eitaa logo
کتاب متاب🌿📖
1.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
218 ویدیو
6 فایل
رقیه هستم🧕اینجا کلی کتاب خوب و پرمحتوا براتون معرفی میکنم☺️🌱 کپی؟ با ذکر صلوات برای تعجیل در ظهور آقا 🍃🍓راه ارتباطی👇: @ketabkhon78 📞09330976675 کانال رضایت👇 https://eitaa.com/kafehdenge667 ارسال به سراسر کشور🛵🇮🇷
مشاهده در ایتا
دانلود
. کتاب فرشته ها هم عاشق می شوند ۱۸۷ ت با تخفیف ویژه امروز ۱۴۱ ت🔥
کتاب متاب🌿📖
درباره کتاب کمی دیرتر🌱🤍 کتاب «کمی دیرتر» داستانی از «سید مهدی شجاعی» نویسنده‌ی ایرانی است .. این اث
یه برگ کتاب☘ جوان با یک حالت تاثر و غم‌زدگی گفت: - خب! به آقا که نمی‌رسی! ولی چون حرف از زدی، یک مطلبی رو بد نیست بدونی. گفتم: - چه مطلبی؟! - من اتفاقی چشمم افتاد به که زیر دست آقا بود! - خب؟ خب؟ - توش پر از بود. به خصوص تو بخش بیت‌المال. با قاطعیت گفتم: - محاله همچین چیزی! من به خصوص در مورد به قدری حواسم جمعه که یک ریالشو تو خونه‌ام پیدا نمی‌کنی! گفت: - ولی تو خونه‌ی معاون‌ها و مدیرات پره! - اگرم باشه، من ! - بخشی از صفرهات مال همینه! - البته خیلیاشم خبر دارم ولی... - یک بخش دیگه از صفرهاتم مال همینه!... گفتم: - ولی کاریش نمی‌شه کرد، الان همه جا با وجود قحط الرجال... نگذاشت حرفم را ادامه بدهم: - سعی نکن برای من جواب جور کنی! من که طرف نیستم. من فقط خواستم کمکت کرده باشم، به تعبیر شماها یه جور رسوندن! 📚کمی دیرتر...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب متاب🌿📖
"سمفونی مردگان"🌱🌼 📌 داستان خانواده شش نفره‌ای است که در اردبیل زندگی می‌کنند..👨‍👩‍👧‍👦 پدر صاحب حجره
. توی کتاب سمفونی مردگان یه متنی بود که خیلی منو توی فکر فرو برد:🕊🍃 به درخت‌های خشک پیاده رو خیره شد.. برف شاخه‌ها را خم کرده بود❄️ و در بارش بعد، حتما می‌شکست شأن آدم‌ها هم مثل درخت‌ها بودند.. یک برف سنگین همیشه بر شانه‌های آدم وجود داشت و سنگینی اش تا بهار دیگر حس می‌شد.. بدی اش این بود که آدم‌ها، فقط یک بار می‌مردند و همین یک بار چه فاجعه دردناکی بود..✨🥀
. خوب است آدم حداقل یک چیز داشته باشد تا با آن فهمیده شود.. یک ، ، یک ، یک ...🍊🌾 . .
آفتاب نیمه شب🌤🌱 کتاب «آفتاب نیمه شب» برش‌هایی کوتاه از زندگی و زمانه (علیه السلام) است.. امام یازدهم به دلیل آنکه پدر آخرین پیامبر بودند تحت نظارت کامل حکومت بنی عباس بوده و در یک پایگاه نظامی زندگی می‌کردند.. ایشان با یکی از شاهزادگان روم ازدواج کردند و در یک ماجرای بسیار مخفیانه و معجزه‌وار فرزندشان حضرت مهدی (عجل الله) به دنیا آمدند..🕊 ✍🏻نویسنده:فاطمه مستغنی ▫️ناشر:شهید کاظمی ▫️قالب کتاب:داستان کوتاه 📖تعداد صفحات:۱۱۲ 💳 قیمت ۴۰ ت❤️ ثبت سفارش🌱👇 @ketabkhon78 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅┅┅❅🌱📙❅┅┅┅ @ketabmetabb
کتاب متاب🌿📖
آفتاب نیمه شب🌤🌱 کتاب «آفتاب نیمه شب» برش‌هایی کوتاه از زندگی و زمانه #امام_حسن_عسکری (علیه السلام)
. ایشان در طی مدت کوتاه تلاش کردند با تنظیم و تعیین شبکه نمایندگان و تلاش برای کم کردن ارتباط خود با مردم آن‌ها را آماده دوران غیبت نمایند✨🌙 و شیوه زندگی در زمانه امامت فرزندشان را به ایشان بیاموزند.. در این کتاب در قالب داستان‌هایی مینیمال سعی شده تا لحظات و اتفاقاتی از زندگی ایشان که کمتر به سمع و نظر محبان اهل بیت رسیده را بیان کنند...🌱🌱🌱 ☀️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. غرق‌ کن‌ خودت‌ را در شادی‌های‌‌ کوچكِ‌ زندگی !🌱'🧡 .
🕊💙
مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّه هر چه از نیکویی به تو رسد از جانب خداست..✨🌚 -نسا ۷۹🌱
. بسم الله..♡🌱🌱🌱 .
نمی‌دانم لازم بود آن کتاب را بخوانم یا نه! انگار زندگی کردن در غفلت و نادانی، بسیار راحت‌تر به نظر می‌رسد..💙🌾 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرود سرخ انار🌳🌸 کتاب دربردارنده داستان بلندی است که بر مبنای یکی از ملاقات های افراد با (علیه السلام) در 8 قسمت تنظیم شده و اصل این واقعه در کتاب بحارالانوار ثبت شده است که نشان از یاری و کرامت اهل بیت(علیهم السلام) و به ویژه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) به افراد است...🌱🌱🌱 این کتاب به بیان داستانی از ماجرای انار و حیله وزیر در استفاده از این میوه برای تخریب شیعه می پردازد و به صورت مفصل داستان انار و گرفتاری شیعیان و یاری امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) به آنها را بیان می کند..💙 ✍🏻نویسنده:الهه بهشتی ▫️ناشر:جمکران 💳 قیمت ۲۸ ت 💙 ثبت سفارش🌱👇 @ketabkhon78 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅┅┅❅🌱📙❅┅┅┅ @ketabmetabb
برشی از کتاب😌🍉 ⛅️ حاکم نام دوازده امام را برد و به آنها شهادت داد.. با شیخ از کاخ حاکم بیرون آمدیم.. تا رسیدن به خانه شیخ کلمه ای حرف نزدیم.. بازویم را گرفته بود.. صورتش آرامش عجیبی داشت و چشمانش برق می زد..✨ گفتم: شک دارم لیاقتش را داشته باشم.. خم شد شانه ام را بوسید و گفت: چه کسی لایق تر از تو که هم اهل کتابی، هم خط خوش داری و مهم تر از همه واسطه این فیض عظیمی..🌱🌱 گفتم: (سعی می کنم چنان بنویسم که باید…)، دستانم را گرفت و گفت: از حس و حالت بنویس، از لحظه لحظه ای که بر تو رفته. از روز اول تا به الآن. بگذار همه کسانی که حکایت را می خوانند، بفهمند مؤمن واقعی کیست؟»🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیدم که جانم می رود🌻🕊 دیدم که جانم می رود» خاطراتی از شهید مصطفی کاظم زاده، به روایت حمید داودآبادی( -۱۳۴۴) است.. شهید مصطفی کاظم زاده، متولد ۱۳۴۴ است که در عملیات مسلم بن عقیل در ۲۲ مهر ماه ۱۳۶۱ به رسید..☁️✨ حمید داودآبادی و شهید مصطفی کاظم زاده در سال ۵۸ با هم آشنا می شوند و این رفاقت تا ۲۲ مهر سال ۶۱ ادامه پیدا می کند. آنها با آن سن و سال کم در چادر وحدت جلوی دانشگاه تهران با منافقین بحث می کنند، با هم به هر طریقی شده رضایت خانواده ها را برای رفتن به جبهه جلب می کنند، با هم در گیلان غرب همسنگر می شوند و با هم… نه، دیگر با هم نه؛ این بار مصطفی شهید می شود و حمید می ماند. ساعت شانزده و چهل و پنج دقیقه ی روز ۲۲ مهرماه سال ۶۱ در سومار...🌱🌱 ✍🏻نویسنده:حمید داوود آبادی ▫️ناشر:شهید کاظمی ▫️قالب کتاب:خاطرات 📖تعداد صفحات:۳۲۰ 💳 قیمت ۱۳۵ ت با تخفیف ۱۲۵ ت💙 ثبت سفارش🌱👇 @ketabkhon78 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┅┅┅❅🌱📙❅┅┅┅ @ketabmetabb
یه قاچ از کتابِ📙 🌻 چه‌کار باید می‌کردم، اصلاً چه‌کار می‌توانستم بکنم؟ مصطفی داشت می‌رفت: تنهای تنها..اما من نمی‌خواستم بروم..اصلاً من اهل رفتن نبودم..نه می‌خواستم خودم بروم نه مصطفی..تازه او را کشف کرده بودم..برنامه‌ها داشتم برای فرداهای دوستی‌مان..حالا او داشت می‌رفت..او داشت می‌شد رفیق نیمه‌راه.. من که ماندم! من که اصلاً اهل رفتن نبودم.. ماندن مصطفی برای من خیلی مهم و باارزش‌تر بود تا رفتنش.. حالا باید او را چطوری از رفتن منصرف می‌کردم؟ بدون شک خودش بود.. مگر نه‌اینکه من نخواستم بروم و نرفتم؟! پس اگر او هم از ته دل به خدا التماس می‌کرد که نرود، حتماً می‌توانست دل خدا را به دست بیاورد. پس باید کاری می‌کردم که نگاه و خواست مصطفی عوض شود. باید با خواست و تمایل او، نظر خدا را هم برمی‌گرداندم!✨🍃 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🌱 نام یکی از زندان‌های مخوف گروهک تروریستی کومله است و این اثر خاطرات تنها زندانی گریخته از آن جهنم مجسم می پردازد..✨☁️ امیر سعیدزاده، رزمنده‌ای کُرد است که طعم تلخ را چشیده است اما نه در چنگال نیروهای بعث بلکه او مدتی طولانی در این زندان روزهای سخت ⭕️ و را پشت سر نهاده و می توان گفت که او تنها نجات یافته‌ از چنگال دادگاه‌های فرضی و اعدام‌های بدون اتهام، در حزب است...🌼 ✍🏻نویسنده:کیانوش گلزار راغب ▫️ناشر:سوره مهر ▫️قالب کتاب:خاطرات 💳قیمت ۱۳۰ ت با تخفیف ۱۲۰ ت💙 ثبت سفارش🌱👇 @ketabkhon78
یه قاچ از کتاب🍉 عراق با کمبود آذوقه مواجه شده و می‌خواهند احتیاجاتشان را از کردستان ایران تأمین کنند.. من هم وارد تشکیلاتشان می‌شوم و قول می‌‌دهم نیازهایشان را برآورده کنم.. همان‌جا متوجه تحرکات نظامی منافقین می‌شوم و می‌بینم در محوطه وسیعی از پادگان اشرف، ماکت هواپیماهای نظامی چیده‌اند که واقعی نیستند. یکی از هواپیماهای ایرانی هم گول…🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(س) 🏴 ┅┅┅┅┅┄❅🕯❅┄┅┅┅┅┅┄