💫شکرگزاری امروز💫
امروز، بیایید با هم دلهایمان را به سوی شکرگزاری باز کنیم. شکرگزاری از خدای مهربان بابت هر نعمتی که به ما ارزانی داشته است. 🌿✨
خدایا، تو را بابت هر لحظهی زیبایی که در زندگیمان تجربه میکنیم شکر میگوییم.
بابت نعمتهای بیکرانت، از سلامت و عشق گرفته تا دوستان و خانوادهای که داریم، شکرگزاریم. ✨
بابت رزقی که هر روز به ما عطا میکنی و سفرههای پرنعمتی که برایمان گستردهای، تو را سپاس میگوییم. 🌾
خدایا، امروز نیز فرصتی دیگر به ما دادی تا آغازگر روزی نو باشیم. هر شروعی، هدیهای از جانب توست و برای این هدیههای بیکران شکرگزاریم. 🌟💫
باشد که قلبهای ما همیشه مملو از شکرگزاری و سپاس باشد و نعمتهای الهی در زندگیمان جاری و ساری باشد.
روزتان پر از نور و آرامش، دوستان عزیز! 🤍✨
#شکرگزاری
#انگیزشی
#کتابخونه
*- کتاب « شب پیشگویی »
رمانی نوشته ی پل استر است که اولین بار در سال 2003 به چاپ رسید. در صبح یکی از روزهای سپتامبر سال 1982، رمان نویسی که در حال بهبودی از یک بیماری تقریبا کشنده است، به شکلی لحظه ای و ناگهانی تصمیم می گیرد تا دفتری آبی را از مغازه ای جدید در نزدیکی خود در شهر بروکلین بخرد. سیدنی اور، با فکر به گفت و گویی در گذشته و در دست داشتن دفتر آبی جدید خود، تصمیم می گیرد تا درباره ی مردی بنویسد که پس از پیشروی تا آستانه ی مرگ، از زندگی آرام و بی دردسر خود در گذشته فاصله می گیرد. توصیفات اور از پروژه ی داستانی اش شروع می شود اما او از طریق روایت این داستان و پانوشت هایی عموما بلند و خارج از موضوع، از زندگی خود، همسر دوست داشتنی اش گریس، و دوست مشترکشان، رمان نویسی مشهور به نام جان تروز، پرده برمی دارد.
*#کتابخونه 📚🧸*
#معرفیکتاب
🌸چه زیباست که با مهر
🍃دل از کینه بشوییم
🌸چه نیکوست که با عشق
🍃گل از خار برآریم
🌸 بیایید، بیایید
🍃 ازین عالم تاریک
🌸دل افروزتر از صبح
🍃جهانی دگر آریم
#کتابخونه
در همه چیز ثروتمند و غنی شوید
در لبخند زدن
در شادی کردن
در مهربان بودن و عشق ورزیدن
در اندیشههای عالی
ثروتمند بودن فقط پول داشتن نیست☺️
#کتابخونه
*ما اغلب برای از یاد بردن درد و رنج خویش
به آینده پناه میبریم...
-#کتابخونه
*⤶امتحان اصلی ترک کردن کسانی که دوستشان دارید نیست! بلکه آموختن زندگی کردن، بدون کسانی است که دوستتان ندارند..
📖ꖌ ظرافت جوجه تیغی
✎ ᤩ#موریل_باربری
*#کتابخونه 📚🧸*
شاعرانه
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
باز باران
با ترانه
با گهرهای فراوان
میخورد بر بام خانه
من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها
رودها راه اوفتاده
شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو
باز هر دم
می پرند، این سو و آن سو
میخورد بر شیشه و در
مشت و سیلی
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی
یادم آرد روز باران:
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده
از خزنده
از چرنده
بود جنگل گرم و زنده
آسمان آبی، چو دریا
یک دو ابر، اینجا و آنجا
چون دل من
روز روشن
دور میگشتم ز خانه
میکشانیدم به پایین
شاخههای بید مشکی
دست من میگشت رنگین
از تمشک سرخ و مشکی
میشنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
رازهای زندگانی
هر چه میدیدم در آنجا
بود دلکش، بود زیبا
شاد بودم
میسرودم:
«روز، ای روز دلارا!
دادهات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا
ورنه بودی زشت و بیجان
بس دلارا بود جنگل
به، چه زیبا بود جنگل!
بس فسانه، بس ترانه
بس ترانه، بس فسانه
بس گوارا بود باران
به، چه زیبا بود باران!
میشنیدم اندر این گوهرفشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی:
«بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره، خواه روشن
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا»
#کتابخونه
#شعر
چه زیباست امیدوار بودن
و با امید زندگی کردن
نه امید به خود که غرور است
نه امید به دیگران که حماقت است
امید به خدا که منبع تمام آرامش هاست
عصرتون خوش...💐
#کتابخونه