eitaa logo
خادمان🌹شهدا🌹
427 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۳ آبان ۱۴۰۳
۱۳ آبان ۱۴۰۳
زن مروارید در صدف ۴.mp3
36.03M
دکتر_سعید_عزیزی زن_مروارید_در_صدف قسمت چهارم https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
۱۳ آبان ۱۴۰۳
17.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۲دقیقه طوفانی درباره آمریکا ♨️ وقت آن رسیده که با واقعیت آشنا شوید... 🔻 ناامن ترین کشور دنیا برای زن‌ها! 🔻 کدام کشور رتبه اول جهان در تولید و استفاده از فیلم‌های مستهجن است؟ 🔻 و افراد دنیا در کدام کشور ساکنند؟! 🔻 بدهکارترین کشور دنیا!! 🔻 کشوری که رتبه‌دار است! 🔻 رتبه پنجم سرطان در دنیا! https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
۱۳ آبان ۱۴۰۳
۱۳ آبان ۱۴۰۳
حکایت سید غیب‌گو.mp3
4.77M
❇️ حکایت سید غیب‌گو 🔘 حکایت عجیبی پیرامون امام زمان «ارواحنافداه» به نقل از فرزندان مرحوم آخوند خراسانی. مرحوم حاج قدرت الله لطیفی نسب (ره) https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
۱۳ آبان ۱۴۰۳
ثواب فعالیت های امروز کانال را از طرف شهید 🌷سیدروح‌الله_عجمیان🌷 به امام زمان (عج) تقدیم می کنیم. 🤲زندگی و عاقبتمون و ان شاالله 🤲 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
❤امروز یکشنبه ، اول ماه جمادی الاول است ❤ نماز اول ماه و صدقه جهت سلامتی آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فراموش نگردد: :: 🎋هدیه به روح مطهره حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صلوات🎋 https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
۱۳ آبان ۱۴۰۳
۱۳ آبان ۱۴۰۳
السلام علیک یا ابا عبدالله 💠 (۱۴) آبان 💠 نهصد وپنجاه‌و‌ ششمین( ۹۵۶)روز وچهل ۴۰ مرتبه ذکر • •••••••••••••••••••••••• متوسل می شویم به ⬇️⬇️⬇️ کشتی نجات اباعبدالله(ع) و شهیدان معززراه اسلام ⬇️⬇️⬇️ 🌹 🌹 ••••••••••••••••••••••• ⏰ شروع ⏮ ۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب ❇️ ادامه ⏮ تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید •••••••••••••••••••••••• دوستان معنوی گرانقدر اولین نیتمان از ✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد وپس ازآن⬇️⬇️⬇️ ✅نماز اول وقت ⛔️ترک گناه ✅حاجات شخصی •••••••••••••••••••••••• ⏰زمان قرائت ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد ••••••••••••••••••••••••• ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
🔹شهید مدافع حرمی که هم در سوریه دفن است هم در ایران تاریخ عروسی شان هنوز به یک ماه نرسیده بود که غیرت و مردانگی ایمان او را راهی جهاد کرد. در سوریه ایمان به دوستان مداح میگه برایم روضه حضرت ابوالفضل بخونید و بهشون میگه برایم دعا کنید؛ 🔸اگر قرار هست شهید بشم یا به روش آقا ابوالفضل یا به روش سرورمون آقا امام حسین یا به روش خانم فاطمه زهرا. ایمان به سه روش شهید شد: دستی که عبارت یا رقیه روی اش نوشته شده بود مثل آقا ابوالفضل، قسمتی از گردنش مثل سرورمون آقا امام حسین و قسمت اصلی جراحت ایمان پهلو و شکم بود؛ مثل خانم فاطمه زهرا. بعد از برگرداندن پیکر مطهرش متوجه میشوند یک قسمت از بدنش جا مانده که آن را همان جا در سوریه تپه العیس دفن میکنند؛ یعنی یک قسمت از وجودش در خاک سوریه جا ماند. شهید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
۱۳ آبان ۱۴۰۳
سفارش می کنم که: در حفظ حجاب خود کوشاتر باشید که به مثابۀ شمشیری برنده برای استکبار جهانی می باشد که دستهای کسانی که به حریم ما تجاوز کنند قطع می کند I strongly suggest you: To care more for your hjiab since it acts such as a sharp sword for the world arrogance ؛ it cuts off the hands of anyone who trespresses on our territories. از وصیت شهید مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
🔸مسئول عملیات گردان بود و با برنامه‌هایش به گردان فضای معنوی می‌بخشید. 🌙 شب‌های دوشنبه نوای دلنشین سوره واقعه که از دوران دفاع مقدس در تیپ المهدی به یادگار مانده بود به صورت همخوانی در محوطه می‌پیچید. ✨ این یکی از طرح هایش بود که همۀ کارکنان،‌‌ شبهای دوشنبه دست جمع سور ه واقعه را قرائت کنند. 📚برگرفته از کتاب«دریچه ای رو به ایمان» مادرانه های شهید مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد # شهادت 23آبان شهید مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد مزار مطهر: گلزار شهدای رضوان https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
رمان ⬇️⬇️⬇️ https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
مهرزاد خیلی زود وابسته آن جمع صمیمی شده بود. پیش اقای یگانه رفت و گفت: این جا خیلی قشنگه. حس خوبی به آدم میده. آقای یگانه لبخندی زدو گفت:هنوز شلمچه رو ندیدی.... همیشه پدرش چنین طرز فکری به او داده بود که مردم برای پول شهید می شدند. اما او تازه فهمیده بود که شهید شدن... از جان و مال و ناموس گذشتن نه تنها کار شهدا که کار امام حسین هم بوده. و هیچکدام برای مال و منال جان خود را به خطر نمی انداختند. هر چه بود دنیایی نبود، خدایی بود. یک دلیل خدایی داشت. مثل عاشق شدن مقدس بود. فکر مهرزاد دیگر جایی برای حورا نداشت. تمام ذهنش را شور اشتیاق این سفر روحانی پر کرده بود. تمام قلبش درگیر نام یا زهرایی بود که روی سر بند شهدا دیده بود. تمام دلش پیش شهیدی بود که دعوت نامه آن جا را به دستش داده بود. کاش این سفر او را کمی تکان بدهد. کاش او را عوض کند. بعد همه راهی طلائیه شدند. آن جا هم بسیار قشنگ و زیبا بود. با پای پیاده روی خاک داغ راه رفتن اول کمی مهرزاد را اذیت کرد اما بعد دیگر کسی مهرزاد را با کفش ندید. سخنرانی آقای یگانه آنجا کمی بیشتر شد. _پیش از آغاز  جنگ در تاریخ ۲۷ شهریور ۱۳۵۹ برپایه گزارش گروهان ژاندارمری هوزگان، نیروهای عراقی روبروی پاسگاه طلائیه قدیم با ۱۰۰ دستگاه تانک و روبروی پاسگاه طلائیه جدید با سنگرسازی و انتقال نیروها برای حمله آماده می‌شدند. طلائیه از روزهای آغازین جنگ تا عقب‌نشینی عراق در عملیات بیت المقدس در دست نیروهای عراقی بود. هر چه می گذشت و جاهای دیگر که می رفتند مهرزاد بیشتر از پیش عاشق و دیوانه این مناطق می شد. گوشی اش از ساعتی که پایش را در خرمشهر گذاشت خاموش بود. قصد روشن کردن هم نداشت. دلش می خواست در این سفر فقط برای خودش باشد. آقای یگانه وقتی مهرزاد را مشغول نماز خواندن روی خاک گرم طلائیه دید لبخند عمیقی بین ریش های پر پشتش نمایان شد و زیر لب گفت: یا ارحم الراحمین.. سنه قوربان یا الله. آن شب آقای یگانه قصد کرد به بچه ها شام فلافل بدهد و بعد هم در گروهبانشان بازی دسته جمعی بر پا کند. حسابی آن شب به مهرزاد خوش گذشت. حال دیگر با همه صمیمی شده بود و حسابی با پسرا گرم می گرفت. او آقای یگانه را مانند پدری جوان و دل سوز می دانست که راه درست را به او نشان داده بود. شب بعد از بازی بچه ها از خستگی خوابشان برد ولی مهرزاد چشم روی هم نگذاشت. تحولی آشکار را درون خود حس می کرد. دستی به صورتش کشید که تیزی ته ریش کوتاهش را حس کرد. مگر با ته ریش جذاب تر نمی شوند؟ پس چرا خود را شبیه دخترا کند و تمام ریشش را با تیغ بزند؟ ریش به او بیشتر می آمد پس تصمیم گرفت دیگر کوتاهشان نکند. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
حاج خانم در جواب همسرش پاسخ داد: امیر مهدی رو خودت بزرگ کردی حاجی. اون حتما یه چیزی تو دختره می بینه که انتخابش کرده. بریم ببینیم خدا چی میخواد. پسری که من و شما بزرگش کردیم و با ایمانه حتما دختری ک دیده دختر خوبیه. _باشه خانوم. سپردم این وصلت رو به جدم حضرت زهرا. هر چی خودش خواست انشالله ک درسته. برم بیرون و برگردم اگر شد زنگ بزنیم برای اجازه گرفتن از خانواده حورا خانم. **** _سلام علیکم. خوبین ان شالله؟ _سلام. بفرماین. _من پدر امیر مهدی هستم. غرض از مزاحمت جناب ما امرمون خیره اگه خدا بخواد. شما دایی حورا خانم هستین دیگه؟ _بله بله خواهش میکنم بفرمایین. _ما می خواستیم اگه بشه فردا شب برای خواستگاری حورا خانم مزاحمتون بشیم. آقا رضا کمی مکث کرد. نمیدانست چی بگوید ولی خودش را جمع وجور کرد وگفت:شما از کجا حورا خانم ما رو می شناسین؟ _ حورا خانم دوست عروس بنده هستن. گویا هم دانشگاهین. برای عقد عروس و پسرمم اومدن حرم و من دیدمشون. خانم ما عم خیلی از حجب و حیای دختر خواهر شما خوشش اومد و پسرمونم که... خنده ای کرد و گفت: قضیه اون یک دل نه صد دله حاج آقا. برای اولین بار بود کسی او را حاج آقا صدا می کرد. _ خلاصه ما هم شمارتونو از عروسمون گرفتیم تا مزاحمتون بشیم برای امر خیر. شاید فرجی شد و این پسر ما هم از مجردی و تنهاییش دراومد. _پسرتون چی کاره اس؟ _ امیر مهدی ما تو مغازه انگشتر و عطر فروشی سمت حرم کار میکنه. در اصل من دو دهنه مغازه دارم که یکیش مال پسرامه یکیشم یه جوونی رو گذاشته بودم برای فروشندگی که چند روزی اومد اجازه گرفت که بره سفر. _آهان که این طور. باشه ما فرداشب منتظرتونیم. _خیلی ممنونم. ببخشید‌آقای؟؟ _ ایزدی هستم. _ بله جناب ایزدی پس ما مزاحمتون میشیم. _ اختیار دارین. امری دیگه نیست؟ _ عرضی نیست. التماس دعا یا علی خدانگهدار. _ خدافظ پدر امیر مهدی نفس عمیقی کشید وگفت: بفرما حاج خانم به امیر مهدی بگو خودشو واسه فردا شب اماده کنه. _نه من نمیگم خودت برو یه سر بزن مغازه اونجا ببینش بهش بگو. _باشه پس خودم میگم بهش . امیر مهدی مشغول مغازه و مشتری ها بود که پدرش را دید و گفت: عه سلام بابا. خوبین؟ _سلام پسرم. بیا کارا رو ول کن. یه دقیقه باهات حرف دارم. امیر مهدی گفت: چشم شما برین بشینین من مشتری ها رو جواب کنم میام. بعد از اینکه مشتری ها رفتند، دو فنجان چای برای خودش و پدرش ریخت و گذاشت روی میز. _ من در خدمتتم بابا جون. _ببین بابا جون زندگی شوخی بردار نیست. باید تا آخرش وایستی. ببینم تو اصلا حورا رو دوست داری؟ امیر مهدی که خیلی خجالتی بود کمی من و من کرد ولی چیزی نگفت. _ ای بابا خوب دوسش داری دیگه. پس برو و خودتو واسه فردا شب اماده کن. امیر مهدی مات و مبهوت مانده بود. با تعجب گفت: واقعا بابا ؟؟ _آره برو دیگه. _ پس مغازه چی میشه؟ _برو من در مغازه هستم. خسته شدم زنگ میزنم داداشت بیاد. تو خیالت راحت باشه پسرم. امیر مهدی از ذوق نمیدانست چه بگوید. اول به آرایشگاه رفت و بعد هم سری به بوتیک ها زد و کت و شلوار قشنگی خرید. آن قدر خوشحال و ذوق زده بود که ماشین ها را دو تا یکی رد می کرد که زودتر به مقصد برسد. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
برشی ازکتاب صوتی«دریچه ای رو به ایمان» مادرانه های شهید مدافع حرم ایمان خزاعی نژاد 🔸🔸🔸🔸🔸🔸 بغض گلویم را گرفته بود. با صدای لرزان از عمق وجود گفتم: «عزیزم تو تازه دامادی.» رو به من سریع نگاهش را به نگاه مادرانه‌ام گره زد و گفت: «مامان، به من نیاز دارن. باید برم.» دیگر گریه امانم را برید...تازه داماد.... ایمان من .... باورم نمی‌شد.... https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
هر شب به یاد بودن، نعمت‌وسعادتی است که باید قدرش را بدانیم و خداراشاکرباشیم که شهدا قبولمان کردند و به لحظه لحظه زندگیمان نظر می‌کنند و درمحفل نورانی و آسمانیشان راهمان دادند وچه حس خوب‌و لذت‌بخشی است‌با شهدا رفیق و همراه شدن... https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
۱۳ آبان ۱۴۰۳
۱۴ آبان ۱۴۰۳