eitaa logo
「خـــاكِ‌مِــعـــ‌راج」
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
21 فایل
. به‌نـام‌ خـالـقِ‌ عشق🤍𓏲ּ ֶָ - بـه امـید روزی کـه پـایـان‌ یـابـد ایـن‌ فـراق‌...! • پُشـت‌جـبهـہ @animatooor کـــپی ؟! مـشکـلـی نـیــسـت لطفا محتوایی که دارای لوگوی خودِ کانال هستن فوروارد بشن ‹: ناشناسمونہ ↓((: https://daigo.ir/secret/55698875
مشاهده در ایتا
دانلود
قاضی زاده: آقای زاکانی هیچکس دولت روحانی رو گردن نمیگیره؛ پزشکیان رو با کی مقایسه کنیم؟ 😂😂😂
زمانی تلگرام‌ فیلتر شد که رئیس مجلس علی لاریجانی بود و رئیس جمهور حسن روحانی. غوغای روحانی نگر | عضوشوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
اقای پزشکیان بابا تو خودت احمدی نژاد رو آوردی مجلس برای اینکه چرا گشت ارشاد رو اجرا نکرده... چرا اینقدر دو رویی؟؟؟؟؟؟
هادی اگر تویی که کسی گُم نمیشود ؛
「خـــاكِ‌مِــعـــ‌راج」
‌ ‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ═ به جای حسرت و اندوه برای عدم موفقیت های گذشته با گرفتن تصمیم و اراده‌ قوی، جبران کن ؛ [ امام‌هادی؏ ]
‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌ ‌ ‌‌‌ ‌ ‌ فروتنی آن است که با مردم چنان رفتار کنی که دوست داری با تو چنان باشند ؛ [ امام‌هادی‌؏ ]
🧡🌿🧡🌿🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡🌿🧡 🧡🌿🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡 🧡🌿🧡 🌿🧡 🧡 قلبم ضربان شديدي گرفت . خواستم نمازم رو قطع کنم . به خودم فحش دادم که غلط مي کني . نمازو با آرامش تمام تموم کردم. حتي بيشتر از حد معمول طولش دادم که خودمو واسه ي خدا لوس کنم و بگم ... ببين... تو رو بيشتر از عشقم دوست دارم ... نمازم که تموم شد شيدا اومد جلو . شيدا -: اي کوفت ... حالا واسه من نماز جعفر طيار مي خونه ... قطع شد ... گوشي رو گرفتم و نگاهش کردم .عين يه توپي شدم که بادش خالي شده . يهو دو دستي کوبيدم تو سرم و گفتم. واي شيدا آواي انتظارم يکي از آهنگاشه ... فکر نکنه عاشقشم؟ .... شيده با شنيدن صدامون اومد تو اتاق . شيده : واي ديوونه کاش عوضش مي کردي ... شيدا ابروهاش رو داد بالا و گفت شيدا : اگه فک کنه هم خب ... فکرش همچين بيراه نيست ... اگه احساس من رو فهميده باشه و ديگه زنگ نزنه چي ؟ ... شيدا : وااااا مسخره چه ربطي داره آواي انتظار به احساس تو ؟ ... خب خودت زنگ بزن بگو ببخشيد داشتم نماز مي خوندم امري داشتين ؟ ... داشتم تجزيه تحليل مي کردم که خودم زنگ بزنم يا نه که صداي زنگ گوشيم بلند . اسم محمد نصر افتاده بود روي گوشيم . چشمام پر شد . از سر سجاده بلند شدم و چادر نماز رو از سرم کشيدم و جواب دادم . گذاشتم روي اسپيکر ... -: بله ؟ ... محمد- : سلام خانوم رادمهر ، نصر هستم ... حالم رو نپرسيد نامرد . حالا خوبه کارش پيشم گيره ها . مثل خودش سرد جواب دادم . -: سلام آقاي نصر ... بفرمائيد ... 🧡 🌿🧡 🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡 🧡🌿🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡🌿🧡 ༄⸙|@khacmeraj
🧡🌿🧡🌿🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡🌿🧡 🧡🌿🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡 🧡🌿🧡 🌿🧡 🧡 نصر : راستش زنگ زدم که بپرسم قرارمون سر جاشه ؟ ... آهي کشيدم . بله ... سرجاشه ... نصر : پس ميشه شماره ي پدرتون رو به من بديد ؟ ... براي چي؟ ... نصر: براي اينکه شما رو ازشون خواستگاري کنم ... قلبم ضربان گرفت و بي اختيار لبخند بزرگي روي لبم شکل گرفت . به شيدا نگاه کردم با حرکت لبش بهم گفت شيدا : نيشتو ببند ... بله ... يادداشت مي کنيد؟ ... نصر : بفرماييد ... شماره رو گفتم. تشکر کرد و بعدش خداحافظي کرد. شيدا -: خاک توسرت ... خب مي خواستي يکم ناز کني بعد شماره بدي ... نيشخندي نشست گوشه ي لبم . ناز واسه چي ؟ ... ما باهم قرار گذاشتيم ... واقعا که خواستگاري نمي کرد ... نديدي اون چقدر عادي و معمولي حرف مي زد ؟ ... از يادآوري لحن خشک و عاديش قلبم فشرده شد . به صفحه ي گوشيم زل زدم و شمارشو بوسيدم و گوشيو گذاشتم روي قلبم . سرم رو که بالا آوردم با نگاه هاي غمگين شيدا و شيده روبرو شدم . شيدا -: عاطفه مطمئني مي خواي اين کارو بکني ؟ ... هنوزم دير نشده ها ... احساساتي تصميم نگير ... 🧡 🌿🧡 🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡 🧡🌿🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡🌿🧡 ༄⸙|@khacmeraj