🌺🍀🌸🌼🌸🍀🌺
#عاشقانه
#شهیدانه
#شهیدان سخت دلتنگ و غریبم...
#خمار جرعه ای امن یجیبم...
#شهیدان خدایی #بیقرارم...
#خدایا طاقت ماندن ندارم...
چه تنها مانده ام #افسرده بر خاک...
شما رفتید تا #افلاک چالاک...
مرا #تنها رها کردید و رفتید...
به #حسرت مبتلا کردید و رفتید...
شما رفتید و من اینجا #غریبم...
زفیض #سرخ مردن بی نصیبم....
#شهادت !!! ای #شهادت ناز شصتت !!!
تأسی کن مرا #قربان دستت ..
#نیم_پلاک_شهرستان_نجف_آباد
📌#خادمین_نورالشهداء
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada
‹♥️🕊›
شَھـٰآدتپآداشتلـٰاشهآ؎بۍوَقفہاو
درهَمہ؎اینسـٰآلیـٰانبُود:)
+رهبـرانقـلاب
#حاجقاسم
#شهیدانه
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُم
🌹🕊🥀🌷🥀🕊🌹
#شهیدانه
گل اشکم شبی وا می شد ای کاش
همه دردم مداوا می شد ای کاش
به هر کس قسمتی دادی خدایا
شهادت قسمت ما میشد ای کاش
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#نیم_پلاک_شهرستان_نجف_آباد
📌#خادمین_نورالشهداء
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada
🌹🕊🥀🌷🥀🕊🌹
🕊🌹🌷🌴🌷🌹🕊
#شهیدانه
خورشید، بزرگ ترین مؤذن صبح است و #شهید، والاترین مکبر آزادگی؛ و کدام تکبیر، رساتر و فراگیرتر از شهادتینی که در بی تعلق ترین ثانیه های زندگی بر زبان #شهید جاری می شود؟!
آری! رهایی، محصول دل سپردگی مردان جهاد، به عالمی فراتر از خاک است ؛ محصولی که توازن عقل های زمین را درهم می شکند.
پس #سلام_بر_شهدا که ایستاده می می رند .
🕊 #شهدا
🕊🌹 #همیشه
🕊🌹🕊 #نگاهی
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹
#شهیدانه
با #شهدا بودن سخت نیست
با #شهدا ماندن سخته.....
مثل #شهدا بودن سخت نیست
مثل #شهدا ماندن سخته.....
راه #شهدا یعنی
نگه داشتن آتش در دستانت.....
شادی روح #امام_راحل و َهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#نیم_پلاک_شهرستان_نجف_آباد
📌#خادمین_الشهداء
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#شهیدانه
#دوری_شهدا_از_گناه
#شهید_والامقام
#احمدعلی_نیری
#قسمت_دوم
از همان دوران راهنمایی که درگیر مسائل انقلاب شدیم احساس کردم که از #احمد خیلی فاصله گرفتم. احساس کردم که #احمد خداوند را به گونهای دیگر میشناسد و بندگی میکند! ما #نماز میخواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم اما دقیقا میدیدم که #احمد از نماز و مناجات با خدا لذت میبرد. شاید لذت بردن از #نماز برای یک انسان عارف و عالم طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه ۱۲ ساله عجیب بود. من سعی می کردم بیشتر با او باشم تا ببینم چه میکند. اما او رفتارش خیلی عادی بود و مثل بقیه میگفت و میخندید. من فقط میدیدم اگر کسی کار اشتباهی انجام میداد خیلی آهسته و مخفیانه به او تذکر میداد.
#احمد امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نمیکرد. فقط زمانی برافروخته میشد که میدید کسی در یک جمعی #غیبت میکند و پشت سر دیگران صحبت میکرد در این شرایط دیگر ملاحظه بزرگی و کوچکی را نمیکرد با قاطعیت از شخص #غیبت کننده میخواست که ادامه ندهد.
من در آن دوران نزدیکترین دوست #احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از #احمد پرسیدم که #احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت : طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم : طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
#ادامه_دارد
#نیم_پلاک_شهرستان_نجف_آباد
📌#خادمین_الشهداء
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada
🇮🇷🌹🥀🇮🇷🥀🌹🇮🇷
#شهیدانه
دلم "بهشتـی" را مےخواهد
کہ ساکنانش "شهـدا" هستند
گوشه ای کنارشان بنشینم و
برای خود " فاتحه ای " بخوانم
بسماللهالرحمنالرحیم
الحمدلله رب العالمین...
📌#نیمی_از_یک_پلاک
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#شهیدانه
#باشه_بعد
نزدیک عملیات بود ، می دانستم دختر دار شده
یک روز دیدم سر پاکت نامه از جیبش زده بیرون .
#گفتم_این_چیه؟؟؟
گفت: عکس #دخترمه
گفتم: بده ببینمش
#گفت: خودم هنوز ندیدمش
گفتم: چرا؟؟؟
گفت: الان موقع #عملیاته می ترسم مهر #پدر و #فرزندی کار دستم بده
#یک_لحظه_تفکر
📌#نیمی_از_یک_پلاک
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#شهیدانه
از دل خاک فکه،استخوان های جوانی از وطن را يافتند,
در جيب لباسش برگه اي بود:
«بسمه تعالي.جنگ بالاگرفته است . مجالي براي هيچ وصيتي نيست. تاهنوز چند قطره خوني در بدن دارم ، حديثي ازامام پنجم ع مينويسم:
« بتو خيانت مي کنند ، تو مکن!
تو را تکذيب مي کنند ، آرام باش!
تو را مي ستايند، فريب مخور!
تو را نکوهش مي کنند، شکوه مکن!
مردم شهر از تو بد مي گويند ، اندوهگين مشو!
همه مردم تو را نيک مي خوانند ، مسرور مباش!!!
آنگاه ازما خواهي بود »…
ديگر نايي در بدن ندارم
خداحافظ دنیا
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
📌#نیمی_از_یک_پلاک
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀
#خاطرات_شهدا
#شهیدانه
#شهید_والامقام
#حاج_حسین_خـــــرازی
#بوسه_بر_پای_رزمندگان
#حاج_حسين رزمندهها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد.
يك شـب تانكها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم . من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچهها داشتند . يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانكها راه میرود و با سرنشيــنها گفت و گوهای كوتاه میكند . كنجكـــــاو شدم ببينم كيست.
مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش .
همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم ، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد . گفت : به خدا سپردمتون !
تا صداش را شنيدم ، نفسم بريد .
گفتم : #حاج_حسين ؟
گفت: هيـــــس ؛ صدات در نياد ! و رفـــت سراغ تانک بعدی
📌#نیمی_از_یک_پلاک
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹
#شهیدانه
#شهید_والامقام
#حامد_محمدی
انگار بهش الهام شده بود
ساعت سه صبح بود،گفتم : مگه تو خواب نداری ؟ سه روز دیگه مرخصیت تموم میشه، دوباره باید بری پُست بدی همانطور که سرش توی گوشی بود جواب داد : من دیگه عادت کردم.
عطش داشتم ؛ رفتم آب خوردم و برگشتم . گوشی را نشانم داد و گفت : ببین این ها توی سردشت #شهید شدن؛ پیج مرزبانی نیروی انتظامی بود. خواب آلود گفتم : خدا رحمتشون کنه یک دفعه حرفی زد که توقعش را نداشتم؛ یه روز عکس منو میذارن اینجا.
وقتی این حرف را شنیدم با عتاب گفتم : تو نخوابیدی زده به سرت ! برو بگیر بخواب، گفت : « نه من بیدارم ... شما راحت باش » . انگار یک چیزی به این بچه الهام شده بود که من بی خبر بودم . آخرین باری که آمده بود مرخصی هم موقع خداحافظی به من گفت : داداش گوشیم رو گذاشتم روی میز ، من دیگه نمیام . مال تو باشه ! با عصبانیت داد زدم :این چه حرفیه ؟ گوشیتو نگه می دارم ، اومدی بهت میدم. ولی حامد راستی راستی نیامد.
توی همین فکر ها بودم که دیدم مادرم پشت سر من و مامور مرزبانی آمده و با دیدن صورت رنگ پریده من همه چیز را فهمیده !
#شهیـد_حامد_محمدی از مرزبانان هنگ مرزی سردشت یکم خرداد ۹۷ در درگیری با اشرار مسلح به درجه رفیع #شهادت نائل گردید
📌#نیمی_از_یک_پلاک
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
eitaa.com/khademin_noroshohada