eitaa logo
"خادمین سرزمین ملائک"
4.6هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
51 فایل
پـدرم گـفـت اگـر خادم ایـن خانہ شـوی🍂 همہ ے،زنـدگـےوآخـرتت تضـمـین است(💚) اینجــا از خـــادمــۍ تاشهــادت،فاصله اے نــیست! ادمین @ya_mahdi65 اینستاگرام ما https://www.instagram.com/khadem_koolehbar
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸مرحوم حاج میرزا اسماعیل دولابی می‌فرمودند: 🌺وارد بعضی خانه ها که میشوم و میبینم بین زن و شوهر کدورتی هست، هرگز در آن خانه نمی‌خوابم؛ چون می‌دانم رحمت خداوند از آن خانه قطع شده است. •••○🍃 @khadem_koolehbar
بیا؛ و در آمدنت تعجیل کن' شیشه‌ۍ عمرِ صبرمان شکستھ ‌است ! -اۍ‌موعود💚 •••• @khadem_koolehbar
" وَ طَهِّرِنی مِن دَنَسِ مَا أَسلَفتُ " و مرا از آلودگی اعمال گذشته‌ام پاک کن... 🌱دعای‌پانزدهم‌صحیفه‌سجادیه🌱 ••• @khadem_koolehbar
•~|🍃🕊|~• محبت ابراهیم شامل حال همه می شد. از اسرای عراقی تا برخی رزمندگان که از نقاط دور دست ایران آمده بودند. این عشق و محبت، ظاهری نبود. ابراهیم با عشق و علاقه به دیگران خدمت می کرد. اینکه ببیند یک بنده خدا اذیت می شود. برای او بسیار سخت بود.ابراهیم مسۈلیت و فرماندهی قبول نمی کرد. شاید یکی از دلایلش این بود که در زمان مسۇلیت، امکان دارد انسان تصمیم درستی نگیرد و همین باعث رنجش اطرافیان شود. برای همین همیشه می گفت: یک نفر از دوستان، مسۇلیت را قبول کند و ما با تمام توان در کنارش هستیم. 📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص ۹۷ •••• @khadem_koolehbar
🌿🌹 راست میگفت، از گناه که بگذری؛ از جانت هم راحت میگذری... • • @khadem_koolehbar
مسئول اطلاعات ارتفاعات بمو  “رضا پرویزی ” برای من میگفت : شب که میرفتیم شناسایی،یه لحظه صخره ها ریختُ بچه ها آویزون شدند هیچ راهی نداشت،نمیتونستم بگیریمش . برید صخره بمو را ببینید، بمو دیدنیه! صخرهای در آسمون،دیوارهای در آسمون میگفت : نگاهش میکردیم. اون هم مارو نگاه میکرد . چه کارش کنیم؟ عراقیها از لای سنگهای لب صخره یه چیزایی احساس کرده بودند . یه لحظه گفت : سلام منو به امام برسونیدُ بگید : هر آنچه از دستمون بر میآمد انجام دادیم . شهادتین گفت و دستش رو ول کرد. وقتی تو یادمانا فضا خصوصی میشه مهمونی خصوصی میشه آروم آروم باد می گیره باد که می گیره گرد و خاک می شه یعنی چی مهمونی خصوصی می شه؟ گفت : یعنی این که استخوون بچه ها رو بردند؛ گوشت شون کجاست؟ خونشون کجاست؟ پوستشون کجاست؟ قاطی خاکاست می خوره به صورت زایٔرا !! . 🌱{حاج‌حسین یکتا}🌱 ••• @khadem_koolehbar
ahmadian-04.mp3
1.46M
•|🎧🕊|• {روایت‌معجزه‌ای‌از } معجزات‌شهدا.....🍃 ••• @khadem_koolehbar
گفتند"کِی‌شهید‌شد؟! +همون‌موقع‌که‌شماخواب‌بودین‌ واون‌‌درحال‌رازونیازبا ✨ ••• @khadem_koolehbar
🍃تشنه نماز🍃 💠 قطعنامه ی 598 پذیرفته شده بود؛ اما عراقی ها می خواستند بر تعداد اسیرانشان بیفزایند. آن ها ما را غافلگیرانه در اول مرداد 67 اسیر کردند. خیلی از بچه ها زخمی شدند و مداوایی در کار نبود؛ حتی پارچه ای که روز زخم ها بسته شود. من جوانی را دیدم که ترکش یا تیر خورده بود و از دهان و گردنش خون می ریخت. در همان چند ساعت اول خیلی ضعیف شده بود. در کنارش بودم ولی نمی توانستم کاری انجام دهم. چشمم که در چشمش افتاد، فهمیدم که کاری دارد. با اشاره به من گفت: «کمی خاک بیاور تا تیمم کنم می خواهم بخوانم.» به او گفتم: «شما الآن نمی توانی با این بدن خون آلود و صورتی که از آن خون می ریزد، نماز بخوانی». او پافشاری می کرد که من خواسته اش را انجام دهم. همان دور و بر، جز یک آجر چیزی پیدا نکردم. او آجر را به سختی خُرد کرد و دست هایش را بر آن زد. پس از تیمم غرق در نماز شد. نمازش استثنایی و تماشایی بود. وقتی نماز می خواند، پیش خود می گفتم: «همه تشنه ی آب اند و او تشنه ی نماز! چه روحیه ای!» (تیمم بر آجر طبق نظر برخی مراجع صحیح است) 📚 قصه ی نماز آزادگان، ص 14، خاطره ی غلام علی حقدادی. •••• @khadem_koolehbar
عَزِیزٌ عَلَی أَنْ أَرَی الْخَلْقَ وَ لاتُرَی وَ لاأَسْمَعُ لَک حَسِیسا وَ لانَجْوَی! سنگین‌ترین درد روی شانه‌های من است؛ چشمانم همه را می‌بیند و تو را نه.. همه چیز را می‌شنود، صدا یا نجوای تو را نه! اما همین حسرت؛ رزقی ست که فکر از دست دادنش هم، مرا می‌کُشد! •••🍃 @khadem_koolehbar
شیخ رجبعلی خیاط«ره» می فرمود: در بازار بودم.اندیشه مكروهی در ذهنم گذشت. بلافاصله استغفار كردم و به راهم ادامه دادم. قدری جلوتر شترهایی قطار وار از كنارم می‌گذشتند. ناگاه یكی از شترها لگدی انداخت كه اگر خود را كنار نمی‌كشیدم، خطرناك بود. به مسجد رفتم و فكر می‌كردم همه چیز حساب دارد. این لگد شتر چه بود!؟ در عالم معنا گفتند: شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فكری بود كه كردی! گفتم: اما من كه خطایی انجام ندادم. گفتند: لگد شتر هم كه به تو نخورد! •••🌱 @khadem_koolehbar