eitaa logo
خبرگ
4.3هزار دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
7.7هزار ویدیو
100 فایل
♻️گلچین اخبار اردکان، میبد و استان یزد 📢 💠طرفدار انقلاب، بیزار از چپ و راست ❌️بدون تعصب و نگاه جناحی ✅️انعکاس اخبار محلی ✍️🏼آخرتم را فدای دنیای کسی نمیکنم 📲ارتباط با ما و ارسال سوژه ها: @JavanEnghelabi313 متعهد به محفوظ ماندن اطلاعات ارسال کننده
مشاهده در ایتا
دانلود
اردکان محرومِ واقعی یا ثروتمند در مجازی مدت هاست که تفکر اینکه اردکان شهر ایران است در همه ذهن‌های مردم نقش بسته است، همانطور که یزد را بیابانی بی‌آب و علف می‌دانند. هر دوی این تفکرات یک چیز را به خوبی نشان می‌دهد، که امپراطوری رسانه که یک زمانی دهان به دهان بود و الان فضای مجازی است حرف اول را می‌زند، ولی حقیقت ماجرا چیست؟ بد نیست در همین امپراطوری رسانه حرفمان را حداقل به حجت‌الاسلام رئیسی، رئیس جمهور ایران برسانیم، چون همیشه از ما بهتران دعوت می‌شوند و ما جزو نخبگان نیستیم این هم از آن طنزهای خنده‌داری است که صاحب ایده‌های نو را نخبه نمی‌دانند ولی مدرک داران بی سواد را نخبه می‌دادند که با نخبگیشان پدر مملکت را هم در آورده‌اند چه برسد به استان نخبه پرور ما! برای اثبات محرومیت اردکان همین بس که شهری با جمعیت ۱۵۰ هزارنفری بیمارستانی با کمتر از ۱۰۰ تختخوابی دارد و فقط و فقط یک اورژانس با یک پزشک شیفت شب!!! مسئولان شهری هم در خواب زمستانی و هفت پادشاه. اما بد نیست دیگر محرومیت های اردکان را هم جار بزنیم: نداشتن آمبولانس کافی برای شهر افزایش بی رویه قیمت خرید و اجاره خانه که به شخصه خودم با گوشت و پوست استخوانم درک کرده‌ام نداشتن یک هتلی که بتواند ۲۰۰ نفر را در خود یکجا اسکان دهد نداشتن یک دانشگاهی که یک فرد متخصص تربیت کند و به کارخانه مدرک‌سازی تبدیل شده است نداشتن یک سالن آمفی تئاتری که بتوان تمام مراسمات را در آن برگزار کرد کمبودهایی نیروهای انتظامی که بر اساس جمعیت شهر ۵۰ هزارنفری بوده است و الان ۱۵۰ هزار نفری که حتی مسئولان شهرستان در ساخت یک پاسگاه برای این عزیزان عاجزند اردکان را هم دیگر نگوییم که حتی رکورد همه شهرها را در آینده خواهد شکست و حداقل در فلاکت اردکان رتبه یک را داشته باشد بیماری‌هایی مانند و هم که بیداد می‌کند و از کسی سخنی بیرون نمی‌آید واقعا معنا و مفهوم را کسی حداقل برای من تنها کند، اگر این‌ها محرومیت نیست پس چیست؟ محرومیت فقط نبود امکانات برای یک روستای چند خانواری نیست اگر خوب دقت شود اردکان از محروم ترین شهرستان‌های ایران است، چرا که امکانات این شهر برای ۵۰ هزار نفر تدارک دیده شده بوده است و الان ۱۵۰ هزار نفر جمعیت دارد. با یک حساب سرانگشتی از هر سه نفر دونفر محروم در اردکان داریم. البته سینه‌چاکان وضعیت الان اردکان بد نیست بدانند بیست سال خاموشی خود را هم فراموش نکنند که سکوت حزبی آن‌ها مردم اردکان را بیچاره کرد. جناب حجت‌الاسلام اردکان را با دید دیگر نگاه کنید نه آن‌چه برایتان تعریف کرده‌اند. چون کسانی تعریف کرده اند که تا دوسال پیش‌تر اردکان را بهشت برای مردم نشان دادند و الان ماموریت دارند واقعیت آن که جهنمی بیش نیست نشان دهند، جهنمی که در سکوت مدیران شکل گرفته است نه یک شبه. مواظب باشیم جای و عوض نشود ✍🏼 👌 کانال حرفه‌ای‌ها https://eitaa.com/joinchat/2238119973Cf061f33c31 خَبَرُگ را به دیگران هم معرفی کنید •┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈• ✅@KhabarogArdakan ✾پیگیرترین رسانه ایتایی استان یزد✾
❌ دبه به دبه اصلا آب برای یزد؛ اردکانی ها نجیب تر از آن هستند که اعتراضی بکنند که دشمن سواستفاده بکند... همان دبه را در دست خواهند گرفت هرچند خوب می دانند برخی از مدیران دبه کردن و قولی که دادن را عملی نکردند دبه مردم با دبه مسیولین و مدیران صنعت یه کم فرق داشت..... دبه اردکان اب توش بود و دبه مسئولین یه مشت حرف پوچ دلمان هم پر است اما گلویمان گرفته از دود نمی توانیم بزنیم شاید حنجره گرفته باشیم... نه این طور نیست چون که سرطان آور نیست بلکه نشاط اور است تا بزنی سوت بلبلی که رییس قضا زمانی زد و گفت سوت زن خوبی باشید حمایت از ما ولی رفتیم سوت زنی هم یاد بگیریم یهو ایست داد واااا گفتیم مگه نگفتید سوت بزنید حمایت می کنیم... گفتند حسب دستور باید بیایید خط و ربطتان را ببینیم..... یهو یادم آمد رییس دارالحکومه گفته بود محیط زیست، محیط ایست نباشد و سه ماه در پهنه ای به وسعت ۵۷ هکتار بی مجوز کار کردند بدون ایست....... رفتیم سوت بزنیم گفتند اصلا شهر اردکان چش به خرانق ، تشویش اذهان است اما هیچ احدی نپرسید مرد مسلمان وظیفه جلوگیری از نقض قانون بر عهده کدام بنی بشری است؟!! خود استاندار گفت مجوز ندارد فعلا متوقف اما چنان برگه و ورق را عوض کردند که دور بجنبیم جای و عوض می شود و تا بیاییم ثابت کنیم دردمان چیست چند سالی از عمرمان رفته..... آری دعا می کنم در خانه در خانه در خانه هر مسئول دیگری بیماری از نوع یا نباشد اما شاید اگر بود درد را می فهمیدند که درد ما پول نیست درد ما اینجا و آنجا نیست درد ما درد پدری است که به نفس افتادن دخترش در هوای آلوده را چشیده است و پای این تنگی نفس اشک هایی همراه با آه و نفرین ریخته است.... درد پدری است که سرطان باعث شده بود دخترش بهترین روزهای زندگیش را در بیمارستان‌بگذراند ..... درد پدری است که نمی تواند برای فرزندش خانه ای اجاره کند درد مادری است که نگران تربیت فرزندش در این شهر هزار فرهنگ است و هزاران درد دیگری که برخی از بی دردها آن را نمی بینند در آخر چاره ای نداریم بگوییم که کاش درد به سراغ مسئولین بیاید درد مردم درد مردم عادی درد دین درد محیط زیست درد فرهنگ درد هویت که بی دردی بد دردی است ولی ان شاالله به وقت درد هم نکنید و دردش برای ما باشد و درمانش برای شما مثل درد بی آبی که سالیان سال کشیدیم و الان دبه اش برای ما اردکانی ها هست و خط لوله آبش برای شما😥😥😥 حسنعلی شاکر اردکانی 👌 کانال حرفه‌ای‌ها https://eitaa.com/joinchat/2238119973Cf061f33c31 خَبَرُگ را به دیگران هم معرفی کنید •┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈• ✅@KhabarogArdakan ✾پیگیرترین رسانه ایتایی استان یزد✾
🔷قاتل شهید «پور دهقان» به دار مجازات آویخته شد 🔻دادستان لرستان: 🔹قاتل «» پس از انجام مراحل قانونی در زندان مرکزی خرم‌آباد به دار مجازات آویخته شد. 🔹از جرائم این فرد مباشرت در قتل عمدی شهید پوردهقان بوسیله سلاح جنگی و اخلال در نظم عمومی از طریق ایجاد درگیری و تیراندازی با سلاح جنگی، حمل و نگهداری سلاح جنگی و مهمات، قدرت نمایی با سلاح گرم جنگی، تخریب عمدی خودرو پلیس و شرکت در منازعه دسته جمعی منجر به صدمه بدنی عمدی بوده است. 👌 کانال حرفه‌ای‌ها https://eitaa.com/joinchat/2238119973Cf061f33c31 خَبَرُگ را به دیگران هم معرفی کنید •┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈• ✅@KhabarogArdakan ✾پیگیرترین رسانه ایتایی استان یزد✾
گمنام سلام🌷🌷🌷 آمدی برادر شهیدم🌷😭 استقبال پر شور ازشهید گمنام -نواب-رضوی 👌 کانال حرفه‌ای‌ها https://eitaa.com/joinchat/2238119973Cf061f33c31 خَبَرُگ را به دیگران هم معرفی کنید •┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈• ✅@KhabarogArdakan ✾پیگیرترین رسانه ایتایی استان یزد✾
⛔️اگه یه دختر ورزشکار درجه چندمی کرده بود الان کارناوال راه مینداختن که برن دیدنش!!! 🙏یکی به وزیر ورزش بگه پهلوان کشور سه مدال طلای خودشو به مادر سه تقدیم کرده... ✍استاد پورآقایی 👌 کانال حرفه‌ای‌ها https://eitaa.com/joinchat/2238119973Cf061f33c31 خَبَرُگ را به دیگران هم معرفی کنید •┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈• ✅@KhabarogArdakan ✾پیگیرترین رسانه ایتایی استان یزد✾
زمین کمی مرا تکان می دهد و بیدار می شوم!!!! ⭕ خاطره مصطفی خادم عباسی اردکانی از طلبه محمدرضا احمدی خدای متعال توفیق داد تا هم حجره ای و هم مباحثه شهید احمدی عزیز باشم . به خاطر روحیه معنوی بالایی که داشت ، اعتقادش هم قوی بود . روایتی را خوانده بودیم که هر کس قبل از خواب آیه آخر سوره را بخواند هر وقت که بخواهد بیدار می شود . ما آیه را می خواندیم. ببینیم بیدار می شویم یا نه ؛ اثری نداشت . ولی او با به این که با خواندن این آیه هر وقت بخواهد بیدار می شود ، آن را می خواند و بیدار هم می شد و نیازی به کوک کردن ساعت نداشت. می گفتم چطور می شود که بیدار می شوی ؟! می گفت : زمین کمی مرا تکان می دهد و بیدار می شوم ! هر وقت هم اراده کنم بیدار میشوم ! کتاب : طلایه داران حوزه علیمه امام صادق(ع) اردکان ص ۱۹ 👌 کانال حرفه‌ای‌ها https://eitaa.com/joinchat/2238119973Cf061f33c31 خَبَرُگ را به دیگران هم معرفی کنید •┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈• ✅@KhabarogArdakan ✾پیگیرترین رسانه ایتایی استان یزد✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیاموزیم از ، فرمانده شهید و جوان سپاه، به مناسبت سالگرد شهادتش💚🥀 👌 کانال حرفه‌ای‌ها https://eitaa.com/joinchat/2238119973Cf061f33c31 خَبَرُگ را به دیگران هم معرفی کنید •┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈• ✅@KhabarogArdakan ✾پیگیرترین رسانه ایتایی استان یزد✾
تشییع ۳ سرباز ، در حرم مطهر رضوی 🔺️پیکر مدافعان دهه هشتادی اما پرافتخار مرزبانی جمهوری اسلامی که در حادثه تروریستی بامداد یکشنبه سراوان به شهادت رسیده بودند، امروز به مشهد آمده است تا مردم مشهد بدرقه راهشان شوند. 👌 کانال حرفه‌ای‌ها https://eitaa.com/joinchat/2238119973Cf061f33c31 خَبَرُگ را به دیگران هم معرفی کنید •┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈• ✅@KhabarogArdakan ✾پیگیرترین رسانه ایتایی استان یزد✾
⭕️ حسرتِ هفده ساله روایت سمیه هاتفی خواهر شهید محمدعلی هاتفی از حادثه‌ی تروریستی شاهچراغ قسمت اول قرار بود با خانواده‌ی برادرشوهرم دو روز، تفریحی بریم یاسوج و برگردیم. به دلم افتاد حالا که نزدیک شیرازیم یک سر بریم زیارت حرم شاهچراغ. تا اسم شاهچراغ را بردم، زینب؛ دخترم گفت: نه مامان نریم، اونجا با اسلحه می‌زننمون! همسرم؛ محمدجواد بلافاصله گفت: نه دخترم حرم دیگه امنه، پلیسا مواظبن. به اصرار من دو روز دیگر به سفرمان اضافه شد. مقصد بعدی به جای اردکان، شد حرم حضرت شاهچراغ. حوالی ساعت 11ظهر رسیدیم شیراز، سوییتی نزدیک حرم اجاره کردیم. تا وارد شدیم بچه‌ها بدو بدو رفتند جلوی پنجره و با شور و شوق گنبد و گلدسته حرم را به هم نشان می‌دادند. اولین‌بار بود که می‌آوردیم‌شان شیراز. هفده‌سال قبل من و همسرم، دوتایی آمده بودیم پابوس حضرت، از آن زمان حسرت زیارت دوباره‌ی آقا روی دلم مانده بود. دم‌دمای غروب از باب‌المهدی وارد حرم شدیم. ایستادیم جلوی گنبد و چندتا عکس انداختیم. بعد رفتیم داخل حرم زیارت کردیم و دوباره برگشتیم توی صحن. نزدیک سقاخانه نشستیم و مشغول خواندن زیارت‌نامه شدیم. بچه‌ها هم توی صحن چرخ می‌زدند و اطراف را می‌گشتند. آدم‌های زیادی روی فرش‌های دوروبرمان نشسته بودند. خادمی به سمت‌مان آمد و با صدای بلند و لهجه قشنگ شیرازی گفت: نماز جماعت توی شبستان خونده میشه. همسرم، حسن و حسین را با خودش به شبستان برد و قرارشد نیم‌‌ساعت دیگر دوباره همین‌جا جمع شویم. من، زینب، جاری‌ام و دخترش رفتیم قسمت خواهران. توی صفِ سومِ نماز نشستیم و گرم صحبت شدیم، زینب هم محو تماشای آیینه‌کاری‌ها شده بود و با گوشی‌ش مدام از جابه‌جای حرم عکس می‌گرفت. ده دقیقه‌ای گذشت که صدای جیغ و فریاد توی گوشم پیچید. صورتم را که برگرداندم، دیدم جمعیت زیادی وارد شبستان شدند. خانمی با ترس داد زد: تیراندازی شده، فرار کنید! فرار کنید! غوغایی به پا شد. همه به سمت درب دیگر شبستان دویدند. شوکه شده بودم، توی یک لحظه آرامش و شادیمان جایش را به وحشت و گریه داد. پابرهنه دویدم بیرون. توی جمعیت زینب را دیدم. دستش را محکم گرفتم و همراه مردم دوان دوان از حرم بیرون رفتیم. درب ورودی حرم را بستند. هرچه اطرافم را گشتم، جاری‌ام و دخترش را پیدا نکردم. مغازه‌دارها از مغازه‌‌هایشان بیرون آمده بودند. چندتا از زائران مثل ابر بهار اشک می‌ریختند و دنبال فرزند و همسرشان می‌گشتند، خانمی پایش آسیب دیده بود و گوشه پیاده‌رو نشسته بود و چندنفری هم غش کرده بودند. زینب از ترس به خودش می‌لرزید و زار زار اشک می‌ریخت. هرکاری می‌کردم نمی‌توانستم آرامش کنم. پشت‌سرهم به گوشی همسرم زنگ زدم اما آنتن نمی‌داد... 👌 کانال حرفه‌ای‌ها https://eitaa.com/joinchat/2238119973Cf061f33c31 خَبَرُگ را به دیگران هم معرفی کنید •┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈• ✅@KhabarogArdakan ✾پیگیرترین رسانه ایتایی استان یزد✾
⭕️ حسرتِ هفده‌ساله روایت سمیه هاتفی؛ خواهر شهید محمدعلی هاتفی از حادثه‌ی تروریستی شاهچراغ قسمت دوم یک ساعتی می‌شد که با جانمازِ توی دستم و پابرهنه گوشه‌ی خیابان منتظر بودیم. دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشید. خدا خدا می‌کردم یکبار دیگر بتوانم همسرم و پسرانم را ببینم. همهمه بین زائران و مردمِ ایستاده پشت درب حرم زیاد بود. هرکسی چیزی می‌گفت: +چهارتا زخمی توی صحن افتادن. +تا الان چندتا شهید شدن. +هنوز نتونستن تروریستا رو بگیرن. +یه تروریست بوده، همون اول گرفتن. از ترس ده دقیقه‌ای رفتیم داخل مغازه‌ای اطراف حرم پناه گرفتیم. تازه داشتم درک می‌کردم توی حادثه‌ی پارسال، زائران چه حس و حالی داشتند؛ آن‌روزها مدام ذهنم درگیر آرتین و شهادت مادر و پدرش بود. وقتی خبر اعدام تروریست‌ها را شنیدم خیلی خوشحال شدم. فکر نمی‌کردم دیگر جرأت کنند روی مردم بی‌دفاع اسلحه بکشند. بالاخره تلفن محمدجواد آنتن داد و بعد از چندتا تماس بی‌پاسخ، جواب داد. +محمدجواد کجایی؟ خوبی؟ چرا جواب تلفنت رو نمیدی؟ حسن و حسین کنارتن؟ حالشون خوبه؟ +خیلی عادی جواب داد: آره ما خوبیم. چیزی شده؟ +با تعجب پرسیدم: چیزی شده! نصف جون شدم! مگه توی شبستان نبودی؟ اونجا تیراندازی نشده؟ +آره ما توی شبستانیم. ولی اینجا خبری نیست! با بچه‌ها نمازمون رو خوندیم. آنتن نداشتم که زنگت بزنم. در شبستان رو هم بستن. فکر کردم مانوره! آخه دوروبرمون نیروهای امنیتی زیادن. برای اینکه جلوی اشک‌های دخترم را بگیرم، تلفن را بلافاصله دادم دستش. بیا با بابا حرف بزن. هیچ‌کدوم چیزیشون نشده. ولی زینب گوشش بدهکار نبود. حتی بعد از نیم‌ساعت که توانستیم توی صحن، همدیگر را پیدا کنیم و با راهنمایی نیروهای امنیتی‌ به سوییت برگردیم هم حالش بهتر نشد. تا صبح می‌لرزید و گریه می‌کرد. تا به محل اسکان برسیم، گوشی من و همسرم پشت سرهم زنگ می‌خورد؛ اقوام بودند که جویای احوالمان می‌شدند. مدام خودم را سرزنش می‌کردم که چرا روی آمدن به شیراز پافشاری کردم. با خودم فکر می‌کردم که اگر دخترم خوب نشود، چی کار کنم. اذان صبح همسرم و پسر بزرگم برای نماز به حرم رفتند؛ زینب اصرار داشت دیگر هیچ‌کدام به حرم نرویم و زود به خانه برگردیم. محمدجواد نشست کنارش و بهش گفت: بابا اونا می‌خوان حرم رو ناامن کنن تا کسی نیاد ولی تو که نباید بترسی. آقا خودش مواظبمونه. از نماز که برگشتیم، میریم خونمون. زینب کمی با حرف‌های پدرش آرام شد و توانست بخوابد. من هم شروع کردم به جمع کردن وسایل تا به اردکان برگردیم اما دل‌ توی دلم نبود، به خودم می‌گفتم‌: سمیه دیدی چی شد! دوباره باید چند سال دیگه حسرتِ یه زیارت دلچسبِ حضرت رو دلت بمونه! نمی‌توانستم با حضرت از پنجره‌ی اتاق خداحافظی کنم. دلم را به دریا زدم. دخترم را به جاری‌ام سپردم و دوباره به حرم رفتم. وارد صحن که شدم صوت قرآن از تمام بلندگوها پخش می‌شد. آرامش عجیبی گرفتم؛ همان آرامشی که شب قبلش با ورود به حرم حسش کرده بودم. از چادرها و کفش‌های جامانده، کالسکه‌های رها شده و خوراکی له شده‌ی دیشب توی صحن خبری نبود. کفش‌هایمان را از کفشداری حرم تحویل گرفتم؛تمام وسایل به جامانده از حادثه دیشب را توی کفشداری جمع کرده بودند. به مسجد بالاسر رفتم. نزدیک مقتل شهدای حادثه‌ی تروریستی پارسال نشستم. آنجا بود که بغضم ترکید و یک دلِ سیر زیارت کردم. 👌 کانال حرفه‌ای‌ها https://eitaa.com/joinchat/2238119973Cf061f33c31 خَبَرُگ را به دیگران هم معرفی کنید •┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈• ✅@KhabarogArdakan ✾پیگیرترین رسانه ایتایی استان یزد✾
🔳 "دومین شهید بسیجی حادثه تروریستی در ممسنی" ▪️ناحیه مقاومت بسیج سپاه ممسنی: دومین بسیجی که در درگیری اخیر در حادثه تروریستی کور مورد هدف قرار گرفته بود در بیمارستان شیراز به شهادت رسید. ▪️پوریا خوشنام یکی از ۴ بسیجی ممسنی است که در شامگاه ۲۵ شهریور توسط اشرار و ضد انقلاب آسمانی شد و به فیض شهادت نائل آمد. •رسا|روابط عمومی سپاه اردکان• 👌 کانال حرفه‌ای‌ها https://eitaa.com/joinchat/2238119973Cf061f33c31 خَبَرُگ را به دیگران هم معرفی کنید •┈•••═❁♡ا🇮🇷ا♡❁═•••┈• ✅@KhabarogArdakan ✾پیگیرترین رسانه ایتایی استان یزد✾