✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
در روزگاری نه چندان دور شبی از شبها
شاگردی در حال عبادت و گریه و زاری بود
مدتی در اين حال بود كه استاد خود را
بالای سرش دید، استاد با تعجب و حیرت
او را نظاره میکرد
بعد از اندكی مكث استاد پرسید:
برای چه این همه ابراز ناراحتی
و گریه و زاری میکنی؟
شاگرد گفت: برای طلب بخشش
و گذشت خداوند از گناهانم
و برخورداری از لطف خداوند
استاد گفت: سؤالی میپرسم پاسخ ده
شاگرد گفت: با کمال میل استاد
استاد گفت: اگر مرغی را پروش دهی
هدف تو از پرورش آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد
برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن
بهرهمند شوم
استاد گفت:
اگر آن مرغ برایت گریه و زاری کند
آیا از تصمیم خود منصرف خواهی شد؟
شاگرد گفت: خوب راستش نه!
نمیتوانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ
برای خود تصور کنم
استاد گفت: حال اگر این مرغ
برایت تخم طلا كند چه؟
آیا باز هم او را خواهی کشت
تا از آن بهرهمند گردی؟!
شاگرد كمی فكر كرد و گفت:
نه هرگز استاد مطمئنا آن تخمها
برایم مهمتر و با ارزشتر خواهند بود
استاد گفت:
پس تو نیز برای خداوند چنین باش
همیشه تلاش کن تا با ارزشتر از
جسم، گوشت، پوست و استخوانت گردی
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها
هستی و کائنات خداوند
مفید و با ارزش شوی تا مقام و لیاقتت
توجه، لطف و رحمت او را بدست آورد
خداوند از تو گریه و زاری نمیخواهد
او از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش
شدن را میخواهد و میپذیرد
نه ابراز ناراحتی و گریه و زاری را
خـ♡ـدایا
وقتی کم میآوریم
وقتی حال دلمان خوب نیست
وقتی تمام امیدمان را از دست میدهیم
وقتی تمام درها بسته ست
فقط فقط امیدمان به خودت است
به خدائی ات
به اینکه عاشق بندهات هستی
به اینکه حتماً راهی داری
برای خوب شدن حال دلمان
خـ♡ـدایا
در این ساعات پایانی شب
دلهایمان را عاشقانه به تو میسپاریم
پناهمان باش
شبتـ🌙ـون آروم
و در پناه خداوند متعال🌟