فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➯ خدایا
در این شب زیبای میلاد
حضرت امام محمدباقر علیهالسلام
بهترینها و زیباترینها را
برای دوستان و عزیزانم
از درگاهت خواهانم
خدایا
قلبشان را خوشحال
و سرشار از آرامش کن
امیدوارم اين آغاز زیبا و نورانی
ماه مبارک رجب آغازی باشد
برای شادی و لبخند و گشايش
در کلیه امور مادی و معنوی
دوستان و عزیزان و هموطنانم
شبتـ🌙ـون شـاد شـاد
🌸🎊عیـدتون مبارکــــ🎊🌸
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
هدایت شده از روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
🌸🍃با سلام خدمت اعضای محترم کانال🍃🌸🍃🌸🍃
❇️ مسابقه برای زیر ۱۵ سال با موضوع دهه فجر در قالب ( کلیپ سازی و شعر خوانی در قالب فیلم و نقاشی )
❇️ مسابقه بزرگسالان با موضوع دهه فجر در قالب دلنوشته
🔸شرایط شرکت در مسابقه👇
💎 همه باید شعرخوانی رو در قالب فیلم ارسال کنن
💎 تمامی شرکت کنندگان در مسابقه اسکرین از
کانال بدن که بدونیم عضو کانال هستن
💎 تمامی شرکت کنندگان کپی از شناسنامه
بفرستن و بگن از کدوم شهر و استان هستن
برای ارسال فایل به آیدی زیر مراجعه کنید
@banooy_mohajer_62A62
زمان ارسال فایلها تا پایان روز ۱۴۰۰/۱۱/۲۱
🎁جوایز بسته به میزان شرکت کننده ها داره
در هر رشته به ازای هر صد نفر ۴ جایزه
🌼🍂 با تشکر: تیم مدیریت کانال خادم🌼🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـدایا
دفتر امروزم را با
نام و یادت میگشایم
یاریام کن تا دلی را شاد کنم
به پاس شکرانه بیداریام
دستم را رها مکن
تا به امید تو
دست افتادهای را بگیرم
🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃
🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸
💠خادم
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
#ادمین_بانو
🌷اهمیت دعا
قل لایعبأ بکم ربی لولا دعاؤکم..آخرفرقان
بگو اگردعانکنید،خدابه شماتوجه نمیکند
🌷ادعونی استجب لکم...۶۰غافر
بخوانیدمراتااجابت کنم شمارا
🌷فانی قریب اجیب دعوة الداع اذادعان..۱۸۶بقره
هرکس مرابخواندزود جواب میدهم
🌷امام سجاد ع فرمودند:
وقتی دعامیکنید
یاهمان رامیدهند
یابلایی دفع میشود
یادرآخرت داده میشود.دعاقطعا نتیجه دارد
آداب دعا
🌷۱. حضرت زهرا ع فرمودند:
الجارثم الدار....اول به دیگران دعاکنید
🌷۲. امام رضا ع فرمودند،:
احسن الظن بالله...به خداخوش بین باشید
🌷۳. ادعوالله وانتم موقنون بالاجابة
خدارابایقین به اجابت، صدابزنید
السلام علیک یاباقرالعلوم
ولادت باسعادت امام باقر ع مبارکباد
امام باقر ع:
بین الطلوعین ازاذان صبح تاطلوع آفتاب ازاوقات بهشتی است
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
#صبحتبخیرمولایمن
🏝اي يار ز ديده گشته غايب
برگرد
اي هجر تو اعظم مصائب
برگرد
امشب ز خدا فقط
تو را ميخواهم
اي آرزوي شب رغائب
برگرد...
رغائب نام دیگر توست...
کاش لااقل
یک شب در سال تو را
آرزو میکردیم...
برگرد کاملترین آرزو!🏝
⚘میلاد با سعادت حضرت امام محمد باقر(ع) بر محضر مبارک امام زمان(عج) و تمامی محبین اهلبیت(ع) تبریک و تهنیت باد⚘
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
شایعه : ویژه دهه فجر
🔆متن شایعه :
" هفت میلیون جوان بیكار.
22میلیون دختر و پسر مجرد.
از هر 10 ازدواج، 6 طلاق.
6 میلیون معتاد.
68 درصد افسردگى.
رسیدن سن فحشا به 14 سالگى.
فروش سالانه 13 هزار كلیه.
42 درصد زیره خط فقره....
نمیخواستم ناراحت بشین.
فقط خواستم بگم.
* دهه ى فجر مبارك *"
🔆پاسخ شایعه :
1⃣ آمار برخلاف ادعای گفته شده 7 میلیون نمی باشد بلکه 2 میلیون و 500 هزار نفر است.
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/302994
2⃣ براساس آمار ثبت احوال تعداد دختران وپسران آماده ازدواج نیز11میلیون و240 هزارنفراست نه 22 میلیون !
http://mehrnews.com/news/2286947/
3⃣ طبق آخرین آمار757 هزار و 197 ازدواج و 158 هزار و 753 طلاق در سال 92 ثبت شده است .
یعنی به ازای هر 10 ازدواج ، 2 طلاق ثبت شده است .
http://www.mehrnews.com/news/2332272
4⃣ آخرین آمار تعداد معتادان کشور که مورد تایید ستاد مبارزه با موادمخدر هم قرارگرفته است 2 میلیون تا 2.2 میلیون نفراست نه 6 میلیون!
http://www.asriran.com/fa/news/341637
5⃣ آمار افسردگی 68 درصد نمی باشد بلکه 21 تا 25 درصد است !
http://javanonline.ir/fa/news/653459
6⃣ اگر چه متاسفانه شاهد کاهش سن فحشا در جامعه می باشیم ، اما میانگین آن در بدترین حالت 16سال است نه 14 سال .
http://www.shafaf.ir/fa/pages/?cid=13863
7⃣ سالانه 4 الی 5 هزار نفر برای اهدای كلیه ثبتنام میكنند ولی همه این افراد پذیرفته نمیشوند .
با در نظر گرفتن 2500 پیوند كلیه که در كشور انجام میشود و یك چهارم آن از جسد یا بیماران مرگ مغزی است ، می توان نتیجه گرفت حداکثر نیمی از آنان موفق به فروش کلیه می شوند ، یعنی حداکثر 2500 نفر .
http://www.salamatiran.com/NSite/FullStory/?Id=51128&type=2
8⃣ آمار خط فقر نیز حدود 31 درصد است.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930411000653
🔮شبهه فوق در ایام مختلف و جهت تخریب انقلاب اسلامی منتشر می شود و سعی دارد تا با نشر آمارهای کاذب و اغراق شده ، نظام اجتماعی کشور را زیر سوال برده و به نارضایتی عمومی دامن بزند.
⚜خلاصه و دسته بندی اعمال مشترک ماه مبارک رجب⚜
✳️(برگرفته شده از مفاتیح الجنان)✳️
#التماس_دعا
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا انقدر میگید نماز !!!
💠مناسب: #عموم_مخاطبان
✨دین ما کلی واجبات داره! چرا انقدر رو نماز تاکید میشه؟
چارتا جواب قشنگ تو کلیپ هست☺️ ، یکیش رو من میگم سه تا دیگه رو خودتون ببینید 😍👆
✅دقت کردید مهندسی که میخواد پایان کار یه ساختمان رو بده، رو همه چیز دقت داره ولی بیشتر از همه به ستون و استحکام ساختمان تاکید داره؟!
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
◀️ بهره از لیلةالرغائب
✅یکی از زمانهای ارزشمند در ماه گرانقدر #رجب، اولین شب جمعه این ماه است(مشروط بر اینکه پنجشنبه آن هم در رجب باشد تا بتوان روزه گرفت) که آن را #لیلة_الرغائب نامند که در آن ملائكه در کنار کعبه و اطرافش تجمع میكنند.(إقبال الأعمال، ج2، ص: 632) و در ضمن از فضیلت #رجب و شب #جمعه بودن نیز برخوردار است.
👈كلمة "رغائب" جمع "رغیبه" به دو معنا است:
1️⃣معنای چیزی كه مورد رغبت و میل است و
2️⃣ نیز به معنای عطا و بخشش فراوان می باشند.
✅بنابر بر معنای اول #لیلة_الرغائب یعنی شبی كه میل به #عبادت و بندگی در آن فراوان است و بندگان خوب خداوند در این شب تمایل زیادی به رفتن به در خانه خداوند و ارتباط و انس با معبود خویش دارند.
👈چه خوب است که #منتظران امام زمان عج در این شب همچون یاران حضرت و بیش از ایام گذشته به عبادت و مناجات پرداخته و ارتباط با خدای متعال را در خود تقویت کنند که خود باعث تقویت بیشتر #ارتباط با ولی خدا حضرت حجت عج است.
✅بنابر معنای دوم #لیلة_الرغائب یعنی شبی كه در آن #عطا و بخشش خداوند فراوان است و بندگان خداوند با رو آوردن به بارگاه قدس ربوبی و خضوع در برابر عظمت حق،شایسته دریافت عطا و بخشش خداوند رحیم میگردند.
👈چه زیبا است که منتظران قائم آل محمد، هم برای #ظهور ایشان و هم برای شایستگی #حضور در زمره #یاران ایشان و هم برای رفع #حوائج معنوی و علمی و مادی #دوستداران ایشان،دعا نمایند.
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
✿⃟🌸 • @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
AUD-20220120-WA0001.mp3
9.82M
سلام علیکم
این صوت رو خواهش میکنم
خواهش میکنم حتما حتما گوش بدید
اگه وقتش رو ندارید
تو حین کار گوش بدید لطفا
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
♨️♨️بسیار بسیار مهم♨️♨️
#پیشنهادویژهمدیریت
#پیشنهاددانلود
✿⃟🌸 • @khademngoo• ✿⃟🍁
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_13
سرم رو بلند کردم رو به آسمون...
خدایا نکنه دعای امیرعلی بگیره مطمئنا بهتر از منه و تو بیشتر
دوستش داری!
ولی میشه این یک بار من!
یعنی اینبار هم من و حاجتهای امیرعلی خواستنم!
_بیا دیگه محیا داری استخاره میگیری؟
نگاه از آسمون ابری گرفتم و رفتم سمت عطیه..
کفگیر بزرگ چوبی رو به دستم دادو من به زحمت
تکونش دادم ...
بازم دعا کردم و دعا !
یک قطره یخ زده نشست روی صورتم بازم نگاهم رفت سمت آسمون یعنی داشت بارون می
اومدو بازم اولین قطره اش شده بود هدیه من؟!
انگار امشب شب خاطره ها بود...
که باز یک خاطره از بچگی هام جون گرفت جلوی چشمهام...
انگار
توی آسمون سیاه اون روز رو میدیدم، شفاف!
همون روزی که توی حیاط خونه عمه یک قطره بارون نشست روی صورتم وامیرعلی باور نمیکردحرفم رو که داره بارون میاد!...
میگفت وسط حرف زدن حواسم نبوده و آب دهن خودم پریده روی
صورتم ولی این جور نبود،
واقعا بارون بود!
این خاطره خاص نبود ولی بازم من بزرگ شده بودم با فکرش و از اون روز هر وقت اولین قطره
بارون رو هدیه میگیرم بازم قلبم پرمیزنه برای امیرعلی و میشم دلتنگش!
چهارمین قطره سرد بارون با اشک داغم یکی شدو افتاد روی دستم که بی حواس کفگیر چوبی رو
می چرخوند و دلم باز دیدن امیر علی رو می خواست!
سرم رو که چرخوندم نگاهم بازم گره خورد به نگاهش ولی سریع نگاه دزدید ازمن وقلب من
لرزید...
پس امیر علی هم نگاهم میکرد
حالاوقت حاجت خواستن بود....
پای دیگ نذری شب عاشورا ...
زیر بارون و قلبی که پر از عشق امیر علی بود!
خدایا میشه دلش بادلم بشه!
حاشیه بلندروسریم رو روی شونه ام مرتب کردم و بعد با کلی وسواس کش چادرم رو روی
سرم مرتب...
لبخند محوی به خودم توی آینه زدم! یک هفته ای از شب عاشورامیگذشت و من امیرعلی
رو خیلی کم دیده بودم !
همیشه بهونه داشت و بهونه!
ولی حاالا قرار بود اولین مهمونی رو باهم بریم...
خونه عموی بزرگ امیرعلی!
تازه به خودم اومده بودم و انگار دعای شب عاشورام گرفته بود
که از خودم بپرسم چرا من بارفتارهای امیرعلی کوتاه میام و سکوت میکنم بی اون که بپرسم حداقل علتش رو!
حالا امشب مصمم بودم برای اینکه حداقل به امیرعلی نشون بدم دل عاشقم رو وبپرسم چرا نه؟!
من و نه هیچکس همون سوالی که حاضر نبود جوابش رو بده ولی حاالا من می خواستم بدونم!
_محیا مامان بدو آقا امیرعلی منتظره...
با آخرین نگاه به آینه قدمهام رو تند کردم وبا صدای بلند از بابا و محمدو محسن دوتا داداش
دوقلوی یازده ساله ام خداحافظی کردم !
مامان هنوز منتظرم بود من هم با گفتن خداحافظ
محکم گونه اش رو بوسیدم و بعد از خونه زدم بیرون...
پشت در حیاط کمی مکث کردم تا این قلب بی قرار م کمی آروم بگیره ..
زیر لب خدا رو صدا زدم
اروم زنجیر پشت در رو کشیدم وبیرون رفتم!....
https://eitaa.com/khademngoo
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_15
ماشین رو خاموش کرد و پرید وسط حرفم_پیاده شو رسیدیم!
مهلت نداد حرفم رو تموم کنم و سریع از ماشین پیاده شدو من هم ناچار با کلی حرص خوردن
پیاده شدم ...نور زرد چراغ , کوچه قدیمی و کاهگلی رو کامل روشن کرده بود...امیر علی زودتر
ازمن جلوی در کوچیک کرمی رنگ وایستادو با نگاه زیر افتاده و دستهای توی جیب شلوارپارچه ای
خاکستری رنگش منتظر من بود...مثل همیشه ساده پوشیده بود ولی مرتب و من بی خیال تر از
چند دقیقه قبل باز توی قلبم قربون صدقه اش رفتم حاال که اشکال نداشت این بی پروایی قلبم !
با قدمهای کوتاه کنارش قرار گرفتم... این کوچه قدیمی مثل همیشه عطر نم میداد... همون عطری
که موقع اومدن بارون همه جا رو پر میکرد و حاال تواین محله های قدیمی این عطر یعنی نوید
مهمون داشتن به خاطر آب پاشی شدن جلوی در خونه!
باهمه وجودم نفس عمیقی کشیدم و حس کردم نگاه زیر چشمی امیر علی ر و,و دستش که روی
زنگ قدیمی باهمون صدای بلبلی نشست!
خونه عموی امیر علی رو دوست داشتم ...زیاد اومده بودم اینجا برای عید دیدنی و با مامان برای
سفره های نذری فاطمه خانوم ! یک بافت قدیمی داشت یک حیاط کوچیک که دورتادورش اتاق
بود با درهای جدا و چوبی ! که یکی میشد پذیرایی, یکی هال ,یکی سرویس ها و بقیه هم اتاق
خواب! بایک آشپزخونه نقلی که اونم از وسط حیاط در داشت و چه صفایی داشت این بحث های
زنونه تو آشپزخونه ای که اپن نبود وفاش! درست مثل خونه عمه ...البته فاصله خونه هاشون هم
فقط یک کوچه بود و تفاوت این دو خونه باغچه های پر از گل عمه بودو باغچه های پر از سبزی
فاطمه خانوم!
در خونه که باز شد بی اختیار لبخند نشست روی صورتم ...فاکتور گرفتم از اخم پیشونی امیر علی!
صفا وصمیمیت این خونه و افرادش دلم رو آروم میکرد!
احوالپرسی و خون گرمی عمو و زن عموی امیر علی به حدی بود که هیچ وقت تو این خونه
احساس غریبی نکنم... به خصوص امشب که دلگرم کننده تر هم بود!
امشب شده بود شب من هر چی امیر علی سعی کرد جایی دور از من بشینه ولی با حرف عمو
اکبرش که گفت: بشین پهلوی خانومت عمو , مجبور شد کنار من بشینه که طرف دیگه ام عطیه
بود و من چه قدر توی دلم تشکر کردم از عمو اکبر!
امیر علی لبخند محوی روی لبش داشت ولی یادش رفته بود پاک کنه اخم روی پیشونیش رو ...من
هم امشب حسابی گل کرده بود شیطنتم!
صدام رو آروم کردم وسرم رو نزدیکتر به امیرعلی_ببخشیدها ولی بی زحمت بازکنین اون اخم ها
رو من نگرانم این پیشونیت چین چین بمونه تقصیر من چیه مجبوری امشب از نزدیک تحملم کنی!
خنده ریزی کردم و گفتم: خدا خیر بده عمو جونت رو الکی الکی تلافی کرد اون قدر حرصی رو که
تو ماشین به من دادی!
اخمش باز شدو لب پایینش رو به دندون گرفت و من دعا کردم کاش به خاطر نخندیدن این کار
رو کرده باشه و من دلم خوش بشه که بالاخره به جای اخم کنار من یک بار خندید!
https://eitaa.com/khademngoo
🌹🌿🌹🌿🌹
🌿🌹🌿🌹
🌹🌿🌹
🌿🌹
🌹
|📄🙃 #تایم_رمان |
♥️ #رمان_عشق_با_طعم_سادگی
🖇 #قسمت_14
نگاهش به روبه رو بودو مات حتی باصدای بسته شدن درهم نگاهش نچرخید روی من ...فقط
حس کردم, دستهای دورفرمونش کمی محکمتر حلقه شد....پوفی کردم و روبه آسمون ستاره
بارون گفتم:خدایا هستی دیگه!
روی صندلی جلو نشستم و اینبار با محبت لبریز شده از قلبم گفتم: سلام خوبی؟ ببخش معطل
شدی!
برای چند لحظه نگاهش که پر تعجب از این لحن جدیدم بود چرخید روی صورتم و من هم لبخند
عمیق و مهربونی نگاهش رو مهمون کردم!
به خودش اومد و بازم یادش افتاد باید چین بیفته بین ابروهاش! بی حرف ماشین رو روشن کردو
قلب من مچاله شد از این کم محلی ها ! ولی نباید کم میاوردم به در ماشین تکیه دادم و درست
شدم روبه روش لحنم رو پر از خنده کردم و سرحالی!
_جواب سلام واجبه ها آقا!
بازم نگاهش به روبه رو بود و بی حوصله و آروم گفت: سلام
لب هام رو مثل بچه ها بیرون دادم _آقا امیرعلی داریم میریم مهمونی !
لحن سردش تغییر نکرد_خب؟
_یک نگاه به قیافه ات کردی؟
سکوت و سکوت
_این اولین مهمونی که داریم باهم میریم؟
امیر علی_تمومش کن محیا!
لحن عصبی و غیر دوستانه اش قلبم رو فشرده تر کرد_تو تمومش کن امیرعلی هنوز می خوای
ادامه بدی؟
باحرص دنده رو عوض کرد_بهت گفته بودم پشیمون میشی ! بهت گفتم بگونه! نگفتم؟
خوشحالیم زود پرواز کردو بازهم بغض میبست راه نفس کشیدنم رو_چرا گفتی ولی بی دلیل
حداقل دلیلش...
نزاشت ادامه بدم_گفتم بپرسی جوابی نمیگیری میترسم از روزی که پشیمونی توی چشمهات داد
بزنه !
صدام لرزید_چی دیر میشه چراباید پشیمون بشم ؟
لب زد_گفتم نپرس دیرو زود بهش میرسی!
پر بغض گفتم: از من متنفری؟
صدای لرزونم نگاه پر اخمش رو کشید روی صورتم ولی فقط چند ثانیه بعد هم مشت محکمش
نشست روی فرمون_نه محیا نه... اون روز گفتم, نه تو نه هیچ کس دیگه! یادته که؟
صاف نشستم ونگاهم رفت به روبه رو _یادمه ولی این قدر بی دلیل و بی منطق حرف زدی که من
فقط به همین نتیجه میرسم
_ دلیلت رو نگه دار واسه خودت... فقط بدون اشتباه بزرگی کردی که محض فامیل بودن و احترام
به نظر بزرگترها بله گفتی!... این جوری حرمتها بیشتر میشکنه گفتم بگو نه گفتم!
صداش با جمله آخر باال تر رفت و من گیج شده فکر کردم من محض فامیل بودن بله نگفته بودم
من فقط به یک چیز فکر میکردم اونم دل خودم که از خوشحالی داشت پس می افتاد...
https://eitaa.com/khademngoo