"دخترک بدنبال پادزهری بود تا اثر کشنده ی این زهر غیر قابل دوری را کمی،فقط کمی خنثی کند.
او بسیار بدنبال این پادزهر گشت،اما...
دخترک غافل بود،غافل از اینکه این پادزهر در درون اوست،و هرکه خواستار این پادزهر است،باید درون خود را کنکاش کند."
"او عادتی داشت،بس عجیب،او همیشه لبخند ب لب داشت!
او همیشه نسبت ب همه چیز آسان گیر بود.
او همیشه سعی داشت با انجام فعل بانمک،خنده را مهمان لب اطرافیانش کند.
او دوست نداشت کسی غم داشته باشد،از دلشوره متنفر بود،او از ناراحتی و کینه های نابجا،رنج می برد."
"اوآن روز بسیار استرس داشت،بابت همه چیز:
+منظور او چ بود؟من مگر چ کردم؟من از او پرسیدم اگر اشتباهی از من سر زده ب من بگوید،اما او گفت مشکلی نیست!
+حالا ک او این حرف را زد،منظورش من بودم؟مگر من چ کردم؟چرا امروز اینقدر بدخلقی می کند؟من خیلی سعی کردم مهربان تر باشم،من خیلی سعی کردم همیشه لبخند بزنم،پس چ شده؟
این سوالات مانند خوره ذهن پراز مسئله او را می کاووید،او کل روز هیچ از مدرسه اش نفهمید،این را من میدانم،من با او صحبت کردم..."
"لبخندش البته ک دیگر مثل سابق نبود،البته ک معده درد از استرس امانش را بریده بود،اما او میدانست تنها با همین روش بی خیالی است ک میتواند ب جواب سوال هایش برسد و استرس مزخرف آن روز را کاهش دهد.
دخترک کمی فکر کرد،او نیاز نیس بیش از اندازه نگران باشد،او بلد بود چگونه خودش را کنترل کند،او،شخصیت خودش را می شناخت،فقط باید سکوت میکرد..."
"من آن دخترک را می شناسم،او آدم بدی نبود،او حتی در این اواخر بسیار تغییر یافته بود،این دخترک آدم خوبی دوست داشت باشد..."
"او هنوز ب سوالاتش نرسیده،اما حس میکند ک کمی آرامش یافته است."
"خندیدن در مواقع خاص و حساس و همیشه،کاری نیست ک همه از پسش،بربیایند،اما دختر من،این کار را خوب بلد بود"
✍🏻دختر سید
اما خب،چ کنیم ک حضرت حافظ گفته اند:
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم؟
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است....
°مَطَرْ°
اما خب،چ کنیم ک حضرت حافظ گفته اند: از آستان پیر مغان سر چرا کشیم؟ دولت در آن سرا و گشایش در آن در
در محضر اساتید،ما نمیتونیم در سخن گفتن تملق کنیم...
estedioii-che-tako-tanha.mp3
5.55M
چ تک و تنها،چ غریبونه...
+محمود کریمی
شهادت امام موسی کاظم علیه السلام🥀