🌷حکایت
❄️⇦ روزی ملانصرالدین وارد یک اسیاب گندم شد ؛ دید اسیاب به گردن الاغ بسته شده الاغ میچرخید و اسیاب کار میکرد به گردن الاغ یک زنگوله آویزان بود .
❄️⇦ از اسیابان پرسید: برای چه به گردن الاغ زنگوله بسته اید؟
اسیابان گفت: برای اینکه ایستاد بدانم کار نمیکند...
❄️⇦ ملانصرالدین دوباره پرسید: خب اگر الاغ ایستاد وسرش را تکان داد چه؟ آسیابان گفت:ملا خواهشا این پدرسوخته بازی هارو به الاغ یاد نده !
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷 آیت الله مجتهدی(ره) :
❄️⇦ انسان حق ندارد عیب کسی را بگوید. حالا بعضی ها مےگویند آقا ما دیده ایم
کہ مےگوییم، ندیده که نمےگوییم.
جواب این است که چون دیدی و مےگویی غیبت است، اگر ندیده باشی که تهمت است.
❄️⇦ هیچ عیبی نداری، مریضی، همه اش عیب این و آن را می گویی که فلانی چنین، فلانی چنین! چه کار داریم که فلانی بد است یا خوب، بہ ماچه؟ ما ببینیم خودمان چه کاره هستیم.
❄️⇦ خطبه ای در نهج البلاغه راجع به غیبت است که مولا علی علیه السلام می فرمایند: « اگر شما هیچ عیبی نداشته باشید همین که عیب مردم را می گویی، همین بزرگترین عیب است»
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷حاج آقا پناهیان :
❄️⇦ کار خوب را بی موقع انجام دادید قبول نیست. کار خوب سره جاش ، سرِ جای خودش نباشد شیطان به تو گفته است که انجام بده!
یک نفر اگر لازم باشد الان بجای نماز خواندنش به یک بدبختی کمک کند ، کمک نکند و شروع به نماز خواندش کند، قول شرف می دهم که بهترین نماز عمرش را میخواند. چون شیطان میگوید: بچه ها! بروید کنار حواسش را پرت نکنید، بگذارید طولانی تر بخواند. بخواند تا کمرش بشکند . من خودم هم (شیطان) همینطوری بدبخت شدم، بگذارید مثل من بدبخت شود.کار خوب سر جای خودش! نباشد شیطان به تو گفتهواست انجامش بده!
❄️⇦ زن و شوهر دعوا کردند، مثلا شوهر ظلم کرده است به خانم، باید یک جوری دعوا را تمامش کنی، میگویی نه بابا! مردشورشو ببرن. میرم مسجد!! می رود مسجد، یک حال عبادتی پیدا میکند . امشب دیگه نمیخواهد از مسجد برود به خانه، تعقیبات تموم میشود، میگوید: حاج آقا تو را به خدا یک کم فضای معنوی مسجد رو بهتر کنید، یک کم بیشتر بخونند، یک دعای توسل حاج آقا بخونید امشب دلمان گرفته است ، دلمان برای اهل بیت تنگ شده است.
تو بنظرت الان بچه ی خوبی شدی واقعا؟!!!
❄️⇦ خانم نسبت به شوهره بدرفتاری میکند، نماز خواندنش میاد ، چادرش را بر می دارد سجاده را پهن می کند، برای مادربزرگش هم نماز قضا میخواند، حالا نماز قضا خوندی! برو با شوهرت خوش رفتاری کن، میگه ولش کن! چرا اینقدر خودم رو صرفش کنم، بجای او میرم خودم رو صرف خدا میکنم.
دیگه این نماز قبول نیستا!! خداوند خیلی تیزه. ببین اصلا تیزی را خداوند آفریده است.
❄️⇦ یکی از علما و عرفای بسیار بزرگ با خانمش دعواش میشد (خانمش مقصر بود) تا خانمش را راضی نمیکرد نمازش را نمی خواند . این راضی کردن بنده خدا واجب تر از نماز اول وقت است.
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🌷امام صادق (ع) میفرمایند:
❄️⇦ روزه روز غدير خم، برابر روزه عمر دنياست.
❄️⇦ اگر انسانى به درازاى عمر دنيا زندگى كند و همه آن را روزه بدارد، ثواب روزه روز غدير را دارد و نيز روزه آن، در هر سال، نزد خداى عز و جل برابر صد حج و صد عمره مبرور و مقبول است و آن، عيد بزرگ خداست.
📘 تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۴۳
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷 حکایت
❄️⇦ چهار کس نزد حضرت سلیمان (ع) آمدند که هر یک حاجتی داشتند:
1. اولی خورشید بود و گفت: ای پیغمبر، درحق من دعا کن که خداوند مرا مسکنی دهد، مانند سایر مخلوقات، که پیوسته در شرق و غرب نباشم. حضرت سلیمان قبول کرد.
2. دومی مار بود، عرض کرد یا سلیمان، در حق من از خداوند مسئلت نما که دست و پا به من کرامت کند مانند سایر حیوانات، که طاقت رفتن روی شکم ندارم، پس قبول کرد.
3. سومی باد بود، گفت: یا نبی الله، خدا مرا به هر طرف می گرداند و مرا ناآرام کرده، دعا کن، تابه برکت دعای تو خداوند، مرا مهلت دهد، سلیمان گفت: روا باشد .
4. چهارمی آب بود، عرض کرد ای سلیمان، خدا مرا سرگردان به اطراف جهان گردانیده و به هر سو میدواند و مقامی ندارم، در حق من از خدا مسئلت کن که مرا در ولایتی ساکن گرداند تا هر کس به من احتیاج دارد به نزد من آید، سلیمان قبول کرد.
❄️⇦ سلیمان امر به احضار تمام مرغان نمود، ضعیفترین مرغان که او را خفاش گویند، حاضر شد و سلیمان چهار مطلب را با او مشورت کرد. و قصد آن حضرت این بود که معرفت و معنویت خفاش را بر مرغان معلوم نماید.
❄️⇦ خفاش گفت: یا نبی الله، اگر آفتاب یکجا قرار گیرد، شب را نتوان از روز امتیاز داد و فعل خداوند به مصلحت است و از جمله ی مصالح آن این است که به همه جا برود و هر رایحه ی بدی را پاک کند. اما آب، زندگانی هرچیز به او بستگی دارد، اگر در یک جا قرارگیرد، تمام خلایق در مسافتهای بعید هلاک خواهند گردید. و اما مار، دشمن بنی آدم است اکنون که دست و پا ندارد،همهی خلایق از او در بیم و هراسند، اگر دست و پا یابد، تمام مخلوقات رابر طرف کند. اما باد، اگر نَوَزَد خزان و بهاری معلوم نمیشود و حاصلها نمیرسد. باید به امر خدا به هر نبات و گیاهی بوزد.
❄️⇦ سلیمان سخنان خفاش را قبول نموده و به آنها گفت. آنگاه آن چهار کس دشمن خفاش گردیدند. آفتاب گفت: هر جا او را بیابم پر و بال او را میسوزانم . باد گفت: از هم پاره پاره اش میکنم . آب گفت: غرقش میکنم . مار گفت: به زهر کارش سازم .
❄️⇦ چون این چهار دشمن قوی از برای خفاش برخواستند، به درگاه احدیت بنالید، که من خلق ضعیفم و این تعصب از برای تو کشیدم در اصلاح امور بندگان تو، اکنون به این خصم عظیم چه کنم که تاب مقاومت آنها ندارم ؟ خطاب از مصدر جلال الهی رسید که " هر که به ما توکل کند او را نگاه داریم و هر که امور خود را تفویض نماید .پشت و پناه او باشیم."
تو از برای مائی چگونه ازبرای تو نباشیم. خطاب رسید به خفاش که چنان تقدیر کردیم که: پرواز کردن تو در شب باشد تا از آفتاب به تو ضرری نرسد. باد را مرکب تو قرار دادیم و تو را بر او مسلط کردیم، تا باد از دهانت بیرون نرود، پرواز نتوانی کرد. و فضله ی تو را زهر مار ساختیم، که اگر تا یک فرسخی بوی آن بشنود هلاک شود. و در حق آب چنان تقدیر کردیم که تو را به آن حاجتی نباشد ، دو پستان در میان سینه ی تو آفریدیم تا همه سال پر از شیر شود، پس هر وقت تشنه شوی سر بر سینه ی خود گذار و آنچه خواهی بخور.
❄️⇦ نکات اخلاقی:
به فکر انجام تکلیف باشیم و حق را بگوییم، اگرچه به ضرر ما تمام بشود.
اگر خورشید و آب و هوا و ... هم با ما دشمنی کنند تا زمانی که خدا را داریم از هیچ نترسیم.
به علم و حکمت خدا اعتماد داشته باشیم و بدانیم که مصلحت ما همان است که خداوند مقدر فرموده است.
📘 انوارالمجالس ملا محمدحسین ارجستانی ، مجلس ۱ ، باب ۱۰ ، ص ۲۶۰
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷 داستان کوتاه
❄️⇦ درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»
❄️⇦ درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»
کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»
درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»
❄️⇦ چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیان خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:
«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷آیت الله مجتهدی تهرانی :
❄️⇦ روایت دارد که امام صادق علیه السلام از شخصی پرسید : « مزاح هم میکنی؟» آن شخص گفت: نه. حضرت فرمودند: چرا؟ حتی دستور دادند که گاهی انسان یک مزاحی هم بکند. همه اش،خشک نباشد. اما کم، زیاد مزاح کردن ، تَذْهَبُ بِبَهاءِ المُؤمِن، قیمت مومن را می برد. آبروی مومن مےرود. زیاد شوخی نکنید، اما گه گاهی عیب ندارد.
❄️⇦ پیغمبر صلےالله علیه وآله خرما مےخورد و هسته های آن را جلوی امیرالمومنین علیه السلام می گذاشت. می خواست با امیرالمومنین شوخی کند و سر به سر امیرالمومنین بگذارد. بعد حضرت صلےالله علیه وآله فرمودند: «یاعلی ، خرما خیلی خوردی!»
❄️⇦ مثل بعضی ها که پرتغال مےخورند و پوستش را آن طرف مےگذارند. حضرت صلےالله علیه وآله هم هسته های خرما را پیش امیرالمومنین علیه السلام گذاشت و فرمود: یاعلی ، خیلی خرما خوردی! امیرالمومنین علیه السلام هم بازاری بود ، جواب دادند: «یا رسول الله ، کسی خرما زیاد خورده است که خرما را با هسته های آن خورده.» چون جلوی پیغمبر صلےالله علیه وآله هسته نبود.
❄️⇦ حضرت علیه السلام فرمود: «خرما کسی خیلی خورده که آن را با هسته هایش خورده است. » شوخی مےکردند. حتما نباید آدم مثل مربای آلو اخمو باشد.
❄️⇦ یک قدری هم مزاح داشته باشید. اما حرف بیهوده نزنید. حرف لغو نزنید. آبروی کسی را نبرید.
📘 بدیع الحکمة حکمت ۳۳ از مواعظ آیت الله مجتهدی تهرانی
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷حکایت
❄️⇦ مردی خری دید که در گل گیرکرده بود و صاحب خر از بیرون كشیدن آن خسته شده بود. برای كمك كردن دُم خر را گرفت، وَ زور زد، دُم خر از جای كنده شد. فریاد از صاحب خر برخاست كه « تاوان بده»!
❄️⇦ مرد برای فرار به كوچهای دوید ولی بن بست بود. خود را در خانهای انداخت. زنی آنجا كنار حوض خانه نشسته بود و چیزی میشست و حامله بود. از آن فریاد و صدای بلندِ در ترسید و بچه اش سِقط شد. صاحبِ خانه نیز با صاحب خر همراه شد.
❄️⇦ مردِ گریزان بر روی بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به كوچهای فرود آمد كه در آن طبیبی خانه داشت. جوانی پدربیمارش را در انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود.
مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد، چنان كه بیمار در جا مُرد. فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد!.. مَرد، به هنگام فرار، در سر پیچ كوچه با یهودی رهگذر سینه به سینه شد و او را به زمین انداخت. تکه چوبی در چشم یهودی رفت و كورش كرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست !
❄️⇦ مرد گریزان، به ستوه از این همه،خود را به خانۀ قاضی رساند كه پناهم ده و قاضی در آن ساعت با زن شاكی خلوت كرده بود. چون رازش را دانست، چارۀ رسوایی را در طرفداری از او یافت: و وقتی از حال و حكایت او آگاه شد، مدعیان را به داخل خواند. نخست از یهودی پرسید. یهودی گفت: این مسلمان یك چشم مرا نابینا كرده است. قصاص طلب میكنم. قاضی گفت: دَیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست.باید آن چشم دیگرت را نیزنابینا كند تا بتوان از او یك چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در انصراف ازشكایت دید، به پنجاه دینار جریمه محكوم شد!.. جوانِ پدر مرده را پیش خواند. گفت: این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد، هلاكش كرده است. به طلب قصاص او آمدهام. قاضی گفت: پدرت بیمار بوده است، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است. حكم عادلانه این است كه پدر او را زیرهمان دیوار بخوابانیم و تو بر او فرودآیی، طوری كه یك نیمه ی جانش را بگیری!جوان صلاح دید که گذشت کند، امابه سی دینار جریمه، بخاطرشكایت بیمورد محكوم شد!
❄️⇦ چون نوبت به شوهر آن زن رسید كه از وحشت سقط کرده بود، گفت : قصاص شرعی هنگامی جایز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد.حال میتوان آن زن را به حلال در عقد ازدواج این مرد درآورد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند. برای طلاق آماده باش!..مردك فریاد زد و با قاضی جدال میكرد، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دوید. قاضی فریاد داد: هی! بایست كه اكنون نوبت توست!صاحب خر همچنان كه میدوید فریاد زد: من شكایتی ندارم. می روم مردانی بیاورم كه شهادت دهند خر من، از کرهگی دُم نداشت.
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🌷 حاج اسماعیل دولابی :
❄️⇦ در طواف کعبه و سعی بین صفا و مروه اگر تو را هل دادند و چند قدم جلو رفتی، باید برگردی و با ارادهی خودت مجدّداً بروی.
❄️⇦ در راه خدا با تحریک و فشار دیگران نباید راه رفت؛ با خواست خود باید طی طریق کرد.
📚مصباح الهدی
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷 آیت الله خوشوقت:
❄️⇦ خدا در سوره حمد فرموده است: « إِيَّاكَ نَعْبُدُ » يعنی بايد گوش به حرف بدهی ، عبارت فارسی اش «بندگی» است.
❄️⇦ بندگی يعنی گوش به حرف دادن
نماز بخوان، چشم، روزه بگير، چشم، اين را بندگی و عبادت میگويند ؛ کلمه پرستش گنگ است معنا ندارد، گوش به حرف دادن است.
❄️⇦ خدا فرمان هایی صادر كرده از ما هم میخواهد گوش به حرف بدهيم ؛ فلسفه برایش نبافيم ؛ گفت نماز بخوان بخوانیم ، همين....
❄️⇦ اين را از ما میخواهد ، لذا اين را در سوره حمد گنجانده است و گفته در روز حداقل ۱۰ بار بايد اين را بخوانی «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» فقط گوش به حرف تو میدهم.
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷حجت الاسلام رفیعی :
❄️⇦ روايت داريم حق الناس در برزخ انسان را اسير مي كند مثلا يك سوم فشار قبر متعلق به غيبت است. در روايتی دیگر هست كه خداوند بر روي پل صراط كمينی قرار داده كه هر كس حق الناس بر گردن دارد، از آنجا به بعد حق عبور ندارد.
❄️⇦ رسول اكرم (ص) فرمودند: بيچاره ترين مردم كسی است كه با اعمال خوب وارد صحراي محشر شود مثلا در نماز ، حج و ... مشكلی نداشته باشد و جز اصحاب يمين قرار گيرد اما زماني كه قصد ورود به بهشت می كند گروهی از مردم مانع می شوند . علت را جويا مي شود و می شنوند كه حقوق آنها را پايمال كرده است . در آن لحظه از فرشتگان كمك می طلبند و آنها می گويند: حلاليت بگير , يعنی قسمتی از اعمال خوب خود را به آنها بده تا حلالت كنند وقتی اين كار را می كنند متوجه می شوند ديگر هيچ چيز ندارند و نامه را به دست چپ می دهند كه از نظر پيامبر بيچاره ترين بنده ها هستند.
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷حکایت
❄️⇦ مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت:ای پیامبر میخواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی. سلیمان گفت: تحمل آن را نداری. اما مرد اصرار کرد. سلیمان پرسید: کدام زبان؟جواب داد: زبان گربه ها!سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را آموخت....
❄️⇦ روزی دید دو گربه با هم سخن میگفتند.
یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم!دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد،آنگاه آن را میخوریم.
مرد شنید و گفت: به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید،آنرا فروخت!
گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ گفت نه،صاحبش فروختش، اما گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد.
صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت. گربه گرسنه آمد و پرسید آیا گوسفند مرد؟ گفت : نه! صاحبش آن را فروخت.
اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم!
❄️⇦ مرد شنید و به شدت برآشفت.
نزد پیامبر رفت و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد! خواهش میکنم کاری بکن !
پیامبر پاسخ داد:خداوند خروس را فدای تو کرد اما آنرا فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن!
❄️⇦ حکمت این داستان :
خداوند الطاف مخفی دارد،
ما انسانها آن را درک نمی کنیم.
او بلا را از ما دور میکند ،
و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم...!
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷آیت الله بهجت ره :
❄️⇦ آقایی به بمبئی رفته بود و دیده بود در یک محله همه شیعه هستند ولی نماز نمی خوانند. به آنان گفت: طوری نیست همان ماهی یک نماز بخوانید کافی است! البته چنین فتوا و دستوری نیاز به جرأت و یقین دارد. لذا همه گفتند: اینکه چیزی نیست، و ماهی یک نماز خواندند.
❄️⇦ مدت ها بدین منوال ماهی یک نماز می خواندند تا این که آن آقا به آن ها گفت: هفته ای یک نماز! مدت ها گذشت تا این که فرمود: شبانه روزی یک نماز! و کم کم صبح و شام، تا این که نماز های یومیه را با کمال سهولت و بدون هیچ صعوبتی، به آن ها تعلیم نمود و آنان را نمازخوان کرد و نتیجه ی مطلوب و نهایی را گرفت!
❄️⇦ به ایشان گفته شد: چگونه آن ها را در این مدت بی نماز گذاشتی؟ گفت: آن ها خود بی نماز بودند، من بی نماز نکردم ، من با این روش آن ها را تدریجاً نمازخوان کردم!
❄️⇦[اگر کسی نماز را قبول دارد و بی نماز او به خاطر سستی و تنبلی است، می توانید تخمین بزنید چه مقدار می تواند نماز بخواند؛ مثلا اگر می تواند هفته ای یک نماز بخواند و به تدریج تعداد نمازها را زیاد کنید]
📘 صدای سخن عشق؛ حکمت ها و حکایت های نماز از زبان آیت الله بهجت؛ ص 94
(البته شیوه دعوت به نماز به تناسب روحیات و حالات انسان ها متفاوت است و اینجا به یک شیوه اشاره شد)
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷 آیت الله فاطمی نیا:
✨◁خیلی از افراد سوال میکنند چه کار کنیم که در نماز حضور قلب داشته باشیم؟
✨◁عالم ربانی مرحوم فیض کاشانی که ایشان از علمای بسیار بزرگ شیعه و در جامعیت، کم نظیر بودند، یک مثال میزند، میفرماید: اگر کسی یک چیز شیرینی خورده است و در اطراف دهان او از ذرات آن شیرینی باقی مانده و دهانش را نشسته است، در عین حال مگس ها می آیند و در اطراف دهان او می نشینند، و هر چه او با دست آنها را دور میکند، دومرتبه باز میگردند. آن شخص باید دهانش را بشوید تا شیرینی کاملا از بین برود و مگس ها دفع شوند!
✨◁ایشان میفرمایند: این افکار و خیالات مانند همان مگس ها هستند. چون ما با دلهای آلوده به محبت دنیا و زر و زیور آن وارد نماز میشویم، تمام افکار و اندیشه های فراوان که منشأ آنها دوستی دنیا و شئون آن است، بر دل ما هجوم می آورند. تا زمانی که دل انسان، آلوده به محبت دنیا و هوا و هوس ها میباشد، نباید توقع حضور قلب در نماز و لذت بردن از عبادات را داشت!
📘 نکته ها از گفته ها
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷حکایت
❄️⇦ روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید . حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد.
❄️⇦ به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت . همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند.
❄️⇦ حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟
❄️⇦یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی. فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد....از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات ایمان داشته باش.
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷 آیت الله مجتهدی (ره):
❄️⇦(چند نفر) هستند که خدا آنها را لعنت میکند و ملائکه هم آمین میگویند. اگر خدا لعنت کند و ملائکه هم آمین بگویند، یعنی دعا مستجاب است. حال این افراد چه کسانی هستند:
❄️⇦اول: کسانی که ازدواجشان را به تاخیر می اندازند.
❄️⇦دوم: مردی که خود را شبیه زنان میکند در حالی که خداوند او را مرد آفریده است.
و زنی که خود را شبیه مردان میکند در حالی که خداوند او را زن آفریده است.
❄️⇦ سوم: فریب دادن و تمسخر مردم مثلا به مسلمانی گوید: بیا چیزی به تو بدهم، و چون آمد میگوید: گردن کلفت برو دنبال کار و کار کن!
یا به نابینایی گوید، مواظب باش به فلان حیوان برخورد نکنی در حالی که مقابل او چیزی نیست!
یا اگر کسی سراغ خانه ای از او میگیرد، عمدا آدرس اشتباهی میدهد.
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷حکایت
❄️⇦روزي بهلول وارد قصر هارون شد و چون مسند ( جاي ) خلافت را خالی و بلامانع دید فوراً بدون تـرس بالا رفت و بر جاي هارون قرار گرفت . چون غلامان خاص دربار آن حال را مشاهده کردند فورًا بهلـول را با ضرب تازیانه از مسند هارون پایین آوردند .
❄️⇦ بهلول به گریه افتاد و در همین حال هارون سـررسـید و دید بهلول گریه می کند . از پاسبانان سبب گریه بهلول را سوال نمود . غلامان واقعه را به عـرض هـارون رساندند . هارون آنها را ملامت نمود و بهلول را دلداري داد و نوازش نمود .
❄️⇦بهلول گفت من بر حال تـو گریه می کنم نه بر حال خودم به جهت اینکه من به اندازه چند ثانیه بر جاي تو نشستم ، اینقـدر صـدمه و اذیت و آزار کشیدم و تو در مدت عمر که در بالاي این مسند نشسته آیا تـورا چقـدر آزار واذیـت مـی دهند و تو از عاقبت امر خود نمی اندیشی!
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589