برنامه قانونخوانی.pdf
158.3K
📥 #دانلود_جزوه
📔 برنامه ریزی اصلی جهت مطالعه قوانین دکتری حقوق عمومی
🖌نویسنده: ابوالقاسم شم آبادی
📌 ویژه آزمون دکتری حقوق عمومی
#حقوقی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5857212395235052929.mp3
17.44M
🔉 #مستند_صوتی_شنود
قسمت 3⃣1⃣
* واقعه هشتم
* روزی که به بدنم برگشتم
* وضعیت جنگ اسرائیل درغزه
* التماس والتهابی که به درگاه خدا داشتم
*گردابی از نور که من را به دشت بسیار نورانی برد
* ابر سیاهی که نصف آسمان را گرفت
* فرشته هایی که مسلح بودند.
* فرشته هایی که امر الهی به دست آنهاست
* ما ثابت بودیم زمین گرد ما میرخید.
* با یک اشاره اش، اسرائیل نابود می شد.
* نقش نیت واراده شیعیان در پیشبرد اهداف
* افرادی که از جنگ، رضایت خدا را در نظر نداشتند.
* سران جنگی که با اسرائیل بسته بودند
* با یک چرخش زمین، یمن را می دیدم
* حجاب هایی که با اراده او کنار می رفت.
* نیت هرکس از جنگ را می فهمیدم
* تفرقه ای که در عراق بود
*جنگ عراق، جنگ قدرت بود
* افرادی که خود را به آمریکا نزدیک می کردند
* کسی به دنبال رضایت خدا نبود
* به ایران هم سر زدم.
* دیدم دوتا ملک از ملائکه که کمک می کردند.
* همه دنبال اثبات منیت خود بودن
* ملائکه مخصوص به جهاد
* ما غائبیم
* افرادی که با دستور آنها، کارها پیش می رود.
* سکینه ای که بعد از دیدن تمثال امام، به من دست داد.
* همه عالم هستی در اختیار ماست وما غافلیم
* مقام حضرت آقا
* جنگ اطلاعاتی که درگیر آن هستیم.
#شنود
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
شناخت وهابیت-نجم الدین طبسی.pdf
10.22M
📥 #دانلود_کتاب
📔 شناخت وهابیت؛ نقد و بررسی تفصیلی پیشینه، عملکردها، باورها
🖌نویسنده: نجم الدین طبسی
#اعتقادی
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فروغ_ابدیت_تجزیه_و_تحلیل_زندگی_پیامبر.pdf
7.47M
📥 #دانلود_کتاب
📔 فروغ ابدیت؛ تجزیه تحلیلی کامل از زندگی پیامبر اسلام
🖌نویسنده: آیتالله جعفر سبحانی
#پیامبر
#سیره_معصومین
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_6006043307078061185.pdf
1.17M
📥 #دانلود_کتاب
📔 جنگل واژگون
🖌نویسنده: جی دی. سلینجر
📝 مترجم: بابک تبرایی
#داستانی
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
cheshm-be-rah.mp3
6.84M
●━━━━━━─────── ⇆
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷
🎧 گـوش ڪنیــد ♬
📼 #نواے_عاشقے
🎙 حاج امیر کرمانشاهی
چه جمعه هایی
که با انتظارت سر شده😭
#امام_زمان
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
─इई─इई 📚 ईइ═ईइ═
﷽
🌐 #رمان_آنلاین
🌀 #دمشق_شهر_عشق
◀️ قسمت: #پانزدهم
شیشه چشمانم از گریه پر شده و به سختی صورتش را میدیدم، با انگشتان سردم به دستش چنگ زدم تا رهایم نکند و با هقهق گریه قسم خوردم:
-بخدا به هیچکس هیچی نمیگم، فقط بذار برم! اصلا هر جا تو بگی باهات میام، فقط منو از اینجا ببر!
روی نگاهش را پردهای از اشک پوشانده و شاید دلش ذرهای نرم شده بود که دستی چادرم را از پشت سر کشید و من از ترس جیغ زدم.
بهسرعت به سمت در چرخیدم و دیدم زن جوانی در پاشنه درِ خانه، چادرم را گرفته و با اخم توبیخم کرد:
-از خدا و رسولش خجالت نمیکشی انقدر بیتابی میکنی؟
سعد دستانش را از حلقه دستانم بیرون کشید تا مرا تحویل دهد و به جای او زن دستم را گرفت و با یک تکان به داخل خانه کشید.
راهرویی تاریک و بلند که در انتهایش چراغی روشن بود و هوای گرفته خانه در همان اولین قدم نفسم را خفه کرد. وحشتزده صورتم را به سمت در چرخاندم، سعد با غصه نگاهم میکرد و دیگر فرصتی برای التماس نبود که مقابل چشمانم ابوجعده در را به هم کوبید.
باورم نمیشد سعد به همین راحتی رهایم کرده و تنها در این خانه گرفتار شدم که تنم یخ زد.
در حصار دستان زن پر و بال میزدم تا خودم را دوباره به در برسانم و او با قدرت مرا به داخل خانه میکشید و سرسختانه نصیحتم میکرد:
-اینهمه زن شوهراشون رو فرستادن جهاد! باید محکم باشی تا خدا نصرت خودش رو به دست ما رقم بزنه!
و من بیپروا ضجه میزدم تا رهایم کند که نهیب ابوجعده قلبم را پاره کرد :
-خفه شو! کی به تو اجازه داده جلو نامحرم صداتو بلند کنی؟
با شانههای پهنش روبرویم ایستاده و از دستان درشتش که به هم فشار میداد حس کردم میخواهد کتکم بزند که نفسم در سینه بند آمد و صدایم در گلو خفه شد.
زن دوباره دستم را کشید و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، تحقیرم کرد:
-تو که طاقت دوری شوهرت رو نداری، چطوری میخوای جهاد کنی؟
میان اتاق رسیده بودیم و دستم هنوز در دستش میلرزید که به سمتم چرخید و بیرحمانه تکلیفم را مشخص کرد:
-تو نیومدی اینجا که گریه کنی و ما نازت رو بکشیم! تا رسیدن ارتش آزاد به داریا، ما باید ریشه رافضیها رو تو این شهر خشک کنیم!
اصلاً نمیدید صورتم غرق اشک و خون شده و از چشمان خیس و سکوت مظلومانهام عصبی شده بود که رو به ابوجعده اعتراض کرد:
این لالِ؟
ابوجعده سر تا پای لرزانم را تماشا کرد و از چشمانش نجاست میبارید که نگاهش روی صورتم چسبید و به زن جواب داد:
-افغانیه! بلد نیس خیلی عربی صحبت کنه!
و انگار زیبایی و تنهاییام قلقلکش میداد که به زخم پیشانیام اشاره کرد و بیمقدمه پرسید:
-شوهرت همیشه کتکت میزنه؟
دندانهایم از ترس به هم میخورد و خیال کرد از سرما لرز کردهام که به همسر جوانش دستور داد:
-بسمه! یه لباس براش بیار، خیس شده!
و منتظر بود او تنهایمان بگذرد که قدمی دیگر به سمتم آمد و زیر لب پرسید:
-اگه اذیتت میکنه، میخوای طلاق بگیری؟
قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را میگرفت که صدای بسمه در گوشم شکست:
-پس چرا وایسادی؟ بیا لباساتو عوض کن!
و اینبار صدای این زن فرشته نجاتم شد که به سمت اتاق فرار کردم و او هوس شوهرش را حس کرده بود که در را پشت سرم به هم کوبید و با خشمی سرکش تشر زد:
-من وقتی شوهرم کشته شد، زنش شدم! تو هم بذار جون شوهرت بالا بیاد بعد!
ای کاش به جای این هیولا سعد در این خانه بود که مقابل چشمان وحشیاش با همان زبان دست و پا شکسته عربی به گریه افتادم:
-شوهرم منو کتک نزده، خودم تو کوچه خوردم زمین…
اجازه نداد حرفم تمام شود که لباسی را به سمتم پرت کرد و جیغش را در گلو کشید تا صدایش به ابوجعده نرسد:
-اگه میخوای بازم شوهرت رو ببینی، بپوش بریم بیرون!
نفهمیدم چه میگوید و دلم خیالبافی کرد میخواهد فراریام دهد که میان گریه خندیدم و او میدانست چه آتشی به جان شوهرش افتاده که با سنگینی زبانش به گوشم سیلی زد:
-اگه شده شوهرت رو سر میبُره تا به تو برسه!
احساس کردم با پنجه جملاتش دلم را از جا کَند که قفسه سینهام از درد در هم شکست و او نه برای نجات من که برای تحقیر شیعیان داریا نقشهای کشیده بود و حکمم را خواند:
-اگه میخوای حداقل امشب نیاد سراغت با من بیا!
و بهانه خوبی بود تا عجالتاً این زن جوان را از مقابل چشمان شوهرش دور کند که شمرده شروع کرد:
-نمیدونم تو چه وهابی هستی که هیچی از جهاد نمیدونی و از رفتن شوهرت اینهمه وحشت کردی! اما اگه اونقدر به خدا و رسولش ایمان داری که نمیخوای رافضیها داریا رو هم مثل کربلا و نجف و زینبیه به کفر بکشونن، امشب با من بیا!
⏯ادامه دارد...
بر اسـا๛ حوادثـ حقیقـے در سوریـہ
از زمســـتان۸۹ تا پایـےز ۹۵
✍ به قلم فاطمـہ ولـےنژاد
#لبیک_یا_خامنه_ای
🆔 @ketabyarr
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5884263078517804481.mp3
4.43M
#داسـتان_شـب
🎧 گـوش کنیـد
📚 کتاب جـذاب و شنیـدنی
فـــریاد مهــــتابــ
🎙 باصدای: دکتر مهدی خدامیان
🌀 پارت نوزدهم / فصل هجدهم
🔚 پایان
#کتاب_صوتی
🆔 @ketabyarr
https://eitaa.com/joinchat/695271612C6bdeec85a5
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈