است که علاج این مطلب برای آنها اینقدر هم آسان نیست.
🔴و هارون الرشید یک خلیفه سیاستمدار و بسیار باذکاوتی بود. یکی از کارهایی که هارون کرد این بود که خودش بلند شد رفت مکه ، که طبری ، مورخ معروف، احتمال می دهد یا به طور یقین یا به طور احتمال می گوید هارون الرشید حرکت کرد به عزم سفـر حج ،
در خفا مقصودش این بود که برود مدینه، از نزدیک موسی بن جعفر را ببیند که چه جور موجودی است.
🔺 ببینید این شخصیتی که اینهمه درباره او حرف هست ، این همه دوستان دارد، حتی در بغداد کسانی از دوستان او هستند ، این چه جور شخصیتی است❓
آیا باید از او ترسید یا نه؟؟
🔻 آمد و چند ملاقات با موسی بن جعفر دارد که از آن ملاقات های فوق العاده مهم و حساس است. یکی در مسجد الحرام است که ظاهرا بصورت ناشناس موسی بن جعفر با هارون برخورد می کند و مذاکرات تندی بین آنها رد و بدل می شود و موسی بن جعفر ابهت خلیفه را در مقابل حاضران می شکند.
👈او آنجا موسی بن جعفر را نمی شناسد.
ادامه دارد...
۲۴۸
۱-( س ع ی ) سخن چینی
@ketabkhanehmodafean
#کتاب_کشتی_پهلو_گرفته
#قسمت99
نجوای حضرت علی علیه السلام:
برخیزید بر مادرتان نماز بخوانیم، نماز آراممان میکند، نماز تسلایمان میبخشد.
حسن جان! بگو بیایند، به آن چند نفر بگو آرام و مخفیانه و بیصدا بیایند.
همه کار همین امشب باید تمام شود، وصیت مادرتان زهراست.
صبور باش حسین جان! دلت را به خدا بسپارد. در این مصیبت عظمی از او کمک بگیر.
اِنّا للَّهِ وَ اِنّا اِلَیْه راجِعُون...
وَ اِنّا اِلی رَبّنا لَمُنْقَلِبُون...
علیکم السلام، خدا پاداشتان دهد، اینجا بایستید، پشت سر من، صبور باشید.
آرام گریه کنید. وصیت دختر پیامبر را از یاد نبرید، به صدای گریهتان، دیگران را هشیار نکنید، همین شما فقط باید در نماز شرکت کنید. دلهایتان را به یاد خدا آرامش ببخشید.
لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلّا بِاللَّه اَلْعَلِی الْعَظیم.
خدایا من از دختر پیامبر تو راضیام، اکنون که او گرفتار وحشت است تو همدم او باش.
خدایا! مردم از او بریده بودند تو با او پیوند کن.
خدایا بر او ظلم کردند، تو برایش حکم کن که بهترین حاکمان توئی.
الصلوة... الصلوة...
الله اکبر...
خدایا این دختر پیامبرت فاطمه است که او را از ظلمتها به سوی انوار بردی.
شما سه نفر بیائید، تابوت را از زمین برداریم. از اینجا، به آن سمت که صدای اِلَیَّ... اِلَیَّ... میآید.
این صدای خداست، خدا فاطمه را به سوی خویش میخواند، همین جا، همین جا تابوت را زمین بگذارید، همه کارِ فاطمه را خدا کرده است.
این قبر آماده، از آنِ زهراست.
جان عالم به فداش.
بروید کنارتر تا من به داخل قبر بروم، آرامتر، آهسته گریه کنید، این دست و پای من هم نباید اینقدر بلرزند.
چه سنگین است این غم و چه سبک شده است این بدنی که اینهمه درد دیده است.
#ان_شاءالله_ادامه_دارد...
✨السَّلامُ عَلَيْكِ یَا اُمّاهُ يَا فاطِمَةُ الزَّهْراء
☘️یامَوْلٰاتیٖ یافاطِمَةُ اَغیٖثٖینیٖ
⚫️اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ
✍🏻 #به_قلم_سید_مهدی_شجاعی
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
#تمثیلات
گوشی همراه 📲
⏮ در زمان های گذشته که گوشی 📱☎️ نبود.
↩️ یاد خداوند در زندگی، ارتباطات 👥
👥 مردم و صله ی رحم، 👪 فراوان بود 😊....
↩️ بعد وسیله ارتباطات با گوشیِ تلفن ☎️ 📞 🗣 آغاز شد...
♻️ زمان سپری شد، و این نوع گوشی ها مد شد 📲 ...
⏮ و به عنوان همراه اول تو تلویزیون
📺 شروع به تبلیغ کردند 📣📲 که:
⬅️ 📣همراه اول هیچکس تنها نیست...📣 ➡️
👌منظور ما از این صحبت ها این هست که:
↩️ صله رحم 👥 جمع شد، گوشیِ
تلفن آمد ارتباطات مردمی، فامیل، و
خانوادگی 👪 کم شد↪️
♻️ و یادِ خداوند تو زندگی کم رنگ شد؟؟!!!
✨ خداوند متعال در سوره ی [ق، آیه ی «16»] می فرماید:
↩️ «وَلَقَدْ خَلَقْنَاْ ألإنسنَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ ألْوَرِیدِ»...
↩️[و همانا ما انسان را آفریدیم، و آنچه باطنش به او وسوسه می کند می دانیم، و ما از رگ گردن به او نزدیک تریم]. ↪️
✨خداوند از رگ گردن به ما نزدیک تر هست،
همرا اول فقط خداوند است، هیچکس تنها نیست✨
#نیمه_پنهان_ماه
#شهید_چمران
#رایت_فتح
#سالروزشهادت
💕تا به حال از عشقهایی خوانده اید یا شنیده اید که آغاز آن دنیا و مقصدش آسمان است .
زندگی شهید چمران با همسرش ؛ حس لطیف تنفس یک جان در جانی دیگر .
این حس گمشده رادر خود بیابیم .
💎 برشی از کتاب:
پرسید شمع ، چرا شمع ؟ اشکم ریخت . گفتم : « نمیدانم ، این شمع ، این نور ، انگار در وجود من است ، من فکر نمی کردم کسی بتواند معنای شمع و از خود گذشتگی را به این زیبایی بفهمد و نشان بدهد »
مصطفی گفت : « من هم فکر نمیکردم یک دختر لبنانی بتواند شمع و معنایش را به این خوبی درک کند »
پرسیدم این را کی کشیده ؟ من خیلی دوست دارم او را ببینم .
گفت : من. تعجب کردم . شما کشیده اید ؟!
شما که در جنگ و خون زندگی می کنید ، مگر میشود ؟
فکر نمی کنم شما بتوانید این قدر احساس داشته باشید .
بعد اتفاق عجیب تری افتاد . مصطفی شروع کرد به خواندن نوشته های من از حفظ .
گفت : هر چه شما نوشته اید خوانده ام و دورادور با روحتان پرواز کردهام و اشک هایش سرازیر شد.
ص 16و 17
📚
#کتابخانه_مدافعان_حریم_ولایت