eitaa logo
خادمان🌹شهدا🌹
431 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.6هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
روایتی از معجزه انار شهید علی اکبر موسی پور 🔹یک روز همه اعضای خانواده از علی اکبر تقاضا کردیم از جبهه برایمان بگوید. 🔸ایشان پاسخ داد که کار ما اطلاعات و عملیات است و نمی توانیم در این موارد سخنی بگوییم اما برایتان از خاطره عجیبی که برایمان اتفاق افتاد می گویم: 🔹رفته بودیم عملیات و در کمین دشمن محاصره شده بودیم. ♦️سه ، چهار روز بود که نه غذا و نه آبی برای خوردن نداشتیم. 🔸بچه ها همه با آنکه رمقی نداشتند اما هوشیار، متوجه حرکات دشمن بودند، در وضعیتی سخت گرفتار شده بودیم. 🔹دیده بان رفت که ببیند اوضاع احوال چگونه ست متوجه شده بود انار خیلی بزرگ و تازه ای در کنار خاکریز است. ⭕️به هر سختی که بود با سینه خیز آن را برای بچه ها آورد و تقسیم کردیم و خوردیم. 🔸با آنکه پنج نفر بودیم سیر شدیم و حتی چند روز بعد که نیروهای کمکی به دادمان رسیدند هیچ احساس گرسنگی و تشنگی نداشتیم و این را یک معجزه می دانیم. ✅راوی خواهر شهید علی اکبر موسی پور https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
رمان ⬇️⬇️⬇️ https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
حورا لباس هایش را عوض کرد و تک و تنها به خانه رفت. در بدو ورود مهرزاد را دید که سیگاری دود کرده بود و روی پله نشسته بود و زمزمه کنان سیگار می کشید. حورا نزدیکش شد اما حواس مهرزاد اصلا سرجایش نبود. با خود این ها را زمزمه می کرد: مردها برای خالی کردن بغض خود؛ برخلاف زنها؛ نه بغل می خواهند، نه درددل با کسی! گریه کردن هم به کارشان نمی آید! آنها فقط سیگار می خواهند! یک نخ یا یک پاکت فرقی نمی کند! فقط سیگار باشد! آن هم وینستون سفید! سفید باشد تا ذره ذره سوزاندنش بهتر دیده شود! به آنها فقط سیگار بدهید و باقی کار را به خودشان بسپارید تا همانطور که می دانند؛ بی سروصدا خودشان و بغضشان را یکجا باهم بسوزانند! حورا اشک های مهرزاد را دید و دلش سوخت. دلش سوخت به حال تنهایی خودش و مهرزاد. به حال دل عاشق مهرزاد و دل تنهای خودش. ‌به حال حال خراب مهرزاد و دل وامانده خودش. سلام کوتاهی به مهرزاد کرد و رفت داخل. مارال به اتاقش آمد و به او تبریک گفت و چند ساعتی پیشش ماند اما فکر حورا فقط درگیر مهرزاد بود. چرا نمی توانست او را دوست داشته باشد؟ چرا ذهنش همش به طرف امیر مهدی منحرف می شد؟ باید کاری کند تا مهرزاد او را فراموش کند. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
تک تک جمله هایی که مهرزاد زمزمه می کرد درون مغزش وول می خورد. کاش می توانست او را آرام کند. کاش می توانست تسکینی برای قلب عاشقش باشد. کاش راه چاره ای داشت برای حال خرابش. آن شب آنقدر به خود پیچید و قدم زد که سرگیجه گرفت و نشست. برای اولین بار بود که مهرزاد را این گونه می دید. آنقدر آشفته و پریشان بود که سیگار هم دردش را دوا نمی کرد. نیمه های شب صدای در امد و بعد هم صدای سرو صدای آقا رضا و مریم خانم. _معلوم هست کجایی تو؟ ساعت۲شب موقع خونه اومدنه؟ مریم خانم جیغ و داد کنان گفت:من از دست شما بچه ها چی بکشم؟! چقدر منو عذاب میدین آخه شما. من چه گناهی کردم شما بچه ها گیرم اومدین که هرکدومتون یه بدبختی و دردسری واسه من دارین؟ این چه ریخت و قیافه ایه اخه؟ چرا انقدر پریشونی؟ آقا رضا گفت:مه..مهرزاد تو.. تو مست کردی؟ _ن..نه _ بوی گند الکل دهنت همه جا رو پر کرده پسر. خجالت بکش حیا کن این چه وضعیه واسه خودت درست کردی؟ من نون حلال آوردم سر سفره که شما اینجوری بار بیاین؟ حورا یاد وقتی افتاد که دایی اش همینطور پول به پای خانواده اش می ریخت. سالی سه چهار بار سفر خارج و اروپا بعدشم بریز و بپاش ها و مهمونی های انچنانی.. اگر این ها حرام نبود پس چه بود؟ چند سالی می شد که دیگر از این خبر ها نبود و آقا رضا ورشکست شده بود. _بابا بسه نصیحت حوصله هیچی ندارم داغونم. بزارین برم کله مرگمو بزارم. _کجا؟ باید بگی کجا بودی. _قبرستون.. خیالتون راحت شد؟ انگار مهرزاد رفت اما صدای مریم خانم و اقا رضا می امد. _این.. این پاکت سیگار از جیب مهرزاد افتاد رضا. این داره چی کار می کنه با خودش؟نگرانشم رضا یه کاری بکن. ببرش سر کار. _چی میگی مریم؟ مگه نشنیدی رئیس گفت نیارش شرکت؟ _خب من چه غلطی کنم با بچه های نفهمت؟ اون از مونا اینم از این پسرت که معلوم نیست چه غلطی می کنه و کجا میره. من میدونم همش زیر سر اون حورا نمک به حرومه. _مریم بس کن دیگه. از بین بچه هات مارال خوب دراومده که اونم واسه خاطر اینه که با حورا رفت و آمد می کنه. یکم بفهم لطفا. بانو https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
هر شب به یاد بودن، نعمت‌وسعادتی است که باید قدرش را بدانیم و خداراشاکرباشیم که شهدا قبولمان کردند و به لحظه لحظه زندگیمان نظر می‌کنند و درمحفل نورانی و آسمانیشان راهمان دادند وچه حس خوب‌و لذت‌بخشی است‌با شهدا رفیق و همراه شدن... https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
شهید مهدی زین الدین: هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. 💠شادی روح شهدا صلوات https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
☀️ای‌که‌مرا‌خوانده‌ای☀️ ☀️راه نشانم بده☀️ هرطرف را که می‌نگری را می‌بینی که با نگاه نافذ و عمیقش نگران توست که چه می‌کنی؟؟ زیربار نگاهشان حس می‌کنی که دروجودت چیزی در هم می‌ریزد نگاهی که فریاد می‌زند خونمان را به سازش با دشمن《بیرونی‌ودرونی》 نفروشید توانستند،آمده‌ایم تاماهم بتوانیم ✨✨✨✨✨ با توکل‌به‌خدا و توسل‌به‌امام‌زمان‌و کانال را راه اندازی کردیم به نیت و معرفی و زنده نگه‌داشتن نام و راه و سیره باعضویت در این کانال باشید وشک نکنید دعوت شده از جانب هستید درترویج فرهنگ معرفی و زنده نگه‌داشتن یادونام سهیم باشید و لینک کانال 🔽🔽 رابرای دوستان و آشنایان و محبین‌ و اهل‌بیت ارسال نمایید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹 اگردرصف غایبیم‌درصف‌ پیام‌رسانان‌راهشان‌غایب‌نباشیم
29.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊زیارتنامه شهدا با قرائت سردار پر افتخار شهید حاج قاسم سلیمانی رضوان الله علیه🕊 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
سفر پر ماجرا 49.mp3
8.85M
۴۹ با خُــدا که رفیق باشی؛ قبل از لحظه ی تولـدت به بـرزخ، مژده ها و بشارت هایی از سوی خدا، آرومِ آرومت میکُنه! اونقدر که؛ این سفر رو با اشتیاق، آغاز خواهی کرد https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
جهـــــادِاکبر . . . . فقط با رعایت حجاب و عفاف! شهید‌علیرضاحسینی https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹