فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایتگریشهدایی
من میتوانستم گناه کنم ...!
خاطرهای از شهید احمد علی نیری
"برشی از کتاب عارفانه
#مدیون_شهدا_هستیم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«برای بلا آماده باشید»
استاد #رائفی_پور
🔺 به زودی از شر اینها راحت میشید، عاقبت بخیر میشید...
🔸 در #آخرالزمان از سرزنش هیچ سرزنشگری نترسید.
#امام_زمان
اَللّهُمَ عَجّلْ لِوَلیّک الفَرَج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
نظر عارف کامل حضرت آیت الله شیخ عبدالقائم شوشتری درباره مقام معظم رهبری:
🔸 مقام معظم رهبری از جمله کسانی هستند که خداوند به ایشان کمالات و مقامات معنوی را تفضّلا" داده است.
🔸ایشان دارای مقام عصمت اکتسابی هستند. (یعنی عارف خودساخته)
🔸 بعد از امام زمان(علیه السلام) ایشان بالاترین مقام را دارا هستند!
🔸ایشان از جنس انبیاء "ع"هستند
🔸اوتاد و ابدال هم باید تابع مقام معظم رهبری باشد.
🔸من کراماتی از رهبری سراغ دارم که اگر لازم شود افشاء و حتی منتشر خواهم کرد.
🔸عارفی که این سه چیز را با هم قبول نداشته باشد، مورد قبول من نیست: نظام، امام، شخص رهبری
🔸 بیعت با ایشان را برای همهٔ مومنین لازم و ضروری میدانم.
🔸در نماز ظهر و عصر علامه حسن زاده (رحمه الله علیه) كه طوایفی از جن، فوجی از مَلَک و جمعی از ابدال و اوتاد شرکت کرده و به ایشان اقتدا میکردند، همین جناب علامهٔ ملکوتی خم میشود و دست رهبر معظم انقلاب را میبوسد!.
🔸این یعنی ولایت
🔸کمی افق دیدتان را بالا ببرید.
🔸اینکه فلانی پیشگویی کند یا دست بکشد و مریض را درمان کند یا مثلا به مار بگویید مت به اذن الله و مار بمیرد، اینها مهم نیست،
🔸مهم اینست که هجمهٔ عالم کفر و تمامی شیاطین جن و انس پشت سدی محکم به نام خامنه ای در جهان باذن الله متوقف شده اند.
🔸این یعنی ولایت...
🔸هرچه می توانید منتشر کنید که امروز خواسته تمام انبیاء و اوصیاء سلام الله علیها تنها نگذاشتن ایشان هست.
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنه_ای_الی_ظهور_الحجه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یارت ای یار خراسانی چه شد،
ای صبا دست سلیمانی چه شد
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنه_ای_الی_ظهور_الحجه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
ثواب فعالیت های امروز کانال را از طرف شهید
🌷مرتضی_عطایی🌷
به امام زمان (عج) تقدیم می کنیم.
🤲زندگی و عاقبتمون #مهدوی و #شهدایی ان شاالله 🤲
#اللهمالرزقناتوفیقشهادتفیسبیلک
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
السلام علیک یا ابا عبدالله
💠 (۲۷) شهریور
💠 نهصد و پانزدهمین( ۹۱۵)روز
#قرائت_زیارت_عاشورا
وچهل ۴۰ مرتبه ذکر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
• ••••••••••••••••••••••••
متوسل می شویم به
⬇️⬇️⬇️
کشتی نجات اباعبدالله(ع)
و
شهیدان معززراه اسلام
⬇️⬇️⬇️
🌹#نوید_صفری
🌹#کمالوجمالومهدی_ظلانوار
•••••••••••••••••••••••
⏰ شروع ⏮
۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب
❇️ ادامه ⏮
تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید
••••••••••••••••••••••••
دوستان معنوی گرانقدر
اولین نیتمان از
#توسل_به_شهدا_و_زیارت_عاشورا
✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد
وپس ازآن⬇️⬇️⬇️
✅نماز اول وقت
⛔️ترک گناه
✅حاجات شخصی
••••••••••••••••••••••••
⏰زمان قرائت #زیارت_عاشورا
ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد
•••••••••••••••••••••••••
ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید
#دعای_خیر_در_حق_همدیگر_را_فراموش_نکنیم
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدان
جمال_کمال و مهدی ظل انوار
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
خاطراتی از #شهید کمال ظلانوار
🔰زمان پیروزی انقلاب در هنرستان کوار مشغول به تحصیل بودم. همان روزهای اول انقلاب بود که معلم جدیدی به مدرسه ما پیوست، آقای کمـال ظِلانوار که تدریس درس فیزیک رشتههای مختلف هنرستان را به عهده گرفت. معلمی که تنها معلم فیزیک نبود، بلکه شد معلم اعتقادات و عقاید ما. درس فیزیک که تمام میشد، کلاس ما میشد کلاس انقلاب. روی تختهسیاه خطی رسم میکرد و میگفت این مسیر انقلاب است، از کجا شروعشده و به کجا باید برسد، بعد هم انحرافات انقلاب و روشهای دفاع از انقلاب را به ما آموزش میداد.
🔰اولین امتحان فیزیک را که در حیاط مدرسه از ما گرفت، تعدادی از دانشآموزان تا سؤالات را دیدند، برگه را زمین گذاشتند و بلند شدند تا بروند. علت این بود که سال قبل، سال پیروزی انقلاب بود و خیلی از درسها نصف و نیمه تدریس شده بود و همه ما در آن درسها ضعیف بودیم. تا بچهها بلند شدند، کمـال با صدایی رسا و بلند خطاب به آنها گفت: بروید که با این شانه خالی کردنتان، آبروی اسلام و انقلاب را بردید!
شاید همان اعتقادات محکمی که کمـال در ما ایجاد کرد، باعث شد، غیر از دهها رزمنده و فرد انقلابی، 25 نفر از دانشآموزان کمـال در آن هنرستان، سالهای بعد، در طول جنگ تحمیلی شهید شوند!
💫💫💫💫💫
🌷یکی دو ماه از شهادت کمـال و برادرانش میگذشت. من بهاتفاق همسران مهدی، جمال و سید محمد کدخدا بر مزار شوهرهایمان نشسته بودیم. زن غریبهای آمد، چشم در چشم عکسهایی که بالای قبرها گذاشته بودیم انداخت. چشمش روی تصویر کمـال ثابت ماند، با دست به عکس کمـال اشاره کرد و گفت: این شهید کمـال ظِلانواره؟
با تعجب گفتم: بله، ایشان شهید کمـال ظِلانواره، شما ایشان را از کجا میشناسید؟
کنارمان نشست. چشمانش پر از اشک شده بود، خودش هم داغ شهیدی را داشت. گفت: برایم مشکلی پیش آمده بود. دیشب آشفته و نگران بودم که صاحب این عکس را در خواب دیدم، خودش را کمـال ظِلانوار معرفی کرد و گفت: من از طرف سایر شهدا مأمورم که مشکلات خانواده شهدا را تا آنجایی که میتوانم حل کنم و حالا آمدهام مشکل شما را حل نمایم.
امروز صبح با خودم عهد کردم به گلزار شهدا بیایم و قبر این شهید را پیدا کنم...
💫💫💫💫💫
🌷گفت: شما اطلاع دارید فلان کارگر تصادف کرده و در خانه بستری است!
گفتم: آره، مدتی پیش تصادف کرد و پایش شکسته، چون حادثه خارج از شرکت بود و مربوط به کارهای شرکت هم نبود، به شما خبر ندادم!
گفت: بعدازظهر ساعت چهار بیا باهم به ملاقاتش بریم!
گفتم: آقای ظِلانوار، خانه این پیرمرد در یکی از روستاهای اطراف هست، راه مناسبی ندارد، با ماشین هم که بریم ساعتی طول میکشد و معطل میشویم!
خیلی جدی گفت: آقای هاشمی من ساعت چهار منتظرم!
ساعت 4 منتظرم بود. بهاتفاق هم به سمت آن روستا حرکت کردیم و به منزل آن کارگر رفتیم. پیرمرد باورش نمیشد مهندس ظِلانوار مدیر شرکت به خانه حقیر و روستایی او آمده باشد، زبانش بند آمده بود. کارگر پیر تا آخر دیدار میخندید. وقت خداحافظی لنگ لنگان با پایشکسته دنبال آقا کمـال راه میآمد. هرچه آقا کمـال میگفت: نیازی نیست دنبال ما بیایی، میگفت: نه، احترام شما بر من واجب است!
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
#سیره_شهدا
🔰عروسی یکی از اقوام نزدیک بود. بهاتفاق خانواده مهـدی و برادر دیگرم شهید جمال به عروسی رفتیم.
به در منزلی که عروسی آنجا بود رسیدیم، دیدیم صداي ساز و آواز بلند است.
نه مهـدی پایش را داخل خانه گذاشت نه جمال، نه اجازه دادند زن و بچههایشان وارد شوند. گفتم:
چی شد آقا مهـدی؟
خیلی جدي گفت: اینجا جاي ما نیست!
صاحبمجلس خودش دنبال آنها آمد.
مهـدی با احترام گفت: اگر میتوانی زن و مرد را جدا کنی، سازوآواز را هم قطع کنی، ما هستیم، اگر هم نه که ما برمیگردیم!
صاحبمجلس به این راضی نشد،...
مهـدی و جمال هم از پشت در برگشتند!
یاد عروسی آقا مهـدی افتادم. وقت نماز که شد کمال و جمال همه را براي نماز جماعت در صف کردند و نماز جماعت به پا شد. بعد هم یک شام ساده به مهمانها داد، ساعت 11 شب هم مراسم تمام شد، بدون هیچ خرج اضافه یا ایجاد زمینه گناه براي کسی...
راوی :خواهر شهید
#شهیدان کمال و جمال و مهدی ظل انوار
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
#رمان_حورا
#قسمت_سی_و_دوم
حورا به خودش امد و محڪم گفت:که بعدش با هم ازدواج ڪنیم؟
مهرزاد دست پاچه شد و گفت:خب..اره.
_من چند تا سوال داشتم.
_بپرس.
_شما شغل دارین؟ خونه دارین؟ درآمد دارین؟ میخوام بدونم براے تشڪیل زندگے چقدر آمادگے دارین؟ اصلا جرات اینو دارین ڪه جلو خانوادتون بایستین و بگین من..من حورا رو دوست دارم.
میتونےن دست منو بگیرین و از این خونه ببرین؟
از اینجا ڪه منو بردین ڪجامیبرین؟ جایے براے زندگے ڪردن دارین؟
مهرزاد دستش را بالا آورد و گفت:بسه.. فهمیدم چقدر بدبخت و بیچاره ام و هیچے از خودم ندارم. اما جلو پدر و مادرم میتونم وایستم و شما رو ببرم. جرات این یڪیو چند وقته پیدا ڪردم.
حورا با لبخند ملیحے گفت:اما.. اما من همچین ڪاریو ازتون نمیخوام. پدر و مادر هرچے باشن براتون زحمت ڪشیدن. درست نیست ڪه بخواین تو روشون وایستین و جسارت ڪنین.
_زحمتےم نڪشیدن برام ڪه بخوام سرشون منت بزارم.
_به دنیا آوردنتون، بزرگ ڪردنتون، خرج ڪردن براے مدرسه و تحصیل، خورد و خوراک و غذا و خیلے چیزاے دیگه.
اینا همه زحمتاے پدر و مادر شماست.
نادیده گرفتنشون اصلا در شان شما نیست. بعدشم من.. من قصد ازدواج ندارم.
فعلا تو این خونه راحتم.
_راحت؟!هه به یڪے بگو ڪه ندونه عزیز من. خواهش میڪنم رو حرفام فڪر ڪن.
_من جوابم همینے ڪه هست.
_دلےل منطقے بیار حورا. خواهش میڪنم.
نڪنه.. نڪنه علاقه اے به من نداری؟
حورا چرخید سمت در و زیر لب آرام گفت:نه.. ندارم.
دیگر نماند و رفت. به اتاقش ڪه رسید نفس راحتے ڪشید. مهرزاد باید مے فهمید ڪه حورا به او علاقه اے ندارد. نباید امیدوار مے شد و به او دلخوشے مے داد.
چند روز دیگر ڪه اعلام نتایج امتحانات بود، حورا لیسانے رشته دومش را میگرفت.
نتاےج ڪنڪور ڪه آمد،حورا خوشحال شد ڪه روانشناسے در یک دانشگاه دولتے قبول شده بود. حال هم مے خواست لیسانس مشاوره اش را بگیرد.
زندگی خودش ڪه خوب نبود براے همین دوست داشت با خواندن روانشناسے و مشاوره، زندگے مردم را خوب ڪند.
فاطمےه شروع شده بود اما هربار براے رفتن به حسینیه، مے ترسید دایے اش قبول نڪند. باید امشب با او مطرح مے ڪرد.
#نویسنده_زهرا_بانو
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
#رمان_حورا
#قسمت_سی_وسوم
شب اول وقت قبل از شام به اتاق دایے اش رفت و روے صندلے نشست.
_خیالت راحت حورا جان به زن داییت گفتم بهت ڪار نداشته باشه.
_نه دایے من میخوام درباره یک چیز دیگه اے باهاتون حرف بزنم.
عینڪ طبے اش را از چشمش برداشت و روے میز گذاشت.
_میشنوم.
—فاطمےه شروع شده دایی. میخوام برم حسینیه شبا.اومدم ازتون اجازه بگیرم.
_ڪاش میتونستے مریمم باخودت ببری.
_من ڪه از خدامه اما ایشون با من جایے نمیان.از من خوششون نمیاد. حقم دارن من جاشونو تو خونه تنگ ڪردم.باعث زحمتتونم.
آقا رضا سرش را گرفت و زیر لب چیزے گفت. ڪاش مے توانست ڪمے مرحم راز دخترخواهرش باشد.
_حورا جان من..
_ایرادی نداره دایے جان من عادت ڪردم. شما هم مثل همیشه زندگے عادیتون رو ادامه بدین.
آقا رضا برخواست و گفت:باشه برو اما شب زود برگرد.
_چشم. میتونم مارالم با خودم ببرم؟
_فکر نڪنم مریم بزاره. باهاش صحبت میڪنم خبر میدم
_ممنون. مزاحمتون نمیشم فعلا.
از اتاق دایے اش بیرون آمد و به آشپزخانه رفت و در نبود زن دایے، شام را درست ڪرد و سپس به اتاقش رفت تا براے شب آماده شود.
شلوار لے مشڪے و مانتو مشڪے دخترانه اش را پوشید. روسرے ساتن خاڪسترے اش را روے سرش محڪم ڪرد و با برداشتن چادر و ڪیفش بیرون رفت.
آقا رضا مشغول چاے خوردن بود. به حورا نگاهے ڪرد و سرش را به علامت منفے تڪان داد.
اےن یعنے حورا باید تنها به حسینیه مے رفت.
با خداحافظے ڪوچڪے از خانه خارج شد و سمت حسینیه سر ڪوچه حرڪت ڪرد.
#نویسنده_زهرا_بانو
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
💠 قبل از عملیات همه دور هم نشسته بودیم. کمال به مادر گفت, مادر, شش تا پسر داری, سه تا بزرگه برای خودت, سه تا کوچیکه را بده برای خدا...
مادر گفت راضیم به رضای خدا...
🌸کمال #مهندس_مکانیک و یکی از پنج شخص شاخص توپخانه سپاه
🌸مهدی #مهندس_شیمی , فرمانده ستاد قرارگاه و لشکر فجر
🌸جمال ظل انوار #مهندس دامپروری, جهادگر و فرمانده گروهان...
هر سه برادر در یک شب, در یک ساعت شهید شدند...
ﻣﻬﻨﺪﺳﻴﻦ ﺯﻣﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺷﺪﻧﺪ
#شادی روحشان صلوات
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
enc_17237370021754033308776.mp3
5.05M
عاقبت بخیری یعنی عاقبت به کربلا شَم
#جوادمقدم
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹
هر شب به یاد #شهداوباشهدا بودن، نعمتوسعادتی است که باید قدرش را بدانیم و خداراشاکرباشیم که شهدا قبولمان کردند و به لحظه لحظه زندگیمان نظر میکنند و درمحفل نورانی و آسمانیشان راهمان دادند
وچه حس خوبو لذتبخشی استبا شهدا رفیق و همراه شدن...
#شهدااصحابآخرالزمانیامامزمانند
#زندگیوعاقبتمونشهداییانشاالله
#اللهمالرزقناتوفیقشهادتفیسبیلک
https://eitaa.com/khademanshohada
خادمان🌹شهدا🌹