🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین
❣#شهیدمحمدحسن(رسول)خلیلی
20 آذر 1365 در زمان جنگ تحمیلی عراق در تهران به دنیا آمد. پدرشان همیشه در جبهه ها بود و ایشان را خیلی کم میدیدند.
وی فرزند دوم خانواده است و برخلاف برادرش شخصیت آرام و ساکتی داشت و خیلی شیطنت نمی کرد.
از همان دوران کودکی نیزبا اعتقاد و مومن بود.
🌸تا تمام شدن جنگ تحمیلی همراه خانواده در تهران زندگی می کرد و پس از اتمام جنگ به کرج رفتند.اما در سن هجده سالگی بار دیگر به تهران بازگشتند.
✨او مصادف با ولادت امام حسن عسگری علیه السلام به دنیا آمد به همین علت نامش را #محمدحسن گذاشتند اما در خانه رسول صدایش می کردند.
🕊زمانی که ماموریت بود وضرورت داشت که اسم مستعارانتخاب کنند؛ رسول اسم مستعار «ابوخلیل» را انتخاب کرده بود.
#ادامه_دارد...
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
🌷 بسم رب الشهدا و الصدیقین ❣#شهیدمحمدحسن(رسول)خلیلی 20 آذر 1365 در زمان جنگ تحمیلی عراق در تهران
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌺او در دبیرستان🏢 رشته علوم انسانی را خواند و در دانشگاه رشته مدیریت را ادامه داد. در سن 13 سالگی بود که وارد بسیج شد اوایل چون سنش کمتر از حداقل مورد نظر بود، قبول نمیکردند اما بالاخره رفت و عضو شد.
🍀شهید رسول خلیلی یک بعدی نبود، کوهنوردی⛰ میرفت، ورزش میرفت، دعای ندبه میرفت. شبهای جمعه به بهشت زهرا(س) و از آنجا هم به شاه عبدالعظیم میرفت.
✨در هیئتهای مختلفی شرکت میکرد از جمله هیئت ریحانهالنبی را خیلی دوست داشت.او از دوران کودکی به نحوی تربیت شده بود که درتمام مجالس مذهبی شرکت می کرد. بصیرتی که در دفاع از حریم ولایت داشت این مجالس مذهبی بود که در استحکام ستونهای زندگی اش مؤثر بود.
#ادامه_دارد...
@khademe_alzahra313
⚘﷽⚘
باز هم روز من و عرض ادب محضر یار
با سلامی برکت یافته روز و شب ما
أَلسلامُ عَلی مَن طَهَّره الجلیل
سلام بر آن کسی که رب جلیل او را مطهر گردانید...
@khademe_alzahra313
🌸💞🌸
هر شهیدی را که دوستش داری کوچه دلت را به نامش کن؛
یقین بدان در کوچه پس کوچه های پر پیچ و خم دنیا تنهایت نمی گذارد..
بگذار در این وانفسای دنیا "فرمانده ی دلت"
دوست شهیدت باشد.✨
#سلام_رفیق_شهیدم
@khademe_alzahra313
﷽
#یکشنبه_های_علوی
بادها! میل نجف دارم و دستم خالیست💔
گلهام را برسانیدشفاهیبهعلیع😭
#اللهم_الرزقنی_زیارت_نجف
#یا_علی_ابن_ابی_طالب_ع
┄┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┄
🚚با اینکه خودش شرایط مالی خوبی نداشت اما یک وانت وسایل خوراکی تهیه کرد و با یکی از دوستانش به مناطق محروم اطراف تهران رفتند تا بین خانواده های مستحق پخش کنند.
💢هنوز کار توزیع را شروع نکرده بود که عده ی هجوم آوردند. برخی فکر کردند که ابراهیم هم آمده تا وسایل بگیرد، و با او به تندی برخورد کردند.
💪ابراهیم با آن بدن قوی می توانست آن ها را بزند. می توانست از خودش دفاع کند و بگوید همه اینها را من آوردم. اما هیچ حرفی نزد و به خاطر خدا آن ها را بخشید چرا که به این آیه از کلام نورانی پروردگارش ایمان داشت.
☘والَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ
وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ « شوری۳۷
و كسانى كه از گناهان كبيره و زشتىها پرهيز
مىكنند و چون خشم و غضب كنند، مىبخشند.
شهید ابراهیم هادی
🌷
#دو_عشق_در_یک_قاب
" احمد متوسلیان"
"شهید حاج محمّد ابراهیم همت"
« از یاد خدا غافل نشوید
و به معنویات و تکلیف الهی
توجّه داشته باشید☝️
تا خدا خودش
مشکلات را از سر راه بردارد
و ما بتوانیم سریع تر
به سوی خدا🕊
نزدیک بشویم
و به تکامل برسیم
ما باید عیوب
و اشکالات نفسانی خودمان را رفع
و به جای آنها، کلمات خدا را
جایگزین کنیم
باید کبر و غرور و خودپسندی را
از خودمان دور کنیم
و از یاد خدا و شهدا
غافل نشویم😞
کلام خدا را
جایگزین قیل و قال های
نفسانی خودمان بکنیم »🌹
والسلام
چند خط
از سخنان شهید همت
#حاج_احمد_متوسلیان
نفرسوم ایستاده از سمت راست
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
نفرسوم ایستاده از سمت چپ
4_5782765910322318070
2.17M
صوت ۳ دقیقه
محرم سلام قدم رنجه کردی
حمید علیمی
روضه های که قبول نشدن😭
✍ مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره )میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از دربمسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟
گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟
چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند.
سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم
السلام علیک یاابا عبدالله...
دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم...
شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم.
وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم
به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود؛
نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی....
آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم!
گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟
خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟
میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود.
بنازم به بزم محبت که در آن
گدایی و شاهی برابر نشیند...
#مارابه محرم برسانید_فقط
منبع؛ برگرفته از خاطرات مرحوم کوثری