خادمین دزفول
فایل_صوتي_امام_زمان
🎧آنچه خواهید شنید ؛👇
✍ دعای فرج می خوانیم....
و خوانده ايم.....
و خواهیم خواند....
🔻اما چگونه فرج بخوانیم...
که فرج حقیقی، حاصل شود؟؟
رفیق با معرفت
هوای رفقایش را داشت.
تا جایی که می توانست کمکشان می کرد نسبت به حرمتی که بین رفقایش بود حساسیت نشان می داد و با معرفت بود.
حتی نسبت به دوستان دوستانش ارزش و احترام قائل بود.
راوی: دوست شهید
منبع: کتاب ابو وصال، شهید محمد رضا دهقان امیری، ص ۵۱
🌺کانال شهیدگمنام دزفول 🌺
@shahid_gomnam_dez
قهر بی کینه
در دنیای رفاقتش قهر و آشتی با هم بود.
دعوا و آرامش هم بود.
دیر عصبانی می شد و اگر از دست کسی ناراحت بود بی محلی می کرد و توجهی نداشت.
قهر می کرد اما کینه ای نبود.
طاقت قهرهای طولانی را نداشت و عاطفی و دل نازک بود و زود آشتی می کرد.
اما هر بار که آشتی
می کرد صمیمیت ها چند برابر می شد.
راوی: دوست شهید
منبع: کتاب ابو وصال، شهید محمد رضا دهقان امیری، ص ۵۲
🌺کانال شهیدگمنام دزفول 🌺
@shahid_gomnam_dez
🇮🇷 رمان_واقعی_نسل_
سوخته 🇮🇷
قسمت
بیست_و_چهارم
انتظار
توی راه برگشت ...
توی حال و هوای خودم بودم که یهو مادر صدام کرد ...
- خسته شدی؟ ...
سرم رو آوردم بالا ...
- نه ... چطور؟ ...
- آخه چهره ات خیلی گرفته و توی همه ...
- مامان ... آدم ها چطور می تونن با خدا رفیق بشن؟ ...
خدا صدای ما رو می شنوه و ما رو می بینه ...
اما ما نه ...
چند لحظه ایستاد ...
- چه سوال های سختی می پرسی مادر ...
نمی دونم والا...
همه چیز را همه گان دانند ...
و همه گان هنوز از مادر متولد نشده اند ...
بعید می دونمم یه روز یکی پیدا بشه جواب همه چیز رو بدونه ...
این رو گفت و دوباره راه افتاد ...
اما من جواب سوالم رو گرفته بودم ...
از مادر متولد نشده اند ... و این معنای " و لم یولد " خدا بود ...
نا خودآگاه لبخند عمیقی صورتم رو پر کرد ...
- خدایا ... می خوام باهات رفیق بشم ...
می خوام باهات حرف بزنم و صدات رو بشنوم ... اما جواب سوال هام رو فقط خودت بلدی ...
اگر تو بخوای من صدات رو می شنوم ...
ده، پانزده قدم جلو تر ... مادرم تازه فهمید همراهش نیستم...
برگشت سمتم ...
- چی شد ایستادی؟ ...
و من در حالی که شوق عجیبی وجودم رو پر کرده بود ...
دویدم سمتش ...
هر روز که می گذشت ...
منتظر شنیدن صدای خدا و جواب خدا بودم ...
و برای اولین بار ...
توی اون سن ...
کم کم داشتم طعم شک رو می چشیدم ...
هر روز می گذشت ...
و من هر روز ...
منتظر جواب خدا بودم ...
ادامه دارد...
📕نويسنده:سيدطاها ايماني📗
کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حق_الناسه
🌺کانال شهیدگمنام دزفول 🌺
@shahid_gomnam_dez
با شهدا تا شهادت:
🇮🇷 رمان_واقعی_نسل_
سوخته 🇮🇷
قسمت بیست_و_پنجم
حبیب الله
گاهی عمق شک ...
به شدت روی شونه هام سنگینی می کرد ...
تنها ... در مسیری که هیچ پاسخگویی نبود ...
به حدی که گاهی حس می کردم ...
الان ایمانم رو به همه چیز از دست میدم ...
اون روزها معنای حمله شیاطین رو درک نمی کردم ...
حمله ای که داشتم زیر ضرباتش خورد می شدم ...
آخرین روز رمضان هم تمام شد ...
و صبر اندک من به آخر رسیده بود ...
شب، همون طور توی جام دراز کشیده بودم ولی خوابم نمی برد ...
از این پهلو به اون پهلو شدن هم فایده ای نداشت ...
گاهی صدای اذان مسجد تا خونه ما می اومد ...
و امشب، از اون شب ها بود ...
اذان صبح رو می دادن و من همچنان دراز کشیده بودم ...
10 دقیقه بعد ... 20 دقیقه بعد ...
و من همچنان غرق فکر ... شک ... و چراهای مختلف ... که یهو به خودم اومدم ...
- مگه تو کی هستی که منتظر جواب خدایی؟ ...
مگه چقدر بندگی خدا رو کردی که طلبکار شدی؟ ...
پیغمبر خدا ...
دائم العبادت بود ...
با اون شان و مرتبه بزرگ ... بعد از اون همه سختی و تلاش و امتحان ...
حبیب الله شد ...
با عصبانیت از دست خودم از جا بلند شدم ...
رفتم وضو گرفتم و ایستادم به نماز ...
نمازم که تموم شد آفتاب طلوع کرده بود ...
خیلی از خودم خجالت می کشیدم ...
من با این کوچیکی ... نیاز ... حقارت ... در برابر عظمت و بزرگی خدا قد علم کرده بودم ...
رفتم سجده ... با کلمات خود قرآن ...
- خدایا ... این بنده یاغی و طغیان گرت رو ببخش ... این بنده ناسپاست رو ...
پدرم بر عکس همیشه که روزهای تعطیل ...
حاضر نبود از جاش تکان بخوره ...
عید فطر حاضر شد ما رو ببره سر مزار پدربزرگ ...
توی راه هم یه جعبه شیرینی گرفتیم ...
شیرینی به دست ... بین مزار شهدا می چرخیدم ... و شیرینی تعارف می کردم که ...
چشمم گره خورد به عکسش ...
نگاهش خیلی زنده بود ... کنار عکس نوشته بودن ...
- من طلبنی وجدنی ...
و من وجدنی عرفنی ... و من عرفنی ...
هر کس که مرا طلب کند می یابد ...
هر کس که مرا یافت می شناسد ...
هر کس که مرا شناخت ... دوستم می دارد..
هر کس که دوستم داشت عاشقم می شود ...
هر کس که عاشقم شود عاشقش می شوم ...
و هر کس که عاشقش شوم ...
او را می کشم ...
و هر کس که او را بکشم ... خون بهایش بر من واجب است ...
و من ... خود ... خون بهای او هستم ...
ادامه دارد...
🇮🇷نويسنده:سيدطاها ايماني🇮🇷
کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حق_الناسه
🌺کانال شهیدگمنام دزفول 🌺
@shahid_gomnam_dez
دلنوشته :
امشب شب جمعه است
نمیدانم کمیل را کجا میخوانی!
نجف،کربلا،شاید هم در تاریکی بقیع.
🌹آقای من...
🔘امشب کمیل را هر کجا خواندی به این فراز از دعا که رسیدی یاد من هم کن:
اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعاء...
🌹آری آقای خوبم...
⚡️کاش گناهانم می گذاشت دعاهایم از سقف دهانم بالاتر روند تا آسمانها .....
و به اجابت برسند که زیاد دعا کرده ام...
🌹آری آقای خوبم..
⛔️زندانی شده ام.
زندانی نفس، زندانی گناهانم ،زندانی دنیا...
و من را بگو که می خواهم یارت باشم...
🌹آقای خوبم...
✨کمیل خواندی یادمان کن امشب..
🌷اللهم عجل لولیک الفرج بحق ام المصائب،حضرت زینب کبری سلام الله علیها...🌷
🌺کانال شهیدگمنام دزفول 🌺
@shahid_gomnam_dez
برگی_از_زندگی_شهید نور علی شوشتری:
🌹 نورعلی در سال ۱۳۲۷ در روستای سر ولایت شهرستان نیشابور به دنیا آمد.
وی که از فرماندهان پر افتخار و یادگاران نامدار دفاع مقدس محسوب میشود.
💠 در دوران قبل از انقلاب اسلامی با ارادت ویژهای که نسبت به حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای مقام معظم رهبری داشت، به طور مرتب در جلسات ایشان شرکت میکرد و بدین طریق با فضای مبارزه ارتباط داشت.
☺️ افتخار همرزمی شهیدان بزرگواری همچون شهید باکری را در کارنامه زرین خود دارد.
🔷 در اکثر عملیاتها با مسئولیتهای مختلف به ویژه فرماندهی محورهای عملیاتی حضوری فعال داشت که هفت بار جراحت شدید و تحمل رنج و درد ناشی از آن ماحصل این حضور فعال و مخلصانه بود و بدینترتیب افتخار جانبازی را چون برگ زرین دیگری برای کتاب زندگی سراسر مجاهدت او به ارمغان آورد.
با وقوع عملیات مرصاد وی به توصیه مقام معظم رهبری مسئولیت این عملیات غرور آفرین را بر عهده گرفت و به نقل از شهید_علی_صیاد_شیرازی فرماندهی خوبی از خود به نمایش گذاشت.
💠 فرماندهی لشکر ۵ قرارگاه نجف، قرارگاه حمزه و جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه بخشی از مسئولیتهای این فرمانده بزرگ و شهید والا مقام است.
🌺 وی از اول فروردین ۸۸ نیز با حفظ سمت، فرماندهی قرارگاه قدس زاهدان را عهدهدار و موفق شد با تلاشی پیگیر و مجاهدتی خستگیناپذیر ایجاد اتحاد بین طوایف شیعه و سنی را در این استان به افتخارات خود بیفزاید.
🕊 نحوه به شهادت رسیدن
سردار در صبح یکشنبه ۲۶ مهر ۱۳۸۸ در همایش وحدت اقوام و مذاهب سیستان و بلوچستان که با شرکت عشایر بلوچ در منطقهٔ پیشین جریان داشت در انفجاری انتحاری به همراه برخی از فرماندهان سپاه و عشایر بلوچستان به شهادت رسید.
عامل انتحاری انفجار "عبدالواحد محمدزاده" از اعضای گروهک تروریستی "جندالشیطان" بود.
عبدالواحد محمدزاده، متهم به انفجار انتحاری در شهرستان "پیشین" بود که به شهادت جمعی از جمله سردار شهید_نورعلی_شوشتری انجامید.
🔥 این فرد در دادسرای شهرستان سراوان دارای ۳ فقره سابقه کیفری در ارتباط با حمل و نگهداری مواد مخدر، سرقت و ضرب و جرح با چاقو بود.
💥 جمله طلایی سردار
سردار شهید_نورعلی_شوشتری که سالهای متمادی منصب خادمی افتخاری بارگاه ملکوتی حضرت امام رضا (ع) را نیز عهدهدار بود، بارها در جمع همرزمانش گفته بود :
😍 آرزو دارم در میدان جنگ باشم و به شهادت برسم و جسم ناقابلم در راه خدا تکه تکه شود.
📆 #تاریخ_ولادت : ۱۳۲۷
📆 #تاریخ_شهادت : ۸۸/۰۷/۲۶
🎁 سردار سالروز شهادتت مبارک 🎁
🌺کانال شهیدگمنام دزفول 🌺
@shahid_gomnam_dez
💖 مقام معظم رهبری :
گوارا باد این پایان باارزش برای این انسان مجاهد، این شهید عزیزمان، شهید شوشتری واقعاً جزو عناصر پاکیزه سپاه بود.
بنده ایشان را از نزدیک میشناختم و میدانستم که جزو انسانهای مؤمن، پاک، سالم، صمیمی، فعال، زحمتکش و حقیقتاً مظهری از همین ارزشهایی بود که متراکم میشود و یک شهید را به وجود میآورد.
یادش با صلوات
🌺کانال شهیدگمنام دزفول 🌺
@shahid_gomnam_dez
همدم شهرستانی ها
در رفاقت با بچه های شهرستانی دانشگاه مطهری کم نمی گذاشت.
با آنکه رفقای تهرانی زیادی داشت، اما برایش فرقی نمی کرد.
با مرام بودن و با معرفت بودن را برای همه یکسان می دانست و علاقه اش به دوستان شهرستانی زیاد بود.
راوی: دوست شهید
منبع: کتاب ابو وصال، شهید محمد رضا دهقان امیری، ص ۵۳
🌺کانال شهیدگمنام دزفول 🌺
@shahid_gomnam_dez