🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 0⃣2⃣
91ابوبكر و عُمَر همراه با گروهى از طرفداران به سوى خانه على (ع) به راه مى افتند، وقتى نزديك خانه على (ع) مى رسند، فاطمه (س) آنان را مى بيند، او سريع درِ خانه را مى بندد. عُمَر جلو مى آيد درِ خانه را مى زند و فرياد مى زند: «اى على! در را باز كن و از خانه خارج
(صفحه40)
شو و با خليفه پيامبر بيعت كن، به خدا قسم، اگر اين كار را نكنى، خونِ تو را مى ريزيم و خانه ات را به آتش مى كشيم». 92
همه نگاه مى كنند، خالد با شمشير ايستاده است، آنها مى خواهند امروز على (ع) را به مسجد ببرند. آيا مى دانى آنها به خالد، لقب «شمشير اسلام» داده اند. آرى، امروز اين شمشير اوست كه به خليفه خدمت مى كند!
اين مردم مى دانند كه على (ع) مأمور به صبر است، براى همين جرأت كرده اند كه اين گونه صداى خود را بلند كنند. اينجا خانه همان جوانمرد شجاعى است كه در همه جنگ ها، پهلوانان عرب از او هراس به دل داشته اند، او كسى است كه در جنگ خيبر به تنهايى قلعه خيبر را فتح نمود، امّا امروز براى حفظ اسلام، صبر مى كند.
در روزهاى آخر زندگى پيامبر، على (ع) نزد پيامبر بود، پيامبر به على (ع) خبر داد كه بعد از مدّتى، حوادثى در اين شهر روى مى دهد، پيامبر از على (ع) بيعت گرفت كه اگر كسى براى يارى او نيامد، با دشمنان جنگ نكند و خون خود و اهل بيت و شيعيانش را حفظ كند.
اكنون همه منتظر هستند تا على (ع) جواب بدهد، امّا اين صداى فاطمه (س) است كه به گوش مى رسد: «اى گمراهان! از ما چه مى خواهيد؟ »
عُمَر خيلى عصبانى مى شود فرياد مى زند:
به على بگو از خانه بيرون بيايد، و اگر اين كار را نكند من اين خانه را آتش مى زنم!
اى عُمَر! آيا مى خواهى اين خانه را آتش بزنى؟
به خدا قسم، اين كار را مى كنم، زيرا اين كار براى(صفحه41)حفظ اسلام بهتر است. 93
چگونه شده كه تو جرأت اين كار را پيدا كرده اى؟ آيا مى خواهى نسل پيامبر را از روى زمين بردارى؟ 94اى فاطمه! ساكت شو، محمّد مرده است، ديگر از وحى و آمدن فرشتگان خبرى نيست، همه شما بايد براى بيعت بيرون بياييد، اكنون، اختيار با خودتان است، يكى از اين دو را انتخاب كنيد: بيعت با خليفه، يا آتش زدن
همه شما. 95بار خدايا، از فراق پيامبر و ستم اين مردم به تو شكايت مى كنم. 96عدّه اى از همراهان عُمَر چون سخن فاطمه (س) را مى شنوند پشيمان مى شوند، نگاه كن! اين ابوبكر است كه دارد گريه مى كند، همه كسانى كه صداى فاطمه (س) را مى شنوند به گريه مى افتند. 97آرى، آنها به ياد سفارش هاى پيامبر در مورد فاطمه (س) مى افتند، پيامبر در روزهاى آخر زندگانى خود به ياران خود فرمود: «با خاندان من مهربان باشيد، اى مردم، خانه دخترم، فاطمه (س)، خانه من است، هر كس حريم او را پاس ندارد، حريم خدا را پاس نداشته است». 98آيا به راستى عُمَر مى خواهد اين خانه را آتش بزند؟ عُمَر به كسانى كه گريه مى كنند رو مى كند و مى گويد: «مگر شما زن هستيد كه گريه مى كنيد؟ ».
آنگاه با خشم فرياد مى زند:
اى فاطمه! اين حرف هاى زنانه را رها كن، برو به على بگو براى بيعت با خليفه بيايد آيا از خدا نمى ترسى كه به خانه من هجوم آورد؟
📚 پی نوشتها👇
91. شرح الأخبار في فضائل الأئمّة الأطهار، أبو حنيفة القاضي النعمان بن محمّد المصري (ت 363 ه)، تحقيق: السيّد محمّد الحسيني الجلالي، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامي، الطبعة الاُولى، 1412 ه.92. شرح نهج البلاغة، عزّ الدين عبد الحميد بن محمّد بن أبي الحديد المعتزلي المعروف بابن أبي الحديد (ت 656 ه)، تحقيق: محمّد أبو الفضل إبراهيم، بيروت: دار إحياء التراث، الطبعة الثانية، 1387 ه.93. الشمائل المحمّدية والخصائل المصطفوية، الإمام أبو عيسى محمّد بن عيسى بن سورة الترمذي (ت 279 ه).
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 1⃣2⃣
99در را باز كن، اى فاطمه! باور كن اگر اين كار را نكنى من خانه تو
(صفحه42)را به آتش مى كشم. 100عُمَر مى بيند فايده اى ندارد، فاطمه (س) براى يارى على (ع) به ميدان آمده است. عدّه اى از هواداران خليفه، به خانه هاى خود مى روند، آنها ديگر طاقت ديدن اين صحنهها را ندارند.
امّا عُمَر بسيار ناراحت و عصبانى شده است، او خيال نمى كرد كه فاطمه (س) اين گونه از على (ع) دفاع كند.
عُمَر فرياد مى زند: «برويد هيزم بياوريد». 101آنجا را نگاه كن! عدّه اى دارند هيزم مى آورند. 102خداى من چه خبر است؟ اينها چه مى خواهند بكنند؟ هر كس را نگاه مى كنى هيزم در دست دارد، همه آنها به يك سو مى روند.
آنها به سوى خانه فاطمه (س) مى آيند. اين دستور عُمَر است كه هيزم بياوريد، آنها دارند در اطراف خانه فاطمه (س)، هيزم جمع مى كنند. 103
خداى من اينها مى خواهند چه كنند؟ آيا عُمَر مى خواهد اين خانه را آتش بزند؟
عُمَر فكر مى كند كه اهل اين خانه، مرتدّ و از دين خدا خارج شده اند، و براى همين بايد آنها را از بين برد، براى حفظ اسلام بايد دشمنان خليفه را نابود كرد.
لحظه اى نمى گذرد تا اين كه هيزم زيادى در اطراف خانه جمع مى شود.
عُمَر را نگاه كن! او شعله آتشى را در دست گرفته و به اين سو مى آيد. او فرياد مى زند: «اين خانه را با اهل آن به آتش بكشيد». 104
هيچ كس باور نمى كند، آخر به چه جرم و گناهى مى خواهند اهل اين خانه را آتش بزنند؟ اينجا خانه اى است كه جبرئيل بدون اجازه وارد نمى شود، اينجا خانه اى است كه فرشتگان آرزو مى كنند به آن قدم نهند.اى مسلمانان، مگر
(صفحه43)فراموش كرده ايد؟ اين خانه، همان خانه اى است كه پيامبر چهل روز آمد و در كنار درِ اين خانه ايستاد و به اهل اين خانه سلام داد و آيه تطهير را خواند.
آيا آيه تطهير را مى شناسى؟ سوره «أحزاب»، آيه 33، آنجا كه قرآن مى گويد: «إِنّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا: خدا اراده كرده است كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد ».
آرى، اهل اين خانه، به حكم قرآن، معصوم و از هر گناهى پاك هستند. پس چرا عُمَر مى خواهد اين خانه و اهل اين خانه را در آتش بسوزاند؟
عُمَر مى خواهد كار را يكسره كند، بايد كارى كرد كه ديگر هيچ كس جرأت مخالفت با خليفه را نداشته باشد، بايد اين خانه را آتش زد، اين خانه محلِ جمع شدن دشمنان خليفه است، اينجا را بايد آتش زد تا ديگر كسى نتواند در اينجا جمع شود. 105
آرى، وقتى اين خانه را آتش بزنند ديگر هيچ كس جرأت مخالفت با حكومت اسلامى را نخواهد داشت، آن وقت ديگر همه مردم تسليم خليفه پيامبر خواهند بود.
تا زمانى كه على (ع) بيعت نكرده است حكومت اسلامى در خطر است، بايد به هر قيمتى شده على (ع) را مجبور به بيعت كرد و اگر او حاضر به بيعت نشود بايد او را سوزاند.
عدّه اى جلو مى آيند و به عُمَر مى گويند:
در اين خانه فاطمه، حسن و حسين هستند.
باشد، هر كه مى خواهد باشد، من اين خانه را آتش مى زنم. 106
هيچ كس جرأت نمى كند مانع كارهاى عُمَر شود(صفحه44)، آخر او قاضى بزرگ حكومت است، او فتوا داده كه براى حفظ اسلام، سوزاندن اين خانه واجب است.
📚 پی نوشتها👇
99. الصراط المستقيم إلى مستحقّي التقديم، زين الدين أبي محمّد علي بن يونس النباطي البياضي (ت 877 ه)، إعداد: محمّد باقر المحمودي، طهران: المكتبة المرتضويّة، الطبعة الاُولى 1384 ه.100. الطبقات الكبرى، محمّد بن سعد كاتب الواقدي (ت 230 ه)،
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 2⃣2⃣
. 107عُمَر مى آيد، شعله آتش را به هيزم مى گذارد، آتش شعله مى كشد.
درِ خانه نيم سوخته مى شود. عُمَر جلو مى آيد و لگد محكمى به در مى زند. 108
خداى من، فاطمه (س) پشت در ايستاده است...
فاطمه (س) بين در و ديوار قرار مى گيرد، صداى ناله اش بلند مى شود. عُمَر در را فشار مى دهد، صداى ناله فاطمه (س) بلندتر مى شود. ميخِ در كه از آتش داغ شده است در سينه فاطمه (س) فرو مى رود. 109
اى قلم، خاموش شو! كدام دل طاقت دارد؟ چه كسى تاب دارد كه تو شرح سيلى خوردن ناموس خدا را بدهى...؟
گوشواره از گوش فاطمه (س) جدا مى شود و او با صورت بر روى زمين مى افتد. 110
فريادى در فضاى مدينه مى پيچد: «بابا! يا رسول اللّه! ببين با دخترت چه مى كنند ». 111
فاطمه (س) به كنار ديوار پناه مى برد. عُمَر و يارانش وارد خانه مى شوند، خالد همان كه او را «شمشير اسلام» لقب داده اند شمشيرش را از غلاف بيرون مى كشد و مى خواهد فاطمه (س) را به قتل برساند.
واى بر من! او مى خواهد فاطمه (س) را به قتل برساند، او چرا مى خواهد چنين كند؟ پدرِ خالد از كافرانى است كه در جنگ بدر به دست على (ع) كشته شده است، اكنون او مى خواهد انتقام خون پدرِ كافر خود را بگيرد. 112
ناگهان على (ع) با شمشيرش جلو مى آيد. درست است پيامبر على (ع) را مأمور كرده تا در بلاها صبر كند، امّا اينجا ديگر جاى صبر نيست
(صفحه45)
. خالد تا برقِ شمشير على (ع) را مى بيند شمشيرش را
رها مى كند. 113 سپس او به سوى عُمَر مى رود، گريبان او را مى گيرد، عُمَر مى خواهد فرار كند، على (ع) او را محكم به زمين مى زند، مشتى به بينى و گردنِ او مى كوبد. هيچ كس جرأت ندارد براى نجات عُمَر جلو بيايد، همه ترسيده اند، بعضىها فكر مى كنند كه على (ع) ديگر عُمَر را رها نخواهد كرد و خون او را خواهد ريخت، امّا على (ع) عُمَر را رها مى كند و مى گويد: «اى عُمَر! پيامبر از من پيمان گرفت كه در مثل چنين روزى، صبر كنم. اگر وصيّت پيامبر نبود، تو هرگز جرأت نمى كردى وارد اين خانه شوى». 114
آرى، على (ع) به ياد وصيّت پيامبر افتاده است، گويا پيامبر از او خواسته كه فقط تا اين اندازه از حريم خانه اش دفاع كند، اگر على (ع) عُمَر را به قتل برساند، جنگ داخلى روى خواهد داد و بعد از آن، دشمنان به مدينه حمله خواهند كرد، على (ع) مى خواهد براى حفظ اسلام صبر كند. 115 * * *
هواداران خليفه وارد خانه مى شوند، و به سراغ على (ع) مى روند. تعداد آنها زياد است، آنها با شمشيرهاى برهنه آمده اند، على (ع) تك و تنهاست.
آنها مى خواهند على (ع) را از خانه بيرون ببرند. هر كارى مى كنند نمى توانند او را از جاى خود حركت
بدهند. به راستى چه بايد بكنند؟ عُمَر دستور مى دهد تا ريسمانى بياورند، ريسمان را بر گردن على (ع) مى اندازند، عمر فرياد مى زند: «اللّه اكبر، اللّه اكبر»، همه جمعيّت با او هم صدا مى شوند، آنها مى خواهند على (ع) را به سوى مسجد ببرند تا با خليفه بيعت كند.
در اين ميان فاطمه (س) به همسرش نگاه مى كند،
(صفحه46)
مى بيند همه، گرد او حلقه زده اند، امروز على (ع) تك و تنها مانده است، هيچ يار و ياورى ندارد. 116
خدايا! اين چه صبرى است كه تو به على (ع) داده اى؟! چقدر مظلوميّت و غربت! آنها مى خواهند على (ع) را از خانه بيرون ببرند، فاطمه (س) از جا برمى خيزد، تنها مدافع امامت قيام مى كند. او مى آيد و در چهارچوبه درِ خانه مى ايستد، او راه را مى بندد تا نتوانند على (ع) را ببرند. 117
بايد كارى كرد، فاطمه (س) هنوز جان دارد، بايد او را نقش بر زمين كرد. عُمَر به قُنفُذ اشاره مى كند، قُنفُذ با غلافِ شمشير فاطمه (س) را مى زند، خود عُمَر هم با تازيانه مى زند... 118
بازوى فاطمه (س) از تازيانهها كبود مى شود. 119
واى بر من! اين بار به قصد كُشتن، فاطمه (س) را میزنند😭
📚 پی نوشتها👇
107. عيون أخبار الرضا، أبو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه)، تحقيق: السيّد مهدي الحسيني اللاّجوردي، طهران: منشورات جهان.
108. عيون الأثر فى فنون المغازي والشمائل والسير (السيرة النبويّة لابن سيّد الناس)، محمّد عبد اللّه بن يحيى بن سيّد الناس (ت 734 ه)، بيروت: مؤسّسة عزّ الدين، 1406 ه.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 3⃣2⃣
واى بر من! اين بار به قصد كُشتن، فاطمه (س) را مى
زنند، آرى، تا زمانى كه فاطمه (س) زنده است نمى توان على (ع) را براى بيعت برد.
بايد كارى كرد كه فاطمه (س) نتواند راه برود، بايد او را خانه نشين كرد!
عُمَر لگد محكمى به فاطمه (س) مى زند، اينجاست كه صداى فاطمه (س) بلند مى شود، او خدمتكار خود را صدا مى زند: «اى فِضّه مرا درياب! به خدا محسن (ع) مرا كشتند». 120
فاطمه (س) بى هوش بر روى زمين مى افتد. هر كس در هر جاى دنيا گرفتار مى شود، على (ع) را صدا مى زند، اما من نمى دانم چرا فاطمه (س)، در اين لحظه، على (ع) را صدا نزد!
فاطمه بى هوش شده است، ديگر مى توان على (ع) را به مسجد برد، على (ع) نگاهى به همسرش مى كند، اشك در چشمانش حلقه مى زند، او فِضّه را صدا مى زند و از او مى خواهد كه فاطمه (س) را كمك كند، آرى!
(صفحه47)
محسن (ع)، شهيد شده است.
فرشتگان در تعجّب از صبر على (ع) هستند. اگر نمى ترسيدم مى گفتم كه خدا هم از صبر او در تعجّب است!
آرى، اين همان عهدى است كه پيامبر در روزهاى آخر زندگى از على (ع) گرفت.
آن لحظه اى كه پيامبر به او گفت: «على جان! بعد از من، مردم جمع مى شوند حقّ تو را غصب مى كنند و به ناموس تو بى حرمتى مى كنند، تو بايد در مقابل همه اينها صبر كنى».
و على (ع) هم در جواب پيامبر چنين گفت: «اى رسول خدا، من در همه اين سختىها و بلاها صبر مى كنم». 121
چرا على (ع) بايد همه اينها را به چشم خود ببيند و صبر كند؟ امروز، اسلام به صبر على (ع) نياز دارد، فقط صبر اوست كه مى تواند دين خدا را حفظ كند.
على (ع) خود و همسرش را فداى دين خدا مى كند، آرى، اين خاندان آماده اند تا همه هستى خود را در راه خدا فدا كنند. اين آغاز راه است، محسن (ع)، اوّلين شهيد اين راه است، كربلا هم در پيش است...
فاطمه (س) اكنون بر روى زمين افتاده است، مردم اين شهر فقط نگاه مى كنند!
واى بر شما اى مردم! شما به چشم خود ديديد كه پيامبر هر گاه فاطمه (س) را مى ديد تمام قد به احترامش مى ايستاد؟ چرا اين قدر زود همه چيز را
فراموش كرديد، چرا؟ 122 * * * اكنون، خليفه در مسجد آماده است تا على (ع) را براى بيعت بياورند.
آنان كه فاطمه (س) را نقش بر زمين كرده اند اكنون على (ع) را به مسجد مى برند.
قنفذ خيلى
(صفحه48)
خوشحال است چرا كه خوش خدمتى خود را به عُمَر نشان داده است. فرماندارى شهر مكّه (مهمّ ترين شهر بعد از مدينه) در انتظار اوست. با جنايتى كه امروز انجام داد، حكومت مكّه از آنِ اوست. 123
نگاه كن، چگونه مولا را به سوى مسجد مى برند. على (ع) را از كنار قبر پيامبر عبور مى دهند، او رو به قبر پيامبر مى كند و اشكش جارى مى شود. 124
او با پيامبر سخن مى گويد: «اى رسول خدا، ببين با برادر تو چه مى كنند! ».
نگاه كن، همراه او، حسن و حسين (ع) هم هستند، آنها هم اشك مى ريزند. در اطراف ابوبكر عدّه اى با شمشير ايستاده اند، عُمَر شمشير خود را بالاى سر على (ع) گرفته است. 125
📚پی نوشتها👇
120. فيض القدير شرح الجامع الصغير، محمّد عبد الرؤوف المناوي، تحقيق: أحمد عبد السلام، بيروت: دار الكتب العلمية، الطبعة الاُولى، 1415 ه.
121. فيض القدير، محمّد عبد الرؤوف المناوي (ق 10
ه)، بيروت: دار الفكر.
122. قاموس الرجال في تحقيق
(صفحه179)
رواة الشيعة ومحدّثيهم، محمّد تقي بن كاظم التستري (ت 1320 ه)، قمّ: مؤسّسه النشر الإسلامي، الطبعة الثانية، 1410 ه.
123. قرب الإسناد، أبو العبّاس عبد اللّه بن جعفر الحميري القمّي (ت بعد 304 ه)، تحقيق: مؤسّسة آل البيت، قمّ: مؤسّسة آل البيت، الطبعة الاُولى، 1413 ه.
124. قصص الأنبياء، أبو الحسين سعيد بن عبد اللّه الراوندي المعروف بقطب الدين الراوندي (ت 573 ه)، تحقيق: غلام رضا عرفانيان، مشهد: الحضرة الرضويّة المقدّسة، الطبعة الاُولى، 1409 ه.
125. الكافي، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن يعقوب بن إسحاق الكليني الرازي (ت 329 ه)، تحقيق: علي أكبر الغفّاري، طهران: دار الكتب الإسلامية، الطبعة الثانية، 1389
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 6⃣2⃣
عُمَر رو به على (ع) مى كند و مى گويد: «تو هيچ چاره اى ندارى، تو حتماً بايد خليفه بيعت كنى». 138
على (ع) رو به او مى كند و مى گويد: «شيرِ خلافت را خوب بدوش كه نيمى از آن براى خودت است، به خدا قسم، حرصِ امروز تو، براى رياست فرداى خودت است». 139
آنگاه رو به جمعيّت مى كند و مى گويد: «اگر ياورانى وفادار داشتم هرگز كار من به
(صفحه53)
اينجا نمى كشيد». 140
در اين هنگام يكى از ميان جمعيّت بلند مى شود و نزد على (ع) مى آيد و چنين مى گويد: «اى على! ما هرگز علم و مقام تو را انكار نمى كنيم، ما مى دانيم كه تو از همه ما به پيامبر نزديك تر بودى، امّا تو هنوز جوان هستى! نگاه كن، ابوبكر پيرمرد و ريش سفيد ماست و امروز شايستگى خلافت را دارد، تو امروز با او بيعت كن، وقتى كه پير شدى نوبت تو هم مى رسد، آن روز، هيچ كس با خلافت تو مخالفت نخواهد كرد. 141
آرى، اشكال در اين است كه على (ع) جوان است، سنّ زيادى ندارد، ريش هاى صورتش سفيد نشده است.
اين سخن، خيلى چيزها را براى تاريخ روشن مى كند،
بعد از وفات پيامبر سنّت هاى جاهليّت زنده شده اند، عرب هاى آن زمان، هميشه رياست پيران را قبول مى كردند و براى آنها قابل تحمّل نبود كسى بر آنها حكومت كند كه سنّ او از آنها كمتر است.
امروز مولاى تو حدود سى سال دارد، درست است كه او همه خوبىها و كمالها را دارد، امّا براى اين مردم هيچ چيز مانند يك مشت ريش سفيد نمى شود، براى آنها ارزش ريش سفيد از همه خوبىها بيشتر است.
البتّه بعضى از اين مردم، فكر مى كنند كه خليفه بايد خيلى جدّى باشد و هميشه قيافه اخمو داشته باشد تا همه از او بترسند، امّا على (ع) هميشه لبخند به لب دارد و اهل شوخى است و براى همين به درد خلافت نمى خورد. 142 * * * آن خانم كيست كه وارد مسجد مى شود
(صفحه54)
؟ او اينجا چه مى خواهد؟ آيا او را مى شناسى؟ او امّ سَلَمه، همسر پيامبر است.
او به اينجا آمده است تا يارى حق را نمايد. او رو به عُمَر مى كند و مى گويد: «چقدر زود حسد خود را نسبت به آل محمّد نشان داديد؟ » همه اهل مسجد به سخنان اُمّ سَلَمه گوش مى كنند، عُمَر مى ترسد كه اگر
او به سخن خود ادامه بدهد همه چيز خراب شود، براى همين فرياد مى زند: «ما چه كار به سخن زنان داريم؟ »
نگاه كن! عُمَر دستور مى دهد تا اُمّ سَلَمه را از مسجد بيرون كنند. 143
مگر اُمّ سَلَمه همسر پيامبر نيست، مگر احترام او بر همه واجب نيست، مگر او امّ المؤنين (مادر مؤنان) نيست، پس چرا بايد با او اين گونه برخورد كرد؟
چرا بايد ناموس پيامبر را اين گونه از مسجد بيرون كرد؟ ابوبكر بار ديگر فرياد مى زند: «اى على! برخيز و بيعت كن، زيرا اگر اين كار را نكنى ما گردن تو را مى زنيم».
هنوز ريسمان بر گردن على (ع) است، او نگاهى به قبر پيامبر مى كند و آيه 150 از سوره اعراف را مى خواند: (إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِى وَكَادُواْ يَقْتُلُونَنِى). «مردم مرا تنها گذاشتند و مى خواستند مرا به قتل برسانند ».
آرى، تاريخ تكرار مى شود، موسى (ع)، برادرش هارون را به جاى خود در قوم بنى اسرائيل قرار داد و خود به كوه طور رفت.
بعد از رفتن او، قوم بنى اسرائيل، گوساله پرست شدند و هارون هر چه به آنها نصيحت كرد سخنش را
نپذيرفتند.
آنها هارون را تنها(صفحه55)
گذاشتند و او را در مقابل دشمنش يارى نكردند.
وقتى موسى از كوه طور بازگشت و ديد همه مردم دچار فتنه شده و كافر شده اند از هارون توضيح خواست.
هارون به موسى گفت: «مردم مرا تنها گذاشتند و مى خواستند مرا به قتل برسانند».
امروز هم على (ع) همان سخن هارون را به زبان مى آورد، آرى امروز، امّت اسلامى، على (ع) را تنها گذاشتند. 144
📚پی نوشتها👇
138. لباب النقول في أسباب النزول، أبو الفضل جلال الدين عبد الرحمن السيوطي (ت 911 )، تحقيق: أحمد عبد الشافي،
139. لسان الميزان، أبو الفضل أحمد بن علي بن حجر العسقلاني (ت 852 ه)، بيروت140. اللمعة البيضاء في شرح خطبة الزهراء، المولى محمّد علي بن أحمد القراچه داغي التبريزي الأنصاري (ت 1310 ه)141. المبسوط، شمس الدين محمّد بن أحمد بن أبي سهر السرخسي (ت 483 ه)، تحقيق: جماعة من المحقّقين، بيروت دار المعرفة.
142. مثالب النواصب في نقض بعض فضائح الروافض (النقض)،
143. مجمع البحرين، فخر الدين الطريحي (ت 1085 )، تحقيق: السيّد أحمد الحسيني، طهران: مكتبة
نشر الثقافة الإسلاميّة، الطبعة الثانية، 1408 144. مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، نور الدين علي بن أبي بكر الهيثمي (ت 807 )تحقيق: عبد اللّه محمّد درويش
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 7⃣2⃣
على (ع) نگاهى به آسمان مى كند و چنين مى گويد: «بار خدايا! تو شاهد هستى كه پيامبرت به من دستور داد اگر بيست يار وفادار يافتم با اينان جنگ كنم».
افسوس كه على (ع)، جز سلمان، مقداد، عمّار و ابوذر، يار وفادار ديگرى نيافت، او بايد صبر پيشه كند. 145
به راستى چه خواهد شد؟ آيا على (ع) بيعت خواهد كرد؟ شمشير را بالاى سر على (ع) نگاه داشته اند، همه منتظر دستور خليفه اند.
نفسها در سينه حبس شده است، همه نگاه مى كنند. تاريخ، مظلوميّت على (ع) را به تماشا نشسته است. آيا
او با ابوبكر بيعت خواهد كرد؟ ناگهان فريادى بلند مى شود: «پسرعمويم، على را رها كنيد! به خدا قسم، اگر او را رها نكنيد، نفرين خواهم كرد».
عُمَر و هواداران او تعجّب مى كنند، آنان كه فاطمه (س) را نقش بر زمين كرده و محسن او را كشته بودند، به راستى فاطمه (س) چگونه توانست خود را به اينجا برساند و اين گونه على (ع) را يارى كند؟
اكنون فاطمه (س) كنار قبر پيامبر است، او آمده است تا از امامِ خود دفاع كند، صداى فاطمه (س) به گوش مى رسد: «به خدا قسم، اگر على را رها نكنيد، گيسوان خود را پريشان مى كنم، پيراهنِ پيامبر را(صفحه56)
بر سر مى افكنم و شما را نفرين مى كنم... ».
ناگهان لرزه بر ستون هاى مسجد مى افتد، گويا زلزله اى در راه است، همه نگران مى شوند، نكند فاطمه (س) نفرين كند!!
خليفه و هواداران او مى فهمند كه اينجا ديگر فاطمه (س) صبر نخواهد كرد، فاطمه (س) آماده است تا نفرين كند، ترس تمام وجود آنان را فرا مى گيرد، چشم هاى آنان به ستون هاى مسجد خيره مانده است كه چگونه به لرزه در آمده اند! عذاب خدا نزديك است!!
سلمان به سوى فاطمه (س) مى دود تا با او سخن بگويد، او مى بيند كه فاطمه (س) دست هاى خود را به سوى آسمان گرفته است و مى خواهد نفرين كند، سلمان با فاطمه (س) سخن مى گويد: «بانوى من! پدر تو براى مردم، مايه رحمت و مهربانى بود، مبادا تو مايه عذاب براى اين مردم باشى! ».
فاطمه (س) به ياد مهربانى هاى پدر مى افتد و دست هاى خود را پايين مى آورد، لرزش ستون هاى مسجد تمام مى شود، همه جا آرام مى شود، خليفه دستور داده است كه على (ع) را رها كنند.
اكنون شمشير از سر على (ع) برمى دارند و ريسمان را هم از گردنش باز مى كنند. على (ع) مى تواند به خانه خود برود.
آرى، تا زمانى كه فاطمه (س) هست، نمى توان از على (ع) بيعت گرفت!
📚 #پی نوشتها👇
146دار الفكر، الطبعة الاُولى، 1412 ه.
145. المجموع (شرح المهذّب)، الإمام أبو زكريا محي الدين بن شرف النووي (ت676 ه)، بيروت: دار الفكر.
146. المحبَّر، محمّد بن حبيب الهاشمي البغدادي (ت 245 ه)، بيروت: دار الآفاق الجديدة، 1361
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 8⃣2⃣
اكنون على (ع) به سوى فاطمه (س) مى آيد...
فاطمه (س) نگاهى به على (ع) مى كند، او خدا را شكر مى كند و لبخندى به روى على (ع) مى زند، همه هستىِ فاطمه (س)، على (ع) است، تا فاطمه (س) هست چه كسى مى تواند هستىِ فاطمه (س) را از او بگيرد.
خدا مى داند كه فاطمه (س) چگونه و با چه حالى خود را به اينجا رسانده است تا حق و حقيقت را يارى كند... * * * فاطمه (س) در بستر بيمارى قرار گرفته است، اين همان چيزى بود كه دشمنان مى خواستند، آنها مى خواستند
(صفحه57)فاطمه (س) را خانه نشين كنند تا ديگر براى دفاع از على (ع) از خانه بيرون نيايد.
فاطمه (س) از يك طرف داغدار پدر است، هنوز مصيبت او را فراموش نكرده است، از طرف ديگر مظلوميّت على (ع)، قلب او را به درد آورده است.
اگر چه فاطمه (س) بيمار شده است، امّا هنوز به فكر يارى امام خود است، او دختر خديجه (س) است، همان بانويى كه تمام ثروت خود را در راه پيامبر خرج كرد و او را يارى نمود. فاطمه (س) هم مى خواهد اكنون با ثروت خود على (ع) را يارى كند.
اگر ابوبكر با پول توانست عدّه زيادى را به سوى خود جذب كند، چرا من اين كار را نكنم؟
وقتى آنها پول را در راه باطل خرج مى كنند، چرا من پول خود را در راه حقّ صرف نكنم؟ فاطمه (س) به فكر آغاز يك نبرد اقتصادى است، امّا او چگونه مى
خواهد اين كار را انجام بدهد؟
مگر او چقدر پول دارد؟ شايد تو هم خيال مى كنى فاطمه (س) فقير است. اگر من به تو بگويم كه كسى در مدينه بيش از او سرمايه ندارد، تعجّب مى كنى.
افسوس كه ما فاطمه (س) را فقير معرّفى كرده ايم ؛ كسى كه محتاج نان شب خود بود! ما بايد فاطمه (س) را از نو بشناسيم.
فاطمه (س) كسى است كه ساليانه هفتاد هزار دينار سرخ درآمد دارد. آيا مى دانى اين مقدار يعنى چقدر پول؟ بيش از سيصد كيلو طلاى سرخ!
حالا تو بنشين حساب كن، هر مثقال طلا (پنج گرم) چقدر قيمت دارد، آن را در شصت هزار ضرب كن! 147
اين فقط(صفحه58)درآمد يك سال اوست، اصلِ سرمايه او خيلى بيش از اين حرف هاست. دشمن خيال نكند فاطمه (س) بيمار است و ميدان را خالى كرده است، نه، او تازه به ميدان مبارزه آمده است. * * * آقاى نويسنده، براى من گفتى كه فاطمه (س) ساليانه هفتاد هزار دينار درآمد دارد، امّا نگفتى چگونه و از كجا.
خوب، اين سؤل شما بود، ولى سؤل من از شما كه
دوست خوب من هستى: آيا نام فدك را شنيده اى؟
فدك! تو چه مى دانى كه فدك چيست. فدك، شمشير برّنده فاطمه (س) است. نام فدك است كه لرزه بر اندام حكومت سياهىها مى اندازد.
فدك، سرزمينى آباد و حاصلخيز است، اين سرزمين، چشمه هاى آب فراوان و نخلستان هاى زيادى دارد، فاصله آن تا مدينه حدود دويست و هفتاد كيلومتر است. 148
📚پی نوشتها👇
147. المحتضر، حسن بن سليمان الحلّي، (ق 8 ه)، تحقيق: سيّد علي أشرف، انتشارات المكتبة الحيدرية، الطبعة الاُولى، 1424 ه.
148. مختصر بصائر الدرجات، حسن بن سليمان الحلّي (ق 9 ه)، قمّ: انتشارات الرسول المصطفى.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 9⃣2⃣
مى دانم دوست دارى قصّه فدك را برايت بگويم. جريان به سال هفتم هجرى برمى گردد، يعنى حدود سه سال قبل.
آن روز، يهوديانِ قلعه خيبر دور هم جمع شدند و تصميم گرفتند تا به مدينه حمله كنند، امّا پيامبر از تصميم آنها باخبر شد و با سپاه بزرگى به سوى خيبر حركت كرد. قلعه خيبر به محاصره نيروهاى اسلام در آمد.
سپاه اسلام به سوى قلعه نزديك شد، امّا برق شمشير «مَرحَب»، پهلوان يهود، همه را فرارى داد. سپاه اسلام مجبور به عقب نشينى شد و سرانجام پيامبر تصميم گرفت تا على (ع) را به جنگ پهلوان يهود بفرستد. صداى على (ع) در فضاى ميدان طنين افكند: «من آن
كسى(صفحه59)هستم كه مادرم مرا حيدر نام نهاد».
و جنگ سختى ميان اين دو پهلوان در گرفت و سرانجام «مَرحَب» به قتل رسيد. على (ع) به قلعه حمله كرد و آن را فتح كرد.
خيبر منطقه آبادى بود، نخل هاى خرما و زمين هاى سرسبزى داشت و پيامبر همه غنيمت هاى اين سرزمين را در ميان رزمندگان اسلام تقسيم كرد.
در نزديكى هاى خيبر، گروهى ديگر از يهوديان، در فدك زندگى مى كردند. آنها نيز با يهوديانِ خيبر همدست شده بودند، پيامبر قصد داشت كه به فدك حمله كند، پيامبر منتظر بود تا سپاه اسلام از خستگى بيرون بيايند و با روحيّه بهترى به جنگ با يهوديان فدك بروند.
در يكى از اين روزها، پيرمردى به سوى اردوگاه اسلام آمد و سراغ پيامبر را گرفت، يارانِ پيامبر، او را نزد آن حضرت بردند.
او فرستاده مردم فدك بود و از طرف آنها پيام مهمّى را براى پيامبر آورده بود. او به پيامبر گفت: «اى محمّد، مردمِ فدك مرا فرستاده اند تا من از طرف آنها با شما
پيمان صلح را امضا كنم، آنها حاضر هستند كه نيمى از سرزمين خود، فدك را به شما بدهند و شما از حمله به آنها صرف نظر كنى و در مقابل، آنها فرمانروايى شما را نيز قبول مى كنند».
پيامبر لحظاتى فكر كرد و لبخندى بر لب هاى او نشست، او با اين پيشنهاد موافقت كرد.
پيمان صلح نوشته شد، سپاهيان اسلام همه خوشحال شدند، ديگر از جنگ و لشكركشى خبرى نبود، آرى، سرزمين فدك بدون هيچ گونه جنگ و لشكركشى تسليم شد.
در(صفحه60)اين ميان جبرئيل فرود آمد و آيه ششم سوره «حشر» نازل شد: «وَ مَآ أَفَآءَ اللَّه...: آن غنائمى كه در به دست آوردن آن، لشكر كشى نكرده ايد، مالِ پيامبر است».
خدا فدك را به پيامبر بخشيد، فدك، مالِ پيامبر شد. اين حكم قرآن بود و هيچ كس با آن مخالف نبود و همه با دل و جان، حكم خدا را قبول كردند.
خدا دوست داشت به پيامبر خود كه در راه او اين همه تلاش كرده است هديه اى بدهد.
پيامبر شخصى را در فدك به عنوان كارگزار خود قرار داد و به سوى مدينه بازگشت.
پيامبر، دلش براى دخترش، فاطمه (س) خيلى تنگ شده بود، براى همين اوّل به خانه فاطمه (س) رفت.
📚 #پی نوشتها👇
149. المراجعات، عبد الحسين شرف الدين العاملي (ت 1377 ه)، تحقيق: حسين الراضى، قمّ: دار الكتاب الإسلامي.
150. مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، الميرزا حسين النوري (ت 1320 ه)، تحقيق: مؤسّسة آل البيت، قمّ: مؤسّسة آل البيت، الطبعة الاُولى، 1408 ه.151. المستدرك على الصحيحين، أبو عبد اللّه محمّد
بن عبد اللّه الحاكم النيسابوري (ت 405 ه)، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، بيروت: دار الكتب العلميّة، الطبعة الاُولى، 1411 ه.
152. المسترشد في إمامة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب، أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري الإمامي (ق 5 ه)، تحقيق: أحمد المحمودي، طهران: مؤسّسة الثقافة الإسلاميّة لكوشانبور، الطبعة الاُولى، 1415 ه.
153. مسند أبي يعلى الموصلي، أحمد بن علي الموصلي (ت 307 ه)، تحقيق: إرشاد الحقّ الأثري، جدّة:
(صفحه183)
دار القبلة، الطبعة الاُولى، 1408 ه.
154. مسند أحمد، أحمد بن محمّد بن حنبل الشيباني (ت 241 ه)، تحقيق: عبد اللّه محمّد الدرويش، بيروت: دار الفكر، الطبعة الثانية، 1414
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
#ایام_فاطمیه
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 0⃣3⃣
وقتى پيامبر وارد خانه شد ديد كه اُم اَيمَن به ديدن فاطمه (س) آمده است.
اُم اَيمَن، يكى از زنانى بود كه به خاندان پيامبر علاقه زيادى داشت، شوهر او يكى از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام بود. 155
فاطمه (س)، حسن و حسين (ع) در كنار پيامبر نشستند، پيامبر به عزيزان دل خود نگاه مى كرد و لبخند مى زد. آرى، دلخوشى پيامبر در اين دنيا، فقط اهل اين خانه بود.
در اين هنگام، جبرئيل نازل شد و آيه 26 سوره «إسراء» را براى پيامبر خواند: «وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ: اى پيامبر، حقّ خويشان خود را ادا كن ».
پيامبر به فكر فرو رفت، به راستى منظور خدا از اين فرمان چيست؟
اى جبرئيل آيا مى شود برايم بگويى كه من حقّ و حقوق چه كسى را بايد بدهم؟
اى حبيب من، اجازه (صفحه61)
بده من نزد خدا بروم و جواب را بگيرم و برگردم.
لحظاتى گذشت، جبرئيل باز گشت:
اى جبرئيل، چه خبر؟
خدا مى گويد كه تو بايد فدك را به فاطمه بدهى، فدك از اين لحظه به بعد مالِ اوست. 156
پيامبر نگاهى به فاطمه (س) كرد و فرمود:
دخترم، فاطمه! خدا به من دستور داده است تا فدك را به تو بدهم، من فدك را به تو بخشيدم. 157
آرى، در آغاز اسلام، خديجه (مادر فاطمه)، همه دارايى و ثروت خود را در راه پيشرفت اسلام داد و اكنون، خدا مى خواست تا ثروتى را كه خديجه (س) در راه اسلام خرج كرده است به دختر او، فاطمه (س) برگرداند.
فدك از آنِ فاطمه (س) شد، پيامبر همه غنيمت هاى فدك را تحويل او داد.
فاطمه (س) به فقراى مدينه خبر داد تا به خانه او بيايند و همه آن غنائم را بين آنها تقسيم كرد. همه فقيران خوشحال شدند، آرى، تا فاطمه (س) هست، ديگر هيچ فقيرى، غم و غصّه ندارد.
اين قصّه فدك بود كه برايت گفتم. اكنون مى دانى كه فاطمه (س) ثروتى بس بزرگ دارد.
درست است كه فاطمه (س) در بستر بيمارى است، امّا امروز مى خواهد با ثروت خود، حق را يارى نمايد. همين روزهاست كه كارگزار او از فدك بيايد و درآمد امسال فدك را به او تحويل بدهد. فاطمه (س) با اين پول مى تواند كارهاى زيادى بكند.
در گوشه اى از مدينه جلسه اى تشكيل شده است. در اين جلسه خليفه همراه با عُمَر و جمع ديگرى حضور دارند. عُمَر مشغول سخن گفتن با خليفه است:
اى خليفه! تو مى دانى كه مردم بنده دنيا هستند و همه به پول علاقه دارند، تو بايد فدك را از فاطمه بگيرى تا مردم به اين خاندان علاقمند نشوند. 158
امّا فدك از آنِ فاطمه است، همه مردم اين را مى دانند، سه سال است كه فدك در دست اوست.
من فكر همه چيز را كرده ام، فقط كافى است نماينده و كارگزار فاطمه را از فدك بيرون كنى.
ابوبكر سخن عُمَر را قبول مى كند، عدّه اى را مأمور مى كند تا به فدك بروند و كارگزار فاطمه (س) را از آنجا بيرون كنند.
📚 پی نوشتها👇
155. مسند الشاميّين، أبو القاسم سليمان بن أحمد بن أيّوب اللخمي الطبراني (ت 360 ه)، تحقيق: حمدي عبد المجيد السلفي، بيروت: مؤسّسة الرسالة، الطبعة الاُولى، 1409 ه.
156. المصنّف، أبو بكر عبد الرزّاق بن همام الصنعاني (ت 211 ه)، تحقيق: حبيب الرحمان الأعظمي، بيروت: المجلس العلمي.
157. المصنّف في الأحاديث والآثار، أبو بكر عبد اللّه بن محمّد بن أبي شيبة العبسي الكوفي (ت 235 ه)، تحقيق: سعيد محمّد اللّحام، بيروت: دار الفكر.
158. معالم المدرستين، السيّد مرتضى العسكري، طهران: مؤسّسة البعثة، 1412
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 1⃣3⃣
خبر به فاطمه (س) مى رسد كه خليفه، كارگزار او را از فدك بيرون كرده و آنجا را تصرّف كرده است.
فاطمه (س) تصميم مى گيرد نزد خليفه برود و با او سخن بگويد:
اى ابوبكر! تو كه ادّعا مى كنى خليفه پيامبر هستى، چرا فدك مرا غصب نموده اى و كارگزار مرا از فدك اخراج كرده اى؟ 159
مگر فدك، مالِ توست؟آيا تو نشنيده اى كه پيامبر فدك را به من بخشيد؟
اى دختر رسول خدا، برو براى اين سخن خود شاهد بياور. 160
فاطمه (س) قبول مى كند و مى رود تا شاهد بياورد.آن روز كه پيامبر، فدك را به فاطمه (س) داد اُم اَيمَن و على (ع) شاهد بودند.
فاطمه (س) به خانه اُم اَيمَن مى رود و جريان را براى او تعريف مى كند.
اُم اَيمَن برمى خيزد و همراه با فاطمه (س) به مسجد مى آيد، على (ع) هم مى آيد.
اُم اَيمَن رو به ابوبكر مى كند و مى گويد:
اى ابوبكر، من از تو سؤلى دارم.
(صفحه63)چه سوالى؟
بگو بدانم آيا شنيده اى كه پيامبر فرمود: «اُم اَيمَن، زنى از زنان بهشت است»؟ 161آرى، شنيده ام.اگر قبول دارى كه من از اهل بهشتم، اكنون، شهادت مى دهم كه پيامبر فدك را به فاطمه (س) بخشيد. 162
على (ع) هم شهادت مى دهد كه پيامبر فدك را به فاطمه (س) داده است.
ابوبكر به فكر فرو مى رود، او ديگر چاره اى ندارد جز اين كه فدك را به فاطمه برگرد (س) اند.
فاطمه (س) از ابوبكر مى خواهد تا سندى به او دهد كه همه بدانند فدك از آنِ اوست. ابوبكر كاغذى را مى طلبد و در آن مى نويسد كه فدك از آن فاطمه است. (س) 163ابوبكر سند فدك را به فاطمه (س) مى دهد، در همين لحظه، عُمَر از راه مى رسد. او مى بيند كه ابوبكر كاغذى را به دست فاطمه (س) داده است. او از جريان خبر ندارد، براى همين رو به ابوبكر مى كند و مى پرسد:
اين كاغذ چيست كه به فاطمه داده اى؟
فاطمه نزد من آمد و ادّعا كرد كه فدك از آن اوست، من به او گفتم كه شاهد بياورد، او رفت و اُمّ اَيمَن و على را به عنوان شاهد آورد و آنها شهادت دادند كه پيامبر فدك را به فاطمه داده است.
خوب، آن وقت تو چه كردى؟
من هم سندى نوشتم و آن را به فاطمه دادم.
اى خليفه، مگر نمى دانى كه يك عرب بيابان گرد به نام ابن حَدَثان پيدا شده و شهادت داده كه اين سخن را از پيامبر شنيده است: «پيامبران از خود هيچ ارثى باقى نمى گذارند، و هر مالى كه از آنها بماند صدقه است». اين سخن و حديث پيامبر است. هم چنين دختر من (حَفصه)، و دختر خودت (عايشه) نيز اين حديث را شنيده اند.
آرى! فدك از پيامبر بود و اكنون كه او از دنيا رفته است فدك، صدقه است و مالِ همه مسلمانان است. 164
اى عُمَر، اُم اَيمَن و على شهادت داده اند كه پيامبر فدك را به فاطمه بخشيده است، من با شهادت اين دو نفر چه كنم؟
جناب خليفه، شهادت على قبول نيست چون شوهر فاطمه است و به نفع خودش گواهى مى دهد، امّا اُم اَيمَن هم يك زن است و همه مى دانند كه شهادت يك زن به تنهايى قبول نيست، امّا مشكل اين است كه ابوبكر سندى را نوشته و به دست فاطمه (س) داده است. 165
📚 #پی نوشتها👇
159. معاني الأخبار، أبو جعفر محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه)، تحقيق: علي أكبر الغفّاري، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامي، الطبعة الاُولى، 1361 ه.
160. المعجم الأوسط، أبو القاسم سليمان بن أحمد اللخمي الطبراني (ت 360 ه)، تحقيق: طارق بن عوض اللّه وعبد الحسن بن إبراهيم الحسيني، القاهرة: دار الحرمين، الطبعة الاُولى، 1415 ه.
161. معجم البلدان، أبو عبد اللّه شهاب الدين ياقوت بن عبد اللّه الحموي الرومي (ت 626 ه)، بيروت: دار إحياء التراث
(صفحه184)العربي، الطبعة الاُولى، 1399 ه.
162. المعجم الكبير، أبو القاسم سليمان بن أحمد اللخمي الطبراني (ت 360 ه)، تحقيق: حمدي عبد المجيد السلفي، بيروت: دار إحياء التراث العربي، الطبعة
الثانية، 1404 ه.
163. معجم رجال الحديث، السيّد الخوئي (ت 411 ه)، الطبعة الخامسة، 413 ه، طبعة منقّحة ومزيدة.
164. معرفة السنن والآثار، أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقي (ت 458 ه)، مصر: المجلس الأعلى للشؤون الإسلامية.
165. مقاتل الطالبيّين، أبو الفرج علي بن الحسين بن محمّد الإصبهاني (ت 356 ه)، تحقيق: السيّد أحمد صقر، قمّ: منشورات الشريف الرضي، الطبعة الاُولى، 1405 ه.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 2⃣3⃣
بايد هر چه زودتر اين سند را از فاطمه (س) گرفت! نگاه كن، عُمَر به سرعت به ميان كوچه مى دود، او مى خواهد هر چه زودتر خود را به فاطمه (س) برساند.
خداى من! او راه را بر فاطمه (س) مى بندد و مى گويد: «اين نوشته را به من بده». فاطمه (س) نامه را نمى دهد، عُمَر سيلى به صورت او مى زند و هر طور كه شده سند را مى گيرد و آن را پاره مى كند. 166
اشك در چشمان فاطمه (س) حلقه مى زند، چرا هيچ كس به يارى دختر پيامبر نمى آيد؟ * * * على (ع) به دنبال فرصت مناسبى است تا با خليفه در مورد فدك سخن بگويد. او يك روز صبر كرده است، اكنون او به سوى مسجد مى رود.
مسجد پر از جمعيّت است، على (ع) جلو مى آيد و
(صفحه65)
چنين مى گويد:اى ابوبكر، چرا فدك را از فاطمه گرفتى؟
فدك براى همه مسلمانان است، فاطمه براى سخن
خود بايد شاهد معتبر بياورد.
اى خليفه، من سؤلى از تو دارم.
سؤل خود بپرس!
اگر كسى خانه اى داشته باشد و آن خانه در تصرّف او باشد و من بيايم و بگويم كه خانه از من است، و از تو بخواهم ميان ما حكم كنى چه مى كنى؟
از تو كه ادّعا مى كنى خانه مال توست شاهد مى طلبم، امّا از صاحب خانه شاهد نمى خواهم چون خانه در تصرّف اوست.
چرا اين حكم را مى كنى؟
اين حكم رسول خداست، از كسى كه ملكى را در تصرّف دارد شاهد نبايد خواست، طرف مقابل بايد شاهد بياورد.
اكنون سؤل ديگرى از تو دارم.
بپرس.
سه سال است كه فدك در تصرّف فاطمه است، او در آنجا كارگزار داشته است، اكنون كه افرادى ادّعا مى كنند كه فدك از بيت المال است، خوب، تو بايد از آنها بخواهى براى گفته خود شاهد بياورند، فاطمه نبايد شاهد بياورد، اين قانون اسلام است، پس چرا بر خلاف قانون اسلام حكم كردى؟
ابوبكر مى ماند چه جواب بدهد. اينجاست كه عُمَر به كمك خليفه مى آيد، آخر، او قاضى اين حكومت است!
عُمَر مى گويد: «اى على! اين سخنان را رها كن، اگر فاطمه دو شاهد عادل آورد، سخن او را قبول مى كنيم و اگر دو شاهد نداشت ما فدك را به او نمى دهيم، يعنى اصلاً نمى توانيم اين كار را
(صفحه66)
بكنيم، اسلام به ما اجازه نمى دهد زيرا فدك از بيت المال است».
على (ع) بار ديگر رو به خليفه مى كند و مى گويد:
آيا قرآن را قبول دارى؟
آرى.بگو بدانم آيه تطهير را خوانده اى؟
كدام آيه؟
آيه 33 سوره أحزاب، آنجا كه قرآن مى گويد: «إِنّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا: خداوند اراده كرده است كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد.
آرى، اين آيه را خوانده ام.
بگو بدانم اين آيه در مورد چه كسى نازل شده است؟
در مورد تو و فاطمه، حسن و حسين.
اى ابوبكر، اكنون از تو سؤلى مى كنم، اگر چند نفر نزد تو بيايند و شهادت بدهند كه فاطمه، كار خلافى انجام داده است، تو چه مى كنى؟
ما در اجراى قانون اسلام هيچ كوتاهى نمى كنيم، درست است فاطمه دختر پيامبر است امّا اگر كار خلافى انجام دهد مجازاتش مى كنيم.
آيا مى دانى كه در اين صورت كافر شده اى؟
براى چه؟
زيرا خدا در قرآن به پاكى و عصمت فاطمه شهادت داده است و تو شهادت خدا را رها مى كنى و شهادت مردم را قبول مى كنى! تو قرآن را انكار مى كنى.
عجب! من اصلاً به اين مطلب فكر نكرده بودم.
اى ابوبكر، تو سخن فاطمه را در مورد فدك قبول نكردى، امّا سخنِ يك عرب بيابان گرد را قبول كردى، تو به سخن ابن حَدَثان اعتماد كردى. مگر خدا در قرآن به پاكى و راستگويى فاطمه شهادت نداده است؟(صفحه67)بگو بدانم آيا شهادت خدا بالاتر است يا شهادت آن عرب بيابان گرد؟
ابوبكر نمى داند چه بگويد. همه مردم فهميده اند كه ابوبكر بر خلاف قرآن، سخن گفته است. عُمَر هم هيچ
جوابى ندارد كه بگويد.
مردمى كه در مسجد نشسته اند براى اوّلين بار از خليفه ناراحت مى شوند. چرا بايد خليفه بر خلاف قرآن سخن بگويد؟ بعضىها فرياد مى زنند: «به خدا قسم، على، راست مى گويد».
با سخنان شيوا و محكم على (ع)، ضربه بزرگى بر حكومت خليفه وارد شده است. ديگر وقت آن است كه على (ع) به خانه برگردد. 167
📚 پی نوشتها👇
166. الملل والنحل، أبو الفتح محمّد بن عبد الكريم الشهرستاني (ت 548 ه)، بيروت: دار المعرفة، 1406 ه.
167. مناقب آل أبي طالب = مناقب ابن شهرآشوب، أبو جعفر رشيد الدين محمّد بن علي بن شهر آشوب المازندراني (ت 588 ه)، قمّ: المطبعة العلمية.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
🍃🌷
﷽
📚 #فریاد_مهتاب
خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه
قسمت 3⃣3⃣
آيا راهى هست كه خليفه را از اين همه ظلم و ستم باز داشت؟ نمى دانم.
على (ع) در خانه خود نشسته است و دارد مى كند. ناگهان، فكرى به ذهن او مى رسد.
خوب است نامه اى براى خليفه بنويسم.
نامه براى چه؟
خليفه كه در مسجد است و هر وقت بخواهى او را ببينى مى توانى، امّا تو مى دانى وقتى يك مطلب روى كاغذ مى آيد باعث تمركز بيشتر مى شود و بهتر در ذهن مخاطب نقش مى بندد.
تأثير يك متن نوشته شده، خيلى بيشتر از گفتار است. على (ع) در حال نوشتن نامه مهمّ خود است.
مى دانم كه خيلى دلت مى خواهد از متن اين نامه
باخبر شوى.
اين نامه على (ع) است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به خدا قسم، اگر اجازه داشتم با شما جنگ مى كردم و با شمشير خود همه شما را به سزاى كارهايتان مى رساندم. من همان كسى هستم كه با لشكرهاى زيادى جنگ كرده و آنها را شكست داده ام.
آن روزى كه
(صفحه68)من مرد ميدان بودم شما در گوشه خانه در آسايش بوديد.
شما مى دانيد كه من نزد پيامبر چقدر عزيز بودم.
اگر من سخنى بگويم مى گوييد كه على حسادت مى ورزد، اگر سكوت كنم خيال مى كنيد من از مرگ مى ترسم.
من همان كسى هستم كه در جنگها به استقبال مرگ مى رفتم، آيا يادتان هست چگونه به قلبِ دشمن، حمله مى كردم؟ امّا من امروز در مقابل همه سختىها صبر مى كنم.
نامه على (ع) به پايان مى رسد.
على (ع) اين نامه را براى ابوبكر مى فرستد. ابوبكر نامه
را باز مى كند و آن را مى خواند.
با خواندن اين نامه، ترس تمام وجود ابوبكر را فرا مى گيرد، او به ياد شجاعت على (ع) مى افتد. على (ع) كسى است كه پهلوانان عرب را به خاك و خون كشيده است. او يك بار ديگر نامه را مى خواند، على (ع) در اين نامه از شجاعت و برقِ شمشير خود سخن گفته است. 168 * * * خليفه دستور مى دهد تا مردم در مسجد جمع شوند، او مى خواهد براى مردم سخنرانى كند. به راستى چه خبر شده است؟ او بالاى منبر مى رود و چنين مى گويد: «اى مردم! من مى خواستم پولِ فدك را صرف تقويت سپاه اسلام بنمايم، امّا على با اين نظر مخالفت كرده و مرا تهديد كرده است، گويا او با اصل خلافت من مخالف است. من از همان روز اوّل، از درگير شدن با على مى ترسيدم و از جنگ با او گريزان بودم ». 169
📚 پی نوشتها👇
168. المناقب (المناقب للخوارزمي)، الحافظ الموفّق بن أحمد البكري المكّي الحنفي الخوارزمي (ت 568 ه) تحقيق: مالك المحمودي، قمّ: مؤسّسة النشر الإسلامي، الطبعة الثانية، 1414 ه.
169. منتهى المطلب في تحقيق المذهب، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن علي المطهّر الحلّي
المعروف بالعلاّمة الحلّي (ت 762 ه).
. من لا يحضره الفقيه = كتاب من لا يحضره الفقيه.
👈 #ادامه_دارد....
📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی
#یا_زهرا_اغیثینی
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚