eitaa logo
خادمان🌹شهدا🌹
419 دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
5.7هزار ویدیو
15 فایل
ما‌ از خم‌ پرجوش‌ ولایت‌ مستیم عهدی‌ ازلی‌ با ره‌ مولا بستیم بنگر‌ که‌ وظیفه‌ چیست‌ در‌ این‌ میدان ما‌ افسر‌ جنگ‌نرم ♡‌آقا‌♡‌ هستیم ارتباط با مدیر 👇 @sarbaze_emamzman
مشاهده در ایتا
دانلود
شب اول وقت قبل از شام به اتاق دایے اش رفت و روے صندلے نشست. _خیالت راحت حورا جان به زن داییت گفتم بهت ڪار نداشته باشه. _نه دایے من میخوام درباره یک چیز دیگه اے باهاتون حرف بزنم. عینڪ طبے اش را از چشمش برداشت و روے میز گذاشت. _میشنوم. —فاطمےه شروع شده دایی‌. میخوام برم حسینیه شبا.اومدم ازتون اجازه بگیرم. _ڪاش میتونستے مریمم باخودت ببری. _من ڪه از خدامه اما ایشون با من جایے نمیان.از من خوششون نمیاد. حقم دارن من جاشونو تو خونه تنگ ڪردم.باعث زحمتتونم. آقا رضا سرش را گرفت و زیر لب چیزے گفت. ڪاش مے توانست ڪمے مرحم راز دخترخواهرش باشد. _حورا جان من.. _ایرادی نداره دایے جان من عادت ڪردم. شما هم مثل همیشه زندگے عادیتون رو ادامه بدین. آقا رضا برخواست و گفت:باشه برو اما شب زود برگرد. _چشم. میتونم مارالم با خودم ببرم؟ _فکر نڪنم مریم بزاره. باهاش صحبت میڪنم خبر میدم _ممنون. مزاحمتون نمیشم فعلا. از اتاق دایے اش بیرون آمد و به آشپزخانه رفت و در نبود زن دایے، شام را درست ڪرد و سپس به اتاقش رفت تا براے شب آماده شود. شلوار لے مشڪے و مانتو مشڪے دخترانه اش را پوشید. روسرے ساتن خاڪسترے اش را روے سرش محڪم ڪرد و با برداشتن چادر و ڪیفش بیرون رفت. آقا رضا مشغول چاے خوردن بود. به حورا نگاهے ڪرد و سرش را به علامت منفے تڪان داد. اےن یعنے حورا باید تنها به حسینیه مے رفت. با خداحافظے ڪوچڪے از خانه خارج شد و سمت حسینیه سر ڪوچه حرڪت ڪرد. https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
💠 قبل از عملیات همه دور هم نشسته بودیم. کمال به مادر گفت, مادر, شش تا پسر داری, سه تا بزرگه برای خودت, سه تا کوچیکه را بده برای خدا... مادر گفت راضیم به رضای خدا... 🌸کمال و یکی از پنج شخص شاخص توپخانه سپاه 🌸مهدی , فرمانده ستاد قرارگاه و لشکر فجر 🌸جمال ظل انوار دامپروری, جهادگر و فرمانده گروهان... هر سه برادر در یک شب, در یک ساعت شهید شدند... ﻣﻬﻨﺪﺳﻴﻦ ﺯﻣﻴﻨﻲ ﻛﻪ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺷﺪﻧﺪ روحشان صلوات https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
هر شب به یاد بودن، نعمت‌وسعادتی است که باید قدرش را بدانیم و خداراشاکرباشیم که شهدا قبولمان کردند و به لحظه لحظه زندگیمان نظر می‌کنند و درمحفل نورانی و آسمانیشان راهمان دادند وچه حس خوب‌و لذت‌بخشی است‌با شهدا رفیق و همراه شدن... https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
السلام علیک یا ابا عبدالله 💠 (۲۸) شهریور 💠 نهصد و شانزدهمین( ۹۱۶)روز وچهل ۴۰ مرتبه ذکر • •••••••••••••••••••••••• متوسل می شویم به ⬇️⬇️⬇️ کشتی نجات اباعبدالله(ع) و شهیدان معززراه اسلام ⬇️⬇️⬇️ 🌹 🌹 ••••••••••••••••••••••• ⏰ شروع ⏮ ۲۶ بهمن ( ۱۴۰۰ )-- ۱۳ رجب ❇️ ادامه ⏮ تازمانی که پروردگار توفیق عنایت نماید •••••••••••••••••••••••• دوستان معنوی گرانقدر اولین نیتمان از ✅سلامتی وتعجیل در ظهور امام زمان باشد وپس ازآن⬇️⬇️⬇️ ✅نماز اول وقت ⛔️ترک گناه ✅حاجات شخصی •••••••••••••••••••••••• ⏰زمان قرائت ازاذان صبح تا نیمه شب شرعی هرروز می باشد ••••••••••••••••••••••••• ان شاالله به هرنیتی مهمان شهدای گرانقدر شده اید حاجت روا باشید https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
راز سنگ مزار سجاد و ارادت به حضرت زینب(س) 🔹️ سجاد اشاره به قبر خالی كنار مزار مصطفي كرد و گفت: اين قبر آن‌قدر خالی مي‌ماند تا من برگردم و بنرهای مصطفی پايين نمی آيد تا بنرهای من بالا برود. ■ از فراق مصطفی يك شب سجاد در خواب، تب شديدي كرده بود و اشك مي‌ريخت. □ می گفت: من نبودم شما مصطفي را برديد الان هستم و نمي‌گذارم رفقايم را ببريد. ■ سجاد تك‌تيرانداز و به اسم مستعار ابراهيم بود و اميرحسين حاج‌نصیری به اسم مستعار اسماعيل هم کنارش بود. □ آنها خيلي رشادت به خرج می دهند و خيلي از بچه‌ها را از اسارت نجات می دهند و بسيار پيش‌روي مي‌كنند، اما در آن درگيری تيربارانش می كنند. ■ امیرحسین مجروح شد و يك تير به سينه سجاد اصابت می كند كه به شهادت می رسد. 🔸️ یکی از دوستانش می گفت: سجاد هنگام شهادت خواست تا سرش را بلند كنم تا به آقا سلام دهد. سرش را كه بلند كردم گفت: «صلي‌الله عليك يا اباعبدالله» 🔹️ سجاد قبل شهادت خود همیشه می گفت: آرزومه روی سنگ قبرم هک شه : تو که از خاک مزارم گذری نوحه بگو نام زینب شنوم زیر لحد گریه کنم و سرانجام به آرزویش رسید... https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹
رمان ⬇️⬇️⬇️ https://eitaa.com/khademanshohada خادمان🌹شهدا🌹