#سواد_رسانه
👌غربیها برای حکمرانی در اینترنت چه کردهاند؟
کانال رسمی خبرگزاری دفاع مقدس استان البرز در ایتاhttps://eitaa.com/khabardefamoghadas
💢سردار فضلی: مادران و همسران شهدا رکن اصلی تربیت نسل انقلابی هستند
🔸جانشین معاون هماهنگکننده سپاه گفت: مادران و همسران شهدا با صبر و ایثار خود، رکن اصلی پشتیبانی از جبهههای جنگ و تربیت نسلی مؤمن و انقلابی هستند.
🔸همسران شهدا در دوران جنگ تحمیلی، در شرایطی که همسرانشان در خطوط مقدم جبههها مشغول دفاع از میهن بودند، با تحمل تمام سختیها، خانوادهها را مدیریت کرده و به تربیت فرزندانی پرداختند که امروز پرچمدار راه شهدا هستند. اگر امروز از نسل جوان انقلاب اسلامی بهعنوان نسلی متعهد و ولایی یاد میکنیم، این موفقیت مرهون تلاشهای بیدریغ همسران شهدا است.
🔸حضور این زنان بزرگوار، چه در پشت جبههها و چه در خانههایشان، عامل تقویت روحیه رزمندگان بود. بسیاری از شهدا، در آخرین نامهها و پیامهایشان، از صبر و ایثار همسرانشان یاد کردهاند و همین مسئله نشان میدهد که این بانوان چگونه در پیروزیهای جبهههای حق علیه باطل سهیم بودهاند.
dnws.ir/0031ky
@defapress_ir
کانال رسمی خبرگزاری دفاع مقدس استان البرز در ایتاhttps://eitaa.com/khabardefamoghadas
💢ضرورت تولید محتوای جذاب در حوزه دفاع مقدس برای استفاده نسل جدید
🔸سردار «امیریان» رئیس سازمان ادبیات و تاریخ دفاع مقدس، در گفتوگو با دفاعپرس گفت: ورود تکنولوژیهای دیجیتال و ابزارهای مدرن امکان جذب بیشتر مخاطبان، بهویژه نسل جوان، را فراهم میکند.
🔸امروزه کتابهای کاغذی به تنهایی نمیتوانند پاسخگوی نیازهای مخاطبان باشند. تبدیل کتابهای فیزیکی به نسخههای دیجیتال و صوتی، استفاده از واقعیت افزوده (AR) و واقعیت مجازی (VR) در تولیدات ادبی، و پیوستهای رسانهای در کنار محتواهای کتاب، میتوانند جذابیت بیشتری برای مخاطبان بهویژه کودکان و نوجوانان ایجاد کنند.
🔸اگر امروز نتوانیم کودکان و نوجوانان را با مفاهیم ارزشی و دفاع مقدس آشنا کنیم، در آینده راه دشواری خواهیم داشت. ما باید از ظرفیت مدارس و مهدکودکها برای ترویج این فرهنگ بهره بگیریم.
dnws.ir/0031gm
@defapress_ir
کانال رسمی خبرگزاری دفاع مقدس استان البرز در ایتا https://eitaa.com/khabardefamoghadas
💢سردار بایرامی: دیجیتالسازی اولویت اصلی سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس است
🔸رئیس سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس در گفتوگو با دفاعپرس گفت: بسیاری از اسناد در معرض نابودی یا فراموشی قرار دارند و برخی نیز به دلیل کمتوجهی مسئولین پیشین از بین رفتهاند.
🔸وظیفه ما این است که از این اسناد بهعنوان ثروت ملی و سرمایه فرهنگی کشور محافظت کنیم. این اسناد، برای نسلهای آینده اهمیت بالایی دارند.
🔸برای دیجیتالسازی اسناد، نیازمند استفاده از فناوریهای پیشرفته و هوش مصنوعی هستیم. این فناوریها میتوانند فرایند پردازش، دستهبندی و شناسایی اسناد را سرعت ببخشند و دسترسی به اطلاعات را تسهیل کنند.
dnws.ir/0031gS
@defapress_ir
کانال رسمی خبرگزاری دفاع مقدس استان البرز در ایتاhttps://eitaa.com/khabardefamoghadas
✨عید سعید مبعث: روز بیداری عاطفههایی که در خواب عظیم غفلت انسانیت آرمیده بودند؛ روز شکوفایی ارزشهایی که قرنها در خاک تیره جهل مدفون میشدند و روز برانگیختن خردهایی که در کابوس دهشتناک هوسپرستیها، خرافهگراییها و جهلپیشگیها، پریشان گشته بودند؛ بر همه مسلمانان جهان مبارک باد.🌹🍀
کانال رسمی خبرگزاری دفاع مقدس استان البرزhttps://eitaa.com/khabardefamoghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سواد_رسانه
👌مراقب «فضای مزاجی» کشور باشید
😳این فضای دیگر مجازی نیست ....
بلکه به دنبال تغییر ذائقه ، مزاج و تفکراتمون هست...
کانال رسمی خبرگزاری دفاع مقدس استان البرز در ایتاhttps://eitaa.com/khabardefamoghadas
مِیِ ناب:
مِیِ ناب:
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
« دستانش را محکم گرفته بودم ، اولین باری بود که با او احساس آرامش میکردم ، آرامشی توام با امنیت ...» ☺️☺️
دوست داشتم انگشتانش را با تمام توان فشار دهم اما میدانستم انگشتر دستش انگشتان دیگر او را اذیت میکند ، و این را هم میدانستم که او هیچ نمیگوید
نیم قدمی عقب تر از او دوان دوان راهی شده و حس عجیبی داشتم ...
بوی عطر و گلاب میداد ...
گاهی خسته که میشدیم مینشستیم ...
از فرصت استفاده کرده ، سر بر شانه اش گذاشتم و به آرامی گفتم آقا مجید !!
تمام وجودم سیراب میشد از حس حضورش وقتی که میگفت جاااانم ، مخصوصا وقتی که لبخند هم میزد ...
نمیشد بلند صحبت کرد ...
ساعت از نیمه گذشته بود , کوچه های تنگ و تاریک را به سرعت رد میشدیم ...
میدانید ، او که بود من حواسم به اینهمه آدمهای دور و برم نبود ...
در حال حرکت نماز میخواند حتی وقتی که دستش در دستم بود ... این را از تربتی که بر پیشانی میگذاشت متوجه می شدم .
کم کم به محلی که به او وعده داده شده بود نزدیک میشدیم ...
آرامش ، سکوت و نگاه او به مسیر ، آزارم میداد ...
آخر میخواستم تمامی حواس او پیش من باشد ...
نشسته که بودیم قمقمه ی سفری خود را در آورد ، نگاهش که به من افتاد به سمتم گرفت و گفت کمی آب بخور ...
با کمال میل قبول کردم ...
با همه ی آبهایی که خورده بودم فرق داشت ...
قمقمه اش را پس دادم و قبل از اینکه بگویم سلام بر لبان مبارک و تشنه ی اقاجانمان امام حسین ع ، گفت نوش جاااان ....😍
قمقمه را به سمت دهانش برد اما همینکه به لبانش خورد برگرداند و گفت سلام بر لبان خشکیده و تشنه ...
انگار از عمق وجود سوخته بود ..
آبی نخورد ...
دقایقی سکوت مرگبارش حال مرا هم دگرگون کرد ...
زبانم بند آمده بود ...
نگاه از او بر نمیداشتم ...
ناگهان با صدای بلند انفجاری تمام کوچه ی باریکی که طی میکردیم پر از خاک شد ...
همه جا تاریک بود ... صدا از کسی در نمی آمد ...
اوضاع که آرام شد دستم را کشید و حرکت کردیم ...
جلو تر از ما هم عشاق ، با ما به قصد انجام تکلیف و دلدادگی ها در حرکت بودند ...
با فاصلهی یک متری از هم قرار داشتیم الا من و او که فاصله مان به یک وجب هم نمیرسید ...
در دو راهی مقابل ما ، از نفرات جلویی جدا شدیم و به سمت راست پیچ خوردیم ...
با شلیک منوری تمام آسمان روشن شد و چلچراغها میهمانی و بزم شبانه را رسماً اعلام کردند ...
از هم بی خبر نبودیم...
میدانید؟! او به من فکر نمیکرد ، او به هیچ کس فکر نمیکرد ، او تمام دنیا و آدمهایش را در چند خط روی کاغذِ تا خورده نوشته ، درون ساکش که تحویل ماشینها شده بود جا گذاشت ...
شدت صداهای گوش خراش آزارمان میداد ...
به محل ورودی رسیده بودیم ، پشت درب ورودی باید التماس میکردیم ، برای صاحب خانه ناز و عشوه میآمدیم ، صبوری میکردیم ...
اسامی که به ملازمان این بزم داده شد، فراخوان قبول شایستگان فراهم آمد ...
اینجا بود که هرکه مجوز ورود داشت با اشتیاق ، شیوه ی به خاک افتادن ها را مقابل صاحب بزم انتخاب میکرد ...
گاهی باید زار زد ، گاهی با صدای بلند التماس کرد ، گاهی باید با سکوت منتظر میبود و ....
و بعضی گاهی با لبخند و نگاهی به جاماندگان پشت درب از نظر ها دور میشدند ..
به لحظه ی جدایی نزدیک میشدیم ، از قبل میدانستم الهه ی عشق او را میپذیرد و من جا میمانم 😔😔😔😔
دستانم را به آرامی رها کرد .. همه جا جز صدای انفجار حرف و حدیثی به گوش نمیرسید ...
پشت یک دیوار نیم متری پناه گرفتیم ...
وقت تنگ و تقدیرها نوشته شده بود و کارتها هم خیلی دلی و رابطه ای بین آسمانی ها پخش شده بود ...
قدم از قدم نمیشد برداشت ... در به پاشنه نمیچرخید 😔
باید زحمت کشید ، باید با فریاد و استغاثه و حسی عاشقانه جلو رفت ...
برخاست ، با ذکر الله اکبر تیربارش را روی دیوار کوتاه کانال گذاشت و در چشم به هم زدنی ارکان و صف دشمن و شیاطینی که در مقابلمان بودند را از هم پاشید ...
خودش را پشت دیوار رساند ۱۵ متری که در دید ما بود جلو رفت و با دستانش اشاره کرد که ما هم برویم ...
قدم از قدم همراه بود با خطر ...
او گوشه ای به تنهایی نوار تیر عوض میکرد و مراقب ما بود تا در پوشش تیرهایش حرکت کنیم ..
به زحمت پا روی جنازه های عراقی که شاهکار مجید بود گذاشتیم ، و چون کوچه و کانال تنگ بود خود را به او و خاکریز آزاد شده رساندیم ...
هر کسی روی کانالِ نونی شکل جایی پیدا کرد ، و یا کنار جنازه های عراقی جان پناهی مهیا نمود ...
دشمن مجبور به ترک صحنه شده بود و پیروز میدان اینبار هم لشگریان خدا بودند...
میخواستم خودم را به مجید برسانم ، اما بریدگی قسمتی از دیوار کانال و حجم اتش
نمیگذاشت ... گاهی به نواخت تیر تیربار مجید ارام میگرفتم ...
باید آماده میشدیم برای زمانی که هوا روشن میشد تا پاسخ پاتک سنگین دشمن را بدهیم ...
هنگامه ی اذان صبح و اقامه ی دو رکعت نماز عاشقی بود ... بَه که چه نمازی !!!
نمازی با لباس خاکی و موسیقی دلنواز سرنیزه و شمشیرها که اینجا با رگبار تیربارها و انفجار نارنجک ها شکل عوض کرده بود ...
شهدا را به محل و سنگرهای امن کشیدیم ...
دل خوش کرده بودم که توقف صدای تیربار مجید برای برپایی همان دو رکعت عاشقی به درگاه خداست ... اما ....😔😔
نماز که تمام شد صدایی از سمت مجید نیامد ...
کم کم استرس به جانم افتاد ، ...
هوا رو به روشنی میرفت ، تا شروع پاتک دشمن فعلا جابجایی کمی مقدور شده بود ، با عجله بلندی کانال را که در تیر رس دشمن بود گذشتم ...
لحظه ی سخت و نفسگیری بود ...
به مجید رسیدم دست به دیوار گرفتم پشت دیوار را نگاه کردم... دیوار شکسته ی مقابل مجید ، رو به دشمن ، همان دربِ ورودیِ مجید به بهشت خدا شده بود ...
صدایش کردم پاسخی نشنیدم ...
امکان نداشت جواب مرا ندهد ...
به زحمت خودم را کنارش جا دادم ، تنش و لوله ی اسلحه اش گرم بود ...
سرش را برگرداندم ...
خدای من ....😢😢
پیشانیش غرق خون بود ، در روشنی سپیده دم رد خون را میشد دنبال کرد ...
زیر پیشانی جانمازی کوچک و تربتی که مجید سر بر آن اذن ورود گرفته بود ...
و باز...
« دستانش را محکم گرفته بودم ، و فقط آخرین باری بود که با او احساس آرامش میکردم ، آرامشی توام با جدایی و حسرت و » ...😭😭
لبانش خشک بود ... چشمانی اشکبار که با نور خورشید صبحگاهی میدرخشید ...
خونش گرم و صاحب همین خونها آن خدایی بود که تمام منطقه را معطر کرده بود به «عطر خاک و خون و عشق» ...
روحش شاد و یادش گرامی
سحرگاه چهارشنبه ۱۴۰۳/۱۱/۱۰
مزار شهدای گمنام شهرستان اشتهارد
🌺🌸🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حال_خوب
#ایران_مقتدر
🎥 اتفاق عجیب وسط برنامه تلویزیونی
👈برای درک اهمیت پیشرفتی که ایران طی چند دهه بعد از انقلاب تجربه کرده کافی است بعد از دیدن این چند ثانیه، به یاد بیاوریم که این دستاوردها با وجود فشارها، سختیها، جنگ تحمیلی، تحریمهای ناجوانمردانه، خیانت ها و خباثت ها، ترورها و خرابکاریها بدست آمده است.
کانال رسمی خبرگزاری دفاع مقدس استان البرز در ایتاhttps://eitaa.com/khabardefamoghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سواد_رسانه
⁉️ چرا ایران بعد از 45 سال هنوز یک استادیوم بالای صدهزار نفری نساخته؟
(سوال این روزهای دانشجویان و دانش آموزان)
👈کشور عربستان بجز ورزشگاه ۹۹ هزار نفری ملک فهد تعداد ۲۱ استادیوم فوتبال دیگر با میانگین ظرفیت ۱۹ هزار نفر دارد.
👌از میان ۵۳ ورزشگاه شناختهشده در ۴۰ شهر ایران تنها ۱۳ مورد پیش از انقلاب ساخته شده است!
درحالی که ایران فقط در این ۴۵ سال تعداد ۴۰ استادیوم فوتبال در سراسر کشور با میانگین ظرفیت هر استادیم ۲۴ هزار نفر
ساخته است.
بماند تعداد زیادی هم استادیوم زیر دههزار نفر ساخته است...
🔻ایران میتوانست ناعادلانه و بصورت نمایشی فقط در تهران و چند شهر بزرگ چند استادیوم ۱۵۰ هزار نفری بسازد با هزینه کمتر و تبلیغات و نمایش بیشتر، بدون اینکه به فکر استانها و مناطق دورافتاده از پایتخت باشد؟!
کانال رسمی خبرگزاری دفاع مقدس استان البرز در ایتاhttps://eitaa.com/khabardefamoghadas