ج2عوامل رضایتمندی11-8-401.mp3
44.17M
✅ *کارگاه عوامل رضایتمندی در زندگی _ جلسه دوم*
👈 نوع فایل: صوتی
👈 زمان: ۹۲ دقیقه
👈واژه: #بقره ۳۰، ۳۵ #جعل
#منصوب #بهشت #آدم
#رضایت #راضی #زندگی
#بهشت #فجر ۲۷ تا ۳۰ #معاد
.
#خودشناسی #خداشناسی
#خداباوری #معنای_زندگی
#کنکور #آزمایش #زندگی
#مهد #ابراز #دوطرفه
#یکطرفه #توقع #اخلاص
#بقره ۲۶۴ #زوج #أعراف
.
#غبار #ترکیب #مخلوط
#شقه #نساء ۳۵، ۱۰۰ #نقص
#آرامش #زن #خانواده
#بیت #خلق #جعل
#نقش #مسئولیت #سؤال
#طلاق ۳ #ظاهر #باطن
#حضور #ظهور #حجر ۲۸و ۲۹
#صلصال #جمال #جلال
#غزل #آب #همسرداری
#شارژر
👈 تاریخ: چهارشنبه - ۱۱ آبان ماه ۱۴۰۱ مصادف با ۷ ربیع الثاني ١٤٤٤
🎙 مدرس: استاد محمد جعفر غفرانی
🔻 ما را می توانید در رسانه های زیر دنبال کنید:
ایتا، بله، سروش، واتساب، تلگرام، سایت، اینستاگرام
ج2عوامل رضایتمندی11-8-401.mp3
44.17M
✅ *کارگاه عوامل رضایتمندی در زندگی _ جلسه دوم*
👈 نوع فایل: صوتی
👈 زمان: ۹۲ دقیقه
👈واژه: #بقره ۳۰، ۳۵ #جعل
#منصوب #بهشت #آدم
#رضایت #راضی #زندگی
#بهشت #فجر ۲۷ تا ۳۰ #معاد
.
#خودشناسی #خداشناسی
#خداباوری #معنای_زندگی
#کنکور #آزمایش #زندگی
#مهد #ابراز #دوطرفه
#یکطرفه #توقع #اخلاص
#بقره ۲۶۴ #زوج #أعراف
.
#غبار #ترکیب #مخلوط
#شقه #نساء ۳۵، ۱۰۰ #نقص
#آرامش #زن #خانواده
#بیت #خلق #جعل
#نقش #مسئولیت #سؤال
#طلاق ۳ #ظاهر #باطن
#حضور #ظهور #حجر ۲۸و ۲۹
#صلصال #جمال #جلال
#غزل #آب #همسرداری
#شارژر
👈 تاریخ: چهارشنبه - ۱۱ آبان ماه ۱۴۰۱ مصادف با ۷ ربیع الثاني ١٤٤٤
🎙 مدرس: استاد محمد جعفر غفرانی
🔻 ما را می توانید در رسانه های زیر دنبال کنید:
ایتا، بله، سروش، واتساب، تلگرام، سایت، اینستاگرام
.:
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
🌦🌈#قرار_عاشقی
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم😓، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...😭
گذشتم...
.
🌷هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...
#وصیت_شهدا
🥀🕊 🥀🕊🥀🕊 🥀🕊
ج7 اصول زندگی9-9-401.mp3
29.75M
✅ *کارگاه اصول زندگی _ جلسه هفتم*
👈 نوع فایل: صوتی
👈 زمان: ۶۲ دقیقه
👈واژه: #صراط_مستقیم
#رب #هود ۵۷ #یس
#صراط #أنعمت #بندباز
#تعادل #قیام #حج ۵
#بلوغ #آلعمران #مریم
#رخرف #تبعیت #اطاعت
#عزیز #عصمت #مسک
#اشم #استقامت #موعظه
#صم #بکم #ظلمات #أعراف ۱۲ #أخلاص
👈 تاریخ: چهارشنبه - ۹ آذر ماه ۱۴۰۱ مصادف با ۴ جمادي الاول ١٤٤٤
🎙 مدرس: استاد محمد جعفر غفرانی
🔻 ما را می توانید در رسانه های زیر دنبال کنید:
ایتا، بله، سروش
#اوج_بندگی
#سیره_شهدا
┄┅═══✼✼═══┅┄
سیزدهم دیماه، سالروز #شهادت شاگرد اول مکتب #امام_خامنهای و #فرمانده سپاه #انسانیت بدون مرز است.
رفتار او #مکتب بود، چون #حاج_قاسم_سلیمانی حقیقتا نابغه عملکرد جهادی و جذاب در جامعه و جبهه بود.
سردار سپهبد شهید سلیمانی، نمونه عینی انسان مؤمن به خدا بود که تمام ویژگی های #مؤمن را می توان در او یافت.
داشتن زندگی هدفمند، #خشوع در نماز، #امانتدار، #وفادار به پیمان، #توکل به خدا، پناه دادن به دیگران و یاری کردن مردان خدا، #پاکدستی و اطاعت از خدا و رسول و نپذیرفتن ولایت کافران، جهاد با مال و جان، در برابر کافران سخت و در برابر یکدیگر مهربان و حکم کردن به #عدالت را می توان در جزء به جزء زندگی این #شهید عزیز مشاهده کرد.
┄┅═•°••⃟🕊⃟•°•═┅┄
#رضایت_خدا و #ولی_خدا را در عمل به #تکلیف می دانست و به اندازه ای به رهبر خود اعتماد و اطمینان داشت که بی چون و چرا از او #اطاعت می کرد؛ زیرا او یک #مؤمن_واقعی بود.
راز محبوبیت سردار سرافراز شهید حاج قاسم سلیمانی نیز در #اخلاص اوست.
رهبر معظم انقلاب بارها او را با صفت «اخلاص» معرفی کرده اند.
⚘حاج قاسم عزیز، در وصیت نامه خویش می فرماید:
«از #اصول مراقبت کنید.
اصول یعنی #ولیّ_فقیه، خصوصاً این #حکیم، #مظلوم، #وارسته در دین، #فقه، #عرفان، #معرفت؛
خامنه ای عزیز را جان خود بدانید، #حرمت او را #مقدسات بدانید.
#جان_فدا
#جانفدا
#سپهبد_شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#عِنْدَرَبِّهِمْيُرْزَقُون
╔═•__●°•🌷•°●__•══╗
╚══•__●°•🌷•°
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
❣#شهوت_پنهان
👈براستی جالبه و ارزش خوندن داره 💯
🌼🍃یکی ازعلمای اهل بصره می گوید:
روزگاری به فقر وتنگدستی مبتلا شدم، تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم.
خیلی بر گرسنگی صبر کردم،
پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم.
🌼🍃درراه یکی از دوستانم به اسم ابا نصر را دیدم و او را از فروش خانه باخبر ساختم.
پس دوتکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت :
برو و به خانواده ات بده.
🌼🍃به طرف خانه به راه افتادم ...
در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت :
این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند.
آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم .
🌼🍃گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد .
بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند .
اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه بر می گشتم .
روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم .
که ناگهان ابو نصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای !
در خانه ات خیر و ثروت است...
گفتم: سبحان الله... از کجا ای ابانصر؟
🌼🍃گفت : مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد، و همراهش ثروت فراونی است.
گفتم : او کیست؟
گفت : تاجری از شهر بصره است، پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد .
🌼🍃سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده...
🌼🍃خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بی نیاز ساختم.
درثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم،
ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد.
کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم .
🌼🍃شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند ، و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق ، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند .
🌼🍃به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند ...
گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند،
کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد...
سپس یکی یکی از از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند چون در زیر هرحسنه "شهوت پنهانی" وجود داشت،
از شهوت های نفس مثل ریاء ، غرور ، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم...
🌼🍃چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم: آیا چیزی برایش باقی نمانده؟
گفتند : این برایش باقی مانده ...
و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم .
سپس آنرا در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند، کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت :
نجات یافت .
🌼🍃 خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد،
پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کارخیری را خالصانه وصرفا برای الله تعالی انجام دهیم
🌼🍃مثال ڪسے ڪہ پروردگارش را ذڪر مےڪند و ڪسے ڪہ پروردگارش را ذڪر نمےڪند، مانند شخص زنده و مرده است.
❣سعی کنیم #اخلاص داشته باشیم.👌
🌺🌺
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت بیست و دوم: تاثیر کلام ۲
✔️ راوی : مهدی فریدوند
🔸آقا که هنوز توي حياط بود آمد جلوي در.
مردي درشت #هيکل بود. با ريش و سبيل تراشيده. با ديدن چهره ما دو نفر در آن محله خيلي تعجب کرد! نگاهي به ما كرد و گفت: بفرمائيد؟! با خودم گفتم: اگر من جاي ابراهيم بودم حسابي حالش را ميگرفتم. اما ابراهيم با #آرامش هميشگي، در حالي که لبخند ميزد سلام کرد و گفت:
🔸ابراهيم هادي هستم و چند تا سؤال داشتم، براي همين مزاحم شما شدم.
آن آقا گفت: اسم شما خيلي آشناست! همين چند روزه شنيدم، فکرکنم تو سازمان بود. بازرسي سازمان، درسته؟!
ابراهيم خنديد و گفت: بله.
🔸بنده خدا خيلي دست پاچه شد. مرتب اصرار ميکرد بفرمائيد داخل. #ابراهيم گفت: خيلي ممنون، فقط چند دقيقه با شما کار داريم ومرخص ميشويم.
ابراهيم شروع به صحبت کرد. حدود يک ساعت مشغول بود، اما گذشت زمان را اصلاً حس نميکرديم.
🔸ابراهيم از همه چيز برايش گفت. از هر موردي برايش مثال زد. ميگفت:
ببين دوست عزيز، #همسر شما براي خود شماست، نه براي نمايش دادن جلوي ديگران! ميداني چقدر از جوانان مردم با ديدن همسر بي #حجاب شما به گناه مي افتند!
يا اينکه، وقتي شما مسئول کارمندها در اداره هستي نبايد حرفهاي #زشت يا شوخيهاي نامربوط،آن هم با کارمند زن داشته باشيد!
شما قبلاً توي رشته خودت #قهرمان بودي، اما قهرمان واقعي کسي است که جلوي کار غلط رو بگيره.
🔸بعد هم از انقلاب گفت. از #خون شهدا، از امام، از دشمنان مملکت.آن آقا هم اين حرفها را تأييد ميکرد.
ابراهيم در پايان صحبتها گفت: ببين عزيز من، اين حكم انفصال از خدمت شماست.
آقاي #رئيس يکدفعه جا خورد. آب دهانش را فرو داد. بعد با تعجب به ما نگاه کرد. ابراهيم لبخندي زد و نامه را پاره کرد! بعدگفت: دوست عزيز به حرفهاي من فکر کن! بعد خداحافظي کرديم. سوار موتور شديم و راه افتاديم.
🔸از سر خيابان که رد شديم نگاهي به عقب انداختم. آن آقا هنوز داخل خانه نرفته و به ما نگاه ميکرد.
گفتم: آقا ابرام، خيلي قشنگ حرف زدي، روي من هم تأثير داشت. خنديد و گفت: اي بابا ما چيکار هايم. فقط خدا، همه اينها را خدا به زبانم انداخت. انشاءالله كه تأثير داشته باشد.
🔸بعد ادامه داد: مطمئن باش چيزي مثل برخورد خوب روي آدمها تأثير ندارد. مگر نخوانده اي، خدا در #قرآن به پيامبرش ميفرمايد:
اگر اخلاقت تند وخشن بود، همه از اطرافت ميرفتند. پس لااقل بايد اين رفتار #پيامبر را ياد بگيريم.
٭٭٭
🔸يکي دو ماه بعد ، از همان #فدراسيون گزارش جديد رسيد؛ جناب رئيس بسيار تغيير کرد! اخلاق و رفتارش در اداره خيلي عوض شده. حتي خانم اين آقا با حجاب به محل کار مراجعه ميکند!
ابراهيم را ديدم و گزارش را به دستش دادم. منتظرعکس العمل او بودم. بعد از خواندن گزارش گفت: خدا را شکر، بعد هم بحث را عوض کرد.
اما من هيچ شکي نداشتم که #اخلاص ابراهيم تأثير خودش را گذاشته بود.
كلام #خالصانه او آقاي رئيس فدراسيون را #متحول کرد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی🕊🌹
شادی روح پاکش صلوات
ذکر_روزانه
🌷
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#بسمالله
#الرحیم
#الرحیم
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
#جملات
#ناب
#از
#معصوم
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
➖امیر مؤمنان حضرت #علی ( علیهالسلام ) فرمودند :
➖زیبایی زمین به
#انسان,
➖زیبایی انسان به
#عقل,
➖زیبایی عقل به
#ایمان,
➖زیبایی ایمان به
#عمل,
➖زیبایی عمل به
#اخلاص,
➖زیبایی اخلاص به
#دعا,
و
➖زیبایی دعا به
🌹🌹#صلوات🌹🌹
🌸🍃بر محمد و آل محمد است
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
➖نثار روح مطهر امیرالمؤمنین حضرت #علی ( علیهالسلام )
#صلوات
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
📣📣📣 با نشر مطالب در ثوابش شریک و صدقه جاریه محسوب می شود
ان شاءالله
#اللَّهُمَّ #صَلِّ #عَلَى #مُحَمَّدٍ
#وآلِ #مُحَمَّدٍ #وعَجِّلْ #فَرَجَهُم ْ
28.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَهَادَةً فِي سَبِيلِكَ
#اخلاص
28.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَهَادَةً فِي سَبِيلِكَ
#اخلاص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فیلم | بیانِ بلند و کلام صدقِ #حاج_قاسم_عزیز در مورد اوجِ #معنویت ؛ #عرفان و #اخلاص در دوران #دفاع_مقدس
🎞 . . . به همراه تصاویری از حضور رزمندگان لشگر ثارالله (ع) در جبهه ها - دوران جنگ - دهه۶۰
🔵 #ببینید ☝️☝️☝️
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🌴 کانال #دفاع_مقدس :
روایتگر رویدادهای جنگ
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
#عطر_نماز 🌾📿🌾
اهمیت #اخلاص در نماز
👌 واقعا برای چه نماز می خوانیم؟
✍ حتما باید در #انگیزه نماز خواندنمان عمیق شویم علت اینکه نماز های ما گاهی کم اثر و کم ثمر است ریشه اش در #نیت های درونی ماست که عملمان خالص برای خدای مهربان نیست، انگیزه درونی ما گاهی نگاه اطرافیان و تاثیر برخورد آنهاست که اگر بدون توجه به آنها فقط محبت به #خدا ما را به نماز بکشد بی شک نمازمان تغییر می کند!
🌸 امام صادق(ع) فرموند:
🌷 نماز شما در بلند شدن و ايستادن نيست همانا #نماز شما فقط اخلاص شماست و اخلاص هم آن است كه در نماز فقط خداوند را در نظر بگيريد.
📗 محجّة البيضاء، ج ۱، ص ۳۵۰
#نماز_اول_وقت 📿
#التماس_دعای_فرج 🤲
🇮🇷#لحظه ای با شهدا 🌷🌷🌷🌷
❓ سؤال: چگونه در تمامی کارها و عبادات، #اخلاص را فراموش نکنیم؟
🍃 جواب آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
در عبادات و تمام کارها اختیاری راه ندهید، غیر از #خدا را و غیر از یاد او را داخل در امور نکنید و همین راه منحصر #سعادت است.
#کلام_بزرگان
کلامی_از_بهجت
❇️ برای آنکه وقتمان برکت پیدا کند چه کنیم؟
🔻حجتالاسلاموالمسلمین سیداحمد فقیهی در درس اخلاق دفتر مقام معظم رهبری در قم:
چند سال قبل مقام معظم رهبری شعار سال را «کار و تلاش مضاعف» نامیدند. مرحوم آیتالله مصباح در توضیح این موضوع میگفتند: روشن است که این مسئله به این معنا نیست که مثلا کارگرها بهجای هشت ساعت شانزده ساعت کار کنند. سپس این خاطره را از آیتالله بهجت ذکر کردند که آقازاده ایشان میگفت: من به پدرم گفتم: شما چقدر دعا و نماز میخوانید و ذکر میگویید؟! شما روزی پنج شش ساعت درس دارید، چرا اینقدر خودتان را با این عبادات خسته میکنید؟! مرحوم آیتالله بهجت فرموده بودند: «بابا! اثر این دعاها، نمازها و توسلات این است که گاهی درسی که فهم آن به سه ساعت مطالعه نیاز دارد، من با ده دقیقه مطالعه میفهمم.»
اگر کار با #اخلاص، توجه به خدا و توسلات همراه باشد، برکت پیدا میکند.
ذکر صلوات خیلی به عمر انسان برکت میدهد. تلاوت قرآن نیز این اثر را دارد. افزون بر نمازهای واجب، نمازهای مستحبی نیز اینگونه است. خدمت به دیگران نیز در عمر انسان برکت ایجاد میکند؛ همانگونه که انسان از اموالش انفاق میکند، اموالش برکت پیدا میکند.
استاد ایوبی: کار اگر برای خداوند باشد و از سر #اخلاص پیش برود اینگونه جواب می دهد.
🔹 علامه طباطبایی زمانی تشخیص داده بودند که باید جواب مارکسیسم ها را بدهند که آن موقع در ایران و در دانشگاه ها این توده، افکار جوانان را تحت الشعاع قرار داده بود که نعوذ بالله این تفکر منکر خداوند بودند و دین را افیون ملت ها معرفی میکردند که زندگی مردم را تخریب میکند و بسیار تفکرات خطرناکی داشتند!
🔹 ایشان تصمیم گرفتند که کتاب ها و آثار این تفکر را مطالعه کند و جواب اینها را بدهد و در روز های تعطیل حوزه، پنج شنبه و جمعه کلاسی تشکیل دادند.
🔹 دوباره بهترین افراد حوزه اینجا آمدند و چه برکتی شد این جلسه!
این جلسات تبدیل به کتاب شد و علامه مطهری برای این کتاب شرح نوشتند. پنج جلد شرح روش رئالیسم و چه آثاری گذاشت و چه سدی در مقابل مارکسیسم ها گذاشت این جلسات و این کتابها.
🔸 کار اگر برای خداوند باشد و از سر اخلاص پیش برود اینگونه جواب می دهد.
🔹 بهترین ها گلچین شده اند دور علامه طباطبایی! خیلی هنر و خیلی اصالت و کمال باید باشد که اینگونه محفل گرم شود.
🅾#دستهعزا یعنی این ...
➖وسط بیابان
➖توی گرما
➖پای برهنه
➖کنار رفقایی که معلوم نبود فردا هستند یا به اباعبدالله الحسین علیه السلام پیوستند
#اخلاص
#اخلاقعزاداری
🌹گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ
#داستان_کوتاه
#شهوت_پنهان
👈براستی جالب ارزش خوندن داره 💯
👈یکی ازعلمای اهل بصره می گوید:
روزگاری به فقر وتنگدستی مبتلا شدم، تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم.
خیلی بر گرسنگی صبر کردم،
پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم.
درراه یکی از دوستانم به اسم ابا نصر را دیدم و او را از فروش خانه باخبر ساختم.
پس دوتکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت :
برو و به خانواده ات بده.
به طرف خانه به راه افتادم ...
در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت :
این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند.
آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم .
گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد .
بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند .
اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه بر می گشتم .
روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم .
که ناگهان ابو نصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای !
در خانه ات خیر و ثروت است...
گفتم: سبحان الله... از کجا ای ابانصر؟
گفت : مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد، و همراهش ثروت فراونی است.
گفتم : او کیست؟
گفت : تاجری از شهر بصره است، پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد .
سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده...
خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بی نیاز ساختم.
درثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم،
ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد.
کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم .
شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند ، و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق ، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند .
به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند ...
گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند،
کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد...
سپس یکی یکی از از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند چون در زیر هرحسنه "شهوت پنهانی" وجود داشت،
از شهوت های نفس مثل ریاء ، غرور ، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم...
چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم: آیا چیزی برایش باقی نمانده؟
گفتند : این برایش باقی مانده ...
و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم .
سپس آنرا در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند، کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت :
نجات یافت .
👌 خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد،
پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کارخیری را خالصانه وصرفا برای الله تعالی انجام دهیم
مثال ڪسے ڪہ پروردگارش را ذڪر مےڪند و ڪسے ڪہ پروردگارش را ذڪر نمےڪند، مانند شخص زنده و مرده است.
سعی کنیم #اخلاص داشته باشیم.
🍃🌺🍃🍃🌺🍃
#داستان_کوتاه
#شهوت_پنهان
👈براستی جالب ارزش خوندن داره 💯
👈یکی ازعلمای اهل بصره می گوید:
روزگاری به فقر وتنگدستی مبتلا شدم، تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم.
خیلی بر گرسنگی صبر کردم،
پس تصمیم گرفتم خانه ام را بفروشم و به جای دیگری بروم.
درراه یکی از دوستانم به اسم ابا نصر را دیدم و او را از فروش خانه باخبر ساختم.
پس دوتکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت :
برو و به خانواده ات بده.
به طرف خانه به راه افتادم ...
در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت :
این پسر یتیم و گرسنه است و نمی تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند.
آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی کنم .
گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد .
بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه ام کسانی هستند که به این غذا محتاج ترند .
اشک از چشمانم جاری شد و درحالی که غمگین و ناامید بودم به طرف خانه بر می گشتم .
روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می کردم .
که ناگهان ابو نصر را دیدم که ازخوشحالی پرواز می کرد و به من گفت : ای ابا محمد چرا اینجا نشسته ای !
در خانه ات خیر و ثروت است...
گفتم: سبحان الله... از کجا ای ابانصر؟
گفت : مردی از خراسان از تو و پدرت می پرسد، و همراهش ثروت فراونی است.
گفتم : او کیست؟
گفت : تاجری از شهر بصره است، پدرت سی سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی پول و ورشکست شد .
سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت سی سال پیش به همراه سودی که بدست آورده...
خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بی نیاز ساختم.
درثروتم سرمایه گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می کردم،
ثروتم کم که نمی شد زیاد هم می شد.
کم کم عجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم .
شبی از شب ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده اند ، و مردم را دیدم که گناهان شان را بر پشت شان حمل می کنند تا جایی که شخص فاسق ، شهری از بدنامی و رسوایی را برپشتش حمل می کند .
به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند ...
گناهانم را در کفه ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند،
کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد...
سپس یکی یکی از از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند چون در زیر هرحسنه "شهوت پنهانی" وجود داشت،
از شهوت های نفس مثل ریاء ، غرور ، دوست داشتن تعریف و تمجید مردم...
چیزی برایم باقی نماند و درآستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم: آیا چیزی برایش باقی نمانده؟
گفتند : این برایش باقی مانده ...
و آن همان تکه نانی بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم .
سپس آنرا در کفه حسناتم گذاشتند و گریه های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم ، در کفه حسناتم قرار دادند، کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت :
نجات یافت .
👌 خداوند هیچ عملی را بدون اخلاص از ما قبول نخواهد کرد،
پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کارخیری را خالصانه وصرفا برای الله تعالی انجام دهیم
مثال ڪسے ڪہ پروردگارش را ذڪر مےڪند و ڪسے ڪہ پروردگارش را ذڪر نمےڪند، مانند شخص زنده و مرده است.
سعی کنیم #اخلاص داشته باشیم.
🍃🌺🍃🍃🌺🍃
🌺🌺 یا محمد رسول الله 🌺🌺
🌷امام صادق علیه السلام فرمودند :
هر کس یک مرتبه از روی #اخلاص بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله)صلوات فرستد حق تعالی صد حاجت او را روا سازد؛ سی در دنیا و هفتاد در آخرت...
📒 بحارالانوار ، ج ۹۴ ، ص۷۰
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ عنایت امام زمان (عج) با امدادهای غیبی به رزمندگان اسلام در عملیات فتح المبین در نتیجه «جهاد مخلصانه و عقب نشینی نکردن غیر تاکتیکی» آنها (۱)
🗡۱۲ نفر، نیروی مخصوص اسب سوار!
✅ مشاهدات اسیر عراقی و رزمندگان اسلام از واقعه
✳️ (۱). در این واقعه مشاهده میکنیم که رزمندگان اسلام در مقابل تعداد نفرات بسیار بیشتر دشمن ایستادگی میکنند و وقتی دفاع را ناممکن میبینند با یک عقب نشینی تاکتیکی به عقب رفته و بلافاصله با تقویت نیروها برمیگردند و نقاط مهم از دست رفته را پس میگیرند.
🏷 #امام_زمان_عجل_الله_فرجه
#امداد_غیبی #اخلاص
کانال شهید محسن حججی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ عنایت امام زمان (عج) با امدادهای غیبی به رزمندگان اسلام در عملیات فتح المبین در نتیجه «جهاد مخلصانه و عقب نشینی نکردن غیر تاکتیکی» آنها (۱)
🗡۱۲ نفر، نیروی مخصوص اسب سوار!
✅ مشاهدات اسیر عراقی و رزمندگان اسلام از واقعه
✳️ (۱). در این واقعه مشاهده میکنیم که رزمندگان اسلام در مقابل تعداد نفرات بسیار بیشتر دشمن ایستادگی میکنند و وقتی دفاع را ناممکن میبینند با یک عقب نشینی تاکتیکی به عقب رفته و بلافاصله با تقویت نیروها برمیگردند و نقاط مهم از دست رفته را پس میگیرند.
🏷 #امام_زمان_عجل_الله_فرجه
#امداد_غیبی #اخلاص
کانال شهید محسن حججی
⚪️ #ترکشی_که_گناهان_شهید۱۵ساله_را_پاک_کرد
🌷 شهید وحید رزاقی
از #لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
.
▫️شهید رزاقی از رزمندگان گیلانی لشکر ویژه ۲۵ کربلا, که در نوجوانی، با سن و سال کم و باجثه ی نحیف و کودکانه اش به جبهه آمد
یک روز شهید خوش سیرت با من تماس گرفت و گفت:«وحید رزاقیان در منطقه ی شما مجروح شده، می ترسم روحیه اش را ببازد، به او سری بزن تا روحیه اش تقویت شود و اگر نیاز بود او را به پشت جبهه منتقل کن.»
.
▫️به سرعت رفتم سراغ وحید، تا اینکه او را پیدا کردم. وقتی او را دیدم، بعد از سلام و احوال پرسی می خواستم با شوخی و خنده کردن به او روحیه بدهم که گفت: «من امروز، ۱۵ روز است که به سن بلوغ رسیدم و این ترکشی که به من اصابت کرده، گناهان ۱۵ روزه ی مرا پاک کرده است. شما دعا کنید که خداوند مرا شهید کند🤲
🎙#راوی : سردار میرشکار
.
#اخلاص
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#گردان_حمزه_سیدالشهدا (ع)
#همیشه_دوستت_دارم_ای_شهی𝐧➘: بپیوندید 】↷
┄┅☫🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷☫┅┄
✅ مرجعنشرآثارشـهدا و دفاعمقدس
🪴 نشر مطالب،صدقه جاریه است