هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
🖤مادرم و تازه دفن کردیم🖤
🥀همه رفتن خونه هاشون و من تنها موندم تو خونه از بس گریه کرده بودم که
خوابم برد و با صداهایی از خواب پریدم
صدا از طرف آشپزخونه بود و بلند شدم و رفتم سمتش در و باز کردم و دیدم مادرم داره تو آشپزخونه کار میکنه صداش کردم جوابی نداد
رفتم سمتش و صداش کردم وقتی برگشت چیزی دیدم که زبونم بند اومد
بلایی سرم اورد که ...😔😔
https://eitaa.com/joinchat/1364656341C892be99676
🖤
هدایت شده از 🥀من و دنیام مدح حسین🥀
🔴داستان زندگی اقدس 🔴
عروس نحسی بودم که شب عروسیم بیوه شدم
بعد رفتن مهمونها رفتم تو اتاقمون دل و دماغ نداشتم
رو رختخوابها نشستم و مشغول باز کردن موهام بودم
شب عروسیمون بود و مهدی رو صدا کردن و رفت ساعت ۲ نصف شب بود که هنوز نیومده بود
که صدای جیغ و همهمه بلند شد فقط شنیدم
مادرشوهرم جیغ زد و اسم شوهرمو آورد
خواستم برم بیرون که دستی مردونه دور دهنمو گرفت
از ترس داشتم سکته میکردم که...
ادامه داستان👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1364656341C892be99676
داستان کامل شده و پین شده در لیست کانال