•
برای لذت بردن از زندگی
منتظر اتفاقات خارق العادہ نباشیم
گاهی اوقات یہ جای دنج
با یک دمنوش آرامش بخش
و کتاب مورد علاقہ📙 میتونه
نهایت خوشبختی باشه...✨🕊
آرامش ازدرون میاد جاے دیگہ دنبالش نگرد🌸😌
.
#عفاف_حجاب
#معرفی_کتاب
🧕معرفی کتاب لینالونا🧕
🖋نویسنده: کلرژوبرت
📚ناشر:دفترنشرفرهنگ اسلامی
🔸در این داستان تخیلی زیبا نویسنده سعی کرده ارزش و مفهوم #حجاب را در قالبی کودکانه به مخاطب کودک خود عرضه کند و به نظر می رسد که قلم او از عهده این کار به خوبی و زیبایی و روانی برآمده است.تصویرگری این کتاب را نیز خود خانم ژوبرت با مهارت و رنگبندی دلنشین و چشم نواز انجام داده است.
📌«لینالونا» در قالب داستانی تخیلی ماجرای دختربچه ای را بیان می کند که با آدم کوچولویی آشنا می شود که وسط جنگل کاج زندگی می کند و موهایی آبی رنگ دارد. دختربچه کم کم با او دوست می شود...
قیمت ۴۵ ت❤️
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
.
#نماز_مودبانه🌱📿
موقعی که ایستاده اید چشم ها باید به محل سجده باشد ..اما موقعی که رکوع می روید..
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم🕊🌸
نادر ابراهیمی توی کتاب "یک عاشقانه" آرام میگه:🌱❤️
من هرگز نمیگویم در هیچ لحظه ای
از این سفر دشوار، گرفتار ناامیدی نباید شد،
من میگویم: به امید باز گردیم
قبل از اینکه ناامیدی نابودمان کند..✨🌚
.
میم مثل محسن🌱🌸
( روایت زندگی شهید محسن حججی)
به قول سردار #شهید_سلیمانی:شرط شهید شدن، شهید بودن است.. آری، محسن از بدو تولد خود را ساخت تا خدا او را اینگونه بخرد...🕊✨
در این کتاب، از زبان #مادر_شهید میخوانیم که چطور با حب اهل بیت او را بزرگ کرده و او چطور از عشق اهل بیت همیشه چون شمع میسوخته و خود را وقف آل الله میکرده..🌻
#اخلاص، توجه به #حقالناس، #نماز_اول_وقت، #مجاهدت در کار #فرهنگی، امر به معروف، احترام و اعتقاد به دعای مادر، توکل و توسل از شاخصه هایی بود که از محسن، شهید حججی ساخت..🍃🙂
او که با اخلاق خود همه را متحیر کرده بود..
✍🏻نویسنده:محسن نعما
▫️ناشر:جمال
▫️قالب کتاب:داستان
📖تعداد صفحات:۹۶
💳 قیمت ۶۵ ت با تخفیف ۶۰ ت💙
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
┅┅┅❅🌱📙❅┅┅┅
@ketabmetabb
کتاب متاب🌿📖
میم مثل محسن🌱🌸 ( روایت زندگی شهید محسن حججی) به قول سردار #شهید_سلیمانی:شرط شهید شدن، شهید بودن است
در برشی از کتاب میم مثل محسن میخوانیم:✨🍉
محسن خیلی به شهید کاظمی علاقه داشت عشق و جانش حاج احمد کاظمی بود.. محسن هر شب میرفت سر قبر حاج احمد #مناجات می کرد با خدا گریه می کرد. به او می گفت: «حاجی».. دلم میخواد جا پای تو بذارم دلم میخواد سرنوشتم مثل تو بشه اول جهاد بعد هم شهادت کمکم کن با همه وجود از شهید کاظمی میخواست کمکش کند هنوز چهل شب تمام نشده بود که مسئولان سپاه به محسن اجازه رفتن به سوریه دادند محسن می گفت:
می دونستم شهید کاظمی دستم رو میگیره و حاجتم رو روا میکنه..🌱🌱
#میم_مثل_محسن🌻