eitaa logo
کمیته خادم الشهداء رودبارجنوب
211 دنبال‌کننده
767 عکس
302 ویدیو
26 فایل
📢 پایگاه اطلاع رسانی کمیته خادمین شهدا شهرستان رودبار جنوب 🆔 ارتباط با واحد خواهران : @Sh_Rahmanipanah 🆔 ارتباط با واحد برادران : @rezamoradi8744
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 ... و زن زندگی‌اش را داد، تا ما آزادی داشته باشیم!
🚨 دشت اول ⭕️ رسم بازاریان قدیم بر این بود که اول صبح وقتی دکان را باز می کردند، کرسی کوچکی را بیرون مغازه می‌گذاشتند اولین مشتری که می‌آمد و جنس به او می‌فروخت بلافاصله کرسی را به داخل مغازه می‌آورد یعنی دشت نمودم. مشتری دوم که می‌آمد و جنسی می‌خواست حتی اگر خودش آن جنسی را داشت نگاه به بیرون می‌کرد که ببیند کدام‌ مغازه هنوز کرسی‌اش بیرون است و دشت نکرده است آن وقت اشاره می‌کرد که برو آن دکان که کرسی‌اش بیرون است جنس دارد و از او بخر که او هم دشت اول را کرده باشد. ⭕️ و بدین شکل هوای همدیگر را داشتند و اینگونه جوانمردی و انصاف وسط زندگی‌ها و سفره‌ها می‌چرخید و می‌چرخید.
📚داستان کوتاه در گذشته، پیرمردی بود ڪه از راه ڪفاشی گذر عمر می ڪرد ... او همیشه شادمانه آواز می خواند، ڪفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت. و امّا در نزدیڪی بساط ڪفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛ تاجر تنبل و پولدار ڪه بیشتر اوقات در دڪان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش ڪار می ڪردند، ڪم ڪم از آوازه خوانی های ڪفاش خسته و ڪلافه شد ... یڪ روز از ڪفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟ ڪفاش گفت روزی سه درهم تاجر یڪ ڪیسه زر به سمت ڪفاش انداخت و گفت: بیا این از درآمد همه ی عمر ڪار ڪردنت هم بیشتر است! برو خانه و راحت زندگی ڪن و بگذار من هم ڪمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا ڪلافه ڪرده ... ڪفاش شوڪه شده بود، سر در گم و حیران ڪیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت. آن دو تا روز ها متحیر بودند ڪه با آن پول چه ڪنند ...! از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فڪر اینڪه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فڪر و ذڪرشان شده بود مواظبت از آن ڪیسه ی زر ... تا اینڪه پس از مدتی ڪفاش ڪیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت، ڪیسه ی زر را به تاجر داد و گفت: بیا ! سڪه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده. "خوشبختی چیزی جز آرامش نیست"
⭕️جانِ برادر تو خریدنی نیستی که بخواهی رایگان باشی، تو کالا نیستی....
خواهران_ رودبار جنوب برگزاری سه شنبه های مهدوی گلزار شهدای گمنام رودبار جنوب
پیچک: معتقد بود… میزان رفاقت ما با افراد بستگے به میزان ارادت آنها به امام دارد :) همت را میگویم حاج ابراهیم🍃
گفت: من توی دنیا از یک چیز خیلی لذت می‌برم و اون رو مدیون پدر و مادر هستم میدونی چیه؟! گفتم: نه، چی میتونه باشه؟! گفت: از اسم خودم. هر وقت اسم خودم رو میشنوم، یا زمانی که کسی من رو به این اسم صدا میزنه، خیلی لذت می‌برم. 🕊🌹
شتر ديدى، نديدى! مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت. پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟ مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟ پسر گفت: من شتری ندیدم! مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد. قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟ پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است. قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی!