کتاب متاب🌿📖
. تنها گریه کن🕊🌧 (زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان)✨ شاید خاطرات مادران #شهدا و عاشق
.
چاپ جدیدش قیمت افزایش داشته...
۱۲۵ ت هست🌱🌸
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
تیزر معرفی🎞🌱🌱
کتابِ #تنها_گریه_کن🌧🌼
.
.
#بریده_کتاب
#تنها_گریه_کن🌸🌱
هرکس حال محمد را میدید، سرزنشم میکرد. میگفت: «ببین بچهات را به چه روزی انداختهای!» یا ازم میپرسید: «اشرف سادات! از بچهات سیر شدی؟» یک طوری با من حرف میزدند که انگار سلامت بچهام برایم مهم نبود..💔 چه میدانم! لابد پیش خودشان فکر میکردند به این هم میگویند مادر؟ حالا کسی نبود بهشان بگوید ما محمد را مجبور به رفتن نکردیم. خودش دوست داشت. گاهی با خودم میگفتم کاش باد به گوششان نرساند که محمد دلش میخواهد زودتر قوت بگیرد و دوباره اعزام شود...🌻
.
.
#تنها_گریه_کن🌿🪐
کار که برای خدا باشه،دیگه آشپزخونه و خط مقدم نداره..قیچی قندشکنی و چرخ خیاطی و کارد آشپزخونه هم با اسلحه فرقی نمیکنه....🕊❤️
.
.
واقعا پیاماتون حس و حال خوبی به آدم میده احسنت🫀👌
و در ادامه نظرشون در رابطه با کتاب #تنها_گریه_کن ✨🌻
.
.
دختر بیست🧕🌻
#دختر_بیست 20 که برای گروه سنی #نوجوان نوشته شده، تلاش دارد در کنار نشان دادن روابط خانوادگی در نظام خانواده ایرانی، مفاهیم #دینی و #اعتقادی را نیز در خلال این داستان روایت کند.. کتاب با نثری شیرین ✨و خواندنی داستان یک دختر با مادربزرگش را روایت میکند که از هم دور افتاده و مجبورند این فاصله را با فرستادن پیغام پر کنند. هرچند میتوانند در فضای مجازی به یکدیگر پیام دهند، اما نامه نوشتن را ترجیح میدهند...🌙💌
هر نامهای که در این کتاب ذکر شده، یک خاطره از ماجراهایی است که مادربزرگ و نوه با موضوع خاصی مثل حجاب🧕، ارتباط با #نامحرم، فرهنگ کتابخوانی📚، تساوی زن و مرد و … در برخوردهایشان با ناهنجاریها و ضد ارزشها داشتهاند و برای هم روایت میکنند...🌱🌱
✍🏻نویسنده:مجید ملا محمدی
▫️ناشر:معارف
▫️قالب کتاب:داستان
📖تعداد صفحات:۹۶
💳 قیمت ۵۰ ت با تخفیف۴۵ ت💙
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
. دختر بیست🧕🌻 #دختر_بیست 20 که برای گروه سنی #نوجوان نوشته شده، تلاش دارد در کنار نشان دادن روابط خ
__🌼🧕
مخاطب این کتاب دختران #نوجوان هستند که تشنه درک #آداب و #رسوم ایرانی_اسلامی هستند و شناخت و جدا کردن هنجار از ناهنجار و ارزشهای والای الهی و انسانی از ضد آنها، یکی از دغدغههای آنهاست؛ مجید ملا محمدی سردبیر مجله پوپک و سنجاقک با داستانی کردن این مفاهیم سعی در شناساندن این مفاهیم به آنها دارد..🕊🌸
#دختر_بیست
#روز_دختر🎁
.
چقدر زیباست:🌸🌚
ممكن نيست سخاوتمند تر از يک زن باشى!
اگر به اون امنيت دادى؛
براى تو وطن خواهد شد..🌱💚
.
چجوری عاشق خودم باشم؟!🙄🤝
به خودت اهمیت بده..
برای خودت وقت بذار🌱🕚
برای خودت کتاب بخر :)📔
برای خودت گل بخر🌹
.
درگاه این خانه بوسیدنی است🚪🌸
درگاه این خانه بوسیدنی است شرح حال زنی از شیرزنان روزهای #دفاع_مقدس است..✨🌱
خاطرات یکی از #مادران مرد آفرین، از جگرگوشههایش.. بچههایی که قد کشیدند، مرد شدند و به #شهادت رسیدند...بچههایی که هر کدام یک دنیا خاطره و کتابند.. کتابی سرشار از روایتهای بارانی و آسمانی. روایتهای ناب مادرانه...
این کتاب به روایتی ست جذاب و خواندنی از بانو “فروغ منهی” مادر شهیدان داوود، رسول و علیرضا خالقیپور که به قلم توانای خانم زینب عرفانیان به رشته تحریر درآمده است...🌾
✍🏻نویسنده:زینب عرفانیان
▫️ناشر:شهید کاظمی
▫️قالب کتاب:خاطرات
📖تعداد صفحات:۲۴۰
💳 قیمت۷۰ ت با تخفیف۶۵ ت❤️
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
درگاه این خانه بوسیدنی است🚪🌸 درگاه این خانه بوسیدنی است شرح حال زنی از شیرزنان روزهای #دفاع_مقدس ا
#درگاه_این_خانه_بوسیدنی_است🕊✨
دیگر مطمئن شدم چه به روزم آمده.. خبری که چهل روز منتظر شنیدنش بودم، حالا داشت خفه ام می کرد.. تنم از باد سرد پاییز سوزن سوزن می شد.. در را بستم و داخل آمدم.. خانه مان به نظرم خیلی خلوت آمد؛ سرد و خسته. سکوت مثل یک مار سیاه رویش چنبره زده بود.. خودم را از پله ها بالا کشیدم.. داغ خبر دلم را می چزاند..آرام نداشتم.. دهانم خشک و تلخ شده بود.. دوستم، خانم آقایی مهمانم بود.. مبهوت نگاهم می کرد تا حرفی بزنم..زهرا و عزیز هم چشم به دهان من دوخته بودند.. دلم نیامد چیزی بگویم. نمی توانستم بنشینم. دراز کشیدم. انگار روی فرشی از میخ بودم. همۀ سلول هایم درد می کرد...🌾
.
.
شازده کوچولو پرسید:
از کی اوضاع بهتر میشه؟
روباه گفت: از وقتی بفهمی همه چیز
به خودت بستگی داره!😊🌸🌱
شبتون بخیر✨🌚
برشی از کتاب📙
#خاک_های_نرم_کوشک🕊🌼
گفتم شما می خوای منو با بچه قدو نیم قد توی این خونه ی بی در و پیکر بذاری و بری. اقلاً همون دیوار درب و داغون خودش رو خراب نمی کردی...
گفت خودت رو ناراحت نکن، بهت قول میدم که حتی یک گربه🐈 روی پشت بام این خونه نیاد...🙂
صورتم گرفته تر شد و ناراحتی ام بیشتر.. گفت حالا دیوار حیاط خرابه که خراب باشه، این که عیبی نداره..
دلم می خواست گریه کنم باز هم سعی کرد آرامم کند، فایده نداشت. دلخوری ام هر لحظه بیشتر می شد...☁️
خنده از لبانش رفت.. قیافه اش جدی شد روی صداش مهربانی موج می زد، گفت: نگاه کن من از همون اول بچگی، وا زهمون اول جوونی که تو روستا بودم، هیچ وقت نه روی پشت بام کسی رفتم، نه از دیوار کسی بالا رفتم، نه هم به زن و ناموس کسی نگاه کردم.. الان هم می گم که تو اگر با سر و روی باز هم بخوای بری بیرون، اصلاً کسی طرفت نگاه نمی کنه، خیالت هم راحت باشه که هیچ جنبنده ای توی این خونه مزاحم شما نمی شه، چون من مزاحم کسی نشدم، هیچ ناراحت نباش...🕊🌻
قیمت ۱۱۰ ت با تخفیف ۹۹ ت❤️
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78