کمیتهخادمینشهدااستانفارس
🌟 #عاشقانه_ای_برای_تو 🌟قسمت ۴ 🌟من جذاب ترم یا.. بالاخره توی کتابخونه پیداش کردم ... رفتم سمتش و گ
🌟 #عاشقانه_ای_برای_تو
🌟قسمت ۵
🌟مرگ یا غرور
غرورم له شده بود ...
همه از این ماجرا خبردار شده بودن ... سوژه مسخره کردن بقیه شده بودم ... .
بدتر از همه زمانی بود که دوست سابقم اومد سراغم و بهم گفت:
_اگر اینقدر بدبخت شدی که دنبال این مدل پسرها راه افتادی، حاضرم قبولت کنم برگردی پیشم؟ ...
تا مرز جنون عصبانی بودم ...
حالا دیگه حتی آدمی که خودم ولش کرده بودم برام ژست می گرفت ... .
رفتم دانشگاه سراغش ...
هیچ جا نبود ... بالاخره یکی ازش خبر داشت ... گفت:
_به خاطر تب بالا بیمارستانه و احتمالا چند روز دیگه هم نگهش دارن ... .
رفتم خونه ...
تمام شب رو توی حیاط راه می رفتم ... مرگ یا غرور؟ ...
زندگی با همچین آدمی زیر یک سقف و تحملش به عنوان شوهر، از مرگ بدتر بود ...
اما غرورم خورد شده بود ... .
پسرهایی که جرات نگاه کردن بهم رو هم نداشتن حالا مسخره ام می کردن و تیکه می انداختن ... .
عین همیشه لباس پوشیدم ...
بلوز و شلوار ... بدون گل و دست خالی رفتم بیمارستان ...
در رو باز کردم ...
و بدون هیچ مقدمه ای گفتم:
_باهات ازدواج می کنم ...
ادامه دارد...
✍نویسنده:
شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
https://eitaa.com/khademfars
بچه ها برای فردا بیاید ی عادت بدمون را قربونی کنیم!
#عیدتون_مبارک
کمیتهخادمینشهدااستانفارس
زمین سراسر صحرای عرفات است
و تو همان آدمی که با خطاب إهبطوا بر این سیاره رنج فرو افتادهای!
عرفات مثالی از حقیقت زمین است که تمثیل یافته مشقت جوع و عریانی و تشنگی و سوز آفتاب و...
آن خطاب را تو از یاد بردهای، اما آدم
به یاد داشت که آن همه گریست تا بازش پذیرفتند.. :)
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
╭┅─────────┅╮
@khademfars
╰┅─────────┅╯
کمیتهخادمینشهدااستانفارس
🌟 #عاشقانه_ای_برای_تو 🌟قسمت ۵ 🌟مرگ یا غرور غرورم له شده بود ... همه از این ماجرا خبردار شده بودن
🌟 #عاشقانه_ای_برای_تو
🌟قسمت ۶
🌟معامله
خیلی تعجب کرده بود ...
ولی ساکت گوش می کرد ... منم ادامه دادم ...
بدجور غرورم شکسته و مسخره همه شدم ...
_تو می خوای تا تموم شدن درست اینجا بمونی ... من می خوام غرورم برگرده ... .
اینو که گفتم سرش رو انداخت پایین ... ناراحتی رو به وضوح می شد توی چهره اش دید ...
برام مهم نبود ... .
تمام شرط هات هم قبول ...
_لباس پوشیده می پوشم ... شراب و هیچ چیز الکل داری نمی خورم ... با هیچ مردی هم حتی دست نمیدم ... فقط یه شرط دارم ... بعد از تموم شدن درست، این منم که باهات بهم میزنم ... تو هم که قصد موندن نداری ... بهم که زدم برو ... .
سرش پایین بود ...
نمی دونم چه مدت سکوت کرد ... همون طور که سرش پایین بود ازم عذرخواهی کرد ...
_تقصیر من بود که نسنجیده به شما پیشنهاد ازدواج دادم.اگر این کار رو نکرده بودم کار به اینجا نمی کشید ... من توی کافه دانشگاه از شما خواستگاری می کنم. شما هم جلوی همه بزن توی گوشم ... .
برای اولین بار بود که دلم برای چند لحظه برای یه پسر سوخت ...
اما فایده ای نداشت ...
ماجرای کتابخونه دهن به دهن چرخیده بود ...
چند روز پیش، اون طوری ردم کرده بود حالا اینطوری فایده نداشت ... .
خیلی جدی بهش گفتم:
_اصلا ایده خوبی نیست ... آبروی من رو بردی ... فقط این طوری درست میشه ... بعد رفتنت میگم عاشق یه احمق شده بودم که لیاقتم رو نداشت. منم ولش کردم ... یه معامله است ... هر دو توش سود می کنیم ... .
اما من خیال نداشتم تا آخر باهاش بمونم ...
فقط یه احمق می تونست عاشق این شده باشه ...
ادامه دارد...
✍نویسنده:
شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے
https://eitaa.com/khademfars
16.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#عید_قربان
روز قربانی شگفتیساز
https://eitaa.com/khademfars
کمیتهخادمینشهدااستانفارس
#عید_قربان روز قربانی شگفتیساز https://eitaa.com/khademfars
امام حسین(ع) در فرازی از دعای عرفه به این داستان اشاره دارند ک خدا نگذاشت جوان ابراهیم جلوی چشمانش ذبح شود....
ناخداگاه یاد علی اکبر(ع)و علی اصغر(ع) و.... افتادم
💔