Nahjolbalaghe7.mp3
6.07M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
🏷 کتاب #نهج_البلاغه
#نویسنده: سید رضی
راوی: بهروز رضوی
#فصل_هفتم
🎧🏴
@ketabkhanehmodafean
#انگیزشی
#روانشناسی
🔻اگر این ۶ نشانه را دارید از دیگران باهوشتر هستید!🧠
🔹با خودتان صحبت میکنید: افکار زیادی که دارید سازماندهی میکنید و همچنین با گفتگوی درونی با خود، کارهایتان را دقیقتر انجام میدهید.
🔹ممکن است دیگران به شما بگویند تنبل هستید: درحالی که شما دارید بر روی چیزی تمرکز میکنید و یا در افکارتان برای سنجیدن چیزی غرق شده اید.
🔹کارهایتان را درشب انجام میدهید: بسیاری از افرادی که هوش زیادی دارند ذهن آنها در شب بازدهی و عملکرد بهتری از خود نشان میدهد.
🔹علاقهمند به هنر و کارهای هنری هستید: این دسته افراد به دلیل ظرفیت بالای ذهنی قدرت فهم و درک بالایی از هنر دارند و به هنر علاقهمند هستند.
🔹در انجام کارهایتان تعلل میکنید: زیرا دقت میکنید که کارهایتان دقیق و خوب پیش روند و به همین دلیل ممکن است از نظر دیگران این معطل کردن به حساب بیاید.
🔹استعدادهای خود را دست کم میگیرید: مطالعات نشان داده است که افراد با هوش بالاتر در مقابل افراد با هوش کمتر کمادعاتر هستند.
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
📚 ۲۹ خاصیت #کتابخوانی که بر عملکرد زندگی و مغز شما تاثیر میگذارد 🙂 ۲۳- #اخلاق را بهبود می بخشد: ک
📚 ۲۹ خاصیت #کتابخوانی که بر عملکرد زندگی و مغز شما تاثیر میگذارد
💸 ۲۵- صرفهجویی در هزینه:
به غیر از ارزان بودن، شما نیز با خواندن کتابها، پول زیادی را صرفه جویی خواهید کرد.
کتاب ها نیازی به برق ندارند و نیازی به هیچ نوع نگهداری ندارند.
هنگامی که شما یک کتاب را در مورد یک #مهارت مشخص مانند پخت و پز، چوب، تربیت فرزند، همسرداری، شیوه صحیح زندگی و یا وظایف ساده می خوانید، پول خود را ذخیره میکنید.
شما نه تنها مهارت های جدید را یاد می گیرید، بلکه هزینه های زیادی را نیز صرفه جویی می کنید، چون نیاز نیست به کلاس های مختلف یا مشاوره های گوناگون با هزینه های زیاد برای یادگیری بروید!
📲 ۲۶- عوارض جانبی دنیای #دیجیتال :
صرف وقت زیاد برای تماشای تلویزیون، چک کردن موبایل برای استفاده شبکه های اجتماعی یا کامپیوتر و یا بازی کردن بازی های ویدئویی می تواند سلامت چشم شما را در بلند مدت تحت تأثیر قرار دهد.
از سوی دیگر، کتاب ها #امن و #آسان هستند.
هیچ کس تاکنون با خواندن کتابهای بیشمار کور نشده است.
هیچ اثر جانبی یا خطری ندارد.
⏪ ادامه دارد...
#فرهنگ_کتابخوانی
🔰با ما کتاب بخوانید👇
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت #سه_دقیقه_تا_قیامت (قسمت ۱۸) 🍀عجیب اینکه افراد بسیاری که آنها را میشن
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت
#سه_دقیقه_تا_قیامت
(قسمت ۱۹)
☘به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمیشود کاری کنی که من برگردم؟
♦️ نمیشود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی مرا #شفاعت کنند،شاید اجازه دهند تا برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم... جوابش منفی بود.
اصرار کردم...
🔆لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادر،حضرت زهرا شمارا شفاعت نمود تا برگردی.
🍀 به محض اینکه به من گفته شد برگرد،یک بار دیدم که زیر پای من خالی شد.. تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شود حالت خاصی داشت،چند لحظه طول می کشید تا تصویر محو شود.
💠 مثل همان حالت پیش آمد، به یکباره رها شدم کمتر از یک لحظه دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند.
دستگاه شوک چند بار به بدن من زدند تا به قول خودشان بیمار احیا شد.
♦️#روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم.
هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتم و هم ناراحت که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتم.
پزشکان کار خود را تمام کرده بودن،در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شده بودم و بعد هم با ایجاد شک مرا احیا کردند.
🔰در تمام لحظات، شاهد کارهای ایشان بودم.
مرا به ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدن برگشت.
حالم بهتر شده بود، توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمیخواستم حتی برای لحظهای از آن لحظات زیبا دور شوم.
🍃 من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی را داشتم را با خودم مرور میکردم.
چقدر سخت بود،چه شرایط سختی را طی کردم و بهشت برزخی را با تمام نعمت هایش دیدم.
افراد گرفتار را دیدم.
من تا چند قدمی #بهشت رفتم.
مادرم حضرت زهرا با کمی فاصله مشاهده کردم و مشاهده کردم که مادر ما در دنیا و آخرت چه مقامی دارد...
🌸حالا برای من تحمل دنیا واقعا سخت بود.
دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند. آنها میخواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند.
💠 همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آن ها واقعا وحشت کردم من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک میشد...
💥مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند.
🔆 یکی دو نفر از بستگان میخواستم به دیدنم بیایند.. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در حال در راه بودند...
به خوبی اینها را متوجه شدم،اما یک باره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت زده شدم....
🔰بدنم لرزید و به همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم.
💥احساس میکردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است، باطن اعمال و رفتار...
🔅به غذایی که برای آوردن نگاه نمیکردم میترسیدم باطن غذا را ببینم...
✔️ دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما وجود آنها مرا بیشتر تنها میکرد.
☘ بعد از آن تلاش کردم تا رویم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس نبینم.
⚠️ یکباره رنگ از چهره ام پرید! صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم...
🌟دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم
اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم.
❎ آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود نمیتوانستم ادامه دهم.
💠خدا را شکر این حالت برداشته شد اما دوست داشتم تنها باشم.دوست داشتم در خلوت خودمان را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم و مرور کنم.
چقدر لحظات زیبایی بود آنجا،زمان مطرح نبود،آنجا احتیاج به کلام نبود.
با یک نگاه آنچه میخواستیم منتقل میشد.حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود.
✅ برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست و در آخرین لحظات حضور در آن وادی برخی دوستان و همکاران را مشاهده کردم که #شهید شده بودن!
🔷می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه به همین خاطر از نزدیکانم خواستم از احوال آن چند نفر برایم خبر بگیرند تا بفهمم زنده اند یا شهید شده اند؟!
ادامه دارد...
@ketabkhanehmodafean
🌿🌸🌸🌿🌸🌸🌿🌸🌸🌿
Nahjolbalaghe8.mp3
6.83M
📚 #کتاب_صوتی 🔊
🏷 کتاب #نهج_البلاغه
#نویسنده: سید رضی
راوی: بهروز رضوی
#فصل_هشتم
🎧📚
@ketabkhanehmodafean
#ممنونم_خدا 🙏
🗣 وقتی میخوام حرف بزنم؛
- تو اول از همه، هوا رو میبری توی ریههام، و بعد خیلی آروم و کنترلشده هدایتش میکنی به سمت تارهای صوتیم.
- حالا با عبور ملایمِ هوا، اون تارها رو به ارتعاش درمیاری، و اینجوریه که صدای منو میسازی!
- ولی این صدا هنوز واضح و خوشآهنگ نیست، برای همین با کوتاه و بلند کردن تارهای صوتیم، در لحظه حنجرهم رو برام کوک میکنی؛ اینجوری هر تُن و لحنی که لازم دارم رو برام تولید میکنی.
- همزمان با کوک کردنِ حنجرهم، امواج صدای منو از بینی و دهانم عبور میدی تا با حرکات زبان و لبهام، بتونم کلمات رو ادا کنم؛ واضح و شنیدنی!
- به صدای خودم گوش میدم و به این فکر میکنم که تو، داخل حنجرۀ من یه دستگاهِ موسیقیِ تمامعیار ساختی؛ اون هم تنها با دوتا تار ماهیچهای. 💞
ممنونم ازت خدا... 🙏
📚
@ketabkhanehmodafean
🏷 نمایش رادیویی #عارف_بدر
#قسمت_اول
🎭 نمایش رادیویی عارف بدر، روایتی داستانی ست از جانفشانی شهید سیدمحمد میرقیصری
🎙 این نمایش رادیویی کاریست از الهه حیدری، با بازی سیدحمید لاجوردی، مهدی مهدوی راد، میثم عابدینی، سیدمحسن ساجدی، شهاب نیازمند، حسین جعفری و مریم السادات صدرپور و گویندگی مصطفی اسماعیلی که در گروه نمایش #رادیو_قم اجرا شده است
📚
@ketabkhanehmodafean
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معرفی کتاب با پادکست های کوتاه📚
یه جمع برای کتابخونها
.
#کتابخوانی
#دفاع_مقدس
📚
@ketabkhanehmodafean
کتابخانهمدافعانحریمولایت
🔴 #سه_دقیقه_در_قیامت #سه_دقیقه_تا_قیامت (قسمت ۱۹) ☘به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی
🔴#سه_دقیقه_در_قیامت
#سه_دقیقه_تا_قیامت
(قسمت ۲۰)
🔷گفتند همه رفقای شما سالم هستند.
تعجب کردم، پس منظور از این ماجرا چه بود؟
من آنها را در حالی که با شهادت وارد برزخ شدند مشاهده کرده بودم.
🌼چند روزی بعد از عمل وقتی حالم کمی بهتر شد مرخص شدم.اما فکرم به شدت مشغول بود.
☘ یک روز برای این که حال و هوایم عوض شود با خانوم و بچه ها به بیرون رفتیم .به محض اینکه وارد بازار شدیم پسر یکی از دوستان را دیدم که از کنار ما رد شد و سلام کرد.
🍁 رنگم پرید! به همسرم گفتم: این فلانی نبود؟
همسرم گفت: آره خودش بود.
این جوان اعتیاد داشت و دائم دنبال کارهای خلاف بود .
☄برای به دست آوردن پول مواد همه کاری میکرد.گفتم این مگه نمرده؟ من خودم دیدمش که اوضاع و احوال خیلی خراب بود.
⚡️مرتب به ملائکه خدا التماس می کرد حتی من علت مرگش را هم میدانم.
خانومم با لبخند گفت: مطمئن هستی که اشتباه ندیدی؟حالا علت مرگش چی بود؟
گفتم اون بالای دکل مشغول دزدیدن کابل های فشار قوی برق بوده که برق اون رو میگیره و کشته میشه!
خانمم گفت: فعلا که سالم و سرحال بود.
آن شب وقتی برگشتیم خونه خیلی فکر کردم.پس نکند آن چیزهایی هم که من دیدم توهم بوده!
❄️ دو سه روز بعد خبر مرگ این جوان پخش شد.از دوست دیگرم که اورا میشناخت سوال کردم ،گفت: بنده خدا تصادف کرده.
🍂من بیشتر توی فکر فرو رفتم، چون من خودم این جوان را دیده بودم حال و روز خوشی نداشت.
اعمال،گناهان،حق الناس.. حسابی گرفتارش کرده بود.
به همه التماس می کرد برایش کاری بکنند..
🌾 روز بعد یکی از بستگان به دیدنم آمد ایشان در اداره برق اصفهان مشغول به کار بود. لابلای صحبتها گفت: چند روز قبل یک جوان رفته بود بالای دکل برق تا کابل فشار قوی رو قطع کنه وبدزدد،همان بالا برق خشکش می کند!
خیره شدم به صورت مهمان و گفتم فلانی را میگویی؟
گفت :بله خودش، پرسیدم مطمئنی؟
گفت آره، خودم اومدم بالای سرش اما خانوادهاش به مردم چیز دیگه ای گفتند.
💥 پس از ماجرایی که برای پسر معتاد اتفاق افتاد فهمیدم که من برخی از اتفاقات آینده نزدیک را هم دیدهام.
💫 نمی دانستم چطور ممکن است لذا خدمت یکی از علما رفتم و این موارد را مطرح کردم.
ایشان هم اشاره کرد که در این حالت مکاشفه که شما بودی بحث زمان و مکان مطرح نبوده لذا بعید نیست که برخی موارد مربوط به آینده را دیده باشید.
✨بعد از این صحبت یقین کردم که ماجرای شهادت برخی همکاران من اتفاق خواهد افتاد.
🍃یکی دو هفته بعد از بهبودی من پدرم در اثر یک سانحه از دنیا رفت.
خیلی ناراحت بودم، اما یاد حرف خدا عموی خدابیامرزم افتادم که گفت این باغ برای من و پدرت است و او به زودی به ما ملحق می شود...
🔷در یکی از روزهای نقاهت سری به مسجد قدیمی محل زدم.
یکی از پیرمرد های قدیمی را دیدم .
☘سلام و علیک کردیم و وارد مسجد شدیم.یکباره یاد آن پیرمردی افتادم که به من تهمت زده بود و به خاطر رضایت من ثواب حسینیه اش را به من بخشید!
🔷 صحنه ناراحتی آن پیرمرد در مقابل چشمانم بود. با خودم گفتم:
باید پیگیری کنم ببینم این ماجرا چقدر صحت دارد؟ دوست داشتم حسینیه ای که به من بخشیده شده را از نزدیک ببینم.
به پیرمرد گفتم :فلانی رو یادتون هست همون که چهار سال پیش مرحوم شد؟
🔅گفت: بله نور به قبرش ببارد .چقدر این مرد خوب بود. این آدم بی سر و صدا کار خیر می کرد. آدم درستی بود. مثل او کم پیدا می شود.
✅گفتم: بله اما خبر نداری این بنده خدا چیزی توی این شهر وقف کرده، مسجد حسینیه؟
❗️گفت نمیدانم ولی فلانی با او خیلی رفیق بود از او بپرس .
🔰بعد از نماز سراغ همان شخص گرفتیم پیرمرد گفت:خدا رحمتش کند دوست نداشت کسی با خبر شود اما چون از دنیا رفته به شما میگویم.
♻️ سپس به سمت چپ مسجد اشاره کرد و گفت:
این حسینیه را میبینی همان حاج آقا که ذکر خیرش را کردی این حسینیه را ساخت و وقف کرد.
نمی دانی چقدر این حسینیه خیر و برکت دارد. الان هم داریم بنایی میکنیم و دیوار حسینیه را برمیداریم و وصلش می کنیم به مسجد تا فضا برای نماز بیشتر باشد.
♻️ بدون اینکه چیزی بگویم جواب سوالم را گرفتم..سری به حسینیه زدم و برگشتم و پس از اطمینان از صحت مطلب، از حقم گذشتم و حسینیه را به بانی اصلی اش بخشیدم...
ادامه دارد...
@ketabkhanehmodafean
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
Nahjolbalaghe9.mp3
5.88M
📚 #کتاب_صوتی
🏷 کتاب #نهج_البلاغه
#نویسنده: سید رضی
راوی: بهروز رضوی
#فصل_نهم
📚🎧
@ketabkhanehmodafean