eitaa logo
خادم الشهدا لارستان
539 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
330 ویدیو
28 فایل
خدمت به شهید خدمت به رسول الله هست. امام خمینی (ره) ارتباط با مدیر کانال: @Khadem_shohada_amin
مشاهده در ایتا
دانلود
خادم الشهدا لارستان: ✅برنامه دورهمی آسمانی✅ زمان:پنج شنبه ۱۳ دیماه ساعت ۱۶:۳۰ مکان:گلزارمطهرشهدا 🌹به یاد شهید ابراهیم عراقی زاده🌹 🔹کمیته خادمین شهدا لارستان🔹 باز پنج شنبه و یادشهدا با صلوات🌹 https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan
🌸شهیدی که عطرش با عطرهای دنیایی فرق داشت... 🌸 بوی عطـــــــر عجیبی داشت! نام عطر را كه می پرسیدیم جواب سر بالا می داد ... شهید كه شد تو وصیت نامش نوشته بود : به خدا قسم هیچگاه به خودم عطر نزدم ... هر وقت خواستم معطر شم از ته دل می گفتم : الســــــلام علیك یا ابا عبدالله الحسین (ع)... https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan
🌷با شهدای لارستان 🌹🌹شهید ابراهیم عراقی زاده🌹🌹 ابراهیم تحصیلات دوره ابتدائی را در مدرسه عطائی سپری کرد و پس از آن وارد مدرسه راهنمائی امیرکبیر شد.در این ایام همزمان با اوج گیری انقلاب در تظاهرات شرکت می کرد. بعد از اینکه دیپلم گرفت برای یک سال در جهاد سازندگی مشغول بکار بود تا اینکه موعد خدمت سربازیش رسید. دوره آموزشی را در جهرم گذراند و بعد از آن به پاسگاه خرامه در 5 کیلومتری بستان اعزام شد. «... در آنجا بی سیم چی بود. کارش بسیار مشکل بود اما او اصلاً اظهار خستگی نمی کرد.او یکی از بهترین کسانی بود که در مسائل بی سیم تبحّر داشت.» نوزده ماه از خدمت او گذشته بود. «... برگ مرخصی اش را که گرفت ولی در یک لحظه تصمیم خود را عوض کرد.ساعت 45/11 روز یکشنبه 9/10/63 بود که 8 فروند هواپیمای عراقی پس از شناسائی بستان در حال بازگشت پاسگاه خرامه را بمباران کرد. ناگهان چشمم به ملافه سفیدی افتاد که روی صورت شهید کشیده بودند... ابراهیم بود که بوسیله بمب خوشه ای صدامیان به شهادت رسیده... لحظه ای خاطرات گذشته به یادم آمد که هر کس به مرخصی می رفت ابراهیم آهسته به او می گفت: پول لازم نداری؟ او همیشه لبخند بر لب داشت و هیچ موقع با کسی بلند حرف نمی زد». https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan
گفت: اسکله چه خبر؟؟؟ گفتم: منتظر شماست بری شهید شی!! خندید و رفت... وقتی پیکرش رو آوردن گریه‌م گرفت گفتم: من شوخی کردم، تو چرا جدی گرفتی...! اسکله الامامیه-شهریور ۱۳۶۵
🍂 🔻 12 کربلای۴ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• به وسط آب که رسیدند. رگبار تیرهای دوشکای دشمن با فاصله‌ای هوا را می شکافت و از بالای سرها عبور می کرد. مشخص بود که متوجه ما نشده اند و از ترس، بی هدف شلیک می کنند. هر از چند گاهی منوری منطقه را روشن می کرد و بچه‌ها را برای لحظاتی از حرکت باز می داشت. آب به شدت سرد بود و این سردی را در صورت که از لباس خارج است کاملا حس می کردند. کمتر از نیم ساعت به اولین موانع خط دشمن رسبدند. میله های بهم متصل شده که خورشیدی نام دارد در جلو راه ظاهر می شود. از لابلای آنها که قبلا باز شده بود عبور کردند و بعد از گذشتن از سیم های خاردار وارد باتلاق شده و با هر سختی از آن هم گذشتند. حاج اسماعیل با تمام زیرکی خود متوجه کابل فوگاز می شود و از تخریبچی می خواهد آن را قطع کند تا انفجاری رخ ندهد. بعد از آن به اطلاعات لشکر تذکری می دهد که معبر را اشتباه رفته و به این ترتیب گروهان را در مسیر اصلی و تعیین شده قرار می دهد. بالاخره به زیر خاکریز دشمن رسیده و همانجا کمین می کنند. https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨♥️✨ ✍مرحوم حاج اسماعیل دولابی: آهنگرها یک گیره دارند ،و وقتی می خواهند روی یک تکه کار کنند ، آن را در گیرہ می گذارند. خـدا هم همینطور است.اگر بخواهد روی کسی کار ڪند ؛ او را در گیره مشکلات می گذارد و بعد روی او کار می کند .گرفتاری ها نشانه‌ی "عشق خـداوند " است https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan
🍂 🔻 13 کربلای۴ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈ آتش دشمن به نزدیک ما رسیده بود و بچه‌ها خود را به خاکریز چسبانده بودند. حاج اسماعیل به همراه نیروهای لشکر حرکت خود را در معبر ادامه داد که ناگهان.... 😭 حاج اسماعیل، همان فرمانده بی باکی که بارها به تنهایی خط دشمن را شکسته بود، همانی که در رمضان پایش را، در والفجر مقدماتی آسیب دیدن چشمش را، در بدر دستش را، در زندگی دو دختر معلولش را.... و از هر عملیاتی یادگاری در بدن داشت، اینک جانش را نثار آرمان هایش کرده بود و سجده وار به دیدار خدایش شتافت. ولی پیکر پاکش باید از دید نیروهایش پنهان می ماند تا روحیه ی بچه هایش که نوعی وابستگی به او داشتند خراب نمی شد و همچنان پایدار می ماندند. https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗📗معرفی کتاب دفاع مقدس: نگین تخریب با موضوع شهید سردار علیرضا عاصمی
📗📗نگین_تخریب جوان هفده ساله ‌ای که یک هفته پس از جنگ، به جبهه رفت یک روز دوره کلاسیکی جنگ ندید، حتی او را به لحاظ سن کم ، به جبهه اعزام نمی‌کردن و او با ترفندهایی خود را به خیل کربلائیان رساند... آن روزها در خطوط مرزی وقتی به میدان مین برخورد می ‌کند، هیچ اطلاعاتی ندارد! و باید او معبری در دل۶ میدان فهم خود بزند. بدنبال کسب علم تخریب می‌رود. همین پیدایش حس کنجکاوی شروع کارش در رشته‌ی " تخریب " شد، این جوان تازه وارد، در دل جنگ رشد کرد، تجربه کسب کرد و مدتی بعد فرمانده واحد تخریب قرارگاه خاتم الانبیاء و تیپ ویژه پاسداران شد و حالا فرمانده ای قدر شده بود، که عملیات برون مرزی " کرکوک " را طراحی و اجرا می ‌کند. آنقدر باهوش بود، که راکت‌های عمل نکرده هواپیماها را خنثی می‌کرد و عاقبت یکی از همان‌ها " علی " را کرد. روز ۱۳ دی ‌ماه سال ۱۳۶۵ خط پایان او در زمین و شروع حیات جاویدانش شد... اگه بچه‌های تخریب، بدستور علیرضا، رفتن و مظلومانه دست و پاهاشون قطع شد و اگه تیکه تیکه شدن پودر شدن علیرضا عاصمی، رکورد همه‌ی اونا رو زد. فکرش را بکنید، کنار یه راکت هواپیما، تو عمق ۴ متری زمین چسبیده به راکت یکهو منفجر بشه عاصمی ، بخار شد... خدا خواست... فرمانده پیش نیروهایش شرمنده نباشد عجب دانشگاهی بود، حتی در نحوه هم، استاد و فرمانده بودن... کتاب " نگین تخریب" را بخوانید. https://eitaa.com/khadem_shohada_larestan
گزارش کوتاهی از برنامه قرارعاشقی امروز⬇️⬇️
گزارشی از ساخت مقبره شهدای گمنام توسط خادمین بخش اوز شهرستان لارستان⬇⬇
🔸من آخرین عملیات هویزه هستم من دیدم چطور زیر شنی تانک....