.
یه قاچ از کتاب🍉🕊
#قرار_بی_قرار🌸
گویا به پرستار ها اعلام کردند که سردار سلیمانی برای دیدار #مصطفی آمده..یکی از پرستارها آمد پیش مصطفی و گفت : " من می دونم تو شخصیت مهمی هستی ! " مصطفی هم با بی تفاوتی جواب داد : " من و تو مثل همیم و هیچ فرقی با بقیه نداریم ! " پرستار گفت :" ولی میدونم که سردار سلیمانی به دیدنت اومده ! " مصطفی هم جواب داد : " ایشونم یکیه مثل من و تو ! "🙂
همیشه همین طوری بود.. نه فقط آن موقع ، قبل از آن هم برایش مهم نبود که آدم شناخته شده ای باشد یا نه.. اگر کاری انجام می داد اسم و رسم برایش مهم نبود...🌱🌱🌱
.
رهبر انقلاب : من عرضم این است هرکس #ایران را دوست دارد، هرکس #جمهوری_اسلامی را دوست دارد، هرکس انقلاب را دوست دارد، هرکس قدرت ملی را دوست دارد، هرکس پیشرفت را دوست دارد باید در انتخابات فعال باشد، شرکت پرشور در انتخابات بایستی انجام بدهد..🕊🗳
پ ن :دریافتی از اعضای قشنگ و هنرمندمون🌱🌱
#انتخابات🌸
-رایندادناعتراضبهوضعموجودنیست،
بیتفاوتبودننسبتبهوضعموجوده🌱!"
#انتخابات
.
یه روز پشت سرتو نگاه میکنی
و متوجه میشی که زیادی نگران چیزایی بودی..
که اصلا اهمیتی نداشتن...🕊🌸
شبتون بخیر🌚✨
چایت را من شیرین میکنم☕️🍬
#رمانی متفاوت از زندگی سارا و دانیال خواهر و برادر ایرانی الاصل ساکن آلمان ، پرورش یافته در خانواده ای که پدر و مادر از لحاظ #مذهبی و اعتقادی دو قطب مقابل هم هستند...🌸🍃
زندگی پرماجرای سارا با تغییر عقاید برادرش و گرایش به اسلام رفته رفته متحول میشود. حوادث طوری رقم میخورد تا سارا با گروهک تروریستی داعش، نحوه عضوگیری، جنایات و فعالیتهایش آشنا شده و در مسیر این آشنایی اسلام اصیل با اسلام آمریکایی که داعش به دنبال نمایش جهانی آن است مورد قیاس قرار میگیرد...✨🌙
✍🏻نویسنده:زهرا بلند دوست
▫️ناشر:کتابستان
▫️قالب کتاب:رمان
📖تعداد صفحات:۳۶۸
💳 قیمت ۲۰۰ ت با تخفیف ۱۸۰ ت❤️
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
.
#کتاب_خوب_بخوانیم📚👌🏻
کتاب #چایت_را_من_شیرین_میکنم☕️
یه قاچ از کتاب🍉👇🏻
+ من از چایی متنفرم...جمعش کن!☕️
- متنفرین... یا ازش میترسین؟
+ میترسم؟ از چای؟
- اوهوم... آخه ما مسلمونها زیاد چای میخوریم!🙂
سکوت بر دهانم نشست..او از کجا میدانست که دلیل نفرتم از چای #مسلمانان بودند؟ از این موضوع فقط دانیال اطلاع داشت..ترس کجای کار بود؟
+ من از مسلمونها نمیترسم..
- از مسلمونها نه اما... از خداشون چی؟
میترسیدم؟ من از خدای آنها میترسیدم؟
+ نه! ... من فقط از اون متنفرم!
- از نظر من نفرت همون ترس بزک شدهست.. فقط سرخاب، سفیداب به صورتش مالیدیم و داریم خودمونو گول میزنیم.. ترس هم که تکلیفش معلومه. باید جفتپا پرید وسطش.. باید حسش کرد. اون وقته که خدا شیرینتر از این چای میشه...🌱🌱🕊
راست میگفت من از خدا میترسیدم.. از او و کمر همتش برای نابودیام وحشت داشتم...✨💔
.
سلام سلام 😂😍رای اولی هاا شیرین بدین پلیززز🤪🗳
https://abzarek.ir/service-p/msg/1752791
.
شیرینی چی میخواین؟اقاا من رای اولی نبودما😂🌼خب رای اولیای عزیز اگه تخفیف خیلییی خفن میخواین پیام بذارین👇
@ketabkhon78
کتاب متاب🌿📖
. سلام سلام 😂😍رای اولی هاا شیرین بدین پلیززز🤪🗳 https://abzarek.ir/service-p/msg/1752791
.
پی وی جوابگو دوستانی ک کتاب میخوان با تخفیف خفن هستم🔥🌚
نااُمید نباید بود؛ شاید این بھار، درختِ
آرزوهایمان جوانھ زد 🌱❤️!
شبتون قشنگ🌙✨🌚
ای دو چشمت سبب و علت پیدایش صبح
دیده بگشا که جهان منتظر آغاز است🌻🍃
_کبیر قزوينى🕊
[@ketabmetabb | کتاب متاب❤️]
چشم روشنی✨🌸
(روایت داستان همسر شهید از زندگی جانباز شهید سیدجواد کمال)
این کتاب شامل نوزده فصل از کودکی همسر #شهید، #خواستگاری، مراسم #عقد، آغاز #جنگ در خرمشهر، شرح بیماری و مشکلات همسر، تولد فرزندان، ساخت مسجد در شهرک، خاطرات سفر به حج عمره تا شهادت سیدجواد است. هر فصل در صفحاتی کوتاه تنظیم شده و نویسنده شرح زیباییهای شیرین زندگی جانبازان را با تمام فراز و نشیبهایش با هنرمندی به تصویر کشیده است. در لابهلای این سطور شوخطبعی و اخلاق حسنۀ شهید سیدجواد نیز مخاطب را به وجد میآورد. در انتهای کتاب عکسهایی از سیدجواد و خانوادۀ ایشان گنجانده شده است...🕊🌾
✍🏻نویسنده:کوثر لک
▫️ناشر:شهید کاظمی
▫️قالب کتاب:زندگینامه
📖تعداد صفحات:۱۷۰ صفحه
💳 قیمت ۵۵ ت با تخفیف۵۰ ت❤️
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78
.
بریده ای از کتاب
#چشم_روشنی🕊🌸
تازه داشتیم طعم شیرین زندگی را مزهمزه میکردیم، که سردردهای شبانۀ سیدجواد شروع شد.. شبها شبیه آدمهای مسموم، سرش را بین دستانش میگرفت و با صورت مچاله، از درد به خودش میپیچید و ناله میکرد..😓
دلدرد و حالت تهوع هم داشت.. یک شب آنقدر دردش شدید شد که فرصت نداد بروم پدرم را خبر کنم؛🥲بااینکه باهم یک کوچه بیشتر فاصله نداشتیم.. مدام تکرار میکرد: «همین همسایه روبهرویی! همین همسایه روبهرویی!» ما تازه رفته بودیم توی آن کوچه، آنهم نصفهشب، اصلاً دلم نمیخواست زنگ همسایۀ روبهرویی را بزنم..داشتم دستدست میکردم که توی آن اوضاع چه کنم.. لیوان آب را دادم دستش؛ «حالا یه دونه قرص بخور شاید خوب شی..» خیلی عصبانی سرم داد زد: «میگم بروووو.» چند بار دکمۀ زنگ را فشار دادم تا بالاخره در را باز کردند.. «همسایۀ روبهرویی هستم. آقای ما خیلی حالش بده؛ میرسونیدش بیمارستان؟!»🥺 آن شب با آمپول مُسکن آرام گرفت.. ولی توی همان هفته سه بار این درد سراغش آمد..🌱🌱
سه دقیقه در قیامت🕊✨
(تجربه نزدیک به مرگ)🍃
کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت🌸 کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی روایتی است از خاطرات یکی از مدافعین حرم که زیر عمل جراحی برای لحظههایی از دنیای خاکی میرود و تجربهای نزدیک به مرگ دارد. او در این زمان کوتاه چیزهایی میبیند که درک آنها برای مردم عادی سخت است...🌱🌱
در این کتاب که بسیار مورد استقبال خوانندگان قرار گرفته و نقدها و تفسیرهایی هم بر آن شده است، حقایقی درباره #مرگ، #برزخ، حال انسان در برزخ و بسیاری مطالب دیگر درباره حیات پس از مرگ خواهید خواند...🌻
✍🏻نویسنده:گ فرهنگی شهید ابراهیم هادی
▫️ناشر:ابراهیم هادی
▫️قالب کتاب:خاطرات
📖تعداد صفحات:۹۶ صفحه
💳 قیمت ۴۰ ت با تخفیف۳۸ ت❤️
ثبت سفارش🌱👇
@ketabkhon78