eitaa logo
「خـــاكِ‌مِــعـــ‌راج」
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
21 فایل
. به‌نـام‌ خـالـقِ‌ عشق🤍𓏲ּ ֶָ - بـه امـید روزی کـه پـایـان‌ یـابـد ایـن‌ فـراق‌...! • پُشـت‌جـبهـہ @animatooor کـــپی ؟! مـشکـلـی نـیــسـت لطفا محتوایی که دارای لوگوی خودِ کانال هستن فوروارد بشن ‹: ناشناسمونہ ↓((: https://daigo.ir/secret/55698875
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼 🌼 🌙 💖به روایت حانیه💖 _هوم؟😴 یاسمین_هوم و.....بی ادب بگو جونم. _ یاسی حوصله داریا. صبح زود زنگ زدی آدمو بیدار کردی توقع جونم هم داری؟ یاسمین _ از کی تا حالا ساعت 11/5 صبحه زوده؟ زود حاضرشو بیایم دنبالت بریم بیرون.😕 _ کجا؟😟 یاسمین _ پنج دقیقه دیگه حاضریا.بای ✨وای. اگه الان با این مانتو برم که مسخرم میکنن بچه ها.😕 اگرم نرم که..... ….😏✌️ تصمیم داشتم به جای اینکه خودمو عرضه کنم بزارم زیبایی هام رو داشته باشن. 😌 فقط باید بعدا میرفتم چند دست دیگه مانتو و شال میگرفتم.👌 ✨ سریع دست و صورتمو شستم و همون مانتو و روسریم رو پوشیدم و رفتم دم در. دقیقا همزمان با باز کردن در ماشین نجمه جلوی در ترمز کرد.🚗 نجمه_این چیه؟😐 _ چی؟😊 نجمه_ عاشق شدی؟😕 _تو دهات شما ادم عاشق میشه باحجاب میشه؟😄 یاسمین _فکر کنم عاشق بچه بسیجیه شده که باحجاب شده.😁 _ ببند بابا. حالا از کجا میدونی بسیجی بوده؟ 😅 شقایق_خب حالاحرف نزن بیا بالا.😐 یاسمین جلو و شقایق عقب نشسته بود. طبق معمول همشون شالاشون کلا افتاده بود😕 و البته کلی هم آرایش💄 داشتن. 😒دقیقا تیپ قبلی خودم.😒 نشستم پیش شقایق و نجمه راه افتاد.💨🚗 شقایق_خب حالا بتعریف.😐 _ چیرو؟ شقایق_قضیه با حجاب شدنتو دیگه. _ به این نتیجه رسیدم که با حجاب بیشتره.دیگه کمتر بهم تیکه میندازن، بعدشم چرا من باید زیبایی هام رو کنم برای همه؟😏😌 یاسمین_ اینا حرفای امیرعلیه نه؟😠 _اره. راهنمایی های اونه. و واقعا هم به نظرم درسته. 👌تا حالا اینجوری به حجاب دقت نکرده بودم تازه در کنار این ، ندیدی اون پسره هم فکر میکرد ما از خدامونه که بهمون تیکه بندازن. نجمه_حرف مردم برات مهمه؟😕 _ نه ولی نجمه که میشه از ظاهر ماها کرد . بعدش هم اصلا اگه اون آقا و دوستاش واقعا گشت بودن، حالا مامان بابای من هیچی، جواب مامان و بابای خودتونو چیجوری میخواستید بدید؟ تو که خاله های حساس من و مامان خودتو که میشناسی. شقایق_ بیخیال فعلا😐 نجمه_ موافقم😕 . . نجمه_ خب رسیدیم بپرید پایین. واای عاشق پارک⛲️ آب و آتش بودم. وقتی پیاده شدیم یکم که به اطرافم دقت کردم احساس کردم های بقیه نسبت به من رنگ گرفتن و دیگه از اون نگاه های پر شهوت و چشمک ها خبری نبود. 😌 یه حس خاصی داشتم همون احساس که امیرعلی ازش حرف میزد. نجمه_ بچه ها بیاید بریم بشینیم رو اون صندلیا _ بریم . . یاسمین_ تانی تو برو پشت شقایق وایسا. _ اه. یه ساعته دارید عکس میگیرید پاشین بریم بابا. خسته شدم.😬 شقایق _ضدحال. چته تو؟ تازه دوساعت هم نیست که اومدیم.🙁 _ خسته شدم بابا. هی عکس عکس عکس. یاسمین_ راست میگه بیاید بریم . داشتم میرفتم به سمت ماشین 🚗که صدای زنگ گوشی متوقفم کرد. دیدن اسم فاطمه روی گوشی؛ نمیدونم چرا ؛ ولی لبخند رو مهمون لب هام کرد. _ جونم؟😊 فاطمه_ سلام خانووم.خوبی؟؟؟☺️ _ مرسی تو خوبی؟ فاطمه_ فدات شم. به خوبیت. حانیه من دارم میرم کلاس ، تو هم میای باهم بریم شاید دوست داشته باشی؟ _کلاس چی؟😟 فاطمه_ببین حلقه صالحین بسیجه. کلاس خوبیه.😊 _نه بابا. بیخیال. حالا بعدا یه روز باهم قرار میزاریم میریم پارکی جایی. فاطمه _ باشه عزیزم. فعلا.... _ بای😊 _یاعلی....☺️ 💛💛💛💛💛💛 درقلب من انگار کسی جای تو را یافت اما افسوس که این عاشق دل خسته نهانش کردهـ.... 💛💛💛💛💛💛💛💛 🌼 🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼
🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼 🌼 🌙 💖به روایت حانیه💖 مانتو رو گرفت و رفت حساب کنه و منم مشغول وارسی بقیه مانتوها شدم. همشون خوشگل بودن ولی نه برای کسی که میخواد با حجاب باشه. ☺️👌 نمیدونم ولی انگار این چند روزه معنای حجاب رو درک کرده بودم، دیگه نه از تیکه ها خبری بود و نه از چشمک و کارای چرت و پرت مسخره.😌 احساس میکردم منی که از حجاب متنفر بودم الان دوسش دارم ولی هنوز هم با خیلی از کارای دین مشکل داشتم.اصلا حجابم ربطی به دینم نداشت.😕 امیرعلی _بریم ؟ _ اوهوم امیر علی _راستی مبارکت باشه.😊 _ ممنون.☺️امیر میشه چند تا سوال بپرسم؟ امیرعلی_ بیابریم حالا اینجا وایسادیم زشته تو راه بپرس. _ اوخ. راست میگی بریم. از مغازه که اومدیم بیرون بی مقدمه گفتم _چرا تو مثله بقیه نیستی؟🙁 برگشت طرفم و با تعجب نگام کرد _ یعنی چی مثله بقیه نیستم؟😳 _ خب چرا تو به دخترا تیکه نمیندازی؟چرا بهشون گیر نمیدی؟ چرا همش چشمت دنبال دخترای مردم نیست ؟😟 امیرعلی_باشه؟😐 _نه ولی میخوام دلیل این نبودنش رو بدونم. امیرعلی_خب ببین، دلایلش خیلی زیاده که مهمترین و سر منشا همش توصیه . 👈حالا چرا چون دین من به من یاد داده که زن والاست و ارزشش خیلی بیشتر از اینه که هرروز زیر نگاهای شهوت آلود له بشه. 👈از طرفی دینه من میگه هرچه برای خود میپسندی برای دیگران بپسند ؛ همونطور که من دوست ندارم که کسی به تو یا مامان نگاه چپ کنه خودمم حق ندارم ناموس دیگران رو بشکنم. _ ولی دیگران این حرمتی رو که میگی شکستن.😥 _ دلیل نمیشه هرکس هرکاری کرد درست باشه یا من دنبال انتقام از اون باشم که. خواهرگل من هم میخواد لطف کنه از این به بعد بیشتر رعایت کنه که ارزش و احترام خودش حفظ بشه.😍😊 به روی امیرعلی لبخند زدم اره قصدم همین بود. ارزشم بیشتر از این بود که بزارم دیگران هرجور دوست دارن باهام برخورد کنن و درموردم فکرکنن. اگه همه طرز فکر امیرعلی رو داشتن اوضاع خیلی بهتر بود و منم مجبور به حجاب داشتن نبودم.هرچند الان با این اوصاف از حجاب بدم نمیاد.😊✌️ 💚💚💚💚💚💚 بین تو و چشمان من صد فاصله غوغا شده آقابیا که منتظر جای دگر پیدا شدهـ.... 💚💚💚💚💚💚 🌼 🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼
🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼 🌼 🌙 💖به روایت امیرحسین💖 محمد_وعلیکم السلام برادر😜 _تو دوباره صبح زود زنگ زدی به من؟😄 محمد _اولا 😃☝️که بچه بسیجی جواب سلام واجبه ، دوما که پدر مادر من به من یاد ندادن که 12 ظهر صبح زوووده.😜 _ چییییییییییییی؟ 12 ظهر ؟؟؟؟؟ وای خاک بر سرم دانشگاه😱😳 با این حرف من محمد زد زیر خنده😂 _ وای بدبخت شدم تو میخندی؟ ساعت 8 کلاس داشتم.😐 محمد_حقته. تا تو باشی انقدر نخوابی.😃 _راستی مگه تو کلاس نداشتی؟😟 محمد_ بله. تموم شد. استاد ضیایی هم عرض کردن سلام برسونم خدمتتون شاگرد خرخون کلاس.😂 _ تا چشات دراد.😄 محمد_خب حالا.... زنگ زدم بگم امشب هیئــ💚ــت دیر نکنی دوباره گوشات رو بکشن. یه وقت دیدی دوروز دیگه به عنوان رفتگر گوش دراز ثبت نامت کنن راه بری با گوشات زمینو تمیز کنی.😂😝 _ خوشمزه. مزه نریز😄 محمد_ باش.چون تو گفتی😃 _ دیگه مصدع اوقات نشو میخوام بخوابم محمد_ کم نیاری از خواب؟😛 _ تو نگران نباش. یاعلی😄 محمد_ان شاالله خواب داعش ببینی. علی یارت😃😉 خدایا این دوست منم شفا بده.😄🙏 . . ساعت 6 با آلارم گوشی بیدار شدم، سریع حاضرشدم و رفتم دم اتاق پرنیان ، در زدم و منتظر جواب شدم. پرنیان_ بله؟ _ ابجی حاضری؟ پرنیان _امیر داداش توبرو من با ریحانه سادات میام.😌 _باشه. مواظب خودت باش.😊 . . _ سلااام علیکم😄✋ حاج آقا _ سلام.آفتاب از کدوم طرف در اومده اقا زود تشریف اوردید؟ هفته پیش که ماشالا گذاشتی لحظه آخر.😁 _ خوب هستیدحاج آقا؟میگما .... چیزه ..... چه خبرا؟😅 با این حرف من محمد و سجاد و علی و محمد جواد که تو حسینیه بودن با حاج آقا زدن زیر خنده.😂😂😂😂 حاج آقا_الحمدالله. نپیچون منو بچه..😁😉 بعد خطاب به بچه ها گفت _ من برم تا جایی کار دارم میام تا ساعت 8.😊✋ محمدجواد_بفرمایید شما حاج آقا خیالتون راحت. . تقریبا همه کارا تموم شده بود و هنوز نیم ساعت مونده بود به شروع هئیت. چایی و قند و قرآنا و مفاتیح ها هم همه آماده بود. یه دفعه محمد جواد گفت _راستی سید( بنده)اون روز ؛ دربند ؛ قضیه چی بود؟😕 _ اوووووووه محمد جواد چه حافظه ای؟چهارشنبه هفته پیشو میگی؟😄 محمدجواد_اره😉 _داداش موفق باشی.😜 محمد_ تو زنده بمون راوی ایندگان شو.😎😃 _ پیشنهاد خوبیه.😄😇 محمدجواد_عه بگو حالا. اخه رفتی اونجا مثلا آب بگیری.آب نگرفتی.اعصابتم داغون تر شد. با پرسش محمد جواد یاد اون روز افتادم. واقعا وقتی اون صحنه رو دیدم اعصابم بهم ریخت.😐 شاید درست نبود که اون حرف رو به اون دختره بزنم.شاید اینجوری از حجاب بیشتر زده بشه ولی چی بهش میگفتم ؟ اصلا شاید همون حرف براش یه تلنگر بوده باشه. ای کاش میتونستم دوباره ببینمش که بدونم نتیجه کارم چی بوده.....😕 💙💙💙💙💙 چشم من و شوق وصال قلب تو و عشق محالـ.... 💙💙💙💙💙 🌼 🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲💭 روبیکا یک نرم افزار جاسوسیه؟!! روبیکا رو حذف کنیم یا نه؟ لطفا کلیپ را ببینید و منتشر کنید🙏 🇮🇷⃟❤️@khacmeraj
🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼 🌼 🌙 💖به روایت حانیه💖 مامان _حاااانیه😵 اومدم دوباره باهاش دعوا کنم که بیخیال شدم. _ بله؟؟؟😵 مامان_ میای بریم امامزاده داوود؟ _ کجاااا؟ مامان _ صبح که با امیرعلی رفته بودید بیرون خاله مرضیه زنگ زد گفت با بسیج میخوان برن امامزاده داوود، ما هم بریم باهاشون گفت فاطمه گفته بگم حتما توهم بیای. _ اوممم. مامان من چادر سرم نمیکنما.😕 مامان_اجباری نیست. _ حالا بزار ببینم چی میشه؟ راستی چه روزیه؟ از دوشنبه کلاس زبان هم شروع میشه . مامان _شنبه. _ من تا شب بهت میگم. ولی کاش خودمون میرفتیم پارک یا شهربازی. چیه بسیج؟بدم میاد.اه....😬 مامان_مجبورت نکردم که بیای. فاطمه پیغام داد رسوندم.😕 _ باش. میگم حالا تا شب، هنوز دوروز مونده. مامان_خیلی خب. پس زود بگو که ثبت نام کنم. _ خب حالا 2 روز مونده. تازه پنجشنبس😕 رو تخت دراز کشیدم و دوباره مغزم پر شد از سوالای بی جواب. دیگه داشتم دیوونه میشدم. 😟 گوشیمو برداشتم نتمو روشن کردم.📲 طبق معمول گوشیم پر شد از پیامای تلگرام. بیخیال رفتم تو پی وی امیرعلی. ایوووول چه عجب این برادر ما آنلاینه. بهش پیام دادم. _ داداش گلم. عشقم. نفسم. عسلم. 😍😄بیا اتاق من حالا اگه خوند. یه 10 دقیقه گذشت سین خورد . امیرعلی _ توکار داری من بیام؟😉 _ عه بیا دیگه.🙁 تق تق تق 🚪 _ الهیییی فداااات. بفرمایید😍 امیرعلی _ علیک سلام.بفرمایید. امرتون؟😊 _ بیا بشین حرف بزنیم. اونم فکر کنم بیکار بود که سریع نشست. _ چه از خداخواسته امیرعلی _میخوای برم اگه ناراحتی؟😕 نیم خیز شد که سریع گفتم _ نه نه بشین.😅 امیرعلی _خب؟ _ خب به جمالت.امیر، چرا مامان بزرگ اینا این کارارو میکنن؟ امیرعلی_ دقیقا چه کاری میکنن؟ _ چمدونم. تو مهمونیاشون پرده میکشن زنونه مردونه رو جدا میکنن؟🙁 امیرعلی _خواهر من میدونی چند بار این سوالو پرسیدی؟😟 _اه پاشو برو نخواستم😐 امیرعلی _عه عه. کلا گفتم.خب ببین اینا و یه سری عقاید قدیمی و . عقایدی که شاید باعث بشه خیلیا از اسلام زده بشن. چون فکر میکنن دین انقدر . نمونه بارزش تو فامیل هست دیگه. و در حدی که کسی به گناه نیفته و ناز و عشوه ای هم توش نباشه که .👉 _ خب پس چادر هم افراط حساب میشه دیگه. وقتی واجب نیست دیگه😐 امیرعلی_👈اولا که چادر قضیش خیلی غرق میکنه. 👈بعدش هم چادر زهــ🌸ـراس 👈علاوه بر این باعث حجاب برتره. تا حالا دیدی رو ماشینای مدل پایین چادر بکشن؟ یا دیدی سنگ معمولی رو بزارن تو صندق و ازش محافظت کنن؟ 👈ولی رو ماشینای مدل بالا چادر میکشن که در برابر نور خورشید محافظت بشه. 👈یا سنگای قیمتی و الماس تو صندوق نگه داری میشن یا مروارید تو صدف. چادر هم به زن و میده. چون یه خانم ، خودش رو زیر محافظت چادر حفظ میکنه. _ یعنی چی یادگار حضرت زهراس؟😟 امیرعلی_فکر نمیکنم داستانش رو بدونی،نه؟😒 _ نه.من کلا هرچی اطلاعات دارم برای چند سال پیشه که هیچی هم یادم نیست.😔 امیرعلی_ببین این چادر رو سرحضرت زهرا بود، وقتی که خانم پشت در پهلوشون شکست، این چادر رو سر حضرت زینب و دختر سه ساله امام حسین بود وقتی که خیمه ها رو آتیش زدن؛ شهدا (شهدای کربلا) رفتن تا دشمنا نتونن چادر و حجاب رو از سر خانما بکشن..... امیر علی بغض کرده بود😢 وحرفاشو میزد. و من گنگ تر و متعجب تر از همیشه با هزاران سوال دیگه فقط نگاش میکردم...😟😒 _ پهلوشون شکست؟ 😟دختر سه ساله و چادر؟ خیمه و آتیش؟😧 من نمیفهمم چی میگی امیر. مم هیچی از این چیزایی که تعریف میکنی نمیدونم. یعنی چی؟😥😧 امیرعلی_ تو هیچ اطلاعاتی در این باره نداری؟ حانیه تو که مدرسه میرفتی.😢😒 _ خب اره. ولی مدرسه ما اصلا اهمیتی نمیداد به این چیزا در حد همین حفظ کردن و امتحان دادن.الان خیلی یادم نیست.😕 امیرعلی_ خب الان از کجا شروع کنیم؟😒 _ این قضیه پهلو شکسته چیه؟ 😧همون که میگفتن حضرت زهرا پشت در بوده و درو هل میدن؟ و بعد آتیش میزنن؟😳😯 امیرعلی_ خب تو که میدونی دیگه. اره همونه. حضرت زهرا حتی اون موقع هم چیزی رو که تو اسمشو گذاشتی افراط کنار نذاشتن. 😢😣 مامان_حانیه. بیا تلفن رو به امیرعلی گفتم _ بزار برا بعد. مرسی.😒 و بعد از اتاق رفتم بیرون. _ کیه؟ مامان_ فاطمه نمیدونم چرا ولی خوشحال شدم. _ جون دلم؟😊 فاطمه_ سلام عزیزم.جونت بی بلا.خوبی؟ چرا گوشیتو جواب نمیدی ؟😕 _ مرسی تو خوبی؟ گوشیه من کلا هیچوقت نیست.😅 فاطمه_ مرسی با خوبیت.راستش مزاحمت شدم ببینم فردا میای؟😊 _ اره. میام. فاطمه_ اخ جون. پس میبینمت خانم گل☺️ 🌼 🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼
🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼 🌼 🌙 💖به روایت حانیه💖 چند شاخه از موهای لخت و مشکیم رو هم ریختم رو صورتم. _کسی نداره از زیبایی های من استفاده کنه.😌 دوباره موهام رو هل دادم زیر شال، کیفمو برداشتم و رفتم تو آشپزخونه. تازه الان مامانو دیدم. _ سلام. صبح به خیر مامان_ علیک سلام.بیا این لقمه رو بگیر بخور.به صبحانه نمیرسیم.دیر شد. بابا _من تو ماشین منتظرم بیاید. . . از اتوبوس پیاده شدیم. 🚌 اوه اوه یه سر بالایی با شیب تند رو باید پیاده میرفتیم. فاطمه_اوه اوه.یاعلی بگو بریم.😎 _ یاعلی بگم؟😟 فاطمه_ اره دیگه. یعنی از حضرت علی مدد بگیر.😊 _ چه جالب.اتفاقا برام سوال شده بود چرا موقع خداحافظی میگی یاعلی.😅 فاطمه معنی یاعلی رو گفت. ولی هنوز هم نمیتونستم درک کنم . اما ناخداگاه زیر لب گفتم یاعلی😊 و دست فاطمه رو گرفتم و رفتیم بالا. مامانامون پشت سرمون بودن و منو فاطمه هم جلو. دیگه تقریبا رسیده بودیم . فاطمه_اول بریم زیارت یا استراحت؟ _ نمیدونم. هرجور دوست داری😊 فاطمه_ خب بیا بریم فعلا یه ذره استراحت کنیم بعد میریم.😇 _ باشه بریم ...... . . سفر یک روزه امامزاده داوود هم تموم شد و میشه گفت یکی از بهترین تجربه های زندگیم بود ؛ تجربه ای که دید من رو نسبت به دین و ادمای اطرافم دیگه کاملا تغییر داد و شد جرقه ای دوباره....... 💜💜💜💜💜💜💜💜 یاعلی گفتیم و عشق آغاز شد..... 💜💜💜💜💜💜 🌼 🌱🌼 🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼 🌱🌼🌱🌼🌱🌼 🌼🌱🌼🌱🌼🌱🌼