🍃⇨﷽
🌷حکایت
❄️⇦روزی حضرت عیسی (ع) از صحرایی می گذشت. در راه به عبادت گاهی رسید که عابدی در آنجا زندگی می کرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد.
❄️⇦در این هنگام جوانی که به کارهای زشت و ناروا مشهور بود، از آنجا گذشت. وقتی چشمش به حضرت عیسی (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از کردار زشت خویش شرمنده ام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
❄️⇦مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه کار محشور نکن. در این هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود که به این عابد بگو: ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمی کنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانی اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینی، اهل دوزخ!
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷آیت الله مجتهدی تهرانی(ره):
❄️⇦حدیث داریم « عَزَّ مَنْ قَنَعَ » قناعت انسان را عزیز می کند؛ روزی مرحوم شیخ محمد حسین زاهد مقداری ماست تهیه کرده بودند که با همسرشان بخورند؛ متوجه بوی غذا دیگری می شوند؛
❄️⇦از ایشان سئوال می کند که شما غذای دیگری هم درست کرده اید؟! همسر ایشان جواب داد، بله غذای ساده و مختصری مهیا کرده ام.
❄️⇦ایشان گفتند: چی درست کرده ای ؟ او گفت « اشکنه» گفت : « یا اشکنه را الان بخوریم و نان و ماست را برای شب بگذاریم ، یا نان و ماست را الان بخوریم و اشکنه را برای شب بگذاریم .»
❄️⇦ایشان از وجوهات استفاده نمی کردند، و از مردم هم چیزی نمی خواست، کار می کرد و روزی خودش را در می آورد. و چون قناعت می کرد عزیز شد و هنگامی که از دنیا رفت ، مردم پای پیاده ایشان را از تهران تا ابن بابویه تشیع کردند.
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷حکایت
❄️⇦ میگویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد. شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او میگوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد میدهد و میگوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
❄️⇦ مرد کشک ساب میرود و پاتیل و پیاله ای خریده شروع به پختن و فروختن فرنی میکند و چون کار و بارش رواج میگیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او میسپارد. بعد از مدتی شاگرد میرود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز میکند و مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد میشود.
❄️⇦ کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم میکند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او میگوید: «تو راز یک فرنیپزی را نتوانستی حفظ کنی حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ تو برو کشکت را بساب.»
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷 آيت الله مجتهدى تهرانى (ره) :
❄️⇦ اين تجربه ى عمر ماست. ما ديده ايم كسانى كه به فكر آخرت هستند. افراد ديگر كار آنها را درست مى كنند .
❄️⇦ شما در خانه نشسته ايد ،يكى ديگر نان برايتان مى خرد و مى آورد. شما نان مےخواستيد ،ناگهان مى بينيد در مى زنند،همسايه تان مى گويد : آقا ،من دوتا نان اضافه خريدم و به شما مى دهد .
❄️⇦ ما از اين چيزها زياد ديده ايم .اگر انسان به فكر آخرت باشد، خداوند دنيايش را جور مى كند.
❄️⇦ علت اينكه الان بيشتر مردم ناراحت هستند و مرتب مى گويند : آقا، گرفتاريم ،به هر درى كه مى زنيم، نمى شود . اين است كه با خدا ارتباط ندارند.
❄️⇦ تو با خداى خود انداز كار و دل خوش دار
كه رحـم اگر نكنـد مدعـى خــدا بكنـد.
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
خبر ۶۰ثانیه ای / مهم🔖
🍃⇨﷽
🌷 حاج آقا مجتهدی تهرانی :
❄️⇦ روایتی از پیغمبراکرم(ص) است؛ مرحوم نراقی ره نقل می کند که عالمی را وارد جهنّم می کنند و دور جهنّم او را می گردانند. تعبیر عجیبی در روایت دارد: مثل حمار که دور سنگ آسیاب بچرخد و به تعبیر ما مثل اسب عصّاری به همه نشانش می دهند. بعد از او سؤال می کنند: چه کردی که با تو این چنین می کنند؟ در جواب می گوید: من واقع را می دانستم و مردم را امر می کردم به اینکه عمل کنند؛ ولی خودم عمل نمی کردم؛ مردم را نهی می کردم از زشتی ها، ولی دست خودم آلودۀ به همان زشتی ها بود.
❄️⇦ این همان عالمی است که در رابطۀ با علمش حالت عُجب و خودبینی پیدا کرده و علم را هدفگیری کرده است؛ نه معلوم را.
📗 تأدیب غضب
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589
🍃⇨﷽
🌷حکایت
❄️⇦ در شهر مقدس قم منزلی بود که دائما توسط اشخاص نامرئی سنگباران می شد و صاحب منزل به هیچ وجه نتوانسته بود از این کار جلوگیری کند،حتی به شهربانی رجوع کرده و چند پلیس مسلح به همراه خود آورده بود که مسیر سنگ باران را شناسایی کنند اما در همان ابتداء ورود ، اولین سنگ ها به سر پلیس ها اصابت کرده و آن ها فرار نمودند.
❄️⇦ یکی از مریدان عارف بزرگ، مرحوم آقای شیخ جعفر مجتهدی _رضوان الله علیه_ به نام میرزا ابوالفضل نقل می کند: نزد مرحوم آقای شیخ جعفر مجتهدی رفتم و ماجرا را برای ایشان تعریف کردم. ایشان نیز تاملی نموده و آن گاه فرمودند: این سنگ باران توسط اجنه صورت می گیرد،شما به آن محل بروید و با صدای بلند به آنها بگویید: جعفر می گوید سنگ نزنید!
❄️⇦ بنده هم به آن خانه رفته و به محض این که آن پیغام را با صدای بلند گفتم، سنگباران قطع شد! مدتی پس از این واقعه مرحوم آقا از قم به مشهد مقدس مهاجرت کردند و در همان موقع مجددا خانه ای دیگر سنگباران می شد.
با خود گفتم اکنون که آقا تشریف ندارند، خودم به آن جا می روم و می گویم: میرزا ابوالفضل میگوید سنگ نزنید.
❄️⇦ هنگامی که به آن محل رفتم با صدای بلند گفتم: میرزا ابوالفضل می گوید سنگ نزنید!
هنوز کلامم تمام نشده بود که اولین سنگ به سرم اصابت کرده و فرار کردم. در آن موقع فهمیدم که میرزا ابوالفضل با جعفر خیلی فرق دارد .
📗 لاله ای از ملکوت ص۲۴۱
💟← « بہ ما بپیونید » →
❄️ http://eitaa.com/joinchat/1384185856C0c29331589