eitaa logo
کمیته خادم الشهداء بردسیر
90 دنبال‌کننده
441 عکس
136 ویدیو
28 فایل
📢 پایگاه اطلاع رسانی کمیته خادمین شهدا شهرستان بردسیر 🆔 ارتباط با واحد خواهران : @R_Khoddami ارتباط با واحد برادران :
مشاهده در ایتا
دانلود
برپایی نمایشگاه فرهنگی شهدا به مناسبت هفته ی دفاع مقدس باحضورخادمین شهدای خواهردرغرفه ی دوستی باشهدا وارتباط برقرارکردن بابازدیدکنندگان ومعرفی شهدای شهرستان .. شهدای خواهرشهرستان بردسیر
شهید حسین کاظمی¬نیا در پازدهمین روز از خردادماه سال یک¬هزارو سیصدو چهل حسین در شهر بردسیر به پهنه¬ی هستی قدم نهاد. پدرش اسدا.. با شغل لحاف¬دوزی خرج و مخارج خانواده¬ی خود را تأمین و بچه¬ها را به مدرسه می-فرستاد. حسین مقاطع تحصیلی خود را در شهر بردسیر با موفقیت گذراند، بعد از اخذ مدرک دپیلم از مدرسه¬ی آیت¬ا.. طالقانی در آزمون کنکور شرکت می¬کند و در رشته¬ی ادبیات دانشگاه اصفهان پذیرفته و مشغول به تحصیل می¬گردد. او که از همان دوران مدرسه از مجریان دین و انقلاب بود با ورود به دانشگاه زمینه¬ی جدیدتر و گسترده¬تری را برای فعالیت¬های انقلابی خود می¬یابد. در این سال¬ها او از افراد فعال و متفکر در زمینه¬های چون احداث صندوق¬ قرض¬الحسنه¬ی شهر، داشتن ایده¬هایی نو برای طراحی و برنامه-ریزی فعالیت¬های انقلابی و... شهر بود. بعد از اتمام تحصیل در دانشگاه اصفهان مجدداً در کنکور شرکت می¬کند و در دانشگاه تهران پذیرفته می-شود. اما به علت حضور در جبهه ترجیح می¬دهد که ابتدا رسالت و تکلیفش را نسبت به کشور انجام دهد و بعد آن تحصیلات خود را ادامه دهد. حسین در سال¬های جنگ ایران و عراق، در جبهه¬ها حضوری فعال داشت که بخاطر دقت و ذکاوتش بیشتر در سنگر دیده¬بانی مشغول بود. سرانجام در خردادماه سال ۶۷ در سنگر دیده¬بانی خط شلمچه با اصابت گلوله به ناحیه¬ی سر به فیض عظمای شهادت نائل می¬آيد. پیکر پاک شهید حسین کاظمی¬نیا جوان خلاق و روشنفکر کشور بعد از تشییع در گلزار شهدای شهر بردسیر به خاک سپرده شد. 🌸🌷🌷🌷🌷 دانشگاه اصفهان درس می¬خواند. تعریف می¬کرد: از همان اوایل که دانشگاه رفتم با بعضی از دانشجوهای برای انجام فعالیت¬های انقلابی با هم قرار می¬گذاشتیم. از جمله اینکه مکان¬هایی چون: مشروب¬خانه¬ها¬، سینماهایی که فیلم¬ها مبتذل را اکران می¬کردند و.. را آتش می¬زدیم. همیشه پیش خودم عذاب وجدان داشتم که آیا کار ما درست است یا نه؟! تا اینکه یک شب خواب دیدم، مسجدالاحرام پشت سر پیامبر(ص) نماز می¬خوانم. بعد نماز، حضرت مورد نوازشم قرار داد و سه مرتبه گفت: آفرین بر تو حسین.. آفرین بر تو حسین.. با این خواب متوجه شدم مسیرمان درست است و باید ادمه¬اش بدهیم. راوی: خانم سیمین سالاری(فامیل شهید) حسین هرجا و داخل هر خانه¬ای نشست و برخاستی نمی¬کرد و همه چیزی را نمی¬خورد. با همسرم دوست بودند، هر زمان که خانه¬ی ما می¬آمد، کاملاً سرش پایین بود، یک بار هم ندیدم که وقتی با او صحبت می-کنم نگاه کند. راوی: خانم سیمین سالاری(فامیل شهید) یک روز ناهار کشک سابیدم، حسین هم آمدم. موقع رفتن بهش گفتیم: ناهار پیش ما باش که دعوت ما را پذیرفت. بعد از مادرش شنیدم که حسین بخاطر گلودرد شدید به دکتر مراجعه کرده است. خودم از تواضع حسین خجالت کشیدم؛ با اینکه مریض بود، سر سفره¬ی ما نشست و غذایی را خورد که مناسب حالش نبود. راوی: خانم سیمین سالاری(فامیل شهید) در هر کار و حرفه¬ای حسین صاحب نظر بود. تمام کارهای ساخت¬وساز خانه را خودش انجام می¬داد از شفته کردن، آهن¬ریزی، گچ¬کاری، نمای سفال گرفته تا هر کار ریز و درشت دیگری بود. الکتروموتوری را بر روی آبگرمکن خانه¬یشان نصب کرده بود که هم آب گرم شوفاژها را برای گرم کردن فضای کل خانه تأمین می¬کرد و هم آب گرم مصرفی خانواده را.. راوی: آقای ابراهیم غنچه¬پور(دوست شهید) بعضی اوقات برای تفریح و شنا به دریاچه¬ی حلبی¬ساز می¬رفت. از آنجایی که شنا کردن در این دریاچه خطرناک و احتمال غرق شدن را داشت، حسین جلیقه نجاتی را با چوب پنبه و وسایل دیگر درست کرد که امکان شنا را بدون خطر غرق شدن برای هر فردی فراهم می¬آورد. راوی: آقای ابراهیم غنچه¬پور(دوست شهید) بچه¬ها طرح و برنامه¬ریزی برای مراسمات، راهپیمایی¬ها و.. شهر را به حسین واگذار می¬کردند. لوستری برای یکی از مراسمات طراحی کرد که در هنگام چرخش، آیاتی از قرآن را در مورد وحدت با نوری که منشعب می¬کرد، بالای سر جمعیت به نمایش می¬گذاشت. راوی: آقای ابراهیم غنچه¬پور(دوست شهید) پدرش مشهدی اسداله لحاف¬دوز شهر بود، حسین در کنار کار و مشغله¬ی زیادی که داشت، در دوخت¬ودوز لحاف¬ها و تشک¬ها نیز به پدر کمک می¬کرد. طرح¬های جدید و نوآوری¬هایی که بر روی لحاف¬ها پیاده می¬کرد سبب رونق گرفتن کار پدر شده بود. راوی: آقای ابراهیم غنچه¬پور(دوست شهید) کتاب¬های کتاب¬خانه¬اش را از مدت¬ها پیش خریده بود که دائم هم با آن¬ها ارتباط داشت. ولی آنقدر مرتب و نو بودند که احساس می¬کردی همین امروز آن¬ها را خریده است. راوی: آقای علیرضا سالاری(پسردایی و همرزم شهید) عجیب احترام والدینش را داشت. با محبت و حوصله به پدر و مادر رسیدگی می¬کرد، کسالتی داشتند آن-ها را پیش دکتر می¬برد. حواسش به آذوقه و خورد و خوارک خانواده بود، کم¬وکسری¬های آن¬ها را برطرف می¬کرد. یکی از دلایل عاقبت بخیری ایشان را می¬توان احسان و محبت زیادی که به پدر و مادرش داشت، احتمال د
اد. راوی: خانم سیمین سالاری(فامیل شهید) در مسائل اخلاقی استاد بود، جلسات قرائت و تفسیر قرآن را برگزار می¬کرد که در ذیل جلسات مسائل اخلاقی نیز بیان می¬شد. جذبه¬ای خاص داشت که بعد یکی دو مرتبه نشست و برخاست، شیفته روحیه و اخلاقش می¬شدی. راوی: سیدعلی رضوی¬زاده(همرزم شهید) اولین جرقه¬ی پایه¬گذاری صندوق قرض¬الحسنه برای حل مشکلاتی از قبیل: ازدواج جوان¬ها و.. در شهر توسط حسین زده شد. جلسه¬ای با حضور برخی افراد انقلابی از جمله حسین، حاج اسدا.. شجاعی، حاج آقای آفرین و تعدادی دیگر از خیرین شهر برگزار شد که مقرر گردید: هر کس مقداری پول به اندازه وسع خود در صندوق بگذارد تا آن را به عنوان وام بدون بهره در اختیار متقاضیان قرار دهیم. اینگونه شد که سنگ بنای صندوق قرض¬الحسنه¬ی توحید در بردسیر گذاشته شد، تا قبل رفتن حسین به جبهه مدیریتش بر عهده¬ی ایشان بود که بعد آن به کس دیگری واگذار شد. راوی: آقای ابراهیم غنچه¬پور(دوست شهید) حسین فردی با روحیه¬ی انقلابی بالا که از هوشی سرشار و مغزی متفکر نیز برخوردار بود. آنقدر خوش برخورد بود که وقتی در اولین¬بار او را می¬دیدی انگار چندین سال است که تو را می¬شناسد. چندین بار برای رفتن به جبهه با هم اقدام کردیم تا اینکه با اصرار و وساطتت آقای علیرضا یاوری به عنوان بسیجی به منطقه اعزام شدیم، وقت رفتن، زیر صندلی¬های اتوبوس قایم شده بودیم، آقای یاوری سربه¬سرمان می¬گذاشت: می¬گفت: می¬خواهید بگویم: پیاده¬تان کنند. راوی: آقای مجید رهنما(همرزم شهید) برای آموزش فنون نظامی، بردن به میدان تیر، آموزش کار با اسلحه و.. با دانش¬آموزان مدارس ارتباط داشت که در این فرصت¬ها در مورد اهمیت رفتن به جبهه و دفاع از کشور نیز به آن¬ها صحبت می¬کرد. در سال¬های ۶۲-۶۱ با همکاری¬هایی که با آقای علیرضا یاوری فرمانده سپاه داشت، توانستند حدود ۹۰ نفر رزمنده¬ را به مناطق جنگی اعزام کنند. خودش در بیشتر اعزام¬ها پیش قدم بود. راوی: سیدعلی رضوی¬زاده(همرزم شهید) مسیر جاده خرمشهر- اهواز را می¬رفتیم که وقت نماز شد. حسین گفت: علیرضا! نگه¬دار تا نمازمان را بخوانیم. گفتم: آب نداریم!! گفت: یک قمقمه آب همراهمان است با همان وضو می¬گیریم، هر نفر یک استکان آب سهمش است، گفتم: باشه! با همان مقدار آب وضو گرفتیم و نمازمان را کنار جاده اول وقت خواندیم. راوی: آقای علیرضا سالاری(پسردایی و همرزم شهید) اواخر جنگ بود. منطقه¬ی فاو بودیم، دلم برای حسین تنگ شده بود، پیشش رفتم!! گفت: علیرضا! مسئولیتم سنگین شده، دستور رسیده وقتی دیده¬بانی می¬کنید، کم¬تر گرا بدهید، کمبود گلوله تانک است. پرسیدم: پس حسین تکلیف جنگ چه می¬شود؟ گفت: ما تابع دستو امام هستیم، هر چه امام بگویند. اگر فرمان دهند بدون سلاح بجنگید، می¬جنگیم!! بفرمایند: جنگ همین جا تمام است، نمی¬جنگیم!! تابع امر امام هستیم. راوی: آقای علیرضا سالاری(پسردایی و همرزم شهید) هر حرفی را هر جا و به هرکسی نمی¬گفت. ماجرایی را برای خانواده¬مان تعریف کرد و قول گرفت تا بعد شهادتش جایی بازگو نشود. گفت: نزدیک سحر برای اقامه نماز شب از سنگر بیرون آمدم، در همان لحظه¬ها متوجه حضور چندین فرد بزرگ که معلوم می¬شد از رئیس و رؤسا هستند، شدم. جلوی آن¬ها جوانی بود که جبروت و نورانیتش مرا مجذوب خود کرد، بطوری که اطرافیانش را کمتر می¬دیدم. برای خوش-آمدگویی جلو رفتم. همان جوان پیشانیم را بوسید. سریع برگشتم داخل سنگر تا به بچه¬ها خبر دهم که برای بازرسی آمدند، وقتی برگشتم اصلاً خبری از آن¬ها نبود. سفارش کرد که حتماً بعد شهادتم این ماجرا را برای مردم و اطرافیان بازگو کنید تا آیندگان متوجه قداست دفاع مقدس و رزمنده¬ها شوند. راوی: خانم سیمین سالاری(فامیل شهید) اهل تفریح و گردش بود. منطقه بودیم که می¬¬گفت: علیرضا! موافقی برویم اهواز گشتی بزنیم؟ می¬رفتیم شهر آنجا ¬حمام کردیم، بستنی و فالوده ¬می¬خوردیم و برمی¬گشتیم، بسیار خوش رفیق بود. راوی: آقای علیرضا سالاری(پسردایی و همرزم شهید) از حیث جسمی و روحی به دوستش خداداد عظیمی شباهت داشت. با خداداد دوست بود، با هم در منطقه ورزش می¬کردند. حسین بیشتر والیبال بازی می¬کرد که بازی خوبی هم بود. آموزش¬های سخت و نظامی چون آموزش¬های غواصی را دیده بود، هر جا که می¬خواستیم برویم، بدون ترس و واهمه آماده می¬شد. راوی: آقای مهدی مستعلی¬زاده(همرزم شهید) و آقای علیرضا سالاری(پسرعمه و همرزم شهید) فردی بسیار کم¬توقع، کم¬حرف بیشتر دنبال عمل بود. سؤال کردم: حسین! چرا ازدواج نمی¬کنی؟ جواب داد، فعلاً هدفم چیز دیگری است، از خدا شهادت خواسته¬ام. راوی: سیدعلی¬رضوی¬زاده(همرزم شهید) حسین همواره در پی خلاقیت و ارئه¬ی طرح¬ها نو و کابردی بود. در سنگر دیده¬بانی که مشغول بود به این اندیشه رسید که باید دستگاهی را درست کند تا خمپاره¬¬ها خودکار داخل قبضه قرارگیرند و شلیک شوند. همیشه می¬گفت: اگر خدا عمری داد و از ای
ن جنگ خلاص شدیم یک کار مهم را انجام می¬دهم به نظرمان ساخت دستگاه(خمپاره¬انداز) بود. راوی: آقای علیرضا سالاری(پسردایی و همرزم شهید) و آقای مهدی مستعلی¬زاده(همرزم شهید) از جبهه آمده بود مرخصی، آن زمان معاون اداره آموزش و پرورش شهر بودم، حسین پیشم آمد، گفت: ابراهیم! می¬خواهم یک مجتمع آموزشی- فرهنگی شبانه¬روزی برای بچه¬ها روستا پایه¬ریزی کنم. با وساطتت آقای معینیان که از همکاران ما بود، حسین توانست نخلستان خرمای پدر خانمش را که در بم بود، اجاره کند. خرما را بعد از چیدن و بسته¬بندی کردن به شهرهای اطراف مشهد، اصفهان، شیراز و .. می¬فرستاد. با مبلغ ۳۵۰ هزار تومانی که از اجاره نخلستان عایدش شد، توانست زمینی را برای احداث مجتمع خریداری کند. در همین گیرودارها بود که گفت: ابراهیم! بهم زنگ زدند باید بروم منطقه!! قبل رفتن باید کارهای انتقال این ملک را انجام بدهیم، حداقل اگر برنگشتم زمین متعلق به آموزش و پرورش باشد. بعد از ثبت ملک که خیالش راحت شد به جبهه رفت. چند روزی نگذشته خبر دادند: حسین هم آسمانی شد. بعدها در زمینی که خریداری کرده بود، مدرسه¬¬ی راهنمایی به اسم خود شهید تأسیس شد. راوی: آقای ابراهیم غنچه¬پور(دوست شهید) با اینکه بعد از به اتمام رسیدن دانشگاه، امکان استخدامش در آموزش و پرورش هم فراهم بود، ترحیج داد که به جبهه بیاید. از آنجایی که فرد دقیق و خلاقی بود، بیشتر به عنوان دیده¬بان انتخاب شد. وقتی حسین دیده¬بانی می¬کرد، خیالمان راحت بود که تمام موقعیت¬ها را دقیق به ما اطلاع می¬دهد. رسته¬ی اصلی او دیده¬بانی بود اما در قسمت طرح عملیات، ادوات لشکر و.. نیز حضوری مؤثر داشت. راوی: آقای مهدی مستعلی¬زاده(همرزم شهید) و سیدعلی رضوی¬زاده(همرزم شهید) کار دیده¬بانی نیاز به دقت و تمرکز بسیاری داشت؛ چرا که نحوه¬ی شلیک و پرتاب گلوله به سمت دشمن از طرف دیدهبان مشخص می¬شد. حسین دیده¬بان مینی کاتیوشا بود. سنگرش نوک خط بود، چند لحظه¬ای را که کار نداشت، قرآن و نماز شب می¬خواند. می¬گفتم: حسین اوضاع چطوره؟، می¬گفت: خیالت راحت هر موقع حرکت کردند گِرا را می¬دهم. راوی: آقای مجید رهنما(همرزم شهید) گردان ما خط بود که از طرف کادر گردان حسین را به عنوان دیده¬بان به خط فرستادند. باید مختصات دقیق منطقه، نقطه¬ی هدف همراه با نوع و ابزار شلیک را مشخص می¬کرد. خاکریز ارتفاع زیادی نداشت، تعدادی از بچه¬ها با گلوله تک¬تیرانداز عراقی به شهادت رسیدند. حسین صدایم زد، گفت: مجید! بیا موقعیت تانک دشمن را ببین که وقتی شب صدای تانک را شنیدی، بدانی که کجا را نشانه بگیری، پشت دوربین رفتم در همین حین که نگاه می¬کردم به حسین گفتم: شربتی، آبی نداری بخوریم، حسین برایم شربت آورد که گلوله¬ی دشمن رسید و این بار تک¬تیرانداز سر حسین را هدف گرفته بود. راوی: آقای مجید رهنما(همرزم شهید) قبل رفتنش بهم گفت: علی احساس می¬کنم دیگر برنمی¬گردم. خواب دیدم: از کوهی بالا می¬روم و مردم پشت سرم حرکت می¬کنند، از بالا چیزی شبیه کوله¬پشتی را سمت آن¬ها پرتاب کردم. با این خواب احساس می¬کنم؛ وظیفه¬ام را در قبال اسلام انجام داده¬ام، بعد این امانت را به دست مردم می¬سپارم. بعد این خواب طولی نکشید که حسین رفت جبهه و شهید شد و طبق سفارش خودش با لباس رزم به خاک سپرده شد. راوی: خانم سیمین سالاری(فامیل شهید به نقل از همسرشان)
💌دعوتنامه باعرض سلام و خداقوت🍃 چون درهفته دفاع مقدس هستیم تدارڪ یک برنامه روایتگری دیده ایم که رأس ساعت ۱۱ درکانون پرورش فکری برگزار میشه با اجرای بسیارخوب سرڪار خانم چوپانی👌 ظرفیت سالن ۱۰۰نفرهست که به دلیل رعایت پروتکل های بهداشتی تنها۵۰ نفر میتونن شرکت کنن که فاصله گذاری اجتماعی هم رعایت بشه⭕ افرادی که مایل به شرکت دراین جلسه هستن پی وی بنده اعلام کنن که آمار شرکت کنندگان روداشته باشم ضمن اینکه اولویت با۵۰ نفر اولی هست که پی وی اعلام حضور کنن🚫 آدرس کانون پرورش فکری شماره۱➣ بلوار ازادگان
غبارروبی گلزارشهدای گمنام وقرائت زیارت عاشوراتوسط خادمین شهدای شهرستان به مناسبت هفته ی دفاع مقدس ‌‌ خادمین شهدای خواهرشهرستان بردسیر
به مناسبت هفته ی دفاع مقدس ازخانم چوپانی قصه گوی شهدای دفاع مقدس(قصه ی زندگی علی شفیعی) دعوت بعمل آمدباحضورومشارکت دانش آموزان وخادمین خواهر کمیته ی خادمین شهدای خواهر شهرستان بردسیر
تهیه وتوزیع ۶۰ بسته ی کمکهای مومنانه وتعدادی اقلام جهیزیه به نیازمندان توسط خادمین شهدای خواهروبسیجیان‌ ی خادمین شهدای خواهرشهرستان بردسیر
🔺کاروان‌های "راهیان نور" ‌از نیمه دوم امسال دوباره حرکت می‌کند 🔸کارگر، رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس: راهیان نور دفاع مقدس از نیمه دوم سال ۱۴۰۰ با رعایت دستورهای بهداشتی در کشور راه‌اندازی مجدد می‌شود. 🔹 یک مسیر راهیان نور دفاع مقدس حضور در جوار مرقد شهید سلیمانی در استان کرمان است. 🆔 @karavansara
ابو یحیی: ابو یحیی: 🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 📝 "ثبت نام خادم الشهداء از ۱۳الی۲۱ مهر ماه ۱۴۰۰" 🌱 نکات مهم👇 ۱_ثبت نام جدید صرفا از طریق سامانه خادمین به آدرس khademin.koolebar.ir صورت می گیرد ۲_جهت ورود به سامانه حتما از مرورگر فایر فاکس استفاده نموده و با مرورگرهای دیگر وارد سامانه نشوید. ۳_در صورت بروز مشکل به آی دی Sead313@و یا شمارت تماس 09913818607 در پیام رسان پیام دهید. ۴_خادمینی که قبلا در سامانه ثبت نام نموده اند نیازی به ثبت نام جدید نمی باشد. ۵_خادمینی که قبلا ثبت نام شده اند، حتما مجددا وارد سامانه شوید،اطلاعات شخصی و اطلاعات تکمیلی خود را تکمیل و بروز نمایند.(تصویر خادم/فرم معرف و ...) ۶_پس از اتمام ثبت نام در صفحه شخصی تان اطلاعیه جهت مصاحبه حضوری ارسال خواهد شد، عدم حضور در مصاحبه، پرونده خادمی راکد خواهد شد. ➖➖➖➖➖➖ 🔻کانال رسمی کمیته خادمین شهدا استان کرمان @khademinkrman313
شیوه نامه(آموزش)ثبت نام خادمین افتخاری در سامانه خادمین کوله بار ➖➖➖➖➖➖ 🔻کانال رسمی کمیته خادمین شهدا استان کرمان 🌐www.koolebarkerman.ir 🔸@khademinkrman313 ____________ کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان ا سلام و عرض ادب و خسته نباشید خدمت دوستان محترم مسئول کمیته خادمین شهدا با توجه به سوالات مکرر دوستان در مورد کار با سامانه، یک فایل pdf آموزش سامانه خدمتتان تقدیم می گردد. موضوع فایل ها: 1. آموزش ثبت نام داوطلبین جدید در سامانه خادمیین در مورد سامانه دوستان هر سوالی بود به آی دی @Sead313 یا شماره تماس 09913818607 ارسال فرمیاند تا خدمتشان توضیحات تقدیم شود. با تشکر ایمان حاجب و حافظ آبادی
بسمه تعالی أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْني‏ وَ فُرادي (سبأ۴۶) 🔶🔶شرایط ثبت نام : 1- احراز شرایط لازم اخلاقی - اجتماعی و سیاسی 2- عدم فعالیت در گروههای معاند سیاسی 3- داشتن حداقل 18 سال برای خادمین عمومی و حداقل 16 سال برای خادمین دانش آموزی 4- همراه داشتن رضایت نامه برای خادمین زیر 18 سال 5- تایید دو نفر معرف روحانی یا پاسدار (فرم مربوطه را پس از ثبت نام، از صفحه شخصی خود در سایت دریافت و بعد از تکمیل، هنگام فراخوان جهت انجام مصاحبه تحویل نمائید.) 6- انجام مرحله مصاحبه و گفتگوی حضوری(داوطلبینی که قبلا پذیرش شده اند، نیاز به مصاحبه مجدد ندارند. با مراجعه به قسمت «نتیجه گزینش» در صفحه شخصی خود در سایت از نتیجه مصاحبه مطلع شوید) داوطلبین گرامی بایستی تمامی اطلاعات خواسته شده در فرم ثبت نام را به طور کامل و صحیح تکمیل نمایند. لازم به ذکر می باشد که فرمهای ناقص، در مراحل گزینش ابطال خواهند شد. در انتهای نام نویسی، نام کاربری و رمز ورود (گذرواژه) به ایمیل شما ارسال می شود. در حفظ و نگهداری آن کوشا باشید. (نام کاربری داوطلبین، کد ملی هر فرد می باشد) 📝جذب و سازماندهی: خادم الشهدا؛ ایمان حاجب 09913818607 شیوه نامه(آموزش)ثبت نام خادمین افتخاری در سامانه خادمین کوله بار ➖➖➖➖➖➖ 🔻کانال رسمی کمیته خادمین شهدا استان کرمان 🌐www.koolebarkerman.ir 🔸@khademinkrman313 ____________ کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان
🌼 یاد شهیدان را برجسته کنید،زنده کنید،خاطره آنها را حفظ کنید. رهبرمعظم انقلاب امام خامنه ای (حفظه اللّه تعالی) 🌼 🌼🌷 زندگی نامه و خاطرات شهید جمشید کلانتری 🌷🌸 دهم مهرماه سال ۱۳۴۷،حدود پنج سال بعد از آغاز رسمی نهضت امام(رحمةاللّه علیه) در خانواده ای عشایر به دنیا آمد،همان ایامی که آن مرد بزرگ در پاسخ به مخالفانش گفته بود سربازان من در گهواره ها هستند.۵ ساله بودکه از نعمت پدر بی نصیب و تقدیر بود که در یتیمی ، ولی با مهر و محبت مادر، بزرگ شود. دوران ابتدایی در روستای حیدرآباد از توابع دشتکار و بخشی از دوران راهنمایی را در محله ی کارخانه قند بردسیر و دوران متوسطه را در هنرستان کشاورزی بم دنبال نمود. اولین اعزام: جمشید کلانتری نوجوانی شانزده ساله که با رنج یتیمی بزرگ شده و مجبور بوده دوران تحصیل را در کیلومترها دور تر از خانواده سپری نماید،اما حالا زمانیست که پیام"هل من ناصر ینصرنی" حسین زمان را شنیده و باید لبیک بگوید،ولی چه کند که کمی کم سن و سال است،غافل از اینکه بزرگی به سن نیست،به ناچار با ترفندی زیرکانه، سن خود را افزایش داده و برای اولین بار به جبهه اعزام می شود...🌼🌷🌸 🌼🌷 سازمان انفرادی: در آن زمان رزمندگان بردسیر در یک گردان خاص سازماندهی نشده بودند وجمشید هم مجبور بود همانند دیگر رزمندگان همشهری خود در گردان های مختلف خدمت نماید،یک بار هم به همراه رزمندگان جهادسازندگی کرمان اعزام و در صف سنگرسازان بی سنگر قرار گرفت.با تشکیل گردان ۴۲۱ امام صادق (علیه السلام) متشکل از رزمندگان بردسیر، جمشید همواره یکی از چهره های موثر در سازمان رزم آن گردان بوده است... 🌼🌷 روایت اول- حق الناس 🌷🌸 رئیس هنرستان در دفتر نشسته ومثل همیشه سرگرم کار است،یکی از افراد بومی به دفتر مراجعه و جویای دانش آموزی به نام جمشید کلانتری می شود،ولی جمشید مدتی است که به جبهه اعزام شده و در هنرستان نیست،یکی از دوستان که متوجه این پرس و جو شده با کنجکاوی علت را می پرسد. فرد خود را از باغداران منطقه معرفی نموده و می گوید:چندی پیش یکی از دانش آموزان شما پیش من آمد و گفت در این هنرستان محصل بوده و عصرها برای کار کردن وقت دارد. من هم احساس کردم در مخارج سفر و تحصیل مشکل داره در مرتب کردن اطراف نخل ها و کوددهی از او کمک گرفتم در پایان روز که خواستم مزدش رو حساب کنم قبول نکرد و گفت باید حلالم کنید،بعد خودش رو معرفی کرد و گفت چند روز قبل حین درس خواندن و رد شدن از مسیر، ناخوداگاه چند دانه خرما از این درختان خورده و خلاصه سریع رفت،آن روز مزدی از من قبول نکرد و من هر چه فکر کردم دیدم مزد او بیشتر از چند دانه خرماست،آمدم که مزدش را بپردازم. 🌼 روایت دوم:حق انسانی اسیر جنگی 🌷🌸 هنوز چند خرج آرپی جی در کوله پشتی ام بود من کمک آرپی جی زن جمشیدکلانتری بودم،در گرد و غبار منطقه ناگهان ماشینی کنارمون ایستاد و فردی دوان دوان به سمت ما آمد،خوب که دقت کردیم ماشین عراقی بود ولی کار از کار گذشته بود نفر مقابل ما هم عراقی بود اما انگار او هم فکر نمی کرد ما ایرانی باشیم. همین که دست برد که با اسلحه اش شلیک کنه،جمشید خیلی سریع از داخل کوله من یک گلوله آرپی چی برداشت و اون رو آنچنان به سر عراقی زد که بیهوش افتاد رو زمین،اسلحه ام رو مسلح کردم که او رو از پا دربیارم ولی جمشید دستم رو گرفت و گفت:برادرجان! این بنده خدا الان اسیر ماست،نباید او رو اذیت کنیم. روای:زنده یاد حسین عظیمی همرزم شهید روایت سوم:اشتیاق بی وقفه به جهاد در راه خدا ترکش به زیر بغلش خورده بود و خون زیادی می آمد،کمکهای اولیه امدادگران هم بی فایده بوده و خون ریزی ادامه داشت.باید به عقب بر می گشت ولی یگان در حال پیشروی بود.اصرار امدادگر ها برای اعزامش به بیمارستان صحرایی بی فایده بود و جمشید با همان حالت زخمی به پیش روی ادامه داد./ 🌼روایت چهارم:مسئولیت پذیری 🌷 وفت ناهار بود،رزمندگان سرگرم ناهار خوردن بودند که ماشین مهمات رسید،بچه های تدارکات سریع ناهار خوردند و آمدند که بار رسیده را تخلیه کنند ولی انگار وانت زودتر تخلیه شده بود.جمشید به محض رسیدن خودروی مهمات، تمام بار رو به تنهایی تخلیه کرده بود. بدون اینکه تخلیه بار جز شرح وظایفش باشه! 🌼 روایت پنجم: حساب حساب،کاکا برادر🌷 من و برادرم در گردان ۴۱۲ رفسنجان در منطقه سد دز بودیم و برادرمان جمشید هم در جزیره مجنون،ما دو نفری ۴۸ ساعت مرخصی گرفته و عازم جزیره مجنون شدیم تا جمشید رو ببینیم.حوالی ظهر بود که رسیدیم حسابی خسته و کوفته... جمشید در حال توزیع غذا بود،دور سرش هم باندپیچی شده بود،گفتم برادر سرت چی شده؟ خندید و گفت: هیچی با یکی از بچه ها شوخی داشتم قندشکن رو پرت کرد خورد به سرم و کمی زخم شد،پس از کمی احوال پرسی و صرف ناهار برای یک استراحت کوتاه داخل سنگر نشستیم،گفت برادرها این جا ناامن هست و هر لحظه احتمال حمله شیمایی
و هر چیز دیگری وجود داره،حواستون باشه اگر اینجا برای شما اتفاقی پیش بیاد شما شهید محسوب نمی شید! چون ماموریت شما در جای دیگری است ما هم علی رغم خستگی راه مجبور شدیم به موقعیت خودمان برگردیم،در بین راه متوجه شدیم چند روز قبل سرش ترکش خورده و به ما چیزی نگفته بود. راوی: آقای عزیزا... کلانتری پور برادر شهید
مختص برادران👆
گزارش بردسیر توزیع 10بسته سبد کالا بین نیازمندان
بردسیر مراسم زیارت عاشورا در جوار مزار شهید حاج قديري و ایستگاه صلواتی به مناسبت شهادت امام رضا علیه السلام
خادمین الشهدای بردسیر توزیع 5بسته سبد کالا بین نیازمندان 🌺🌺. 🌺🌺🌺. 🌺🌺🌺. 🌺🌺
مراسم شام غریبان امام رئوف،حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام باحضور خادمین حرم مطهر امام رضا علیه السلام،با قرائت دعای کمیل و پخت وتوزیع شله زرد با همکاری خادمین شهدا خواهر
جمع خوبان جمع شد... رفقای شفیق.. رفاقت شان تابهشت... ادامه یافت... 🌐www.koolebarkerman.ir 🔸@khademinkrman313 ____________________ کمیته مرکزی خادم الشهداء استان کرمان
🌱🌱🌷🌷سردار شهید حسین پورجعفری دستیار و محرم راز سردار شهید قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، از یادگاران دفاع مقدس و از جانبازان ‌جنگ تحمیلی در سال ۱۳۴۵ در گلباف کرمان متولد شد و بیش از ۴۰ سال تا پای شهادت همراه و همراز سردار سلیمانی گام برداشت. پای صحبت همرزمان سردار شهید حسین پورجعفری که بنشینی، از سردار پورجعفری به عنوان مخزن اسرار لشکر ۴۱ ثارالله و محرم ترین فرد به سردار سلیمانی یاد می‌کنند تا جایی که تلفن‌های خاص و قرار ملاقات و برنامه‌های ویژه ایشان را نیز شهید پورجعفری هماهنگ می‌کرد. مجید حسن زاده مسئول دفتر فرماندهی لشکر ۴۱ ثارالله و از همرزمان و همکاران شهید پورجعفری درباره این شهید می‌گوید: شهید پورجعفری از سال ۶۱ و عملیات والفجر مقدمانی وارد عرصه مبارزه در جنگ تحمیلی شد و بعد از شرکت در عملیات‌های مختلف در سال ۶۴ همراه با شهید میرحسینی در منطقه آبی تبور و در برخورد با قایق نیروهای عراقی مجروح و دچار شکستگی کمر شد که بدلیل این مجروحیت سنگین به مدت یک سال و نیم از جبهه دور بود. وی با اشاره به بازگشت مجدد شهید پورجعفری به جنگ در سال ۶۷ تصریح می‌کند: بنده با شهید پورجعفری از سال ۶۳ در دبیرخانه لشکر ۴۱ ثارالله تا مدت‌های مدید همکار بودیم و حتی بعد از جنگ نیز در دفتر فرماندهی لشکر با هم بودیم و همراه با سردار سلیمانی در سال ۷۶ به سپاه قدس رفتیم. به گزارش روابط عمومی استانداری کرمان حسن زاده همرزم شهید پورجعفری درباره خصایص فردی این شهید می‌افزاید: صداقت و محرم راز بودن مهمترین ویژگی شهید بزرگوار پورجعفری بود و باوجود این که سه سال پیش بازنشست شده بود و می‌توانست در خانه بنشیند و استراحت کند ولی با سردار شهید سلیمانی همراه ماند و با فرمانده خود نیز شهید شد. محمد علی شیخ بهایی از همرزمان این شهید و از رزمندگان دوران دفاع مقدس درباره سردار پورجعفری می‌گوید: حاج حسین ابتدا به صورت بسیجی و بعد به صورت پاسدار و نهایتاً پاسدار نیروی زمینی با حاج قاسم از لشکر ۴۱ ثارالله تا سپاه قدس همراه بود و به نوعی دستیار ویژه و محرم ترین فرد به قدرتمندترن فرمانده نظامی منطقه بود و تمامی بچه‌های رزمنده، فرزندان و خانواده شهدا از طریق حاج حسین با شهید سلیمانی ارتباط برقرار می‌کردند. وی می‌افزاید: شهید پورجعفری ابتدا در دبیرخانه لشکر ۴۱ ثارالله در دوران جنگ فعالیت می‌کرد و کم کم مسئول دبیرخانه محرمانه لشکر شد و به دلیل ویژگی‌های فردی چون، صداقت، سادگی، منظم بودن، مطیع بودن و بیش از همه محرم راز بودن جذب سردار سلیمانی شد و این دوستی و رابطه تا لحظه شهادت هم ادامه داشت. بنا به گفته شیخ بهایی از همرزمان شهید پورجعفری، این شهید بزرگوار از معدود افرادی بود که حاج قاسم به وی اطمینان داشت و هماهنگ کننده برنامه و جلسات او بود و به نوعی دستیار ویژه و دست راست شهید سلیمانی از جانب بچه‌های همرزم این شهیدان قلمداد می‌شد که پیوسته کنار حاج قاسم در تمام مأموریت‌های داخلی و خارجی بود. سردار محمدرضا حسنی‌سعدی مدیرکل سابق بنیاد شهید استان کرمان نیز درباره سردار شهید حسین پورجعفری می‌گوید: حاج حسین فردی امین، امانتدار و رازدار حاج قاسم بود و در تمامی عملیات‌های خطرناک در خارج از مرزها در کنار و همراه سردار سلیمانی بود و به نوع در سردار ذوب شده بود.🌱🌱