─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #دمشق_شهر_عشق
◀️ قسمت: #شانزدهم
از گیجی نگاهم میفهمید حرفهایش برایم مفهومی ندارد که صدایش را بلندتر کرد:
-این شهر از اول سُنی نشین بوده، اما چندساله به هوای همین حرمی که ادعا میکنن قبر سکینه دختر علیِ، چندتا خونواده رافضی مهاجرت کردن اینجا!
طوری اسم رافضی را با چندش تلفظ میکرد که فاتحه جانم را خواندم و او بیخبر از حضور این رافضی همچنان میگفت:
-حالا همین حرم و همین چندتا خونواده شدن مرکز فتنه که بقیه مردم رو به سمت کفر خودشون دعوت کنن!
-ما باید مقاومت رافضیها رو بشکنیم وگرنه قبل از رسیدن ارتش؛آزاد، رافضیها این شهر رو اشغال میکنن، اونوقت من و تو رو به کنیزی میبرن!
نمیفهمیدم از من چه میخواهد و در عوض ابوجعده مرا میخواست که از پشت در مستانه صدا رساند:
-پس چرا نمیاید بیرون؟
از وحشت نفسم بند آمد و فرصت زیادی نمانده بود که بسمه دستپاچه ادامه داد:
-الان با هم میریم حرم!
سپس با سرانگشتش به گونه سردم کوبید و سرم منت گذاشت:
-اینجوری هم در راه خدا جهاد میکنیم هم تو امشب از شرّ ابوجعده راحت میشی!
تمام تنم از زخم زمین خوردن و اینهمه وحشت درد میکرد و او نمیفهمید این جنازه جانی برای جهاد ندارد که دوباره دستور داد:
-برو صورتت رو بشور تا من ابوجعده رو بپزم!
من میان اتاق ماندم و او رفت تا شیطان شوهرش را فراری دهد که با کلماتی پُرکرشمه برایش ناز کرد:
-امروز که رفتی تظاهرات نیت کردم اگه سالم برگردی امشب رافضیها رو به نجاست بکشم!
-آخه امشب وفات جعفر بن محمدِ و رافضیها تو حرم مراسم دارن!
سالها بود نامی از ائمه شیعه بر زبانم جاری نشده و دست خودم نبود که وقتی نام امام صادق علیهالسلام را از زبان این وهابی اینگونه شنیدم جگرم آتش گرفت.
انگار هنوز زینب مادرم در جانم زنده مانده و در قفس سینه پَرپَر میزد که پایم برای بیحرمت کردن حرم لرزید و باید از جهنم ابوجعده فرار میکردم که ناچار از اتاق خارج شدم.
چشمان گود ابوجعده خمار رفتنم شده و میترسید حسودی بسمه کار دستش دهد که دنبالمان به راه افتاد و حتی از پشت سر داغی نگاهش تنم را میسوزاند.
با چشمانم دور خودم میچرخیدم بلکه فرصت فراری پیدا کنم و هر قدمی که کج میکردم میدیدم ابوجعده کنارم خرناس میکشد.
وحشت این نامرد که دورم میچرخید و مثل سگ لَهلَه میزد جانم را به گلویم رسانده و دیگر آرزو کردم بمیرم که در تاریکی و خنکای پس از باران شب داریا، گنبد حرم مثل ماه پیدا شد و نفهمیدم با دلم چه کرد که کاسه صبرم شکست و اشکم جاری شد.
بسمه خیال میکرد هوای شوهر جوانم چشمم را بارانی کرده که مدام از اجر جهاد میگفت و دیگر به نزدیکی حرم رسیده بودیم که با کلامش جانم را گرفت:
-میخوام امشب بساط کفر این مرتدها رو بهم بزنی! با هم میریم تو و هر کاری گفتم انجام میدی... !
گنبد روشن حرم در تاریکی چشمانم میدرخشید و از زیر روبنده از چشمان بسمه شرارت میبارید که با صدایی آهسته خبر داد:
-ما تنها نیستیم، برادرامون اینجان!
و خط نگاهش را کشید تا آن سوی خیابان که چند مرد نگاهمان میکردند و من تازه فهمیدم ابوجعده نه فقط به هوای من که به قصد عملیاتی همراهمان آمده است.
بسمه روبندهاش را پایین کشید و رو به من تذکر داد:
-تو هم بردار، اینطوری ممکنه شک کنن و نذارن وارد حرم بشیم!
با دستی که به لرزه افتاده بود، روبنده را بالا زدم، چشمانم بیاختیار به سمت حرم پرید و بسمه خبر نداشت خیالم زیر و رو شده که با سنگینی صدایش روی سرم خراب شد:
-کل رافضیهای داریا همین چند تا خونوادهایه که امشب اینجا جمع شدن! فقط کافیه همین چند نفر رو بفرستیم جهنم!
باورم نمیشد برای آدمکشی به حرم آمده و در دلش از قتل عام این شیعیان قند آب میشد که نیشخندی نشانم داد و ذوق کرد:
-همه این برادرها اسلحه دارن، فقط کافیه ما حرم رو بههم بریزیم، دیگه بقیهاش با ایناس!
نگاهم در حدقه چشمانم از وحشت میلرزید و میدیدم وحشیانه به سمت حرم قُشونکشی کردهاند که قلبم از تپش افتاد.
ابوجعده کمی عقبتر آماده ایستاده و با نگاهش همه را میپایید که بسمه دوباره دستم را به سمت حرم کشید و زیر لب رجز میخواند:
-امشب انتقام فرحان رو میگیرم!
دلم در سینه دست و پا میزد و او میخواست شیرم کند که برایم اراجیف میبافت:
-سه سال پیش شوهرم تو کربلا تیکه تیکه شد تا چندتا رافضی رو به جهنم بفرسته، امشب با خون این مرتدها انتقامش رو میگیرم!
-تو هم امشب میتونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری!
از حرفهایش میفهمیدم شوهرش در عملیات انتحاری کشته شده و میترسیدم برای انتحاری دیگری مرا طعمه کرده باشد که مقابل حرم قدمهایم به زمین قفل شد و او به سرعت به سمتم چرخید:
-چته؟ دوباره ترسیدی؟
⏯ادامه دارد...
بر اسـا๛ حوادثـ حقیقـے در سوریـہ
از زمســـتان۸۹ تا پایـےز ۹۵
✍ به قلم فاطمـہ ولـےنژاد
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🎭 #معرفی_نمایش
📙 یک آیه یک قصه؛
آموزش مفاهیم قرآن به کودکان با قصه
📻 تهیه شده در رادیو قرآن
🎙 گوینده: مریم نشیبا
🏵 این برنامه با محوریت یك آیه از قرآن كریم و خلق داستانی پند آموز سعی دارد نكات مهم آن آیه را در قالب نمایشی مختصر در لوح سفید ذهن كودكان و نوجوانان ماندگار كند.
⚪️ همراهان گرامی از امشب هرشب یک قسمت از نمایش صوتی یک آیه یک قصه بارگذاری میشود.
🌐 لینک دانلود برنامه صوتی یک آیه یک قصه از گوگل درایو👇👇
🔗https://drive.google.com/folderview?id=1MudAQNo4YYYZHtQmWo8w02407SjNQHeO
#کودک_نوجوان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
1_1032504831.mp3
2.42M
#داسـتان_شـب
🎧 گـوش کنیـد
🎭 نمایش جـذاب و شنیـدنی
یــڪ آیــہ یــڪ قصــہ
🎙 باصدای: مریم نشیبا
🌀 قسمت اول
📜سوره مبارکه شرح آیه ۵ و ۶
🔸"فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً 🌺 إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً"🔸
#کتاب_صوتی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
📖 #کتابشناسی
📙 من ادواردو نیستم
🖌نویسنده: گروه نویسندگان
📋 انتشارات شهید ابراهیم هادی
🔰 درباره کتاب:
🔹 کتاب من ادواردو نیستم، خاطرات کوتاه مردی را در بردارد که دین و ایمانش را به دنیا و مظاهر آن نفروخت؛ مردی که ثابت کرد میشود در درّهٔ گناه بود اما زنجیرهای شیطان را پاره کرد؛ مردی که بزرگترین آرزویش این بود که تا وقتی زنده است امام زمان ظهور کند تا از یارانش شود.
🔸این کتاب ۷۲ داستانک از زندگی ثروتمندترین شهید شیعه، مهدی (ادواردو) آنیلی برای نوجوانان است.
🔘خواندن کتاب من ادواردو نیستم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
✔️خواندن این کتاب را به نوجوانانی که به کتابهای زندگینامهای و نیز داستان کوتاه علاقه دارند، پیشنهاد میکنیم.
🔘نظرات کاربران:
کلی از کتاب رو یکجا خوندم. هرکاری می کردم ولش کنم نمی شد. خیلی عجیب بود. جذاب بود. جالب ترین قسمتش این بود که ادواردو از اون ثروت عظیم گذشت. ثروتی که من در آرزوهایم به یک صدمش هم فکر نکردهام. چه شجاعتی! در اوایل جنگ ایران و عراق رفته به مشاور امنیت ملی آمریکا گفته شما قاتل مردم ایران هستید. اصلاً آدم سنگ کوپ میکنه این کتاب رو میخونه. این که این بشر ایتالیایی وسط اون همه صهیونیست چطور یک درصد تونسته به شیعه شدن فکر کنه؟
🌐لینک دانلود و خرید کتاب:
🔗https://taaghche.com/book/40284
#زندگینامه
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
✅پاسخ به یک پرسش مهم
👈آیا کتابهایی که در کانال قرار دارد با رضایت نویسنده یا ناشر قرار گرفته است؟
به طور کلی کتابهای کانال چند دستهاند ؛
1⃣ در رابطه با کتابهای صوتی اکثر کتابهای کانال کتابهایی هستند که در پایگاه ایران صدا رادیو سراسری به ادرس
www.iranseda.ir
بصورت رایگان و با هماهنگی ناشران در اختیار عموم قرار گرفتهاند مثل کتب شهید مطهری ، برخی کتب دفاع مقدس و ...
2⃣ دسته دیگر برخی کتابهایی هستند که توسط خود ناشر فایل pdf یا صوتی آنها بصورت رایگان عرضه شده در فضای مجازی مثل سلام بر ابراهیم یا مستر همفر ، خون دلی که لعل شد ، و ...
3⃣دسته دیگر برخی کتبی هستند که شامل قانون ۵۰ سال از مرگ نویسنده برای( کتابهای ایرانی) یا مرگ مترجم ( برای کتب خارجی) میشوند که پخششون طبق قانون رایگان و فاقد اشکال هست.
4⃣بعضی کتابها هم صوتش مستقیما با اجازه از ناشر قرارداده شده.
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
جرمشناسی.pdf
1.39M
📥 #دانلود_کتاب
📔 تقریرات درس جرمشناسی
🖌نویسنده: علی حسینی
⭕️دوره دکتری حقوق کیفری و جرم شناسی
#حقوقی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
دفاع از تشیع و پاسخ به شبهات.pdf
3.09M
📥 #دانلود_کتاب
📔 دفاع از تشیع و پاسخ به شبهات
🖌نویسنده: علی اصغر رضوانی
#اعتقادی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈