eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.3هزار ویدیو
162 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همگی دعوتید به زیارت مجازی حضرت ابا عبدالله الحسین ع سالار شهیدان التماس دعا😭😭
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#امام_شناسی قسمت 1⃣1⃣ (بخش آخر) 🔸لذا در ادامه , سومین خصوصیتی را که خداوند جز به معصوم نداده را ن
قسمت 2⃣1⃣ بخش اول 🔰تفاوت مقام امام علیه السلام با پیامبران. 🔸خداوند موقعی که ارواح همه ی انسان هائی را که قرار بود از ابتدای خلقت حضرت آدم تا آخرین نفری که روی زمین خواهد بود خلق کرد میلیونها سال از خلقت ارواح معصومین علیهم السلام گذشته بود. (در کتب شیعه روایات زیادی در اینباره هست که نمونه ای از آنرا از کتاب مشارق الانوار در ادامه خواهیم آورد , قبلا حتی از کتب اهل سنت نیز نمونه ی چنین روایاتی را آوردیم) 🔸این ارواح پس از دوره ی آموزشیِ 2000 ساله وارد سالن امتحانی بنام " عالم ذر" شدند تا با نحوه ی عملکرد و تعهدی که می دهند طبقه طبقه و درجه بندی شوند. 🔸در عالم ذر خدا با آنها (همه ی انسانهائی که وارد عالم ذر شده بودند , بجز معصومین علیهم السلام) شرط کرد ، شرط کرد که دنیا که میایید اینکار را بکنید و آنکار را نه ( موارد شرط و شروط در جای دیگری به تفصیل گفته خواهد شد) در آنجا تمام ارواحی که از روز اول تا آخر قرار بود بدنیا وارد شوند بودند و به نسبت قابلیتی که از خود نشان دادند "درجه دار" شدند , بالاترین طبقه , پیامبرانی شدند با درجه ی اولوالعزمی که شامل 4 نفر بودند : 1⃣ حضرت نوح , حضرت ابراهیم, حضرت موسی , حضرت عیسی . این 4 نفر همه شروط را به نحو احسن قبول کردند. 2⃣ یک عده باین صورت قبول نکردند , و لذا شدند پیامبران مُرسَل که حدود 313 پیامبرند. درجه ای اینها پایین تر از اولوالعزم است . 3⃣ پایین تر از این 2 گروه انبیاء هستند (بقیه ی 124000 پیامبر) 4⃣ گروه چهارم بقیه ی انسانهائی هستند که خود اینها به 2 قسمت می شوند الف] عده ای از این عزیزان که باید گفت چیزی از انبیاء اولوالعزم کم نداشتند خداند صلاح دانست جزو درجه دارانی که نام بردیم نباشند (جایگاه دنیائی انسانهای عالم ذر باخداوند بود) مانند حضرت عباس ، حضرت زینب , اصحاب خاص ائمه , برخی اولیاء خدا که لازم بود در دوران غیبت چراغی فرا راه شیعیان باشند مانند سیدبن طاووس. ب ] بقیه ی انسانها که از اینها پائین ترند و به نسبت تعهداتشان در طول زمان , در جایگاههای مختلفی از کره ی زمین, با صلاحدید خداوند بدنیا خواهند آمد. پس افراد با این درجه و مقام ۴ دسته هستند: 🔻پیامبران اولوالعزم 🔻پیامبران مرسل 🔻انبیاء 🔻بقیه مردم ( که شامل برگزیده هائی که گفتیم هم می شوند) 💥ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به وقت سردار دلها 🌹🌹🌹 کوهنوردی حاج قاسم: بعد از تو، لابلای فیلم و عکسهایت، به دنبالِ خاطره های روزهای بودنت، کنارِ دلتنگیهایمان، آهِ حسرت می‌کشیم... چرا تمام نمی‌شود، این دردِ بی درمان .... ' در این کوله پشتی غم آورده ام شهادت کجایی...؟ کم آورده ام ... شادی روح همه شهدا و رفتگان الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد و َآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم وَ أَهلِکْ عَدُوَّهُمْ
ما را ببخش که حرفِ هر روزمان تکرار است؛ بی تو بودن در هر روزِ ما تکرار می‌شود!! و ما هر روز در تکرارِ با خطا و گناه، از تو می‌گریزیم ... ⚘خودتون را کسی نکنید جـز فاطمه(س)⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ ✍ عِشق بازی کُن با خُدا.. هِی بِگو، " خُداجآن مَن فَقیرِتم! " دَستِ دِراز شُده ی مَنو میخوایی رَد کُنی دورِت بِگردم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘سلام بر شما! که با آمدنت، مومنین سر از گریبان اندوه برمی آورند و عزتمند خواهند شد. بیا! ای عزت شیعه... 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِينَ الْمُسْتَضْعَفِينَ... ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌
هم روحتان در انتظار ارواحنا فداه باشد، هم نیروی جسمی‌تان در این راه حرکت بکند. هر قدمی که در راه استواری این اسلامی برمی‌دارید، یک‌قدم به حضرت مهدی عج‌الله‌تعالی‌فرجه نزدیک‌تر می‌شوید. ۶۰/۳/۲۹ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#خطبه_فدکیه قسمت 20 ثمَّ قالَتْ عليهاالسلام: {بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ} {لَقَدْ جاءَكُم
قسمت 21 يجُذُّ الاَصْنامَ، وَ يَنْكُتُ الْهامَ، حَتّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ 🌅و حَتّى تَفَرَّى اللَّيْلُ عَنْ صُبْحِهِ وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وَ نَطَقَ زَعِيمُ الدِّينِ، وَ هَدَأَتْ فَوْرَةُ الْكُفْرِ، وَ خَرِسَتْ شَقاشِقُ الشَّياطِينِ، وَ طاحَ وَشِيظُ النِّفاقِ .وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْكُفْرِ وَ الشِّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الْاِخْلاصِ، فى نَفَرٍ مِنَ الْبِيضِ الْخِماصِ. 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ او بُت‏ها را خرد مى‏ كرد و سرهاى گردن كشان را به زمين می‏ افكند و جمع‌شان را پراكنده مى ‏ساخت تا بدان حد كه آنان پشت كرده از صحنه بُرون رفتند. 🌅 تا آن‏كه دامن شب شكافت و سپيده ‏ى صبح رخ بنمود و پرده از چهره‌ ى خالص حق برگرفته شد و رهبر دين به سخن ايستاد و آتش كفر به خاموشى رفت و سخنان بيهوده ‏ى شيطان فرو نشست و پست مردمانِ منافق نابود شدند. و گره هاى كفر و تفرقه از هم گسيخت و شما در ميان مردمانِ روسپيد تهى شكم [از عفت و پاكى] (اهل بیت علیهم السلام) ‏کلمه اخلاص [لاإله إلاّ اللّه‏] بر زبان رانديد. 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ (21) He smashed the idols and he lowered the heads of the arrogant, until they were defeated and forced to flee, 🌅When night was cut off from day, And Truth shone forth; The leader of the religion spoke, The strutting of Satan was rendered dumbfounded. He removed the thorns of hypocrisy from the path, The knots of disbelief and schisms were untied, Your mouths uttered the words of pure faith and sincerity, saying: 'There is no deity but Allah '!
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
#هوالعشق #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #قسمت_شصت_ويكم 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به روايت راوي ( سوم شخص ) محمد
_ امیرعلی امیرعلی_ بلی؟ _ بگو جونم امیرعلی_ 😂جونم؟ _ افرین. حالا اون کتابتو ببند گوش کن. امیرعلی_ خب؟ _ این قضیه دوست شهید چیه؟ منم دوست شهید میخوام امیرعلی_ ببین میگن هرکس بهتره یه دوست شهید داشته باشه تا باهاش حرف بزنه ، درد و دل بکنه و ازش طلب شفاعت بکنه . و اون رو الگو زندگی خودش قرار بده. _ چه خوب. خب من چجوری میتونم دوست شهید انتخاب کنم؟ امیرعلی_ شاید این جزو محدود چیزایی باشه که چهره توش دخیله. باید به عکس شهدا نگاه کنی و شهیدی که لبخندش، چهرش، تورو جذب کرد رو به عنوان دوست شهیدت انتخاب کنی. با گفتن این حرف امیرعلی ذهنم پر میکشه به سفر قم. عکسی که تو گوشی امیرعلی بود ، عکسی که با وجود اینکه هیچ اشنایی با شهدا نداشتم اما برام جذاب بود. _ اون اون.... اون عکسی که تو گوشیت بود، گفتی دوست شهیدمه. اون شهید. لبخندی میزنه و صفحه گوشیش رو بهم نشون میده عکس همون شهیده ، با همون جذابیتی که اون روز برام داشت. انگار خیلی وقته میشناسمش. _ اسمش؟ امیرعلی_ شهید احمد محمد مشلب _ گفتی کجاییه؟ امیرعلی_ لبنان. زندگینامه و عکساش رو برات میفرستم. نمیدونم چرا اما ناخوداگاه اشکام جاری میشن ، گیج شدم. بدون هیچ حرفی برمیگردم به اتاق خودم. گوشیم رو برمیدارم و نتم رو روشن میکنم. بی توجه به پیامایی که پشت سرهم سر و صدا ایجاد میکنن، میرم تو کاربری امیرعلی منتظر میشم. یه حس عجیبی دارم ، حسی که نمیتونم درکش کنم. اولین عکسش میاد ، اولین صفتی که به ذهنم میرسه زیباییشه و بعد خوشتیپی. ذهنم پر میکشه پیش خانوادش. چقدر سخته از عزیزت بگذری. عکسی خیلی توجهمو جلب میکنه. عکس یه خانوم جوون کنار همون شهید و نوشتش ؛ برگرد و تنها یک بغل فرزند من باش. شدت اشکام بیشتر میشه، و عکس بعد ، عکس دختر کوچولوی نازی بغل همون شهید که زیرش نوشته بود ، حنین خواهر شهید مشلب. ای جانم. چقدر برای یه خواهر سخته که از برادرش بگذره. زندگینامش و وصیت نامش. نفر هفتم لبنان تو رشته انفورماتیک ، پولدارترین شهید مدافع حرم. فقط یک سال از من بزرگتر بوده. اشکام پشت سر هم جاری میشن . " خدایا عجب عشقی میخواد اینجوری گذشتن " . . . حدود سه روز از آشنایی من با شهید مشلب و مدافعان حرم میگذره ، که باعث تصمیمی شد که برای گرفتنش دو دل بودم. . . . مامان_ حانیه حاضرشدی؟ _ اره. " وای باید چادر بپوشم" چادر رو دوست داشتم چون یادگار خانوم فاطمه زهرا بود ، اما نمیدونستم جمعش کنم ، و میترسیدم همین باعث بی حرمتی و توهین بشه . چادرم رو بر میدارم و از اتاق بیرون میرم. قلبم تند تند به قفسه ی سینم میکوبه. قراره با مامان اینا بریم بهشت زهرا و من هم تصمیمم رو عملی کنم. . . . آروم آروم قدم میزنم، اما قلبم هنوزم بی قراره. استرس دارم ، بار دومیه که به اینجا میام. بی اختیار اشکام دوباره سرازیر میشه ، خیلی شدید و بی درنگ. به سمت مزار مدافعان حرم میرم ، کنار مزار یکی از شهدا میشینم و شروع میکنم به گفتن ، به عهد بستن. به درد و دل کردن ؛ " تو این مدت انقدر از شیرینی زندگی های مذهبی شنیدم که ارزش این عهد رو داره. خدایا ، امام زمان ، شهید مشلب ؛ میخوام همینجا ، کنار قبر همین شهید ، همین شهیدی که معلوم نیست چند نفر چشم به راه نگاه دربارش بودن ، همین شهید که نمیدونم با رفتنش شاید دختری بیوه و بچه ای یتیم شده باشه، از همینجا باهاتون عهد میبندم و قول میدم ، اگر همسرم ، یه روز تصمیم به جنگیدن توراه اهل بیت رو گرفت ، نه تنها مخالفت نکنم بلکه تشویقش هم بکنم. " حرفم که به اینجا میرسه خودم رو روی قبر شهید که با گل رز پوشیده شده بود میندازم و اشکام دونه دونه رو گل برگای رز میشینه ، " خدایا خودت کمکم کن." چندتا از گلای پر پر شده رو کنار میزنم و به اسم شهید میرسم ؛ شهید محمد کامران. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ برگرد و تنها يك بغل فرزند من باش ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ اين قسمت ، قسمت مورد علاقه منه ، به خیلی دلایل. که اصلی ترینش اینه که من به شخصه از دوستی با شهدا به خصوص این شهید به خیلی جاها رسیدم و از این شهید خیلی چیزا دیدم که باعث شده فوق العاااااده نسبت بهشون ارادت داشته باشم و عاشقانه دوستشون داشته باشم و اینکه این قسمت رو واقعا از ته دلم نوشتم و کاملا لحظه به لحظش رو درک کردم. 😔😊 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ممنون بابت همراهیتون