"کتاب ارتداد"🌾🔄
📚🌱ارتداد رمانی جذاب و تاثیر گذار هست که یکی از ویژگی هایش، روشنگریِ تاریخی، مذهبی در رابطه با مسائلی همچون حفظ انقلاب و...😊 هست؛ اگرچه نمی شود از طراحی جلد زیبای آن سخن نگفت...فکر میکنم محتوای کتاب را، از طراحی جلد آن تا حدودی بتوان تشخیص داد ولی با خواندن آن، می توان حس کرد که "دریغا که در همراهی هر امام حقی، رنجی نهفتهاست که سیاه لشکر حامیان را با این پرسش ناگهانی دهشتناک، میآزماید: «آیا این انتخاب به رنجی که در پی دارد میارزد؟» "⁉️
✍🏻نویسنده:وحید یامین پور
▫️ناشر:سوره مهر
▫️رده سنی مخاطب:بزرگسال
▫️قالب کتاب:رمان
📖تعداد صفحات:۲۴۸
💳قیمت ۹۵ ت با تخفیف ۸۵،۵۰۰ ت🌱
ثبت سفارش📲 و ارسال📦:
@ketabkhon78
#معرفی_کتاب #ارتداد
#سیاست #رمان
#انقلاب_اسلامی_ایران
@ketabmetabb
دوست عزیزمون از زنجان🌱🌼
که کد ۱۲ بودن تو #چالش شرکت کرده بودن و تو قرعه کشی برنده شدن کتاب" تولد در توکیو" که دستشون رسید مبارکتون باشه☘🌸
نظری درمورد این کتاب داشتید میتونید تو پی وی بهم بگید🌱🌱🌱
و اینکه کتاب بعدی گلستان یازدهم هست🌸
من اینجام👈@ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
♡تولددرتوکیو♡🎪 📔این کتاب روایت یک تحول تدریجی است،روایت بسیار جذاب و تأثیرگذار دختری که ناز و نعمت
"تولد در توکیو" شارژ شد⚡️🌼✅
"سمفونی مردگان"🌱🌼
📌 داستان خانواده شش نفرهای است که در اردبیل زندگی میکنند..👨👩👧👦 پدر صاحب حجره آجیلفروشی در بازار است..🍓
🌿 یوسف فرزند بزرگ خانواده است که به خاطر حادثهای علیل میشود و در خانه جاانداز است.. او رهان فرزند محبوب پدر است که دوست دارد جا پای او بگذارد.. آیدا و آیدین دوقلوهای خانواده هستند که هرکدام به گونهای از انتظارات پدر سرپیچی میکنند و مورد غضب او قرار میگیرند..😠 آیدین شخصیت محوری این اثر است که قرار است در مقابل روشهای قدیمی پدر بایستاد و راه خودش را برود. او به دنبال حرفه مورد علاقه خودش می رود و عاشق دختری نامسلمان میشود..🙄❣ در این تقابلها خانواده فرسوده میشود و اندک اندک آب میرود...
و ...⚡️
✍🏻نویسنده:عباس معروفی
▫️ناشر:ققنوس
▫️قالب کتاب:رمان
📖تعداد صفحات:۳۷۵ صفحه
💳 قیمت ۱۲۵ ت با تخفیف ۱۱۲،۵۰۰ ت🌱
برای ثبت سفارش📲
@ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
"سمفونی مردگان"🌱🌼 📌 داستان خانواده شش نفرهای است که در اردبیل زندگی میکنند..👨👩👧👦 پدر صاحب حجره
در برشی از این کتاب را میخوانید:🌸▫️
دو گیس بافته و بلندش از دو سو نمایان بود. میانداختشان جلو، و هی بافهها را باز میکرد و میبست... همیشه سه رج را باز میکرد و دوباره میبافت. نگاه هم نمیکرد. میبافت و در دست پیچش میداد:« این که من تقلا میکنم بروی کمک پدر، به این خاطر است که از حالا همه بدانند شماها دو تا برادر هستید. یکی تویی، یکی اورهان... آیدا که عروسی میکند و میرود، حالا اگر با این مریضیاش کسی حاضر شود او را بگیرد...یوسف هم که آدم نیست، اما سهم شما دو تا مساوی است. تازه تو بزرگتری. نمی خواهم حق تو پایمال شود.»🌱🌸
مشتری عزیزمون از استان فارس⚡️🌸ممنون بابت ارسال تصویر زیباتون🕊📸
#نفس
#رضایت_مشتری🌼
#فرشته_ها_هم_عاشق_می_شوند📼🌱